در پژوهش حاضر، رویکردی متفاوت با دو رویکرد مذکور اتخاذ شده است. در این رویکرد، نظر بر آن است که برای فراهم آوردن فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی، از فلسفه به طور کلی، و فلسفه تعلیم و تربیت معاصر به طور خاص، همچون روش و ساختار بهره گرفته شود. میان این رویکرد و دو رویکرد پیشین، مشابهت‌ها و تفاوت‌هایی وجود دارد.
 
مشابهت این رویکرد با رویکرد نخست در این است که هر دو به مضامین دینی بسنده می کنند. اما تفاوت آنها در این است که در رویکرد اول، اعراضی کلی از فلسفه مورد نظر است، در حالی که در این رویکرد، استفاده عمدتا روشی (نه محتوایی) از فلسفه صورت می گیرد. به عبارت دیگر، در تدوین فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی، این امر، مفید و لازم است که از ابزارها و روش های مورد استفاده فیلسوفان و فیلسوفان تعلیم و تربیت، جهت تنظیم و ساختار بخشیدن به مضامین تربیتی متون دینی اسلام بهره گیری نماییم . متون اسلامی، در عین حال که حاوی مضامین مختلف تربیتی است، اما آنها را به شکل ساختارمندی به ما عرضه نمی کنند، زیرا این متون در درجه نخست، متون دینی اند نه متون تربیتی. در عرصه خاص فلسفه تعلیم و تربیت می توان از ساختارهایی که برای تحلیل یا تدوین فلسفه تعلیم و تربیت پیشنهاد شده، در تنظیم آن استفاده کرد. نمونه ای از این بهره وری، در تحقیق حاضر انجام شده است که شرح روش شناختی آن در فصل آینده آمده است.
 
میان رویکرد پژوهش حاضر با رویکرد دوم نیز مشابهت‌ها و تفاوت‌هایی وجود را در خصوص مشابهت، می توان از بهره وری از دستاوردهای عالم فلسفه سخن گفت هر دو رویکرد، امکان داد و ستد با عالم فلسفه پذیرفته شده و بلکه مطلوب شمرده‌ها است. بر این اساس به کارگیری تعبیر فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی » نیز در ه ر رویکرد روا دانسته می‌شود.
 
با این حال، تفاوتی نیز میان این رویکرد با رویکرد دوم وجود دارد. تفاوت در این است که در رویکرد دوم، یک نظام معین در فلسفه اسلامی به منزله مبنا انتخاب می‌شود او براساس آن، استنتاج های تعلیمی و تربیتی صورت می گیرد. با توجه به این که نظام‌های فلسفه اسلامی، به لحاظ محتوایی نیز با نظام‌های فلسفی دادو ستد داشته اند، بنابراین رویکرد دوم در تنظیم فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی، متضمن ارتباطی محتوایی با نظام‌های دیگر فلسفی است. به عنوان مثال، فلسفه مشاء در عالم اسلام، حاصل پذیرش فلسفه ارسطویی، به همراه تغییراتی است که در آن به عمل آمده است. با وجود همه این تغییرات، ارسطویی بودن فلسفه مشاء همچنان معنادار است و به همین دلیل بوده است که فلسفه اسلامی، با قبول سوگیری ارسطویی فلسفه مشاء، به راه های دیگری به جز این طریقه نیز رفته است. به هر روی فراهم آوردن فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی براساس استنتاج از فلسفه مشائی ابن سینا، متضمن محتوای فلسفه ارسطویی نیز خواهد بود.
 
در پژوهش حاضر، متفاوت با رویکرد دوم، نظر بر آن است که دادوستد با فلسفه به طورکلی، و فلسفه تعلیم و تربیت به طور خاص، محدود به روش شناسی شود، یعنی از روش‌هایی که در نزد فیلسوفان و فیلسوفان تعلیم و تربیت رایج بوده، بهره گرفته شود و برای تنظیم و تنسیق مضامین مطرح شده در متون اسلامی در قالب یک فلسفه تعلیم و تربیت استفاده شود.
 
بنابراین در رویکرد پژوهش حاضر، ارتباط با فلسفه و فلسفه تعلیم و تربیت معاصر، ارتباطی حداقلی به صورت بهره وری از روش‌های مطرح شده در آن‌هاست. جنبه‌های روشی فلسفه و فلسفه تعلیم و تربیت، از عینیت و عقلانیت بیشتر و مطمئن تری برخوردارند. تا یافته ها و محتواهایی که به کمک این روش ها به دست آمده اند و به صورت نظام‌های فلسفه محض یا تعلیم و تربیت مطرح گردیده اند.
 
بر اساس همین عینیت و تعمیم پذیری افزون تر روش هاست که ممکن است نطام فلسفی معینی، به لحاظ یافته ها و محتواها کنار گذاشته شود، اما به لحاظ روش، همچنان مورد استفاده متفکران بعدی قرار گیرد و به یافته ها و محتواهای تازه تر و استوارتری منجر شود. به طور مثال، روش دیالکتیکی که از جمله توسط افلاطون و هگل مطرح گردید، همچنان مورد استفاده فیلسوفان معاصری چون هانس گئورگ گادامرا و ژاک دریدا قرار گرفته است، اما یافته ها و نظام فکری و فلسفی این ها متفاوت با آنان است.
 
البته در بهره وری از رویکرد «فلسفه چون ساختار و روش» که در پژوهش حاضر مورد نظر است، از این نکته نباید و نمی توان غفلت کرد که روش های اندیشه و پژوهش همواره بر پیش فرض هایی متناسب با فلسفه های مربوط به آنها استوار می شوند. به عبارت دیگر، روش های ناب و ختایی برای تفکر و اندیشه ورزی وجود ندارد. اما از سوی دیگر، در وابسته کردن روش های اندیشه و پژوهش به نظام‌های فکری و فلسفی معین نیز نباید راه افراط را پیمود. درجه ای از آزادی برای روش های اندیشه و پژوهش نسبت به نظام‌های فکری مرتبط با آنها وجود دارد و همین درجه از آزادی است که به آن روش ها عینیت می بخشد و آنها را از خصیصه همگانی بودن برخوردار می کند. انکار این درجه آزادی برای روش ها، منجر به نسبیت گرایی معیاری با معرفت شناختی می‌شود که طبق آن، هر معیاری وابسته به نظام فکری معینی است. این گونه نسبیت گرایی، مهلک اندیشه و اندیشه ورزی است، زیرا نقد بین الأذهانی را از ریشه بر می کند و براساس آن، هر قومی می تواند به آنچه در نزد خود دارد، فرحناک باشد، بی آنکه راهی برای ارزیابی متقابل میان آن ها و اندیشه‌های آن ها وجود داشته باشد. برای پرهیز از ورطه نسبیت گرایی معیاری، باید درجه آزادی روش‌ها را بررسی و جست و جو کرد و از نتیجه این بررسی در اندیشه ورزی خود بهره گرفت. این بررسی می تواند به تعدیل هایی در خصوص روش های اندیشه ورزی مطرح شده در نظام‌های فکری معین منجر شود؛ تعدیل هایی که ناظر به یافتن و کنارگذاشتن وابستگی های روش های مذکور به محتوای نظام فکری مربوط است.
 
در نهایت می توان گفت که رویکرد پژوهش حاضر، نسبت به دو رویکرد پیشین، چنان است که می کوشد از نقاط قوت آنها بهره مند و از نقاط ضعفشان برکنار باشد. این رویکرد همچون رویکرد اول، از دغدغه اصالت برخوردار است و می کوشد خود را به متون اسلامی محدود کند، بدون آن که همچون آن رویکرد، خود را در محدوده آن ها محبوس نماید. از سوی دیگر، این رویکرد همچون رویکرد دوم، باب داد و ستد با فلسفه‌های تعلیم و تربیت را می گشاید، اما برخلاف رویکرد دوم که ارتباطی حداکثری با آن ها دارد، به ارتباط حداقلی و روشی با آن ها می پردازد. که موجب شده است رویکرد پژوهش حاضر، فلسفه را همچون ساختار و روش برای بررسی متون اسلامی برگزیند، این است که تحقیق حاز در پی ترسیم خطوط اصلی فلسفه تعلیم و تربیتی برای جمهوری اسلامی ایران است جمهوری اسلامی ایران، در اصل، متعهد به دین اسلام و متون رسمی آن است و نه نل فلسفی خاصی از فلسفه های اسلامی، این نکته در قانون اساسی نیز نمایان است که اسلام به منزله دین در نظر گرفته شده، نه این که نظام فلسفی معینی از فلسفه های اسلام مبنای آن قرار گرفته باشد، چنان که در مقدمه قانون اساسی آمده است: (قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مبین نهادهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه ایران و ضوابط اسلامی است که انعکاس خواست قلبی امت اسلامی‌می باشد).
 
براساس رویکرد پژوهش حاضر، یعنی استفاده از فلسفه چون ساختار و روش، برای شکل دادن به فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی، باید با استفاده از ابزارها، روش ها و ساختارهای مطرح شده در فلسفه و یا فلسفه تعلیم و تربیت، در متون اسلامی به جست و جو و تفحص پرداخت و آنها را با روش ها و ساختارهای مذکور انتظام بخشید و هر آنچه را به این ترتیب به دست می آید، مبنا قرار داد و با اتکا به آنها، به بحث و نظر در مورد مسائل تعلیم و تربیت روی آورد.
 
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران، جلد أول، خسرو باقری، صص32-29، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ دوم، 1389