انسان، ترکیبی از دو نیروی عقل و جهل است که هر کدام، وجود او را به سمت خود می کشد و قصد تسلط بر آن را دارد. راز کارکرد دوگانه هر یک از مراتب سه گانه روح نیز در همین ویژگی نهفته است. در نبرد میان عقل و جهل، هر کدام که پیروز شود، تمام حرکت ها و فعالیت‌های رفتاری و روانی انسان را تحت تأثیر خود قرار خواهد داد. بر همین اساس، انسان، هم می‌تواند به سمت خیر حرکت کند و هم به سمت شر. خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: ما راه راست را به او نشان دادیم، یا سپاس گزار خواهد بود و یا ناسپاس. انسان، به صورت طبیعی، از رفتارهایی که اطاعت نامیده می‌شود، گریزان است و به سمت رفتارهایی که معصیت خوانده می‌شود، گرایش دارد. از این رو، بهشت با سختی‌ها در هم تنیده است و دوزخ با خوشی ها، و دقیقا به همین جهت است که باید هوای نفس را کنترل نمود و رفتارها را تنظیم کرد. امام علی (علیه السلام) در این باره می‌فرماید: «به درستی که بهشت با سختی‌ها آمیخته شده است و دوزخ با لذت‌ها». و بدانید که هیچ طاعتی نیست مگر آن که با سختی انجام می‌شود و هیچ معصیتی نیست مگر آن که با لذت همراه است. پس خدا رحمت کند کسی را که از شهوتش جدا شود و ریشه هوسش را در آوردا به درستی که این نفس خیلی دور از شهوتش جدا می‌شود و هماره به معصیت هوسی گرایش دارد.»
 
برای تحقق طاعت و ترک معصیت، باید نفس را کنترل و رفتار را تنظیم نمود. اگر رفتار عصبانی همراه با لذت و رفتار طاعتی همراه با کراهت است، پس باید مسئله خویشتنداری و تنظیم رفتار را جدی گرفت و در باره آن چاره اندیشی کرد. این همان چیزی است که در ادبیات دین با نام «تقوا» شناخته می‌شود. اما سؤال این است که چگونه می‌توان بر هوای نفس غلبه کرد و رفتارها را تنظیم نمود؟ موضوع عوامل خویشتنداری ای که موجب طاعت و ترک معصیت می‌گردد، از مسائل بسیار مهم و دامنه داری است که در این مجال نمی‌توان به آن‌ها پرداخت. البته خویشتنداری یا تقوا، منشأ و خاستگاهی به نام «عقل» دارد. عقل، ماهیتی مرکب از «شناخت و بازداری» دارد که در ادبیات دین، «علم» و «تقوا» نامیده می‌شود. می‌توان  ادعا کرد که تئوری دین در مهار نفس و تنظیم رفتار، خویشتنداری عقلانی است. انسان خویشتندار، توان بازداری رفتارهای ناشایست و واداری به رفتارهای شایسته را دارد؛ از این رو وی می‌تواند نفس خود را مهار و رفتارهایش را تنظیم کند. البته تقوا عنصری عملیاتی نیست که در عرض دیگر صفات قرار گیرد و مستقیما به عنوان یکی از عناصر تنظیم رفتار باشد. تقوا، مفهومی عام و انتزاعی از مجموعه عناصری است که به تنظیم  رفتار می پردازند. بنابراین، هر چند تقوا عامل مهار نفس و تنظیم رفتار است، با این حال، مفهومی عام است و دارای یک سری نیروهای عملیاتی که در موقعیت‌های پیش آمده، مداخله می‌کنند و به کنترل و تنظیم رفتار می پردازند. از این امور با نام «اصول» یاد می‌کنیم. پس اصول مهار نفس و تنظیم رفتار، عناصر عملیاتی و اجرایی تقوا هستند. این اصول، عبارت‌اند از: تجربه، عبرت، حزم(دوراندیشی)، خوف، رجا، حیا، محبت و شکر.
 
لذت، عامل اصلی تحقق نشاط است. لذت، انواعی دارد که عبارت‌اند از لذت مادی و معنوی این نیز بدان جهت است که انسان، موجودی دو بعدی و مرکب از بعد مادی و معنوی است. از این رو، نشاط او نیز دو بعدی است و لذتی نیز که میخواهد آن را تأمین کند، دو بعدی است و برای تحقق نشاط باید لذت‌های مادی و معنوی را تأمین نمود. لذت‌های مادی در حدیثی از امام صادق (علیه السلام)، ده چیز به عنوان عوامل نشاط نام برده شده‌اند. در این حدیث، از تعبیر «شرة» استفاده شده است. نشرة از ریشه «نشر» گرفته شده و به معنای انبساط و باز شدن، و ضد انقباض و گرفتگی است. در فرهنگ عرب، وقتی روح برخی افراد، دچار گرفتگی و انقباض می شد، دلیل آن را جن زدگی می‌دانستند و برای برطرف شدن آن، سراغ «رقیه» و برخی کارهای دیگر از این دست می رفتند. این در حالی است که ممکن است دلیل گرفتگی و انقباض روحی، چیزی غیر از این باشد. بخشی از این گرفتگی، به خاطر فقدان نشاط در ابعاد مختلف انسان است. معصومان علم با درک این واقعیت، بیان نموده‌اند که عامل گشودگی و بسط نفس، رقیه، تعویذ و چیزهایی از این دست نیست؛ بلکه باید نشاط فرد تأمین گردد تا انبساط و انتشار روحی و روانی اتفاق افتد. امام صادق (علیه السلام) در این حدیث میفرماید: نشاط در ده چیز است: پیاده روی، سوارکاری، فرورفتن در آب، نگاه کردن به سبزه، خوردن، آشامیدن، نگاه کردن به زن زیباروی، آمیزش، مسواک زدن و گفتگو با مردان. در نقل دیگری از ایشان، شستن سر با خطمی نیز اضافه شده است.
 
این عوامل، برخی ابعاد مختلف انسان را پوشش داده‌اند و نشاط آن‌ها را تأمین کرده‌اند. روایات دیگری نیز در این باره وجود دارد که موارد دیگری را اضافه کرده‌اند. به نظر می‌رسد دو عنوان «المشی» و «الرکوب» به مسئله تحرک، و جنب و جوش انسان مربوط می‌شود. جسم و روان، رابطه ای تنگاتنگ با یکدیگر دارند. بی تحرکی و سستی بدن، موجب خمودگی و کسالت روحی و روانی می‌گردد. این امر، بویژه در عصر حاضر، بسیار به چشم می‌خورد. شیوه زندگی کنونی، بشر را به موجودی ایستا و بی تحرک تبدیل کرده است. در این میان، پیاده روی، موجب تحرک بدن می‌شود و خمودگی و سستی را از بین می برد. سوارکاری نیز موجب تحرک بدنی و از بین رفتن خمودی می‌گردد. همچنین در سوارکار ایجاد هیجان بیشتر می‌کند و از این جهت نیز لذت بخش می‌گردد. پس سوارکاری می‌تواند از دو جهت تأثیر گذار باشد: یکی تحرک و دیگری هیجان. این که آیا می‌توان  سوارکاری را به ماشین سواری و اتومبیل رانی نیز تعمیم داد، نیازمند بررسی بیشتر است. ماشین سواری می‌تواند هیجان آور باشد، اما بی تردید تحرک آور نخواهد بود؛ بلکه چون جای پیاده روی را می‌گیرد، و تحرک را کم می‌کند که ثمره آن خمودگی خواهد بود. نکته قابل ذکر این که ممکن است با توجه به آنچه گذشت، بتوان این دو مورد را به عنوان عام «ورزش» تعمیم داد.
 
منبع: الگوی اسلامی شادکامی، دکتر عباس پسندیده، صص467-461، مؤسسه علمی فرهنگی دار‌الحدیث، قم، چاپ دوم، 1394