بدان که رضا عبارت است از : خوشنودی بنده از حق –تعالی شأنه- و اراده ی او و مقدرات او . و مرتبه ی اعلای آن، از اعلا مراتب کمال انسانی و بزرگتر مقامات اهل جذبه و محبت است...
چنانچه معلوم شد در... انسان بالفطره عاشق حق است، که کمال مطلق است، گرچه خودش نداند... و چنانچه ذات مقدس را کامل مطلق بیند، صفات جمال و جلال را کامل ببیند. و همین طور، افعال حق را جمیل و کامل مشاهده کند، و [این که] «از جمیل مطلق جز مطلق جمیل نیاید» را به عین عیان و مشاهده ی حضوری دریابد.
پس، همان عشق و رضایتی که به ذات مقدس حق پیدا کند، به همه ی نظام وجود-از آن جهت که لازمه ی کمال مطلق است- پیدا کند...
پس چنین بنده آنچه از حق تعالی بیند و آنچه از ذات مقدسش نسبت به او صادر شود، به نظر خشنودی و رضایت به او نظر کند، واز حق تعالی و افعال او راضی و خشنود می باشد، و از غیر او و آنچه به او متعلق است متنفر و ساخط باشد... باید دانست که از برای رضا و دیگر کمالات نفسانیه، مراتب متکثره و درجات متشتته است...:
پس اول مرتبه رضا آن است که پس از دخول در تحت ربوبیت الله، از این تربیت الهیه خشنود باشد. و علامت آن، آن است که علاوه بر آن که مشقت تکلیف برداشته شود، از اوامر الهیه خشنود و خرم باشد، و آن را به جان و دل استقبال کند، و منهیات شرعیه پیش او مبغوض باشد، و دلخوش باشد به مقام بندگی خود و مولایی حق...
درجه ی دوم، رضا به قضاء و قدر حق است؛ یعنی، خشنودی از پیش آمدهای گورارا و ناگوارا، و فرحناکی از آنچه حق تعالی برای او مرحمت فرموده – چه از بلیات و امراض و فقدان احبه باشد، و چه از مقابلات آنها- و پیش او بلیات و امراض و امثال آن با مقابلاتش یکسان باشد در این که هر دو را عطیه حق تعالی شمارد، و به آن راضی و خشنود باشد...
و حصول این مقام نشود مگر با معرفت به مقام رأفت و رحمت حق تعالی به عبد، و ایمان به این که آنچه حق تعالی مرحمت فرماید در این عالم برای تربیت بندگان و حصول کمالات نفسانیه آنها.... است. و چه بسا که انسان به واسطه ی فقر و تهی دستی به مقام کمال ذاتی خود برسد، و چه بسا که به واسطه مرض و ناتوانی به سعادت جاویدانی رسد...
آری، آنان که از جذوه ی محبت الهی بهره دارند، و از نور معارف قلبشان متنور است، با حق دلخورش و با رضای او مأنوسند. آنها مثل ما در ظلمت دنیا فرو نرفتند، و از لذات و شهوات دار فانی منفعل نشدند...
عزیزا! خدای تعالی قضای خود را اجرا خواهد فرمود؛ چه ما سخطناک باشیم به آن یا خوش بین و خشنود، تقدیرات الهیه بسته به خشنودی و سخط ما نیست. آنچه برای ما می ماند از سخطناکی و غضب،... سلب ایمان از قلوب است...
و در روایت است که به حضرت صادق عرض شد: به چه چیز معلوم می شود که مؤمن، مؤمن است؟ فرمود: به تسلیم از برای خدا و رضا به آنچه وارد شودبر او از سرور و سخط.

***
ممکن است کار حقی هم در ذایقه ی دسته ای تلخ بیاید، ولی کسی که دنبال حق می رود و برای رضای خدا کار می کند نباید به فکر این باشد که به او چه گفته اند، چه می گویند؛ باید خدا را در نظر بگیرد و برای خدا کار کند. هر کس هرچی می خواهد بگوید، کار خوب هم مخالف دارد. شما فکر این باشید که کارتن خوب و پیش خدا آبرومند باشد.

***

پی نوشت :

1- متن روایت چنین است: عن أبی عبدالله -علیه السلام- قال: «قلت له: بأی شیء یعلم المؤمن بأنه مؤمن؟ قال: بالتسلیم لله، و الرضا فیما ورد علیه من سرور أو سخط». (اصول کافی؛ ج2؛ «کتاب الایمان و الکفر»، باب الرضا بالقضاء»، ص 52، ح12).