اعتیاد به قمار و اضطراب
رفتارهای واکنشی پیوسته در حال جایگزین شدن با تعادل فکری هستند و شادکامی دائم به من نزدیک و نزدیک تر میشود.
رفتارهای واکنشی پیوسته در حال جایگزین شدن با تعادل فکری هستند و شادکامی دائم به من نزدیک و نزدیک تر میشود. حالا همه جنبه های زندگی خود را دوست دارم. اولویت دهی خیلی آسان تر شده است و بعضی از کارهای روزانه که زمانی آنها را ضروری می پنداشتم، حالا برایم معنایی ندارند. یکی از این موارد در زیر مثال آورده شده است:
همسرم به طور اتفاقی سه هفته پیش از من پرسید: «این هفته قمار نکردی؟». نگاه معناداری کردم، طوری که واقعیت فوران می کرد (دو ماه بود سراغ دستگاه بخت آزمایی نرفته و حتی یک بلیت هم نخریده بودم. به خوبی به یاد می آورم که هیچ احساسی نداشتم، کاملا غیرواکنشگر بودم. یادم میآید که فکر می کردم این احساس تعارض شاقی با میزان اضطرابی داشت که در گذشته اگر یک هفته به سراغ دستگاه نمیرفتم و شانس خود را امتحان نمی کردم، تجربه می کردم. حدود ۳۰ ثانیه قبل فهمیدم که ذهنآگاهی مرا از اسارت اعتیاد بیمارگون به قمار نجات داده است. به سرعت زنم را باخبر کردم و او گفت: «یعنی میخواهی بگویی بعد از این همه سال فحش و داد و فریاد به علت نخریدن یک بلیت که یکشنبه شبها اتفاق می افتاد، دیگر به سراغ دستگاه بخت آزمایی نمی روی؟» از چهره اش خواندم که باور نکرده است و برای اینکه نشان دهم راست گفته ام، بلیت پلاستیکی را در حالی که حسهای بدنم را در نهایت خنثی بودن وارسی و نظارت می کردم، در سطل آشغال انداختم. هرگز فکر نمی کردم کار کردن با این دستگاه قمار کردن به حساب بیاید و این فعالیت را به عنوان چیزی که به لحاظ اجتماعی قابل قبول است و قمار کردن به حساب نمی آید، بهنجار کرده بودم؛ «همه این کار را انجام میدهند، مگر نه؟».
آموزش من در ذهنآگاهی بیشک میزانی از شفافیت را برایم فراهم آورد که قبلا تجربه نکرده بودم. حالا می بینم و مهم تر از آن درک میکنم که برای به دست آوردن شادکامی در دام برنده شدن از دستگاه افتاده بودم. واقعا فکر نمیکنم که هیچ وقت برنده شده باشم، اما رفتار من سالها به طور منفی تقویت شده بود. هر بار که بلیتی میخریدم، تسکین داده می شد و این تقویت منفی رفتار تهیه یک بلیت را با هر هزینهای تقویت می کرد. حالا درک عمیقی دارم که شادکامی فقط از درون به دست می آید.
قبل از آموزش ذهنآگاهی کتابهای زیادی درباره بودیسم خوانده بودم و چند دیدگاه از آن اقتباس کرده بودم؛ قبلا هرگز مراقبه را به عنوان یادگیری تجربی به کار نبرده بودم. همچنین قویا باور دارم اگر منطق قوی در ذهنآگاهی به کار نرفته بود، هرگز این همه توجه صرف آن نمی کردم.
همچنین احساس میکنم نیاز دارم این تجربه زندگی ساز را با دیگران در میان بگذارم: در سال ۱۹۹۴ حادثه صنعتی برایم پیش آمد که موجب شد سه مهره نخاعی من جوش بخورند. برای ثابت نگه داشتن ستون فقراتم از پیوند استخوان، میله های فلزی و پیچ استفاده شد. در نتیجه این قضایا در چهارده سال گذشته درد مزمن داشته ام. طی این زمان از درمان ها، روشها و داروهای مختلفی استفاده کردم تا درد را برطرف کنم. در سال ۲۰۰۲ مطالعه تمام وقت را شروع کردم و به صنعت سلامت و خدمات انسانی وارد شدم. برای اینکه زندگی عادی داشته باشم، باید در هفته ۱۱۹ عدد قرص بخورم، که با هفت قرص در هر صبح شروع میشود.
تقریبا سه هفته بعد از شروع آموزش MiCBT به تدریج فراموش کردم قرصهای صبح را بخورم، که به خودی خود معنادار بود. از آنجا که حرکت کردن هنگام صبح برایم دشوار بود، بنابراین عامل یادآور مصرف قرص همیشه وجود داشت. در این مرحله هنوز در مورد آموزش بحث نکرده بودیم که یکی از نتایج مثبت آن مربوط به درد مزمن است، بنابراین به شدت غافلگیر شده بودم. بعد از آن این جرأت را به دست آوردم تا تجربه ای در مورد داروهایم داشته باشم و نقشه ترک داروها را کشیدم. طی دوره ترک هیچ درد اضافی تجربه نکردم و حالا هفته ای چهارده عدد قرص میخورم و تلاش میکنم از این هم کمتر شود. دیگر واقعا درد مزمن ندارم. من به حد کافی تعادل فکری دارم تا بتوانم نسبت به حس هایی که واقعا احساس میکنم، مانند جرم و دما، عینی تر باشم و متوجه شده ام که این حسها پذیرفتنی هستند و موقتی خواهند بود، بنابراین خیلی زود از بین میروند.
من و خانمم خیلی مسافرت کرده ایم و اغلب جاهای استرالیا را دیده ایم و سالها آرزو داشتیم آسیا را ببینیم. بدبختانه همیشه مجبور بودم مقداری دارو با خودم ببرم و چون حمل این داروها به بسیاری از کشورها غیرقانونی است، نمی توانستم این کار را انجام دهم. حالا در حال طرح ریزی مسافرت به تایلند و ویتنام هستیم. نمیتوانم بگویم چقدر از این آزادی که ذهنآگاهی به من داده خوشحالم.
(چند هفته بعد...) ذهنآگاهی به عادت مثبتی در زندگی شخصی و حرفه ای من تبدیل شده و تمرین ذهنآگاهی من مثل غذا خوردن حالا قسمتی از زندگیم شده است. علاوه بر تجارب مثبتی که قبلا با شما در میان گذاشتم، از زمان شروع MiCBT تا حالا پانزده کیلو وزن کم کردهام و احساس خیلی خوبی دارم.
(یک هفته بعد...) حالا با MiCBT تفریح میکنم و برحسب تعادل فکری آن را به سطح جسمی برده ام. سالها عادت داشتم وقتی زیر دوش بودم و کسی شیر آب گرم را باز می کرد و موجب میشد آب دوش سرد شود، واکنش نشان میدادم. من به عمد شیر آب گرم را به مدت خیلی کوتاهی میبندم و واکنش های خود را مشاهده میکنم. حالا خودم را به این قضیه حساسیت زدایی کردهام. حالا دیگر علاوه بر اینکه با استفاده از MiCBT به صورت فردی با درمانجویان کار میکنم، به یک گروه ۱۵ نفره هم MiCBT آموزش میدهم.
منبع: شناخت رفتار درمانگری یکپارچه شده باذهن آگاهی، برنو ای کایون، مترجمان: دکتر محمد خدایاریفرد، کوروش محمدی حاصل و مریم دیدهدار، صص248-246، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، تهران، چاپ اول، 1393
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}