چگونه میتوان کودک مبتلا به اختلال رشد زبانی را شناسایی کرد؟
آنان که به آسیبهای زبانی خاص دچار هستند، به رغم وجود تاریخچه ژنتیکی الزاما اختلال زبان مشهودی دیده نمیشود.
این که بگوئیم اختلالهای زبان تنها در دوره نوزادی با دوران کودکی تشخیص داده میشود گمراه کننده است. ممکن است در دوران مدرسه، هنگامی که معلم می بیند ناتوانی کودک در خواندن خارج از دامنه تغییرات طبیعی توانایی خواندن است، یا در سال ها بعد هنگامی که وی شاهد است کودک در انجام تکالیف و کارهای زبان از همسالان خود عقب می ماند اختلال وی آنگاه شناسایی شود. مددکار اجتماعی که قادر به درک رفتار ضد اجتماعی ناشی از مشکلات ارتباطی پایه در نوجوان است نیز میتواند اختلال زبان را تشخیص دهد. نمیتوان امیدوار بود که تمامی اختلالهای رشد زبان در زمانی شناسایی شود که شالوده زبان در حال شکل گیری است ولو آن که هدف ما این باشد. بنابراین تمام والدین و متخصصان باید از چگونگی بروز و ظهور اختلال زیان آگاه باشند. اولین کتاب درسی که به جنبه های ژنتیکی گفتار و اختلالهای زبان اختصاص یافت در سال ۱۹۸۳ منتشر شد (لادلو Ludlow و کوپر Cooper، ۱۹۸۳). پس از آن چندین پژوهشگر در تلاش برای اطمینان از ماهیت واقعی اختلالهای رشد زبان به سوابق خانوادگی کودکان مبتلا به آسیبهای زبان پرداختند. به رغم وجود تردیدهایی، روشن است که علل ژنتیکی یکی از زمینه های اصلی پژوهش در ریشه یابی علل این اختلال هاست. اما در اشکال به این موضوع وارد است. نخست، گرچه اثبات این مطلب که عوامل خانوادگی در آسیب دیدگی زبان موثر است اهمیت دارد، در مورد نحوه مداخله و اداره آن مطلب اضافه تری، بجز آن که اختلال زبان فقط منشاء محیطی ندارد، به ما نمی گوید. به بیان دقیقتر ما باید دیدی وسیعتر داشته باشیم و بدانیم مطالعاتی که در این بخش به آنها اشاره میشود، هر یک سهمی در پیدایش مجموعه دانش نظری دارد که در نهایت سبب پیشرفت این زمینه شده است و خواهد شد.
لازم است در مورد چنین پژوهش هایی همواره دیدی انتقادی داشته باشیم. مطالعات عمده ای که به تاثیرات ژنتیکی می پردازد در پی اهداف نوع دوستانه بوده اند، اما نتایج خود را اساسا از جمعیت هایی به دست آورده اند که به شکل ظریف و نامحسوسی با یکدیگر تفاوت دارند، و این کار مقایسه میان دو یا چند مطالعه را دشوار می سازد. ادواردز یافته های مطالعه ای را که در چند مرکز صورت گرفته گزارش میکند که شامل ۱۸۷ کودک ۳ تا ۶ ساله بود. این کودکان مراجعان عادی درمانگاهی بودند که بر اساس تشخیص درمانگران آن دچار اختلال زبان بودند و هیچ نشانه بارزی از معلولیتی دیگر در آنها مشاهده نمی شد. از این ۱۸۷ کودک ۵۵ درصد پسر و ۳۹ درصد دختر مبتلا به ناتوانی گفتاری، با یکدیگر خویشاوندی خونی داشتند. این ارقام پژوهشگران را متقاعد ساخت تا نتیجه بگیرند در صورت وجود عامل ژنتیکی، پسران بیش از دختران آسیب پذیرند. رابینسون (۱۹۸۷) و سانکسن Sonksen (۱۹۷۹) هر دو پی بردند که عوامل خطرساز در شرایط خانوادگی در مورد پسران شدیدتر از دختران است. بالاترین خطر ابتلا برای برادران فرزند پسر، و کمترین احتمال برای خواهران فرزند دختر مبتلاست. رابینسون سوابق کودکان مدرسه مورهاوس Moor House یک مدرسه شبانه روزی خاص کودکان مبتلا به اختلالهای جدی گفتار و زبان را بررسی کرد. وی می گوید ۴۰ درصد کودکان دارای زمینه مثبت خانوادگی بودند که از آن میان ۲۸ درصد پدر، مادر، خواهر یا برادری داشتند که به اختلال زبانی دچار بود. هینس Haynes و نایدو Naidoo (۱۹۹۱) در مطالعه گروهی از کودکان مدرسه ویژه ای در انگلستان، دریافتند که ۵۳ درصد آنان دست کم دارای یک خویشاوند خونی با سابقه مسائل گفتاری یا زبانی بودند، یا ۴۱ درصد کودکان خانواده های هسته ای دچار چنین مشکلی بودند. پیش فرض این است که در هر دو گروه مبتلا به اختلالهای شدید و متوسط زبانی عامل ژنتیکی وجود دارد، اما مطالعات سبب شناختی هنوز ژن مخصوص آن را شناسایی نکرده است. این واقعیت که حتی اگر خواهران و برادران کودک مبتلا به اختلال زبان، دچار اختلال باشند شدت آن به مراتب کمتر از اختلال کودک مبتلاست، تنها یک نشانه از ماهیت پیچیده سبب شناختی این گونه اختلال هاست.
این یافته ها، با پژوهش های مداوم و جدی در اروپا و آمریکا روزآمد شده است. در امریکا، تالاس، راس، و کورتیس ۱۹۸۹، با گردآوری اطلاعات از طریق دادن پرسشنامه به والدین ۷۶ کودک مبتلا به آسیب زبان و ۵۴ کودک بهنجار دریافتند که احتمال بیشتری می رود که والدین گروه آزمایشی، در مقایسه با والدین گروه گواه، سابقه مشکلات زبان گفتار یا سایر دشواری های آموزشی داشته باشند. همچنین گزارش های دریافتی در مورد تعداد خواهران و برادران مبتلا به اختلالهای زبان در گروه آزمایشی بیشتر بود. به همین ترتیب تامبلین (۱۹۸۹) و تامبلین و باک والتر BuckWalter به شواهدی دست یافتند که نشان می داد تراکم مشکلات زبان در برخی خانواده ها بیشتر است. پژوهشهای آنان و دیگر پژوهشگران (تالال و همکاران، ۱۹۹۱) بصورتی روشن نشان داد که در افراد مورد مطالعه آنان که به آسیبهای زبانی خاص دچار بودند، به رغم وجود سنخ ارثی تاریخچه ژنتیکی الزاما اختلال زبان مشهودی دیده نمیشود. به عبارت دیگر، به رغم وجود آمادگی های ارثی برای ابتلا به آسیب زبانی، آن گونه که انتظار می رود این کودکان ویژگی های زبانی مبتلایان به آسیبهای خاص زبانی را نشان نمیدهند. به باور تامیلین و باک والتر (۱۹۹۴) چنین "ظهور ناقصى" مبین آن است که سایر عوامل میتواند در رشد نظام آسیب دیده زبان موثر باشد. بیشاپ نیز از طریق دیگری به همین نتیجه دست یافت.
منبع: اختلالهای رشد زبان (ویرایش دوّم)، کاترین آدمز، بتی بایرز براون و مارگات ادواردز، ترجمه: دکتر محمدتقی منشی طوسی، دانشگاه امام رضا (علیه السلام)، صص45-43، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، 1385
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}