مؤلفه شادی و لذت، بر اساس مطالعات اسلامی با«نشاط»، بسیار نزدیک است. البته نشاط، با لذت متفاوت است. در بحث لذت، این گروه از روان شناسان، بیشتر بر لذت‌های حسی تأکید دارند؛ اما نشاط امری غیر از لذت حسی است. آنچه در بعد هیجانی، شادکامی به آن نیاز دارد، سرزندگی، فعال بودن و برانگیختگی است که ضد خمودی و کسلی است. این حالت، با لذت به دست می‌آید؛ اما منحصر در لذت‌های مادی و حتی نیست و لذت های متعالی و معنوی را نیز شامل می‌شود. ممکن است که هماهنگی های زیادی بین این دو نظریه، وجود داشته باشد؛ اما در باره حد و مرزهای آن‌ها نیز ممکن است اختلافاتی وجود داشته باشد.
 
در تأمین شادی و لذت، گاه بر عواملی تأکید می‌کنند که جزء محدودیت های دین به شمار می‌رود؛ مانند مشروبات الکلی، روابط جنسی، رقص مختلط و... بحث مربوط به این بخش، همان است که در بررسی نظریه لذت گرایی بیان نمودیم. اسلام با لذت و شادی موافق بوده و بر آن تأکید دارد، اما در عین حال با آن دسته از لذت های آینده سوز که شادکامی پایدار را تهدید می‌کند نیز مخالف است و این جز به خاطر امنیت شادکامی نیست. لذت باید بدون پیامد منفی باشد. برخی از روانشناسان مانند الان کار نیز به صورت اصولی با این منطق موافق هستند، هر چند ممکن است در مصادیق آن اختلافاتی وجود داشته باشد که طبیعی است. بدیهی است مطمئن ترین منبع برای تعیین محدودیت های شادی و لذت، دین است که بدون تأثیر از عوامل درونی و بیرونی، تنها به صلاح انسان می اندیشد. همچنین شرط دیگری به نام «فراگیر بودن» در منابع اسلامی وجود داشت که بر لذت‌های معنوی نیز تأکید داشت. به نظر می‌رسد که بحث مذهب در عوامل لذت را می‌توان ناظر به همین شرط دانست. البته بدیهی است که گاه ممکن است میان عمق و گستره آنچه در منابع اسلامی آمده با آنچه روانشناسی به آن پرداخته، تفاوت های زیادی وجود داشته باشد.
 
رضامندی، دو دسته است: یکی عوامل عینی و دیگری عوامل غیر عینی. وی در زمره عوامل عینی، مواردی را مطرح می‌کند که با آنچه در مطالعات اسلامی به دست آمده، هماهنگ است. در معارف اسلامی، عواملی برای سعادت نام برده شده‌اند که جزء امور مادی به شمار می‌روند؛ مانند: مسکن، وسیله نقلیه، کار و دیگر امکانات مادی زندگی. دقت در مواردی که آرگایل و آلان کار مطرح کرده‌اند، نشان می‌دهد که تمام این‌ها از اموری هستند که در منابع اسلامی، ریشه و سابقه طولانی دارند. تطبیق مواردی که این روانشناسان بیان نموده‌اند با آن‌ها، بحث را طولانی می‌کند. البته آرگایل چند بار تصریح می‌کند که رضامندی، بعد شناختی شادکامی است. اگر چنین است، پس عوامل عینی نباید در آن نقش داشته باشند. به نظر، این یک تناقض است. در بحث رضامندی، تغییر رویکرد از عوامل عینی به عوامل غیر عینی و سهم قائل شدن برای امور غیر عینی، از نکات مهم در این نظریه، است. این تغییر رویکرد، روانشناسی، را به معارف دین نزدیک تر کرده است. با این پیشرفت و تغییر رویکرد، روانشناسی، ظرفیت درک معارف دین را پیدا کرد و ابزار فهم آن را به دست آورد. بسیاری از عوامل شادکامی از دیدگاه اسلام را امور غیر عینی تشکیل می‌دهند که تا پیش از این، جزء امور موعظه ای و غیر علمی به شمار می آمدند! و بدین جهت، مهجور واقع می شدند. برای نمونه، اگر به جای تأکید بر ثروت، از قناعت سخن به میان می آمد، درک و پذیرفته نمی شد؛ اما با این تغییر، روانشناسی فهمید که این بخش از متون دینی نیز مبتنی بر قواعد علمی است. از این رو، روانشناسی، قابلیت و ظرفیت فهم این بخش از آموزه‌های دین را به دست آورد. هر چند شاید هنوز به ریز عوامل موجود در دین دست نیافته باشد؛ اما بستر لازم برای فهم آن را به دست آورده است.
 
اما در همین بحث، آرگایل و فرنهام، مطلبی را با عنوان پارادوکس رضامندی در باره تهی دستان راضی و خرسند مطرح کردند و آن را به سازگاری و درماندگی آموخته شده نسبت دادند که جای تأمل و نقد دارد. امکان این را نفی نمی‌کنیم؛ اما نمی‌توان هر رضامندی در فقر را به سازگاری و درماندگی آموخته شده ای که ریشه در ناتوانی و ناچاری دارد، نسبت داد. رضامندی در ناخوشایند، از سر ناتوانی و درماندگی نیست؛ بلکه فرد، آن را با شناخت و باور خود می‌پذیرد. رضامندی در الگوی اسلامی، آگاهانه، اختیاری و آزادانه است. اساسا آیا می‌توان  رضایت را به اجبار به دست آورد؟ آن چیزی که از سر ناچاری باشد، تسلیم و بی تحرکی منفعلانه است، نه رضایت قلبی. رضایت امری قلبی است که بر اثر ناچاری به دست نمی‌آید. البته ممکن است تظاهر رفتاری و هیجانی افراد راضی، با افراد ناچار تقریبا یکسان باشد؛ اما نباید این را به حساب یکسانی این دو در قلب و باطن دانست. بنابراین باید توجه داشت که نباید هر تهی دست راضی را به درماندگی، متهم نمود. به نظر می‌رسد که این تحلیل مبتنی بر این پیش فرض است که تهی دستان باید ناراضی باشند؛ همان گونه که تحقیقات پیشین خود آنان نشان داده که ثروت، فقیران را بیشتر خرسند می‌کند؛ اما در الگوی اسلام، این گونه نیست. این الگو، مبتنی بر پایه هایی است که بر اساس آن، فرد فقیر و تهی دست، باور دارد که آنچه خداوند برای او مقدر کرده، به خیر و صلاح وی است. لذا از آن، راضی است. وانگهی کنترل نداشتن بر سرنوشت نیز که در درماندگی، مؤثر دانسته شده، جای بحث دارد. بر اساس نظر آنان، وقتی افراد می‌بینند که بر تغییر وضعیت خود، کنترل ندارند، درمانده می‌شوند. در این باره باید گفت که اولا سرنوشت به چه معناست؟ آیا چگونگی های عینی زندگی سرنوشت انسان است؟ یا چگونگی واکنش افراد به موقعیت‌های زندگی؟
 
بر اساس تفکر توحیدی، وضعیت زندگی انسان‌ها بر اساس تقدیرات الهی مبتنی بر مصلحت انسان، تنظیم می‌شوند و تغییر می‌کنند و انسان‌ها بر آن کنترل ندارند، مگر به اندازه و در مواردی که خداوند اجازه داده باشد؛ اما باید دانست که این، سرنوشت انسان به شمار نمی‌رود. به نظر می‌رسد این روانشناسان رویکردی عینی گرا و لذت گرا به سرنوشت دارند و تفسیرشان از آن، نوعی تفسیر مادی است، نه واقع گرایانه. سرنوشت انسان را واکنش های وی - که مبتنی بر فضیلت های اخلاقی اویند -، رقم می زنند، نه تغییرات زندگی. بنابراین، این سخن که انسان، بر تغییر برخی با بسیاری از موقعیت‌ها کنترل ندارد، منطبق بر واقعیت‌های آفرینش است. انسان توحیدی، همه اختیار عالم را در دستان خداوند متعال می‌داند و از خود، اراده ای ندارد و جز در طول اراده خداوند، خود را منشأ اثر نمی‌بیند؛ اما در عین حال، این به درماندگی نیز منجر نمی‌شود؛ بلکه چون همه تصمیمات و تقدیرات خداوند متعال را بر اساس مصلحت و خیر خود می‌داند، آن را با جان و دل می‌پذیرد و نسبت به آن، رضایت قلبی دارد و از آن خشنود است.
 
منبع: الگوی اسلامی شادکامی، دکتر عباس پسندیده، صص558-555، مؤسسه علمی فرهنگی دار‌الحدیث، قم، چاپ دوم، 1394