جستاری در قوانین دینی در مورد فرزند خواندگی
اسلام و احکام متفاوت فرزندخواندگی
فرزندخواندگی را میتوان از مسائلی دانست که از مبدأ تاریخ تا کنون یکی از موضوعات همیشگی و پر تکرار بشر بوده و هست[1]. بشر به دلایل مختلف همچون ناباروری، جنگ، فوت و دیگر اتفاقات با کودکانی مواجه بوده که سرپرستی نداشتهاند و در همه مکاتب و فرهنگها، رسیدگی و سرپرستی این کودکان امر اخلاقی و دارای ارزش ذاتی محسوب می شده.
البته فرزندخواندگی در تاریخ تنها یک امر اخلاقی نبوده و در بسیاری از موارد یک ابزار اقتصادی بوده و بیشتر به موضوعی برای سوءاستفاده از کودکان تبدیلشده. قبیلهها و پادشاهان برای افزایش قدرت لشگر خود کودکان را نگهداری میکردند تا در هنگام بزرگسالی، به عنوان سربازان جنگی از آنان استفاده کنند. در روم باستان این مردان بودند که رئیس خانواده بوده و داشتن پسر یک امر الزامی برای هر خانوادهای محسوب میشد زیرا تنها پسر جانشین پدر بود و مناسب و املاک و نام خانوادگی او را به ارث میگرفت. به همین خاطر اگر مردی پسر دار نمیشد بهناچار پسری را به سرپرستی میگرفت و او را به عنوان فرزند خودش بزرگ میکرد[3].
این رفتار در اعراب و قبل از اسلام نیز بهوفور وجود داشته و اعراب فرزندخوانده را «دُعی» مینامیدند که این موضوع در کتب تاریخی یافت میشود و آیات قران نیز به آن اشاراتی دارد[4]..البته در قبیلههای عرب رسم بود که گاهی به خاطر فقر خانواده فرزند به دیگری سپردهشده تا از او نگهداری شود و عرب این نوع از سرپرستی را فرزندخواندگی محسوب نمیکرد. داستان فقر عموی پیامبر و سپردن حضرت علی علیهالسلام در شش سالگی به ایشان نیز از این قرار بوده. اعراب فرزندخوانده را مانند فرزند واقعی خود میدانستند، ازدواج با او را منع کرده، او را واجد دریافت ارث میدانستند و در واقع هیچ تفاوتی برای او قائل نمیشدند.
اسلام اما نظریه دیگری دراینباره دارد و فرزندخوانده را فرزند واقعی ندانسته و احکام آن را متفاوت میداند. خداوند در آیه چهارم سوره احزاب دراینباره میفرماید:
مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَکُمُ اللَّائِی تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِکُمْ وَمَا جَعَلَ أَدْعِیَاءَکُمْ أَبْنَاءَکُمْ ذَلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْوَاهِکُمْ وَاللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ.
ترجمه: «خدا در درون یک مرد دو قلب (و دو مبدأ ادراک و اراده) قرار نداده و نیز زنانتان را که مادر بخوانید مادر شما و پسر دیگری را که فرزند بخوانید پسر شما قرار نداده، این گفتار شما زبانی و غیر واقع است، و خدا سخن به حقّ میگوید و اوست که (شما را) به راه حقیقت راهنمایی میکند.».
این آیه با واژه «اَدعیاء» (جمع «دُعی») از فرزندخواندگی یاد و بیان میکند که رابطه فرزند با پدر و مادر، رابطهای حقیقی و طبیعی است نه تشریفاتی و قراردادی. همچنین در آیه بعدی نیز تأکید میکند که فرزندان را بهنام پدرانشان بخوانید که این نزد خدا منصفانهتر است و اگر پدرانشان را نمیشناسید آنان را موالی و برادران دینی خود بدانید[5]. البته اعراب به این آسانی تغییر رسم و رسوم آبا و اجدادی خود را نپذیرفتند. زید بن حارثه حدود سی سال فرزندخوانده پیامبر بود، هنگامی که زید از همسرش طلاق گرفت، پیامبر با همسر او ازدواج کرد تا این رسم اعراب را کنار بزند. در اسلام برخی از احکام فرزندان با فرزندخوانده مشترک است و برخی از آن متفاوت. فرزندخوانده در اسلام یک رابطه واقعی نبوده بلکه یک رابطه و قرارداد حقوقی است. رابطه فرزند و والدین هیچگاه قطع نمیشود و احکامش همیشگی است اما رابطه والدین با فرزندخوانده میتواند پایان یابد.
دلیل اینکه چرا در اسلام فرزندخوانده، فرزند محسوب نمیشود را میتوان در واقعیت و واقعگرایی اسلام دانست. در هر صورت فرزندخوانده فرزند واقعی والدین نیست و اسلام به این دلیل که این موضوع با واقعیات عینی در عالم ماده مطابق نیست، احکام آن را متفاوت قرار داده و این دو موضوع را از هم متفاوت کرده است. همانطور که در آیه چهارم سوره احزاب نیز به این حقیقت اشارهشده و ملاک متفاوت بودن، واقعی نبودن رابطه والدین با فرزندخوانده عنوانشده.
در واقع دلیل این چرایی را میتوان دقیق تر عنوان کرد و ریشه آن را که بهطور مفصل و منظم در کتب فقها موجود است، پیدا کرد. این ریشه تبعیت احکام از مصالح و مفاسد واقعی است. فقها معتقدند که ما در عالم واقع، مصلحتها و مفسدههای واقعی داریم و تمام این مصالح و مفاسد بهطور پیچیده در زندگی انسانها وجود دارند. هر دین یا هر نظریهای وقتی موفق خواهد بود که بتواند این مصالح و مفاسد را در دنیای واقعی تشخیص بدهد و برای آنها احکام و قوانین خاص خود را وضع کند.
شهید مطهری نیز معتقد است که مجموعه دین ناظر به حقایق بوده و هدف از آن رشد دادن به انسانهاست. ازاینرو، هر نوع باور یا عمل بهظاهر دینی که موجب تضعیف غرض از آن عقیده یا عمل گردد، از دین نیست[6]. احکام در دین اسلام نیز همینگونه بوده و باانگیزه تحصیل مصالح و در امان ماندن از مفاسد جعلشدهاند؛ بنابراین حکم باید منفعت لازم را کسب و مفسده را دور کند
تبعیت احکام از مصالح و مفاسد اساساً به تعریف دین برمیگردد و لازمه دین است. ادیان الهی مدعی هستند که راه کمال و سعادت انسان را درون خود داشته و میخواهند انسان را به سعادت واقعی برسانند پس طبیعی است که باید قوانینی وضع کنند که با طبیعت و عالم واقعی مناسبت داشته باشد. اگر احکام با دنیای مادی ما متناسب نباشد به انسان ضررهای مختلفی میخورد و عملاً هیچ انسانی نمیتواند با رعایت قوانین الهی به کمال برسد چرا که همیشه در دنیا گرفتار مشکلات بوده و با آنها دست و پنجه نرم میکند.
تبعیت احکام از مصالح و مفاسد آنقدر مهم است که علما حتی عمل به ظواهر دین بدون در نظر گرفتن آن را نیز تجویز نمیکنند. علامه طباطبایی در تفسیر آیه 229 بقره که حق رجوع مرد در طلاق را مشروط به اصلاح میکند نه اینکه مرد به دلبخواه دوباره ازدواج را ادامه دهد میفرمایند: میتوان گفت که آیه، اشعارى هم به این معنا دارد که صرف عمل به احکام فقهى و جمود به خرج دادن بر ظواهر دین کافى نیست. پس اکتفا نمودن بر عمل به ظواهر دین و رعایت نکردن روح آن، باطل کردن مصالح تشریع و از بین بردن غرض دین است، چون اسلام همانطور که مکرر گفتهایم دین عمل است، نه دین حرف و شریعت کوشش است نه فرض و مسلمانان به این درجه از انحطاط و سقوط اخلاقى و فرهنگى نرسیدند مگر به خاطر همین که به انجام تشریفات ظاهرى اکتفا نموده و از روح دین و باطن امر آن بیخبر ماندند[7].
پینوشت:
[1] امامی، «وضع حقوقی فرزندخواندگی در ایران»، ۱۳۷۸ش، ص۲۴
[2] حجت، «تحولات فرزندخواندگی در نظام حقوقی اسلام، ایران و فرانسه»، ۱۳۸۴ش، ص۳۰
[3] تاریخ آلبر ماله و ژوال ایزاک، ترجمه غلامحسین زیراکزاده، ص 152
[4] سبزواری، الاستنساخ بین التقنیة و التشریع، ۱۴۲۳ق، ص۱۳۳.
[5] قرائتی، تفسیر نور، ۱۳۸۳ش، ج۹، ص۳۲۹.
[6] مطهری، یادداشت ها،ج6،ص 250
[7] تفسیر المیزان، ذیل آیه 229 بقره.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}