جستاری در تربیت دینی
کمال زدگی یا کمال گرایی
روانشناسان، میان میل درست به کمال و میل نادرست به کمال تفاوت قـائل شدهاند و معتقدند که تمایل به کمال، پدیدهای بسیار پیچیده است که هم میتواند جزء رفتارهای مثبت و سازنده و هم جزء رفتارهای منفی و آسیبزننده قرار بگیرد؛ بهعبارتدیگر میل به کمال پدیدهای دوسویه است. شواهد پژوهـشی مـؤید آن است که میل به کمال پدیدهای همیشه مثبت یا همیشه منفی نیست.
روانشناسان، میان میل درست به کمال و میل نادرست به کمال تفاوت قـائل شدهاند و معتقدند که تمایل به کمال، پدیدهای بسیار پیچیده است که هم میتواند جزء رفتارهای مثبت و سازنده و هم جزء رفتارهای منفی و آسیبزننده قرار بگیرد؛ بهعبارتدیگر میل به کمال پدیدهای دوسویه است. شواهد پژوهـشی مـؤید آن است که میل به کمال پدیدهای همیشه مثبت یا همیشه منفی نیست.
میل درست به کمال، با سازگاری در زنـدگی و رفتارهای متناسب با سلامت روانی همراه است. کسانی که از این ویژگی مثبت برخوردار هستند از کارهای سخت و طاقتفرسا لذت میبرند و زمانی که احساس میکنند در انجام کـارها آزادنـد، میکوشند تا به بهترین صورت عمل کنند. از موفقیت در انجام کارها، احساس خشنودی و رضایت میکنند و احساس اعتمادبهنفس دارند؛ زیرا این افراد میتوانند محدودیتهای فردی و محدودیتهای اجتماعی را بـپذیرند. درواقع انـتظارات و توقعات واقعی به افراد اجازه میدهد از تلاشهای خویش لذت ببرند و کارشان را به بهترین شیوه ممکن انجام دهند.
در طرف مقابل، میل ناصحیح به کمال یا بهاصطلاح دانشمندان علوم رفتاری کمال زدگی، با اضطراب و یاس و ناامیدی همراه است. این افراد معیارهای موفقیت را فراتر از حد خود انتخاب میکنند. به بیعیب و نقص بودن گرایش افراطی دارند و کوچکترین اشتباه خود را گناهی نابخشودنی میپندارند و با اضطراب فراوان، انتظار پیامدهای شوم شکست را میکشند.
با در پیش گرفتن رفتارهایی از قـبیل حس درماندگی در مواجهه با موقعیتهای پیشآمده، انتخاب معیارهای بالاتر از سطح خود کـه انجام آن از عهدۀ فرد خارج است و سایر رفتارهای آسیبزا، سلامت عمومی خود را مورد مخاطره قرار میدهند.
روانشناسان در توصیف این افراد میگوید: محرک اصلی در زندگی این افراد رسیدن به خوشبختی نیست بلکه برتری یافتن است. زندگی آنها در یک سلسله بایدها و نبایدها خلاصهشده است. آنها باید در هر کاری به حد عالی برسند و به بهترین شیوه آن را انجام دهـند وگرنه خرسند نخواهند شد این در حالی است که هدفگذاری آنها برای نقطه کمال، غیرواقعبینانه است. نرسیدن به اهداف نامعقول انتخابشده، این افراد را دچار اضطراب، افسردگی و احساس گناه شدید میکند. توقعات بیجا و عهدهدار شدن مسئولیتهای سنگین و غیرمنطقی، عرصۀ زندگی را بر آنان تنگ میکند.
ویژگی افراد کمال زده
افراد کمال زده معمولاً با ویژگیهای زیر مشخص میشوند:-داشتن معیارهای غیرواقعبینانه؛
- بزرگ کردن شـکستها؛
-ارزیـابی سـختگیرانه از خود؛
-نیاز شدید بـه مـوفقیت؛
-انتقادناپذیری و تلاش برای پنهان کردن عیبها و نقصهای خود؛
-فراگیر ساختن معیارهای شخصی غیرواقعی در سراسر حوزههای رفتاری؛
-احساس خشم نسبت به خـود و دیـگران بـه دلیل برآورده نشدن انتظارات و توقعات بیجا؛
- دوست دارند دیگران آنها را با عناوینی مثل منصف، درستکار و وظیفهشناس مورد خطاب قرار دهند؛ بهعبارتدیگر احترام دیگران برای آنها بسیار مهم است؛
-اجتناب از درخواست کمک، حتی از نزدیکترین دوستان؛
-وانمود میکنند استقلال فـکری و عـاطفی دارند؛
-اشـتباه را گناه نابخشودنی میپندارند و با اضطراب انتظار عواقب شوم آن را میکشند؛
-آنها از اینکه مبادا خطا کنند، نگراناند؛
-پیشرفتهای خیلی بالایی را برای خود انتخاب میکنند؛ بهگونهای که هرگز از کار خـود خرسند نمیشوند؛
-در بـرابر کیفیت کار خود، اغلب مضطرب و نگراناند؛
-از شرکت در رقابتها، حتی اگر از تـوانایی خود مطمئن باشند، خودداری میکنند.
ابعاد سهگانۀ میل نادرست به کمال یا کمال زدگی
میل ناصحیح به کمال، از سه بعد جداگانه تشکیلشده است:میل ناصحیح به کمال خودمدار، دیـگر مدار، جامعه مـدار
1. کمال زدگی خودمدار: یک مؤلفۀ انگیزشی شامل کوششهای فرد برای دستیابی به خویشتن کامل است. در این بـعد میل به کمال ، افراد دارای انگیزۀ قوی برای کـمال، مـعیارهای بالای غیرواقعی، کـوششهای اجـباری و دارای تفکر همهیاهیچ در رابطه با نـتایج، بهصورت موفقیتها یا شکستهای تام میباشند. این افراد بهطور افراطی موشکاف و انتقادگرند؛ بهطوریکه نـمیتوانند عیوب و اشتباهات یا شکستهای خود را در جنبههای مـختلف زندگی بپذیرند.2. کمال زدگی دیـگر مدار: در این بعد از تمایل نادرست به کمال، شخص مایل به ویژگیهای کمالی سایر اشخاص است. به همین خاطر نمیتواند در روابط بین فردی روابط دوستانه داشته باشد و همه را رقیب خود در مسیر کمال میبیند.
3. کمال زدگی جامعه مدار: در این نوع میل به کمال، دیگران انتظارات اغراقآمیز غیرواقعی از شخص دارند. برآوردن این انتظارات مشکل است ولی شـخص خود را مجبور میکند به استانداردها نائل آید تا مـورد تـأیید و پذیرش دیـگران واقـع شـود.
آسیبشناسی
یکی از بارزترین عـلل میل نادرست به کمال در کودکان، آموختههای غلط است. کودکان یاد گرفتهاند که دیگران متناسب با میزان کارایی کودک در انجام دادن کارهای خـود بـه آنها بها میدهند. درنتیجه، در صورتی از خـودشان احـساس رضـایت مـیکنند کـه موردقبول دیگران واقـع شـوند؛ بهعبارتدیگر فقط بر پایۀ میزان پذیرش دیگران به خود بها میدهند؛ بنابراین، عزتنفس این افراد بر اساس مـعیارهای خـارجی پایهریزی شـده است. این امر میتواند آنان را نسبت به نـظرها و انـتقادات دیـگران، آسـیبپذیر و بهشدت حساس کند. تلاش برای حمایت از خود و رهایی ازاینگونه انتقادات موجب میشود که کامل بودن را تنها وسیلۀ دفاع از خود بدانند.عامل دیگر که بهصورت بارز در شکلگیری کمال زدگی بهجای کمالگرایی در کودکان مـؤثر است، شیوههای فرزند پروری والدین است که به دودسته تقسیم میشود:
الف: شیوه والدین قدرتطلب
کسانی که کمال زده هستند، در کودکی والدینی با این طرز فکر داشتهاند که (همیشه ما درست میگوییم و همیشه حق با ماست و همیشه درسـت رفـتار میکنیم). اینگونه والدین بین تواناییهای خود و فرزندانشان تفاوتی قائل نیستند و پیوسته سعی میکنند با تنبیه، کودکانشان را به اجرای معیارهای بالای خود وادارند. معیارهای آنها به حدی غیرواقعبینانه است که کمتر بچهای مـیتواند به آنها دست یابد.ب: شیوه والدین کمال زده
والدینی که خود کمال زده هستند، نهتنها موفقیتهای کودکانشان را کوچک میشمارند بلکه موفقیتهای خودشان را هم قبول ندارند. آنها شخصیتهایی وسواسی و بیشازحد مـنظم دارند. کودکان این افراد به هـمین خـاطر، هیچوقت احساس خوبی نسبت به موفقیتهایشان ندارند و درنتیجه، احساس خوبی هم به خودشان نخواهند داشت؛ چون هیچوقت نمیتوانند والدینشان را خشنود کنند.درمان میل نادرست به کمال
بهطورکلی، راهبردهای زیر در جهت تعدیل کمالگرایی میتواند کمک کند:-شناسایی سبک تربیت و فرزند پروری در خانواده و کمک به رفع نـواقص آن؛
-کـمک به کودک در جهت پذیرفتن خود بهعنوان یک انسان؛
-بخشیدن اشتباهات و شکستهای کودکان؛
-کمک به کودک جهت بازگشت فوری به روال عادی زندگی بعد از شکست؛
-کمک به کودک برای درک اینکه هـمۀ انسانها دچـار شکست، نـقص، ضعف، انحراف و اشتباه میشوند و این مسائل برای انسانها کاملاً طبیعی است؛
-ایجاد این باور در کودک که شکستها و اشتباهات انسان به معنای پایان زندگی او نیست و انسانها بعد از یـک شـکست دوبـاره از جا بلند میشوند و به مسیر درست خود ادامه میدهند؛
-قرار دادن قالبهای زمانی واقعگرایانه و انعطافپذیر برای رسیدن به یک هدف.[1]
پینوشت
1- کمالگرایی مثبت-کمالگرایی منفی؛ مهناز مهرابی زاده و مینا ورودی2- مجله رشد مشاور مدرسه، شماره 28
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}