اراده و اختیار انسان در جهانی که امور آن در اختیار وی نیست بلکه به نحو معینی تقدیر شده است. اما در حوزه خاص اعمال آدمی، آنچه صورت می پذیرد از اراده و اختیار خود وی نشئت می یابد و به عبارتی می توان گفت که تقدیر وی در عرصه اعمالش چنین رقم خورده است که از اراده و اختیار وی سرچشمه گیرد: «ما انسان را از نطفه ای اندرآمیخته آفریدیم تا او را بیازماییم و وی را شنوا و بینا گردانیدیم. ما راه را بدو نمودیم، خواه سپاسگزار باشد و خواه ناسپاسگزار».
 
انسان هم از درون و هم از بیرون در معرض تحریک، تلقین، فریب و تحمیل قرار دارد، اما هنگامی که لحظه عمل فرا می رسد، الزام بر عمل، تنها امری درونی است و این خود آدمی است که می تواند خود را بر انجام عملی ملزم نماید. از این رو شیطان که مظهر تحریک، وسوسه و فریب است، به درستی با آدمی چنین می گوید: «... مرا بر شما هیچ تسلطی نبود، جز این که شما را دعوت کردم و اجابتم کردید. پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید».
 
انسان با اعمالی که خود منشأ الزام آنهاست، هویت نهایی خویش را رقم می زند: «که هیچ بردارنده ای بار گناه دیگری را برنمی دارد. و این که برای انسان جز حاصل تلاش او نیست. و «نتیجه» کوشش او به زودی دیده خواهد شد». از این رو به معنای دقیق کلمه، نمی توان گفت که محیط، شامل محیط تربیتی، انسان را می سازد بلکه تنها گزینه‌هایی را در اختیار وی می نهد و امکان گزینش وی را با فراهم آوردن یا نیاوردن عادات و آگاهی هایی برای وی، بیش یا کم می گرداند. اما به هر حال، در مورد همه انسان ها این نکته صادق است که هریک به قدر وسع فهمی و عملی خود، با گزیدن گزینه های مذکور هویت نهایی خویش را معین می کند.

البته، هنگامی که از اراده و اختیار انسان سخن می گوییم، به برآیند کلی زندگی وی نظر داریم، زیرا به دلیل وجود تأثیرها و فشارهای درونی و بیرونی، میزان اراده و اختیار وی در همه مقاطع زندگی و در تک تک اعمالش یکسان نیست. در گستره زندگی با فراهم آمدن تجربه های عملی مختلف و افزایش قدرت ارزیابی، در مجموع می توان از انسان به عنوان موجودی صاحب اراده و اختیار سخن گفت. بدون وجود چنین گستره و فرصتی، اراده و اختیار معنای روشن خود را نمی یابد. این نکته در آیه زیر مورد توجه قرار گرفته است: «و آنان در آنجا دوزخ فریاد بر می آورند: «پروردگارا، ما را بیرون بیاور تا غیر از آنچه می کردیم، کار شایسته کنیم.» مگر شما را آن قدر عمر دراز ندادیم که هرکس که باید در آن عبرت گیرد، عبرت میگرفت...»
 
در مورد ماهیت اجتماع بشری دیدگاههای مختلفی وجود دارد. این دیدگاه ها را می توان چون نقاطی بر روی یک طیف در نظر گرفت که در یک قطب آن، دیدگاه های فردگرا و در قطب دیگر آن دیدگاه های جمعگرا قرار دارد. در دیدگاه های فرداگرا، فرد دارای شخصیت و استقلال است و جامعه، موجودیتی اعتباری و فاقد شخصیتی واقعی دارد که حاصل نوعی توافق و قرارداد میان افراد برای رسیدن آنها به اغراض خودشان است. در مقابل در دیدگاه های جمع گرا، شخصیت واقعی از آن جامعه بشری است و افراد با قرار گرفتن در نظام و ساختار واقعی جامعه، هریک جایگاه خاص خویش را می یابد و به این طریق از شخصیت معین خود برخوردار می گردد.
 
درخصوص دیدگاه اسلام در مورد جامعه بشری نیز تنوع آرا ملاحظه می گردد. برخی مانند جوادی آملی، از موضعی فردگرایانه سخن گفته و بر این باورند که جامعه، شخصیت واقعی ندارد و بنابراین فعالیت‌های اجتماعی افراد، حتی در شکل ایثار و فداکاری، در نهایت امری فردی و برای رسیدن به کمال فردی است. بر این اساس، در مواردی که از تاثیر جامعه بر فرد سخن می رود، مقصود آن نیست که جامعه موجودیت خاصی دارد و آن منشأ اثر است بلکه متناسب با دیدگاه فردگرایانه، مراد آن است که حاصل جمع قدرت افراد متعدد، بیشتر و تعیین کننده تر از قدرت یک فرد است. از این رو اگر افراد برجسته و توانمند، همچون صالحان و انبیا مورد نظر باشند، آنها از مجموع افراد عادی قدرتمندترند و بنابراین آنها سرنوشت جامعه را تعیین می کنند. در مقابل، برخی دیگر (مانند طباطبایی، ۱۳۹۴) برآنند که جامعه انسانی دارای شخصیت، اراده و اختیاری متمایز از شخصیت، اراده و اختیار افراد آن است. از این رو پیشینیان و درگذشتگان جامعه به واسطه بدکرداری پسینیان مجازات می شوند؛ چنان که پسینیان نیز به واسطه خطاهای پیشینیان مجازات می گردند.
 
آنچه مسلم است، نمی توان گفت که در متون اسلامی فردیت فرد، نادیده گرفته شده است. چنانکه در بحث از اراده و اختیار ذکر شد، فرد به سبب اختیاری که در اعمال خویش دارد با اعمال خاص خود، هویت خود را معین می کند. قائل شدن چنین منزلتی برای فرد در تعیین سرنوشت خود، با دیدگاه های جمع گرای افراطی، ناهماهنگ و ناهمخوان است. اما از سوی دیگر، نمی توان گفت که در متون اسلامی، جامعه بشری چون تراکمی از افراد، در نظر گرفته شده و به روابط ساختاری میان آنها توجهی نشده است. نوع روابطی که میان افراد برقرار می گردد، شبکه ای را پدید می آورد که افراد با قرار داشتن در آن، خود را در معرض هویت اجتماعی معینی قرار می دهند. این نکته را می توان در سخن حضرت امیر (علیه السلام) با جابر ملاحظه کرد: «ای جابر! قوام دین و دنیا بر چهار کس است: عالمی که علم خود را به کار دارد، جاهلی که از فراگرفتن علم سربرنتابد، بخشنده ای که در بخشش بخل نورزد و فقیری که آخرتش را به دنیا نفروشد. هرگاه، عالم علم خود را به کار ندارد، جاهل از آموختن سربرتابد و هرگاه توانگر از بخشیدن مال خود بخل ورزد، فقیر آخرتش را به دنیا خواهد فروخت».
ادامه دارد..
 
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران، جلد أول، خسرو باقری، صص158-155، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ دوم، 1389