تربیت اسلامی، بر اساس مفهوم ربوبی شدن تعریف شد است، این نکته قابل ذکر است که برخی از محققان، مفهوم اسلامی «ربوبیت» را برای تبیین تربیت اسلامی نامناسب دانسته‌اند و بنابراین مفهوم پیشنهادی نوشتار حاضر را نیز در برابر چالش قرار می دهند.
 
العطاس (۱۳۷۸) با طرح انتقادهایی در این زمینه، بر آن است که مفهوم «تأدیب» برای نشان دادن عناصر مفهومی تربیت اسلامی بهتر است. هرچند در صفحات پیش همین فصل، مفهوم تأدیب مورد بررسی قرار گرفت و به منزله زیر مجموعه مفهوم ربوبی شدن در نظر گرفته شد، اما بی مناسبت نیست که سخنان العطاس، به صورت متمرکزتری مورد نقد و بررسی قرار گیرد.
 
العطاس بر این نظر است که واژه های ربا و ر بیانگر مفاهیم یکسانند و تنها شامل پرورش جنبه های جسمانی اند ولی به عناصر اساسی علم، هوش و فضیلت، که درواقع عنصرهای سازنده آموزش و پرورش حقیقی اند، یاری نمی رساند». از نظر وی ربوبیت خداوند شامل علم نمی شود بلکه به همان معنای تربیت جسمانی است:
 
درحقیقت، نخستین دلالت رب، تربیت است.. - و بدین گونه، همچنین به قیاس، مانند کارهای تربیت - مستلزم علم نیست بلکه به یک حالت وجودی جدا از علم اشاره دارد» . اما وی این نتیجه گیری عجیب را تا پایان نوشته خود نمی تواند حفظ کند بلکه می نویسد: «هرچند ممکن است پذیرفته شود که یک معنای وابسته به علم می تواند به مفهوم رب رسوخ یابد، آن معنا به مالکیت علم اشاره می کند و نه به جاگیر شدن آن، و بنابراین به واژه آموزش و پرورش به معنایی که خواسته ماست دلالت نمی کند» (همانجا). چنانکه ملاحظه می شود ارتباط رب و علم پذیرفته شده، اما تنها مالکیت علم و نه ایجاد آن. از این رو وی واژه «ربانی» را نیز به معنای دانشمند یا کسی که علم را در تملک دارد در نظر میگیرد و این احتمال اهل لغت را نیز می پذیرد که این واژه، در اصل عبری است نه عربی و بر ساخته از رب، و به معنای دانشمند است، چنانکه قرآن نیز آن را در هر سه باری که بیان کرده، برای اشاره به احبار یهود به کار گرفته است.
 
پیشنهاد العطاس آن است که مفهوم اسلامی «تأدیب» برای اشاره به آموزش و پرورش مناسب است زیرا هم برخلاف ربوبیت، شامل جنبه های علمی می شود و به علاوه، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در اشاره به آموزش و پرورش یافتن خود توسط خدا، از واژه تأدیب استفاده کرده است (أدبنی ربی فأحسن تأدیبی).
 
اما استدلال العطاس، به چند دلیل قابل قبول نیست. نخست اینکه اصرار بر محدود کردن مفهوم رب به تربیت یا پرورش جسمانی موجودات و نفی اشتمال آن بر علم، بسیار تکلف آمیز است و با منطق قرآن همخوانی ندارد. در قرآن، مفهوم رب در ارتباط با علم نیز به کار رفته و به عبارت دیگر، علم، ناظر به یکی از شئون رب است: «پروردگارا، رحمت و دانش تو بر هر چیز احاطه دارد.» با اینکه العطاس به این آیه استناد جسته، اما به آن توجه کافی ننموده است. در این آیه، رحمت و به تعبیر وی جنبه های جسمانی و نیز علم، از شئون رب دانسته شده است.
 
به علاوه، محدود کردن رب به مفهوم مالک نیز وجهی ندارد. رب به معنای مالک و مدبر است، نه تنها مالک؛ و تدبیر الهی شامل همه شئون موجودات و مخلوقات اوست، اعم از جنبه های جسمی و علمی. این نکته در حدیثی که وی به آن استناد کرده، کاملا آشکار است و بار دیگر باید گفت که وی به آنچه استناد نموده، توجه کافی نشان نداده است. در حدیث مذکور از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، امر تأدیب به رب نسبت داده شده، یعنی تأدیب از شئون رب است و به ادعای خود العطاس، تأدیب، برخلاف تربیت جنبه علمی دارد؛ نتیجه آن است که رب به تدبیر علمی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پرداخته است.
 
اما استدلال وی بر این که واژه ربانی، تنها به مالکیت علم توسط دانشمند اشاره دارد و یا این که این واژه از ریشه رت نیست، قابل قبول به نظر نمی رسد. در آیه زیر که پیش از این در بررسی مفهوم تأدیب نیز به آن استناد شد، نه تنها واژه ربانی در مقام تعلیم (نه مالکیت علم) به کار رفته بلکه استعمال آن، در ارتباط با مسئله ربوبیت و عبودیت است و نشانگر ارتباط داشتن آن با مفهوم رب: «هیچ بشری را نسزد که خدا به او کتاب و حکم و پیامبری بدهد، سپس او به مردم بگوید: «به جای خدا، بندگان من باشید.» بلکه باید بگوید: «به سبب آنکه کتاب آسمانی تعلیم می دادید و از آن رو که درس می خواندید، ربانی باشید.» و نیز شما را فرمان نخواهد داد که فرشتگان و پیامبران را رب خویش بگیرید...»
 
اما نکات قابل ذکری نیز در مورد پیشنهاد العطاس وجود دارد، مبنی بر اینکه واژه «تأدیب» برای اشاره به تعلیم و تربیت اسلامی مناسب است و این که در پذیرش آن، «باید نه دودلی و نه سستی وجود داشته باشد».
 
نخست، این نکته قابل ذکر است که واژه «تأدیب» و حتی ریشه آن (ادب) حتى یکبار هم در قرآن به کار نرفته است. در مقابل - چنان که اشاره شد - مفهوم ربوبیت نه تنها به وفور چون واژه ای کلیدی در قرآن به کار رفته بلکه در تلاش پیامبران نیز برای تحول بخشیدن به انسانها، جایگاهی مرکزی داشته است که از آن به ربوبی ساختن و ربوبی شدن آدمی یاد نمودیم.
 
دوم این که ادعای العطاس بر اینکه «نخستین دلالت رب... مستلزم علم نیست » اما «ادب... علم (دانش) و عمل (کنش) هر دو را دربر می گیرد» قابل قبول نیست. در مورد دلالت رب به علم، در سطور بالا بحث شد. در مورد واژه «ادب» نیز چنان که تحلیل این واژه در صفحات پیش نشان داده شد به ضرورت چنین نیست که این واژه حاکی از وجود علم در فرد نسبت به پشتوانه های ادب، و عمل انتخابگرانه توسط وی برای پذیرش آن - که مورد نظر العطاس است - باشد. ادب می تواند تنها ناظر به آداب ظاهری بوده و حتی دربرگیرنده آداب باطنی نیز نباشد. به همین دلیل، گاه تأدیب، تنها به ایجاد انضباط در رفتار دیگران اشاره دارد و از این رو به معنای تنبیه - حتی در مفهوم بدنی آن - به کار می رود. در این حالت، تأدیب به جریان یکسویه ای اشاره خواهد داشت که از سمت مربی به سمت متربی حرکت می کند و فاقد آن دو سویگی خواهد بود که در مفهوم تربیت اسلامی به آن اشاره کردیم. در استنادهایی که در بررسی مفهوم تأدیب مطرح شد، به این دعا اشاره گردید: «بار خدایا! مرا با عقوبت خویش ادب مکن»؛ و نیز به مواردی حاکی از این که مفهوم مذکور به معنای تعزیر نیز به کار رفته و حتی، برخلاف نظر العطاس، در مورد تربیت حیوانات نیز کاربرد یافته و چنین نیست که اختصاص به انسان داشته باشد.
 
به علاوه - باز چنان که اشاره شد - ادب یا تأدیب، هنگامی که در کنار علم یا تعلیم به کار می رود، حاکی از آداب اجتماعی و اخلاقی و آموختن آنهاست و دربرگیرنده مسائل علمی و آموزشی نیست. استنادها نشان داد که تفکیکی میان دانش و آداب صورت گرفته و نشانگر آن است که ادب به لحاظ مفهومی، شامل علم نیست. اگر هم گاه در تاریخ اسلام، معلمان را «مؤدب» گفته اند، بیشتر ناظر به جنبه های اخلاقی کار آنان بوده است، چنانکه در دوران اموی، به معلمان خصوصی درباری که طبقه اعیان را تربیت می کردند مؤدب» می گفتند. محمد داغ و همکاران در این مورد می نویسند: «این لقب «مؤدب» در مورد معلمی به کار می رفته که تربیت ذهنی و اخلاقی اطفال را به عهده داشت. عبدالملک اموی به مؤدب فرزند خود در مورد افعال ناموزون آزادی تنبیه داده بود».
 
سرانجام این که مفهوم تأدیب نه تنها جایگزین مناسبی برای مفهوم ربوبیت نیست بلکه در اصل، جایگزین و رقیب آن محسوب نمی شود و خود، زیر مجموعه ربوبیت و یکی از شئون رب است. آنچه در تأدیب (هنگامی که شامل آداب باطنی نیز باشد) غلبه دارد، آموزش و اکتساب جنبه های اخلاقی و اجتماعی است و همه انواع آموزش (به ویژه آموزش علوم جدیدی چون فیزیک، زیست شناسی و..) را نمی توان اجزای مفهومی تأدیب دانست. درواقع، تأدیب مانند ترکیه است و همان طور که در کنار تزکیه از تعلیم استفاده شده، در کنار تأدیب نیز می توان از تعلیم سخن گفت. تعلیم، یکی دیگر از شئون مفهوم ربوبیت را نشان می دهد که باید آن را در کنار شان تأدیبی و تزکیه ای این مفهوم قرار داد.
 
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران، جلد أول، خسرو باقری، صص 122-119، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ دوم، 1389