آل سعود و عربستان سعودي (2)
آل سعود و عربستان سعودي (2)
آل سعــود
مانع23 از مشايخ قبيله بكر بن وائل بود و در قصبه دُروع از توابع طايف ميزيست. او به سال 850/1446 به دعوت پسر عم خود ابن دِرْع كه امير منفوحه24 و حجر اليمامه25 و جَزْعه، در نجد بود نزد وي رفت و واحه المُلَيْبِيد و الغُضَيَّه را از او به تيول گرفته به كشاورزي پرداخت. امّا مانع و پسرش به شيوه ساير مشايخ عرب خوي جنگجويي و تجاوز داشتند و گاهگاه به قبايل همسايه حمله ميبردند. ربيعه به آل يزيد تاخته مردان آن قبيله را از دم تيغ گذراند و زنان و اموالشان را تصاحب كرد. پسر او هم كه موسي نام داشت از راهزنان معروف نجد بود و در عهد او، آل سعود به صورت دستهاي غارتگر در نجد شناخته شدند. ابراهيم دو پسر به نام وَطْبان و مُقَرِّن داشت كه اوّلي سردودمان آل وطبان ـ ساكن زبير نزديك بصره ـ بود و دوّمي جدّ اعلاي آل سعود است كه در نجد به سلطنت رسيدند. از احوال مُقرّن و نياكان او تفصيلي در تاريخ باقي نمانده است. همين قدر ميدانيم، سعود پسر مقرن نخستين فرد معروف اين خاندان است كه در درعيّه به امارت رسيد. وي بر آل مَعْمَر كه اخوال او بودند تاخته اهالي درعيه را قتل عام كرد و آل مَعْمَر را به عُيَيْنَه متواري ساخت و خود در آن شهر به امارت نشست. او در سال 1140/1727 در درعيه درگذشت و پسرش محمّد حكمران آن شهر شد.
محمد بن سعود (1140 ـ 1179 ه•• . ق.)
عبدالعزيز بن محمد (1179 ـ 1218 ه•• . ق.)
عبدالعزيز بن محمد به سال 1185/1773 بر عشاير متحد نجد تاخت و آنان را در قريه حاير27 شكست داد. بعد سپاهيان امير رياض را در سال 1187/1773 تار و مار كرد و پس از مرگ دهام شهر رياض را به تصرف آورد. در 1190/1776 شهر ثَرْمَدَه را گشود و سال بعد دو ناحيه مهم سُدَيْر و وَشْم تسليم او شدند.28 سپس با امير عيينه و ساير مشايخ نجد پيمان آشتي منعقد كرد و بيشتر قبايل آن خطه به عقيدت وهابي گراييدند. او اراضي خرج و تهامه و شهرهاي مجمعه و حرمه و بُرَيْدَه را تصرف كرد و در جنگ با غالب بن مُساعد شريف مكه پيروزي با او بود. در حمله به جبل شَمَّر و حايل و قصيم بعد از قتل و غارت بسيار، آن نواحي را به تصرف آورد و با قتل عامهاي بيرحمانه، اعراب سراسر عربستان را مرعوب و فرمانبردار خود ساخت.
اگر درنده خويي عبدالعزيز و پسرش سعود نبود، نه امارت سعودي دوام مييافت و نه مسلك وهابي رواج پيدا ميكرد. به فرمان او هر مسلمان غير وهابي چه شيعي و چه سني واجبالقتل و مال و ناموسش بر وهابيان حلال بود. تا كشف نفت هزينه ارتش و بودجه كشور سعودي از همين محلها، تأمين ميشد. از جمله فتوحات عبدالعزيز كه موجب شهرت او در عربستان شد، فتح مكه و مدينه و طايف بود كه مشاهد متبركه و قبور ائمّه را ويران كرد و رسوم وهابي را در حجاز جاري ساخت. تصرّف بحرين و چند امارت ساحلي خليج فارس سابقهاي براي آل سعود بوجود آورده كه همواره به آن استناد ميكنند. در اواخر امارت عبدالعزيز بود كه شيخ، در عمر نود و يك سالگي ـ و به قول «ابن بِشْر» مورخ نجدي در نود و هشت سالگي درگذشت.
از كارهاي ننگين عهد عبدالعزيز اين بود كه پسرش سعود به امر او و فتواي علماي وهابي در فروردين 1217 ه•• . ق. به كربلا حمله كرد و اهالي آن شهر مقدس را قتل عام نموده، حرم حسين بن علي ـ ع ـ و عباس بن علي ـ ع ـ را ويران كرده به آتش كشيد. در اين حمله كه به بهانه دستاندازي اعراب شيعي خزاعِل به حُجاج نجدي صورت گرفت شهر كربلا كاملاً غارت شد و خيابانهاي آن از كشتگان انباشته گرديد. اعراب وهابي كشتگان را برهنه ميكردند و لباسشان را ميربودند.29 به مشاهد كربلا هر اهانتي توانستند كردند و جواهرات نفيس و پردهها و قنديلها و هر چه طلا و نقره و اشياء گرانبها و نذورات كه در خزانه حرمها بود يغما كردند. سپس اشياء غارتي را بر شتران بار كرده به طرف نجد بازگشتند. ميخواستند نجف را نيز ويران و قتل عام كنند ليكن سيلاب بهاري راه را برايشان بست و ناچار به درعيّه بازگشتند.30
امّا يكي هم پيدا شد كه به شيوه خود وهابيان از امير سعودي انتقام بگيرد. در تابستان 1218 /1803 روزي عبدالعزيز هشتاد و سه ساله در مسجد طريف در درعيه پيشاپيش نمازگزاران امامت ميكرد. ناگاه مردي در كسوت درويشان از پشت سر بر او حمله كرد و كارد خود را تا دسته در پشت او فرو برد و او را به قتل آورد. گفتند كه وي مردي شيعي از اهالي كربلا بود31 و بدين طريق انتقام خون ناحق همشهريان خود را گرفت. او از چندي پيش به صورت طالب علم به درعيه آمده نزد مشايخ وهابي مشغول تحصيل بود. مردي آرام و سربراه مينمود و همه روزه براي نماز در مسجد ميآمد و پشت سر عبدالعزيز نماز ميگزارد تا آن روز كه مجال يافت و كار او را ساخت. وهابيان بر آن مرد حمله برده سرش را بريدند و عبدالعزيز نيز بعد از ساعتي چند جان داد.
متصرفات سعودي در عهد عبدالعزيز به شرح ذيل بود: عَسِير و تهامه، حجاز، عُمان، احساء، قطيف، زياره و بحرين، وادي الدّواسِر، خَرْج، مُحْمِل وَشْم، سُدَيْر، قَصِيم، جبل شَمَّر، درعيّه، مَجْمَعَه، مَنيح، بِيشَه، رَنيّه، تُرابه و...
در زمان عبدالعزيز انگليسيها خاندان سعودي را شناختند و با سعوديان رابطه دوستي برقرار كردند. «اولريخ ژاسپر زيتس»32 مستشرق آلماني در همان ايام با لباس درويشي به مكّه آمد و در موسم حج در عرفات سعود بن عبدالعزيز را ديدار كرد ـ كه سادگي او را ميستايد ـ اين مستشرق را در يمن كشتند و يادداشتهاي ارزشمند سفر حجازش از بين رفت.
سعود دوم كه وهابيان او را كبير لقب دادهاند (1163 ـ 1229 ه•• . ق.)
ارتش مصر در عربستان
شكست آل سعود و سقوط درعيّه
محمد علي پاشا از طوسون به سبب ضعفي كه نشان داده بود خشمگين گشت و او را توبيخ و از امارت معزول كرد و پسر ديگرش ابراهيم پاشا را مأمور تسخير نجد ساخت. ابراهيم با لشكري تازهنفس به نجد رفت و خود را به درعيّه رسانده پايتخت آل سعود را در محاصره گرفت. او با آتش سنگين توپخانه مقاومت وهابيان را درهم شكست و آنان را ناگزير به تسليم بلاشرط ساخت. عبدالله بن سعود ـ كه برادر را بركنار كرده و خود به جاي او نشسته بود ـ بعد از شش ماه مقاومت قلعه و پادگان درعيّه را تحويل مصريان داد (1234 /1818) و هيأتي را به رياست عمش عبدالله بن عبدالعزيز ـ كه شيخ آل سعود بود ـ همراه شيخ علي بن محمد بن عبدالوهاب نزد ابراهيم پاشا فرستاد. به دستور ابراهيم اموال و املاك خاندان سعودي و ابن عبدالوهاب ضبط شد و عبدالله بن سعود را به اسلامبول بردند كه در آنجا محكوم به سربريدن گرديد. علماي وهابي و امراي سعودي را يا سر بريدند و يا تيرباران كردند و بعضي را به دهانه توپ بستند يا پي سپر سمّ ستوران ساختند. احمد بن رشيد حنبلي قاضي درعيّه را در حضور ابراهيم شكنجههايي شديد دادند از جمله دندانهايش را يكي يكي كشيدند. سپس پايتخت سعودي را به آتش كشيدند و تمامي خانهها و آباديهاي آن را ويران كردند و شهر را با خاك يكسان كردند. نخيلات و باغها و زراعتهاي درعيّه را نيز معدوم نمودند... زنان و كودكان و پيران بقية السيف را به ساير بلاد نجد كوچاندند و بعض امراي سعودي و مشايخ اولاد عبدالوهاب را به قاهره تبعيد كردند. وقتي ارتش مصر از درعيّه برميگشت ديگر در آن شهر هيچ مال و آبادي و هيچ ساكني باقي نمانده بود.36
بعضي نتايج لشكركشي ابراهيم پاشا به نجد
1 ـ درعيّه و ساير شهرهاي وهّابي بعد از حدود نود سال آباداني، غارت و ويران گرديد.
2 ـ كشور وسيع عبدالعزيز و پسرش سعود متلاشي شد.
3 ـ تعداد بيشماري از اعراب وهّابي قتل عام شدند.
4 ـ پيشرفت دعوت وهابي متوقف شد و رعبي كه از وهابيان در دلها پيدا شده بود از بين رفت.
5 ـ سلطنت سعودي منقرض گرديد.
6 ـ همراه با سربازان مصري و ترك و آلباني، فرهنگ غربي تا قلب عربستان راه يافت، و پاي اروپاييان به آنجا باز شد. بطوري كه يك سال بعد از سقوط درعيّه (1236 /1820) ارتش انگليس در بحرين مستقر شد و نفوذ آن دولت در خليج فارس توسعه يافت.
7 ـ بعد از اين پيروزي بود كه فكر ناسيوناليزم عرب در سر محمد علي پاشا و بعد شريف حسين پيدا شد و در قرن بيستم منشأ تحولات شگرف در خاورميانه گرديد.
8 ـ انديشه وحدت قومي عربي، بعد از اين پيروزي، در سر رجال عرب پيدا شد و از مصر نشأت گرفت.
9 ـ انديشه تشكيل دولت بر اساس اسلام و قوانين اسلامي از همان ايام عملي شناخته شد.
10 ـ بعد از فتح عربستان و سوريّه بود كه محمد علي پاشا كشور خديوي مصر را مستقل اعلام كرد...
سالهاي فترت (1234 /1818 ـ 1320 /1902)
محمد علي پاشا بر اثر فشار روس و انگليس كه حاميان عثماني بودند، بعد از اعلام استقلال ناچار شد ارتش خود را از جزيرةالعرب فراخواند. فيصل بن تركي بعد از رفتن مصريها فرصتي پيدا كرده از قاهره به نجد آمد و در رياض به حكومت پرداخت و تا سال 1282 در آنجا بود. امّا بعد از مرگش باز جنگ خانگي آل سعود شروع شد و به جان هم افتادند. آل رشيد فرصت پيدا كرده رياض را متصرف شدند و شيخ كويت دستاندازيهاي خود را به نجد آغاز كرد. ارتش عثماني در سال 1288ه•• .ق. به كمك كويتيها استان شيعهنشين احساء و قطيف را تصرف كرده ضميمه بصره كردند. محمد بن رشيد شمري39 در سال 1306ه•• .ق. بر آل رشيد غلبه كرده رياض را از ايشان گرفت و ضميمه حكومت حايل ساخت. همين امير شمّري در سال 1308ه•• .ق. ناحيه قَصيم و عُنَيْزه و بُريْدَه را بگشود و يكهتاز صحاري نجد شد.
بعد از فيصل پسرش عبدالرحمان براي استرداد رياض با عشاير قصيم عليه ابن رشيد متحد گشت و با او وارد جنگ شد. امّا بسختي شكست خورد بطوري كه دل از امارت برگرفته نجد را ترك گفت و رهسپار قطيف و احساء گرديد. در احساء استاندار عثماني به او پيشنهاد اطاعت كرد تا حكومت رياض را بازيابد امّا نپذيرفت و وارد كويت شد. شيخ كويت ابتدا به او اجازه اقامت در خاك خود را نداد و عبدالرحمان ناگزير چندي در قطر بسر برد. ولي بعد از چندي با موافقت مقامات عثماني به كويت بازگشت و ده سال در آنجا با عسرت بسر برد تا آنكه پسرش عبدالعزيز رياض را بگشود و او و ساير افراد خانواده را به آن شهر برگرداند.
بازگشت آل سعود به نجد
او در اين سفرهاي پرخطر فنون جنگهاي صحرايي و حكومت بر صحرانشينان را فراگرفت و در شعر و ادب عربي مهارت يافت. قسمت اعظم قرآن و احاديث نبوي را حفظ كرد و از امثال عربي و تاريخ و جغرافياي عربستان و وقايع و ايّام قبايل و مفاخر و مثالب آنان و احوال رجال و سرداران صحرا اطلاع كافي به دست آورد. او بدويان را شناخت و خويها و توقعات و نيازهاي ايشان را درك كرد و اخبار نجد و سرگذشت نياكان خود را از پدر و ساير رجال سعودي شنيد و از چگونگي مداخلات بيگانگان بخصوص تركها و انگليسها و آلمانيها در عربستان آگاهي كافي پيدا كرد. ضمنا از خاندان ابن عبدالوهاب اخبار سيره و مغازي رسول الله و تاريخ اسلام و شرح مذاهب اسلامي را بياموخت و در مدرسه اجتماع بدوي تجارب بسيار اندوخت... و خلاصه آنكه فردي شايسته براي حكومت در صحرا و كارشناسي مطلع از فرهنگ و سنن عربي بار آمد.
پدرش بعد از ترك رياض ابتدا به يكي از قبايل عجمان پناه برد امّا زندگي بين آن اعراب را براي خود و خانوادهاش ناامن و پرخطر ديد. پس به «الرَبْعُ الخالي» رفته چند ماهي را بين قبيله بني مُرَّه گذراند. آن ماهها سختترين ايام زندگي عبدالعزيز بود. بني مُرَّه وحشيترين و خونخوارترين اعراب صحرا بودند و شرايط بسيار دشوار زندگي در صحاري سوزان و بادهاي سموم و گرسنگي و تشنگي و خوردن سوسمار و خرماي خشك و شير شتر براي اميرزادهاي جوان چون او سخت و بلكه غير قابل تحمل مينمود. مع ذلك همه اين دشواريها را ناگزير بر خود هموار كرد و راه و رسم مبارزه با فقر و گرسنگي و تشنگي را بخوبي فراگرفت.
خانه عبدالرحمن در كويت كوچك و نامناسب بود، افراد خانواده او فقط دو اطاق خواب و يك اطاق نشيمن و يك اطاق براي انبار و پخت و پز داشتند. ليكن در همين سراي كوچك حرفهاي بزرگ زده ميشد و رجال سياسي عرب و اروپايي در آن رفت و آمد ميكردند. تركها ميخواستند عبدالرحمان را به سوي خود بكشند. شيخ كويت كه از روي كشته دو برادرش گذشته به امارت رسيده بود و آرزوي تسلّط بر عربستان را در سر ميپروراند. پيوسته حركات و فعاليتهاي عبدالرحمان را زير نظر داشت. روسها ميكوشيدند از ضعف ايران و عثماني استفاده كنند و بر راه دريايي هند مسلّط شوند. آلمانيها با تركان عثماني ساخته، درصدد بودند راهآهن برلين را به كويت متصل سازند و بالأخره انگليسيها كه بيش از سه قرن در خليج فارس سابقه داشتند و در بوشهر و ساير بنادر معتبر ايران نمايندگي سياسي و بازرگاني داير كرده بودند ـ و دامنه نفوذشان از مشرق تا اقيانوس كبير امتداد داشت ـ نقشههاي دقيق براي عربستان طرح كرده مراقب عبدالرحمان و عبدالعزيز بودند و آن پدر و پسر را ميآزمودند.
عبدالعزيز همه اين جريانات را ميديد و مذاكراتي را كه با پدرش ميشد ميشنيد و در ذهن خود نقشه استمداد از بريتانيا را براي استرداد ملك موروث ميپروراند. قبل از او شيخ مبارك از اين راه رفته و كشتيها انگليسي را براي حمايت خود به ساحل كويت كشيده بود. عبدالرحمان در ايام اقامت در كويت بخت خود را براي حمله به عشاير قحطاني و جنگ با آل رشيد براي پس گرفتن رياض از ايشان آزمود امّا شكست خورد. شيخ مبارك هم يك بار به رياض حمله برد ليكن در برابر حريف بسختي مغلوب گرديد (1318 /1900) مقدّر اين بود كه رياض به دست عبدالعزيز فتح شود و سلطنت سعودي بار ديگر در نجد استقرار يابد.
بُلعجبي تاريخ
عبدالعزيز كه تا آن ساعت نقشه استراتژيكي خود را بر ياران فاش نساخته بود به ده تن از ايشان امر كرد كه در آن منزل بمانند و از شتران و بُنه و خوارباري كه داشتند محافظت كنند. به ايشان گفت اگر تا بيست و چهار ساعت ديگر نيامدم شما به كويت برگرديد. سپس با بيست و نه نوجوان نخبه كه شجاعترين جنگاوران صحرا بودند شبگير پياده به سوي قلعه رياض ـ كه المُصْمَك نام دارد ـ به راه افتاد. اين دسته همه مسلح به شمشير بودند و بعضي طپانچه هم داشتند. حاكم رياض از سوي ابن رشيد عَجْلان نام داشت و او شبها را در قلعه ميخوابيد و صبح زود براي صرف صبحانه به خانه خود كه ديوار به ديوار قلعه بود ميرفت. عبدالعزيز و همراهان با تدبيري ماهرانه، ابتدا به خانهاي در جنب خانه عجلان وارد شدند و بعد آهسته از ديوار بالا رفته به خانه او رفتند. به دستور عبدالعزيز دو همسر عجلان كه در آن خانه خفته بودند در اطاقي بازداشت شدند. يكي از آن دو از وابستگان آل سعود بود و اطلاعات سودمندي در اختيار سعوديان گذاشت. عبدالعزيز و همراهان آن شب را به خواندن قرآن و نماز و خوردن قهوه و خرما گذراندند و نخوابيدند و سپيدهدم شمشيرها را حمايل كرده و پشت دروازه مَصْمَك موضع گرفتند. وقتي عجلان دروازه قلعه را گشود كه بيرون بيايد ابن سعود و همراهانش را منتظر خود ديد. او به شتاب برگشت كه دروازه را ببندد اما سعوديان به او مجال ندادند و وارد قلعه شدند. در دالان قلعه جنگ خونيني درگرفت كه به پيروزي ابن سعود منتهي شد و عجلان به قتل رسيده مصمك به تصرف عبدالعزيز درآمد. در اين نبرد كسي از سعوديان كشته نشد امّا هشتاد نفر محافظان قلعه كه به سختي مقاومت كردند همه كشته شدند. بدين ترتيب شهر رياض روز چهارشنبه چهارم شوال 1319 ه•• .ق. برابر با دوازدهم ژانويه 1902 م. به تصرف عبدالعزيز بن عبدالرحمان درآمد. اثر حربه ابن جلاوي پسر عم عبدالعزيز كه به طرف عجلان پرتاب كرده و به خطا به دروازه خورده بود هنوز باقي است و نويسنده آن را ديده است.
نيم قرن كوشش و جدال
ذيلاً فهرستوار بعضي اقدامات بنيادي عبدالعزيز را ـ كه چهره عربستان را دگرگون كرده است ـ به عرض خوانندگان ميرساند:
1 ـ استقرار پايتخت سعودي در رياض كه موجب آباداني آن شهر و امنيّت صحاري نجد شد.
2 ـ بعد از غلبه بر ارتش عبدالعزيز بن رشيد،40 امير سفاك و قدرتمند حائل و صحاري نجد، در محلّ «دِلِمْ» سراسر نجد تسليم وي شد. ـ 1322/1904 ـ .
3 ـ ارتش عثماني را كه به ياري ابن رشيد آمده بود در محلّ «شِنانه» در هم شكست. ـ 1904م ـ .
4 ـ ابن رشيد را در محلّ «روضه مُهَنّاء» شكست قطعي داد و او را به قتل رساند. ـ 1324/1906 ـ .
5 ـ اعراب كويتي را كه به تحريك شيخ مبارك و عثمانيها به جنگ آمده بودند شكست داد.ـ 1906م ـ .
6 ـ ارتش عثماني را شكست داد و از نجد بيرون راند. ـ 1906م ـ .
7 ـ در سال 1330/1912 برنامه اسكان اعراب صحراگرد و تأسيس واحدهاي رزمي كشاورزي را در نجد و قصيم آغاز كرد و از راهزنان خونخوار مجاهداني باانضباط و معتقد به مذهب حنبلي وهابي به نام «اخوان» به وجود آورد كه در «هِجَرْ» ـ جمع هِجرت ـ ساكن شده ضمن عمل كشاورزي احكام دين و فنون جنگ صحرايي را فراميگرفتند و تا آخرين نفس در جنگها پايداري ميكردند و عقيدت وهّابي را در عربستان تبليغ مينمودند. بسط قدرت عبدالعزيز (كه به نام ابن سعود معروف شده است) و فتوحات او و رعب و هيبتي كه از وهابيان در دلها افتاده بود همه نتيجه حملات شجاعانه اخوان بود. گارد ملي يا سپاه پاسداران سعودي كه امروز حافظ امنيّت صحرا هستند و در همه جا حضور دارند بازمانده تشكيلات «هِجَر» و اخوان است.
8 ـ استان احساء و قطيف و هُفوف و سراسر منطقه شرقي عربستان را از تركان عثماني گرفت و ضميمه قلمرو خويش ساخت. ـ 1331/1913 ـ .
9 ـ دولت آل رشيد را در حائل منقرض كرد و آن ناحيه و اراضي شمالي عربستان را به تصرف خود درآورد. ـ 1339/1921 ـ .
10 ـ در محل عقير ـ در كنار خليج فارس با «سرپرسي كوكس» كميسر عالي انگليس در عراق ملاقات و معاهده همكاري با انگلستان را امضاء كرد و به مسأله تحديد حدود نجد و عراق فيصله داد. اين نخستين پيمان رسمي بود كه ابن سعود با دولت انگلستان بست و شرح آن را امين ريحاني ـ نماينده كمپانيهاي نفت آمريكايي ـ در كتاب ملوك العرب و در تاريخ نجد الحديث شرح داده و خود او هم در اين ملاقات حضور داشته است.41 1341/1922 ـ .
11 ـ ابن سعود كه مصمّم به تسخير حجاز شده بود در سال 1342/1923 شورايي از علماي وهّابي در رياض تشكيل داد تا نظر خود را درباره حرمين و حكومت شريف حسين بيان كنند. اين شورا به اتفاق آرا شريف حسين و دولت او را محكوم كردند و فتوا دادند كه عبدالعزيز صالحترين فرد براي اداره امور حرمين است. اين شورا رأيهايي كه صادر كرد مقدّمه حمله ابن سعود به حجاز و تصرّف آن استان بود.
12 ـ ابن سعود در سال 1343/1924 لشكر به حجاز برد و بعد از كشتارهاي بيرحمانه طايف و مدينه، ملك حسين شريف مكّه را شكست داد و شهر مقدس مكّه و مدينه و ساير بلاد حجاز را تصرف كرد. بعد از اين پيروزي بود كه خود را پادشاه نجد و حجاز خواند و دولت انگليس نخستين دولتي بود كه اين سمت او را به رسميت شناخت.
13 ـ ابن سعود روز بيست و سوم جمادي الثاني 1344 /هشتم ژانويه 1926، از اهالي مكه بيعت گرفت كه به سمت «ملك حجاز و سلطان نجد و ملحقات» با او بيعت كردند.
14 ـ در تاريخ بيستم رمضان 1348/1929 بر عرشه يك كشتي انگليسي با فيصل اول، پادشاه عراق ملاقات نمود و اين دو دشمن ديرين بيشتر اختلافات خود را حل كردند.
پی نوشت ها:
22 ـ صقرالجزيرة، ج 1، ص 39.
23 ـ همان منبع، ص 40.
24 ـ منفوحه، در لغت اسم مفعول است، از نفح الطيب، يعني وزيدن بوي خوش يا نفخ الصبا يعني وزيدن نسيم صبا كه گوي عطر ميپراكند. و نام قريهاي است در نجد كه زادگاه و مسكن و مدفن اعشي قيس، شاعر جاهلي در آنجا بوده است ـ معجمالبلدان، ج 5، ص 214.
25 ـ همان منبع از ص 441 تا 447.
26 ـ قلب جزيرة العرب ص 328، ابن بشر ج 1، ص 17، صقرالجزيرة ج 1، ص 64.
27 ـ حاير در لغت يعني حوض و گودالي كه آب باران در آن جمع شود و نام محلّي بوده است در نجد. مدفن و تربت حسين بن علي ـ ع ـ در كربلا نيز حاير نام دارد، معجمالبلدان، ج 2، ص 208.
28 ـ اين نواحي كه سابقاً واحه و وادي بوده امروز به شهرهاي آباد تبديل شده است.
29 ـ اعراب اسم جنس است به معني عرب باديهنشين، فرد آن اعرابي است ـ اعراب جمع عرب نيست.
31 ـ صقر الجزيرة، ج 1، ص 54. در تاريخ ابن بشر آمده است كه قاتل مردي كرد به نام عثمان از اهالي عماريه ـ نزديك موصل ـ بود.
32 ـ . Ulrich jasper seetxen
33 ـ مورّخان وهّابي از مسعود و شجاعت و سخاوت او سخن بسيار گفتهاند و نوشتهاند وي اهل علم بوده و از فقه و اصول و حديث بهره كافي داشته است. ـ صقر الجزيرة ـ ج 1، ص56.
34 ـ تاريخ مكه، ج 2، ص 125 ـ شريف غالب با ناپلئون بعد از اين كه وي مصر را متصرف شد مكاتبه داشت و از سوي ناپلئون پيشنهادهايي براي عقد قرارداد بازرگاني دريافت كرده بود. پاسخ يكي از نامهاي ناپلئون در صفحه 26 همين مأخذ نقل شده است.
35 ـ ابراهيم پاشا ابتدا با عبداللّه به نيكي رفتار كرد و او را با چهار صد تن از رجال سعودي نزد محمد علي پاشا به قاهره فرستاد. محمد علي نيز او را به اسلامبول روانه كرد. در آنجا او را در بند كرده چندي براي عبرت تركان در كوچه و بازار گرداند و بعد در ميدان اياصوفيه به قتل آوردند. همراهانش را نيز در ساير ميادين اسلامبول كشتند. صقر الجزيرة، ج 1، ص 65.
36 ـ شوكاني، البدرالطالع، 1/262، قاهره، 1348 ه.ق. در دومجلد ـ ابنبشر176ـ131 ـ قلب جزيرةالعرب /331...
37 ـ از زمان تركي بن عبداللّه بن محمد بن سعود امارت سعودي از اولاد عبدالعزيز فحد به اولاد برادرش عبداللّه منتقل شد و تا امروز در همين سلاله باقي است.
38 ـ بعضي سال وفات خالد بن سعود بن عبداللّه را ـ 1257 ه.ق. و محل فوتش را مكّه نوشتهاند ـ الأعلام زركلي ج 3، ص 337.
39 ـ محمد بن عبدالله بن علي شَمَّري امير حايل ـ در مغرب نجد ـ بزرگترين امراي آل رشيد بود كه از سال 1285ه.ق. بعد از قتل پنج نفر از برادرزادگان خود به امارت رسيد و در صحاري شام و عراق و نواحي مدينه و نجد و يمامه و اطراف يمن حكومت ميكرد. وفاتش به سال 1315 در حايل اتفاق افتاد. قلب جزيرة العرب، ص 334 ـ عقد الدرر ـ تأليف جمعه ابراهيم، ص 99، دمشق، 1372 ه.ق.
40 ـ عبدالعزيز بن متعب بن عبدالله الرشيد (ف 1324 ه•• . ق.) بعد از عمّ خود محمد بن عبدالله به امارت حائل و نجد رسيد. شرح احوال او به تفصيل در دايرةالمعارف اسلامي و قلب جزيرة العرب /345 مندرج است.
41 ـ ملوك العرب، ج 2، ص 55 تا 62.
/خ
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}