از قدیم مثل بود که می‌گفتند یک دیوانه یک سنگ به چاه می‌اندازد که صد عاقل نمی‌توانند آن را بیرون بیاورند؛ این شده است حکایت کار احمقانه‌ای که چند نفری در فضای مجازی انجام دادند و با لیسیدن ضریح و در  و دیوار اماکن مقدسه و حرم‌های مطهر زمینه وهن و تاخت و تاز معاندان و مخالفان تفکر دینی را به مقدسات شیعه فراهم آوردند. این درواقع همان چیزی است که سالهاست که بزرگان دین نسبت به آن تذکر داده اند و از همه ارادتمندان خالص اهل بیت (علیه‌السلام)درخواست نموده اند که از کارهایی که باعث وهن مذهب است اجتناب کرده و به دینداری معقول و بر پایه اصول شریعت بپردازند؛ اما کسانی که با پیگیری‌های رسانه‌ای می‌توان آبشخور آن‌ها را در حوض تشیع انگلیسی پیدا کرد، سال‌هاست که به بهانه‌های مختلف و با استدلالات غیر منطقی گوششان را به روی حقیقت بسته اند و به مسیری که بر آمده از نظر شخصیشان و نه دین است میروند.

روزنامه مستقل به همین بهانه در سرمقاله‌ای انبوهی از ادعاهای نادرست را بابیانی محکم و به ظاهر خدشه‌ناپذیر مطرح کرده است. نویسنده یادداشت موردنظر، نقد رفتارهای نابخردانه برخی شیعیان در روزهای اخیر را (مراد همان کسانی است که ضریح را لیس زدند و یا در و دیوار حرم را در این ایام کرونایی بوسیدند) بهانه‌ای قرار داده و تا جایی که می‌توانسته به باورهای پایه شیعه تاخته است. در این یادداشت می‌کوشیم به برخی از اشکالات آن سرمقاله بپردازیم. پیش از آغاز نقد، خوب است عین عبارت ایشان را ببینیم:

«پیامبر اسلام و خاندان آن حضرت شفابخش بیماران نبودند و هیچ‌گاه نیز چنین ادعایی نداشتند. این ادعایی بی‌اساس است که در قرآن و تاریخ هیچ مدرک معتبری برای اثبات آن نمی‌توان یافت.»

قبل از آوردن موارد تاریخی‌ای که سخن ایشان را نقد می‌کند باید این نکته را عرض کنیم که سنت در اصول فقه شیعه به معنی قول، فعل و تقریر معصومان است. معنی قول روشن است؛ یعنی معصوم بگوید فلان کار، جایز است. فعل به این معنی است که معصوم خودش آن کار را انجام دهد (البته باید دقت داشت که مقصود ما، موارد تقیه‌ای نیست) و تقریر یعنی آن که پیش چشم معصوم کاری انجام دهند و او باوجودآن که آزادی بیان و عمل دارد از آن کار نهی نکند؛ بنابراین ما در سه حالت می‌توانیم بفهمیم که تبرک در اسلام مجاز است: پیامبر یا یکی از امامان، تبرک را به زبان مجاز دانسته باشند، خود آن‌ها در عمل انجام داده باشند و یا آن که کسی پیش چشمان آن‌ها، این کار را انجام داده ولی آنان نهی نکرده باشند. اکنون و پس از بیان این مقدمه به مواردی که نشان می‌دهد تبرک یک عمل کاملاً اسلامی است می‌پردازیم:
 

تبرک و شفای به پیراهن یوسف 

1) در روایت قرآنی قصه یوسف پیامبر، وقتی ایشان فهمید پدرش از درد فراق، نابینا شده است پیراهنش را به برادران داد تا به چشمان پدر بگذارند و او دوباره بینا شود. قرآن از قول حضرت یوسف علیه‌السلام می‌فرماید: «این پیراهن مرا با خود ببرید و روی صورت پدرم افکنید تا دیدگانش بینا شود؛ یوسف/93» و سه آیه بعد ادامه می‌دهد: «آنگاه که مژده‌دهنده، آن پیراهن را روی صورت او افکند، بینایی وی بازگشت؛ یوسف/96» بنابراین قرآن به صراحت تبرک را از قول و فعل دو پیامبر بزرگ خدا نقل می‌کند و این عمل را مجاز می‌داند.
 

شفای امیرمؤمنان توسط رسول خدا(علیهم‌السلام) 

2) در ماجرای جنگ خیبر وقتی پیامبر می‌خواستند فرماندهی را به امام علی علیه‌السلام بسپارند اصحاب گفتند چشم ایشان درد می‌کند. پیامبر فرمود: علی را بیاورید. وقتی ایشان را آوردند پیامبر از آب دهان خود کمی به چشمان امام علی علیه‌السلام مالیدند و چشم ایشان خوب شد. (1) (این حدیث در منابع اهل سنت هم ذکر شده است. رجوع شود به کتاب صحیح بخاری، ج 5، ص 18، ح 3701)
 

توصیه به تبرک

3) امام صادق علیه‌السلام در حدیثی به جناب معاویه بن عمار می‌فرماید: «هر گاه دعایت کنار قبر پیامبر تمام شد کنار منبر برو ... و با صورت و چشمانت آن را لمس کن زیرا مایه شفای چشم است. (2)
 
4) امام صادق علیه‌السلام در حدیثی دیگر درباره تربت جدشان امام حسین علیه‌السلام می‌فرماید: «همانا خداوند تربت جدم حسین را مایه درمان هر بیماری و ایمنی از هر ترسی قرار داده است. هر گاه تربتی از ایشان به دست کسی از شما رسید آن را ببوسد و بر چشمانش بگذارد و بر بدنش بکشد»(3)
 
5) شبیه حدیث بالا از امام باقر علیه‌السلام هم روایت شده است. ایشان به یکی از اصحاب می‌فرماید: «هنگامی که خاک قبر امام حسین به دستت رسید بگو خدایا به حق این تربت و ... به حق امامی که در آن است بر محمد و خاندانش درود بفرست و این خاک را درمان هر بیماری و مایه ایمنی از هر ترسی قرار بده»(4)
 
6) یکی از اصحاب امام کاظم علیه‌السلام از قول ایشان نقل می‌کند: «پدرم را در دو جامه ... و با عمامه امام سجاد و نیز با پارچه‌ای که آن را چهل دینار خریده بود کفن کردم»(5) نکته‌ای که باید به حدیث ضمیمه بشود این است که چرا یک امام معصوم باید پدر معصومش را با عمامه جد معصومشان که از قضا به کثرت نماز و سجده مشهور بوده است، کفن کند؟ آیا امام کاظم علیه‌السلام این قدر فقیر بود که نمی‌توانست پارچه‌ای برای کفن پدرش بخرد یا آن که می‌خواست با عمامه متبرک سید الساجدین پدر بزرگوارش را کفن کند؛ عمامه‌ای که امام سجاد در آن صدها و بلکه هزاران رکعت نماز خوانده بود.
 
7) صحابه پیامبر با باقی‌مانده آب وضوی پیامبر وضو می‌گرفتند. این حدیث را مرحوم شیخ الطائفه، طوسی شریف، چنین نقل کرده است: «کان النبی صلى ‌الله ‌علیه ‌و آله إذا تَوَضَّأَ أُخِذَ ما یُسقَطُ مِن وُضوئِه فَیَتَوَضّؤُنَ بِه؛ پیامبر وقتی وضو می‌گرفت آبی که از دستش می‌ریخت را (جمع می‌کردند) و با آن وضو می‌گرفتند. (6)
 

شفای کنیز دعبل خزاعی

8) دعبل خزاعی، شاعری بود دوست‌دار اهل بیت که در زمان امام رضا علیه السلام زندگی می‌کرد. روزی خدمت امام آمد و قصیده‌ای برای ایشان خواند. امام به او یک کیسه پول داد؛ اما دعبل گفت: من برای پول این‌جا نیامده‌ام. اگر ممکن است پیراهنی از خودتان (برای تبرک) به‌من بدهید. امام در نهایت هم پیراهن را به او داد و هم پول را. دعبل به شهر خودش برگشت. در میانه راه، حوادثی پیش آمد که نقلش ربطی به این یادداشت ندارد. مدتی بعد کنیز دعبل بیمار شد. چشم او دچار مشکل شده بود و پزشکان از آن قطع امید کردند. ناگهان دعبل یاد پیراهن امام رضا علیه‌السلام افتاد. با تکه‌ای از آن، دو چشم کنیز را شب بست. صبح که از خواب برخاستند پارچه را باز کردند و دیدند چشمان کنیز از روز اول هم بهتر می‌بیند!(7)
 

جمع‌بندی:

روایاتی که مشروعیت تبرک را نشان می‌دهد بسیار فراتر از این موارد است؛ اما به دلیل جلوگیری از طولانی شدن یادداشت به همین میزان بسنده می‌کنیم و خانم وسمقی و هم‌فکرانش را به مطالعه بیشتر دراین‌باره فرامی‌خوانیم. از جمله کتاب‌هایی که شاید لازم است مطالعه شود کتاب ارزشمند «التوسل بالنبی و التبرک بآثاره» از مرحوم علامه سید مرتضی عسگری است. این کتاب، مشروعیت تبرک را بر اساس منابع اهل سنت اثبات کرده است. کتب و مقالات شیعی هم که فراوان در اینترنت موجود است. انشاء الله در یادداشت‌های آتی، بخشی دیگر از ادعاهای ایشان را زیر تیغ نقد خواهیم برد.
 

پی‌نوشت‌:
(1) بحارالانوار، ج 32، ص 12
(2) اصول کافی، 4 ج، ص 553
(3) امالی، ص 318
(4) کامل الزیارات، ص 294
(5) کافی، ج 1، ص 476
(6) تهذیب الاحکام، ج 1، ص 221
(7) عیون اخبارالرضا، ج 1، ص 295 و 296