جهان، مظهر خداست که با تقدیر، اراده و تدبیر الهی شکل گرفته است. جهان در دیدگاه اسلام، به جهان محسوس و غیر محسوس (شهادت و غیب) تقسیم شده است. اما پرداختن قرآن به جلوه های محسوس جهان، به شکل فنی و تحلیلی رایج در علوم و فنون نیست بلکه آنها به منزله دلایل قدرت و حکمت خداست و چون طریقی برای معرفی خدا بحث قرار گرفته اند. جهان غیر محسوس از موجودات غیر مادی، چون روی ملائکه، جن و ملأ اعلى (در برگیرنده سدرة المنتهى، عرش، کرسی، لوح محفوظ بیت المعمور و...) تشکیل شده است. قرآن به نحو اجمال، درباره عالم غیب و نامحسوس سخن گفته است، چنان که از کیفیت آفرینش ملائکه، حقیقت روح و موجودات ملا اعلى سخن نگفته است. مذکور بر این نظر است که ما باید ادب قرآنی را رعایت کنیم و خود را در حد آنچه قرآن بیان کرده متوقف سازیم و عقل خود را بیهوده در آنچه بیان نشده جولان ندهیم.
 
فارسی (۱۳۷۶) بر این نظر است که جمعی از حکمای اسلام، تحت تأثیر «تهاجم فرهنگی یونانی ، انسان را حیوان ناطق و متفکر، در گوهر وجود وی را عقل در نظر گرفتند و تلاش نمودند که آنچه را در متون اسلامی، تحت عنوان ایمان به خدا و آخرت و نظیر آن مطرح شده، به منزله معرفت و شناخت نسبت به خدا و آخرت، البته از نوع عمیق و فلسفی نه جزئی و علمی، تفسیر کنند. از نظر او، کسانی چون بوعلی سینا و صادرالمتالهین، به تبع، یونانیان، گوهر آدمی را عقل و نهایت مرتبۂ کمال عقلی یا فعلیت آدمی را مرتبه عقل مستفاد (پس از مراتب عقل هیولایی، عقل بالملکه و عقل بالفعل) دانستند که در آن، نفس آدمی به درجه ای می رسد که تنها به ادراک معقولات محض سرگرم است و شائبه حس و ادراکات حسی را در آن راهی نیست.
 
افلاطون نیز فیلسوف را که از لذات شهوى و غضبی فراتر رفته و پس از طی مراحل تجربه حسی، پندار درست، شناسایی علمی و عقلی، به مرحله درک مثل و خیر محض نایل شده، در اوج تعالی می دانست. همچنین، ارسطو عقل را عالی ترین قوه انسان و تامل نظری را عالی ترین فعالیت عقل و آن را برترین سعادت برای بشر می دانست.
 
از نظر فارسی، در دیدگاه اسلام، گوهر وجود آدمی، عقل نیست بلکه ایمان و استعداد ایمان آوردن به خدا است، با توجه به این که عقل و ایمان را یک چیز نمی توان ونت: «عقل و ایمان دو چیز متفاوتند که سنخیت ندارند. همچنین دو کارکرد مختلف دارند». او در توضیح می گوید که عقل، دستگاه فاهمه بشر است، همه انسان ها از عقل برخوردارند و کارکرد عقل درگرو مواجه شدن انسان با امور محسوس یا ابراهین فلسفی است. در حالی که ایمان، یک وضع نفسانی است که شناخت علمی و عقلی، باور و اعتقاد به این شناخت ها و التزام عملی به مقتضای آنها تشکیل دهنده آن است. به علاوه، ایمان موهبتی عام چون عقل نیست بلکه تنها برخی از انسان ها ایمان می آورند و کارکرد ایمان نیز، برخلاف عقل، در گرو اراده است. نکته مهم تر این است که عقل، در پرتو ایمان، به نظم و انتظامی نایل می گردد که به شناخت هایی متفاوت با شناخت پیش از ایمان - که محدود به ادراک حسی، معرفت علمی و فن آوری است - دست می یازد که نوعی شناخت معنوی و الهی است و از آن به «فرقان » تعبیر شده است. به این ترتیب، عقل تحت تأثیر ایمان، کارکردی نوین می یابد و دارای رشد و افزایش نیز می‌شود. حاصل ایمان، حیات طیبه است که به مجموعه اندیشه، عاطفه و کار مؤمن، کیفیت ویژه ای می بخشد. بنابراین، در باب موجودیت انسان، چیزی که مطابق با مبنای اسلام و بلکه همه ادیان است، این است که «ایمان برترین فضیلت است و آنچه ما آدمیان را بیش از هر چیز انسان می سازد ایمان است نه عقل .
 
مدکور ( ۱۴۱۱ / ۱۹۹۰ ) نیز بر این نظر است که سخن گفتن از طبیعت انسان در دیدگاه اسلام، متفاوت با مفهوم آن در دیدگاه‌های غربی است. «طبیعت» (فیزیک) در اصطلاح یونانی، ناظر به اشیاء مادی محسوس در پیرامون ماست، در برابر (ماوراء طبیعت متافیزیک) که به امور نامحسوس اشاره دارد. بر همین اساس، طبیعت انسان در اصطلاح متفکران غربی، ناظر به امور طبیعی و مادی است که در جریان تطور ماده تا پیدایش انسان حضور داشته و تشکیل دهنده اساس موجودیت انسان است. اما در دیدگاه اسلام، مراد از طبیعت انسان، با توجه به ریشه این واژه (طبع: ایجاد اثر) آفرینش انسان است. انسان در اسلام، مخلوق خداست و بنابراین اثری از خدا (روح خدا) در او هست که از آن به فطرت یاد می‌شود.
 
از نظر او، ویژگی های عمده انسان در این دیدگاه چنین است: انسان فطرتی الهی و توحیدی دارد؛ همه انسان ها از منشأ واحدی نشئت یافته اند؛ انسان طبیعتی دوگانه (روح و جسم) دارد؛ انسان استعداد مساوی برای خیر و شر دارد؛ انسان قادر بر انتخاب آزاد است؛ مسئولیت اعمال انسان، به خود او باز می گردد و سبب و معیار مسئولیت وی عقل است؛ نیازهای انسان، با توجه به دوگانگی طبیعتش، دوگانه (جسمی و روح) است.
 
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران، جلد أول، خسرو باقری،صص 7-6، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ دوم، 1389