با احمرار باشد، با اصفرار باشد

شاعر : منوچهري

نه احمرار باشد، نه اصفرار باشد با احمرار باشد، با اصفرار باشد
زينش لباس باشد، زانش دثار باشد هم با شعاع باشد، هم با شرار باشد
نه لاله‌زار باشد، نه مرغزار باشد چون لاله‌زار باشد، چون مرغزار باشد
رخشيدن شعاعش گويي نضار باشد چميدن فرازش مانند مار باشد
با قند لب نگاري، کز قندهار باشد ميرجليل برخور، تا روزگار باشد
از پاي تا به فرقش رنگ و نگار باشد خورشيد روي باشد، عنبر عذار باشد
زيرش درست باشد، بم استوار باشد برلحن چنگ و سازي کش زيرزار باشد
نوروز کيقبادي و آزادوار باشد دستانهاي چنگش سبزه‌ي‌بهار باشد
تا جنگ و تا تعصب با ذوالفقار باشد تا گوش خوبرويان با گوشوار باشد
تا بوستان و سبزي، تا کامگار باشد تا کان و چشمه باشد، تا کوهسار باشد
وندر مدار گردون کس را قرار باشد تا بيقرار گردون اندر مدار باشد
چونانکه اختيارش بي‌اضطرار باشد تا سعد و نحس باشد، با اختيار باشد
واندر پناه ايزد، در زينهار باشد ذلش نهفته باشد، عز آشکار باشد
زان ده مرا که رنگش چون جلنار باشد ساقي بيا که امشب ساقي به کار باشد
زيرا که طبع مردم را بر چهار باشد مي ده چهار ساغر، تا خوشگوار باشد
تا نه خروش باشد، تا نه خمار باشد همطبع را نبيدش فرزانه‌وار باشد
باري نبيد خوردن کم از هزار باشد؟ ني ني دروغ گفتم، اين چه شمار باشد
خاصه که باده خوردن با بختيار باشد باده خوريم روشن، تا روزگار باشد
خاصه که ماهرويي، اندر کنار باشد خاصه که روز دولت مسعود يار باشد
يا در ميان مجلس، يا در شکار باشد ميراجل که کارش با کارزار باشد
او با سرور باشد، او با يسار باشد تا اين جهان به جايست، او را وقار باشد
ديناربخش باشد، ديناربار باشد لشکرگذار باشد دشمن شکار باشد
هم در بدي و نيکي، اسپاسدار باشد هم حقشناس باشد، هم حقگزار باشد
در کارهاي دنيي با اعتبار باشد در کارهاي عقبي با کردگار باشد
از فخر فخر باشد، از عارعار باشد شکرش عزيز باشد، دينارخوار باشد
اين آين گيومرث و اسفنديار باشد جشن سده اميرا! رسم کبار باشد
او را حصار ميرا، مرخ و عفار باشد زان برفروز کامشب اندر حصار باشد
اصلش ز نور باشد، فرعش ز نار باشد آن آتشي که گويي نخلي ببار باشد
گر سرو را ز گوهر بر سر شعار باشد چون بنگري به طولش سرو و چنار باشد
ور کوه را ز عنبر در سر خمار باشد چون بنگري به عرضش، از کوهسار باشد
اين مستعير باشد، آن مستعار باشد سرو از عقيق باشد، کوه از عقار باشد