یکی از مهم‌ترین شرایط برای رسیدن به موفقیت در هر کاری، دقت در مراحل اولیه و اساسی انجام آن کار است. حالا چه تهیه یک غذا باشد که نقش مواد اولیه در کیفیتش کاملاً مشخص است. چه بنای یک خانه و ساختمان باشد و چه حتی برپا کردن یک چادر. در تمامی این‌ها، اگر اساس و پایه درست نباشد، تمامی تلاش‌ها بی‌فایده و بی‌ثمر خواهد بود و حتی گاهی باعث ضرر.
 
این اساس داشتن، صرفاً مربوط به امور مادی نیست، بلکه امور معنوی مانند اخلاق و حتی دین هم اساس خودشان را دارند که برای رسیدن به حد مطلوب در کسب این امور نیز باید به آن‌ها توجه ویژه داشته باشیم.
 
در قطعه قبلی صحبت از تربیت دینی بود و لزوم توجه به تربیت کودکان بر اساس آموزه‌های اسلام. طبیعتاً برای موفقیت در این آموزش هم باید از مراحل اساسی شروع کنیم و لذا لازم است پیش از هر چیز به این سوال پاسخ بدهیم که اساس اسلام چیست؟ پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در حدیثی کوتاه و زیبا، پاسخ را فرموده‌اند:
 
لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ أَسَاسٌ وَ أَسَاسُ الْإِسْلَامِ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ؛ برای هر چیزی اساسی است و پایه اسلام حبّ ما اهل‌بیت است[1].
 
پس یکی از مهم‌ترین قدم‌ها در تربیت صحیح فرزندان، می‌شود آشنا ساختن آن‌ها با اهل‌بیت علیهم‌السلام. و بر همین اساس است که امام سجاد علیه‌السلام در ادامه دعای خود برای فرزندانشان به خداوند عرضه می‌دارند:
 
وَ لِأَوْلِیائکَ محِبِّینَ مُناصِحِینَ؛ و [فرزندان من را] نسبت به اولیای خود عاشق و خیرخواه قرار بده[2].
 
شاید خوب باشد پیش از آنکه بیشتر در مورد جزییات روش تربیت دینی فرزندان بخوانیم، حدیث دیگری از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در مورد جایگاه حب اهل‌بیت علیهم‌السلام بخوانیم تا با ارزش این مساله بیشتر آشنا شویم. ایشان فرموده‌اند:
 
لَا تَزُولُ قَدَمَا عَبْدٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَتَّى یُسْأَلَ عَنْ أَرْبَعٍ عَنْ عُمُرِهِ فِیمَا أَفْنَاهُ وَ شَبَابِهِ فِیمَا أَبْلَاه وَ عَنْ مَالِهِ مِنْ أَیْنَ کَسَبَهُ وَ فِیمَا أَنْفَقَهُ وَ عَنْ حُبِّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ؛ روز قیامت بنده قدم از قدم برنمی‌دارد تا آن که از چهار چیز سؤال شود: از عمرش که در چه راهی صرف کرده و از بدنش که در چه راهی به کار گرفته و از مالش که در چه راهی خرج کرده و از کجا به دست آورده است و از دوستی ما اهل‌بیت[3].
 
طبیعتاً اگر والدین در مورد یکی از این چهار چیز کوتاهی کنند و در مسیر تربیت فرزندان به آن توجه نکنند، روز قیامت در دادگاه عدل الهی مورد بازخواست قرار می‌گیرند.
 

سه خصلت

اما والدین چه وظایفی در قبال آموزش این پایه و اساس اسلام به فرزندان خود دارند. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در حدیثی زیبا فرموده‌اند:
 
أدِّبُوا أوْلَادَکُمْ عَلَى ثَلَاثِ خِصَالٍ حُبِّ نَبیِّکُمْ وَ حُبِّ أهْلِ بَیْتِهِ وَ قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ؛ فرزندان خود را بر سه خصلت تربیت کنید: دوستی پیامبرتان، دوستی اهل‌بیتش و قرائت قرآن[4].
 
مقدمه دوست داشتن کسی، آشنا بودن با اوست، بنابراین برای اینکه حب و علاقه اهل‌بیت علیهم‌السلام در وجود فرزندان بیشتر شود، لازم است تا آن‌ها را با این نورهای پاک آشنا کنیم. جا دارد که در اینجا یک بار دیگر به تأثیرات منفی و مغرضانه فرهنگ تربیتی وارداتی از غرب اشاره کنیم که تأکید می‌کند نباید با کودکان از امور انتزاعی صحبت کرد. منظور از امور انتزاعی، صحبت از قدرت‌های ماورائی و فوق بشری است که با چشم قابل‌دیدن نیست. وقتی دلیل این امر را سؤال می‌کنیم، پاسخ می‌دهند که بر اساس آزمایش‌های متعدد، متوجه شدیم که آن‌ها درک درستی از این امور پیدا نمی‌کنند و باعث آزار و اذیتشان می‌شود.
 
اما در نقطه مقابل می‌بینیم که در آموزه‌های دینی، بسیار تأکید شده که کودکان را با خدا و اهل‌بیت علیهم‌السلام آشنا کنید و بدون شک اگر قرار باشد اهل‌بیت علیهم‌السلام را منهای قدرت‌های ماورایی‌شان معرفی کنیم، آن‌ها در حد یک انسان عادی و معمولی پایین آورده‌ایم و طبیعتاً دوست داشتن یک سری انسان معمولی و مهربان، نمی‌تواند اساس دین و سفارش معصومین علیهم‌السلام باشد. یقیناً آنچه مورد سفارش واقع شده، معرفی صحیح اهل‌بیت علیهم‌السلام است که یکی از ارکان اصلی آن، بیان قدرت‌های ماورائی و فوق بشری ایشان است. معرفی خداوند هم که تماماً یک امر انتزاعی است و اگر قرار به آموزه‌های غربی باشد، باید کلاً دور این‌گونه احادیث و روایات را خط قرمز کشید.
 

یک‌بار برای همیشه

بگذارید پیش از آنکه دعای امام سجاد علیه‌السلام را ادامه بدهیم، یک نکته را یک بار برای همیشه برای خودمان حل کنیم. آیا در مسئله تربیت، می‌توان به آموزه‌های غربی تکیه کرد یا خیر. البته در قطعات ابتدایی این بخش، راجع به این موضوع صحبت کرده‌ایم که اگر آن‌ها را نخوانده‌اید، پیشنهاد می‌کنیم حتماً سری به آن‌ها بزنید؛ اما در این قطعه می‌خواهیم از جنبه دیگری به این موضوع نگاه کنیم.
 
پایه و اساس تمامی فرمول‌هایی که غربی‌ها در علوم مختلف ارائه می‌کنند، مسئله‌ای است با عنوان تجربه. البته عنوان تجربه، بیشتر با علوم تجربی سازگار است مانند فیزیک و شیمی و ...؛ اما غربی‌ها حتی در علوم انسانی نیز بر اساس تجربیات نظریه‌پردازی می‌کنند. تجربه یعنی انتخاب گروهی به‌عنوان نمونه آزمایش و آزمودن یک فرضیه روی آن‌ها و اعلام حالت حداکثری در نتایج به دست آمده، به‌عنوان نتیجه قطعی.
 
کمی دقت در همین مساله، چندین نکته را برای ما روشن می‌کند که نشان از بی‌ارزش بودن غالب علوم انسانی غربی برای ماست. یکی اینکه آن‌ها گروهی را به‌عنوان نمونه انتخاب می‌کنند که در فضای غرب رشد کرده و خواه‌ناخواه تحت تأثیر عوامل تربیتی مختلفی قرار گرفته‌اند که زمین تا آسمان با ما متفاوت است و طبیعی است که واکنش آن‌ها در برابر برخی اتفاقات، متفاوت باشد. به نظر شما کودک 5 ساله‌ای که ازدواج والدینش بر اساس آموزه‌های دینی بوده، انعقاد نطفه‌اش بر اساس آموزه‌های دینی بوده، دوران بارداری‌اش بر اساس آموزه‌های دینی بوده، تولدش بر اساس آموزه‌های دینی بوده و تربیت 5 سال اول زندگی‌اش هم بر اساس آموزه‌های دینی بوده، با کودکی که در غرب بر اساس سبک زندگی آنجا متولد شده و الان در سن 5 سالگی است، یکی است و واکنشش نسبت به مسائل مختلف یکسان است؟ این یعنی نتایج آزمایش‌هایی که آنان به دست می‌آورند، هرگز برای ما قابل‌استفاده نیست. البته فراموش نکنیم که صحبت در مورد امور غیرمادی و یا به‌اصطلاح علوم انسانی است، نه مسائل رشد جسمی و فیزیکی.
 
نکته بعدی اینکه در غرب، نظریات بر اساس فرضیات شکل می‌گیرند؛ اما ما مسلمانان گنجینه ارزشمند علوم دینی را داریم که ما را از بسیاری از فرضیات بی‌نیاز می‌کند. به طور مثال وقتی در آموزه‌های دینی آمده که با فرزندان از خدا صحبت کنید، دیگر نیازی به فرضیه‌های غربی نداریم که ببینیم آیا می‌توان با فرزندان از خدا صحبت کرد یا خیر.
 
نکته سوم اینکه نظریه‌های متعدد غربی که متولد از بررسی نتایج فرضیه‌ها می‌باشند، فارغ از اینکه هرکدام کاملاً فراگیر نیستند و خودشان استثناهایی متعددی دارند که حقانیت آن را زیر سؤال می‌برد، با یکدیگر هم اختلافات زیادی دارند و حتی برخی، برخی دیگر را رد می‌کنند. و از آنجا که می‌دانیم که حق فقط یکی است، پس نمی‌توان گفت تمامی این نظریه‌ها صحیح است و همین تشکیک، کافی است برای بی‌اعتباری آن‌ها.
 
حالا که صحبت از علوم انسانی اسلامی شد، جا دارد بخشی از بیانات مقام معظم رهبری مدظله‌العالی در این زمینه که از مهم‌ترین دغدغه‌های ایشان است را با هم بخوانیم.
 
مسئله دیگر هم مسئله علوم انسانی است که از مدّتی پیش این مطلب را مطرح کردیم؛ دلایل این کار هم مکرّراً گفته شده. حقیقتاً ما نیازمند آن هستیم که یک تحوّل بنیادین در علوم انسانی در کشور به وجود بیاید. این به معنای این نیست که ما از کار فکری و علمی و تحقیقی دیگران خودمان را بی‌نیاز بدانیم، نه. برخی از علوم انسانی ساخته‌وپرداخته غربی‌ها است؛ در این زمینه کار کردند، فکر کردند، مطالعه کردند، از آن مطالعات باید استفاده کرد. حرف این است که مبنای علوم انسانی غربی، مبنای غیرالهی است، مبنای مادّی است، مبنای غیر توحیدی است؛ این با مبانی اسلامی سازگار نیست، با مبانی دینی سازگار نیست. علوم انسانی آن‌وقتی صحیح و مفید و تربیت‌کننده صحیح انسان خواهد بود و به فرد و جامعه نفع خواهد رساند که بر اساس تفکّر الهی و جهان‌بینی الهی باشد؛ این امروز در دانش‌های علوم انسانی در وضع کنونی وجود ندارد؛ روی این بایستی کار کرد، فکر کرد[5].


پی‌نوشت:
[1]. اصول کافی، جلد 2، صفحه 46، حدیث 2.
[2]. صحیفه سجادیه، صفحه 121، دعای 25.
[3] امالی صدوق، صفحه 39، حدیث 9.
[4]. کنز العمال، جلد 16، صفحه 456، حدیث 45409.
[5]. بیانات در دیدار اساتید دانشگاه‌ها، 11/4/1393.