افزایش آگاهی عمومی و تخصصی درمورد اختلالهای رشد
اگر بخواهیم اقدامات پیشگیرانه رشد و تداوم یابد آسیبشناسان زبان و گفتار باید راههایی بیابند که بر کار نظامهای ناظر بر مراقبتهای بهداشتی و آموزشی تاثیر گذار باشند.
مبنای کار تلاش های گروه تحقیق این باور کلی بود که چون هیچ حرفه یا خدمات تخصصی مسئول تمامی جنبه های مراقبتی نیست، اداره موفقیت آمیز این خدمات تنها با هماهنگی تمامی فعالیت های تخصصها و مسئولیت های مختلف امکان پذیر است. همچنین به آموزش والدین و آموزش هماهنگی توجه شد، چرا که این کار بطور کلی فضایی را ایجاد میکند که نظام های مراقبتی کودک امکان شکوفایی می یابند. بدین صورت هدفهای پروژه به صورت زیر تدوین شد:
• بهبود سطح کلی آگاهی عمومی و حرفه ای و بهبود مهارت هایی که به شناسایی اولیه مربوط میشود و ارائه منابع بیشتر به آن دسته از افرادی که کار و فعالیت آنها به تشخیص و اداره اختلال مربوط میشود.
• پی بردن به ضعف های خاص نظام های شناسایی و ارجاع به مراکز درمانی و مراقبتی.روشن است که تمامی این موارد بطور مستقیم به پیشگیری مربوط میشود.
گروه هدف تعدادی کودک بین 4-0 بودند که در منطقه ای متشکل از چهار بخش در ایالت نیوجرسی زندگی می کردند. در ابتدا، گروه تحقیق منظور از انجام این پروژه را که ارتقاء کیفی شناسایی کودکان در معرض ابتلا به اختلالهای ارتباطی بود، از طریق روزنامه ها و بولتن های تخصصی ایالتی، و برنامه های رادیو و تلویزیون اعلام کرد. این آگهی ها همگان را به همکاری دعوت کردند و از آنها خواستند اطلاعاتی درباره تسهیلات موجود در اختیار آنها قرار دهند. با شرکت انجمن گفتار و شنوایی نیوجرسی و سایر موسسه های خدماتی کودکان معلول، جلسه ای تخصصی تشکیل شد. گفتگوهای مفصلی با اداره کل بهداشت ایالت نیوجرسی صورت گرفت و متعاقب آن با همکاری گروه تحقیق و مسولان برنامه شنوایی نوزادان در معرض خطر اختلال شنوایی، تحقیقات مشترکی آغاز شد. در نتیجه این همکاری دو مطالعه عمده توسط گروه تحقیق با مرکزیت گروه تخصصی بیماریهای کودکان دانشکده پزشکی ایالتی انجام شد. اولین مطالعه بررسی برنامه طبقه بندی و شناسایی نوزادان بود که بر اساس گزارش های موجود تنها با اقبال ۱۷ درصد روبرو شد.
بدین ترتیب، این پرسش مطرح شد: اگر کودکانی که در معرض خطر ابتلا قرار دارند این گونه ضعیف به این برنامه پاسخ میدهند، برقراری برنامه های بیشتر تا هنگام روشن شدن این بی اقبالی توجیه اندکی خواهد داشت. کاستی ها بطور عمده از نبود ارتباط بین گروههای مختلف (از جمله بخش های اداری، تخصصی، و والدین) ناشی می شد. افزون بر این، مشخص شد اعتقاد چندانی به فرایند شناسایی و طبقه بندی وجود ندارد و این مساله بایستی بطور مستقیم و سریع مورد توجه قرار گیرد. با افزایش چشمگیر اقبال مبتلایان و شمار بیشتر مراجعان به برنامه تا پایان سال بعد، ثابت شد راه حل های پیشنهادی کارگر افتاده است. همچنین مشخص شد بازنگری منظم در برنامه باید انجام گیرد تا این روند همچنان ادامه یابد و بیشتر شود.
مطالعه دوم به منظور شناخت هویت افراد متخصصی انجام شد که در سنجش میزان اختلال کودکان مبتلا به دشواری های ارتباطی دست داشتند. در مقایسه با کشور بریتانیا که اداره خدمات بهداشت ملی (NHS) کارفرمای خدمات بهداشتی و مراقبتی کشور، بویژه دست اندرکاران آسیب شناسی زبان و گفتار است، در ایالات متحده امریکا متخصصان و دست اندرکاران حرفه ای فعالیت شمار وسیعی از کارفرمایان را زیر نظر دارند. بخش خصوصی، بویژه در ایالت نیوجرسی، از امکانات خوبی در این زمینه برخوردار بود. یافته بارز دیگر این بود که ابزار موجود برای سنجش کودکان بسیار خردسال در مقایسه با آنچه برای کودکان بین 2 تا ۴ سالگی در دسترس قرار داشت بسیار اندک بود. از این مطالعه توانستیم شمار کودکان گروه های سنی مختلف را که توانسته بودند در نهایت به سنجشگرها دسترسی داشته باشند حساب کنیم. ما همچنین درباره مسیرهای مراجعه و شرایطی که به احتمال زیاد منجر به مراجعه میشد بیشتر دانستیم. در نتیجه توانستیم تصمیم بگیریم از کجا اقدامات خود را شروع و کودکان مبتلا به اختلال را شناسایی کنیم. مشخص شدن شمار اولیه مراجعان گروه های سنی مختلف همچنین به این معنی بود که توانستیم تلاش های خود را برای افزایش شمار مراجعان بعدی ارزیابی کنیم. این تلاش ها شامل برگزاری جلسه کارورزی مشترک برای متخصصان بیماریهای کودکان و پرستاران، به همراه تشکیل گردهمائی های تخصصی و نیز تاسیس مراکز طبی و آموزشی مختلف بود.
گروه تحقیق مطالعه خود را بر رشد مهارت ارتباط متمرکز و در نتیجه مواردی را پیشنهاد کرد که به شیوه های سنجش، شناسایی و طبقه بندی کودکان اضافه شود. برای اقدامات پیگیرانه بعدی در مورد سنجش ارتباطی نوزادانی که به دلیل عوامل نابالندگی یا ژنتیکی در معرض خطر اختلال بعدی بودند، علاوه بر اقلام سنجش شنوایی که بخش اصلی کار را تشکیل می داد، اقلام زبانی نیز افزوده شد. نتیجه کلی مطالعه این بود که زمان انتظار میان شناسایی نخست و سنجش بعدی برای تمام کودکان، بویژه در مورد خردسالإترها، کاهش یافت. بدین ترتیب، شمار افرادی که بواقع نیازمند مراجعه و پیگیری درمانی بودند بحد چشمگیری افزایش یافت. باید دوباره این نکته را یادآور شد که لازم است شیوه های شناسایی بگونه ای پیش رود و تداوم یابد که منجر به ارتقاء کیفی کار عملی شود. در خلال مطالعات انجام شده مشخص شد بدون وجود تلاش هایی در این زمینه شاید برنامه های شناسایی و طبقه بندی کودکان از مسیر خود منحرف شود. همین عوامل میتواند در جاهای دیگر نیز خود را نشان دهند.
ممکن است نظامهای مراقبت بهداشت در جاهای مختلف متفاوت باشد اما نیاز و رفتار افرادی که در آنها کار میکنند یکی است. بی تردید موفقیت پروژه تحقیقی ما بواسطه وجود منابع مالی مورد نیاز، و تولید مواد لازم برای شروع فعالیتها بود. با این حال، مهمترین عامل اشتیاق کارکنان، و زمان صرف شده با کارکنان مراقبت های اولیه بود. هنگامی که یک عضو گروه تحقیق حاضر بود، شناسایی مسائل ارتباطی در کانون توجه قرار داشت. هنگامی که وی محل را ترک می کرد زمان به بهترین وجه ممکن برای دیگر مسائل صرف می شد. علت این کار روشن است. ما نمی توانیم برنامه ای را برای شناسایی و پیشگیری شرایط اختلال به اجرا درآوریم مگر آن که بودجه کافی برای تداوم آن در اختیار باشد و افرادی علاقمند باشند که وقت کافی صرف آن کنند. نکته دیگر آنکه اگر بخواهیم اقدامات پیشگیرانه رشد و تداوم یابد آسیب شناسان زبان و گفتار باید راههایی بیابند که بر کار نظام های ناظر بر مراقبت های بهداشتی و آموزشی تاثیر گذار باشند.
منبع: اختلالهای رشد زبان (ویرایش دوّم)، کاترین آدمز، بتی بایرز براون و مارگات ادواردز، ترجمه: دکتر محمدتقی منشی طوسی، دانشگاه امام رضا (علیه السلام)، صص86-82، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، 1385
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}