A دومین فرزند خانواده‌ای لهستانی بود. پدر در بخش روستایی جزایر بریتانیا کارگر کشاورزی بود. سوابق تولید و نیز رشد حرکتی بعدی او طبیعی بود. گفته می‌شد وی در دوره نوزادی بسیار ساکت بوده و زیاد غان و غون نمی کرده است. پس از سنجش شنوایی، هنگام پذیرش در مرکز، او از دو وسیله کمکی برای شنوایی استفاده می کرد. آزمایش‌های بعدی در بخش اعصاب شنیداری نشانگر واکنش‌های طبیعی وی در برابر طنین خالص بود. بنابراین وسیله‌های کمک شنوایی از او گرفته شد. ، او پسر بچه کوچکی بود، جذاب و با موهای زرد. هنگام برخورد با غریبه ها اگر خجالت و کمرویی او ریخته می‌شد با اشتیاق و با آغوش باز به طرف آنان می‌رفت و با لبخندی به آنان خوش آمد میگفت. یک روان شناس بالینی مورد او را بررسی کرد و مقیاس عملکرد بین المللی لیتر (آرتور) به او داده شد. مقیاس یاد شده برای کودکانی طراحی شده است که توانایی سخن گفتن ندارند. عملکرد او در این مقیاس و در آزمون‌های مریل پالمر Merril Palmer tests در سطحی پائین تر از هنجارهای طبیعی بود.
 
آزمایش‌های ادراکی روی A نشان داد که وی در دریافت اطلاعات چند وجهی ناتوانی جدی دارد. برای مثال، هنگامی که به او ۳ تصویر زنگ، طبل، و جغجغه نشان داده می‌شد، اگر خود اجسام مربوط حاضر می بود، او می‌توانست صداهایی را که هر یک تولید می کرد با تصویر مطابقت دهد. اما هنگامی که همان صداها در پشت پرده‌ای تولید میشد قادر نبود آن‌ها را با تصاویر مربوط مطابقت دهد. همچنین وی در واکنش به درون دادهای شنیداری - دیداری ناتوان بود، این ناتوانی در واکنش‌های ادراک، لامسه‌ای - دیداری نیز وجود داشت. به عبارت دیگر، وی نمی توانست شکل چیزی را با تصویر آن مطابقت دهد یا توانایی درک شکلها و مدل ها را از طریق لمس آن‌ها نداشت. وجود این ناتوانی بویژه در وی بسیار تاسف بار بود چرا که بدین ترتیب امیدی به فراگیری زبان اشاره نیز نمی رفت.
 
زبان بیان او فهمیدنی بود، اما در حین بازی پیوسته صداهایی تولید می‌کرد که نتیجه لرزش لب‌هایش بود. به نظر می رسید که این لرزش‌ها به نوعی برای او لذت لامسه‌ای - جنبشی به همراه داشت. نوفه‌های تحریری او نیز از نظر طول و لحن با یکدیگر متفاوت بود؛ برخی اوقات طولانی، و بم و زمانی مقطع. پیداست که این نوفه‌ها هیچ عمل ارتباطی انجام نمی دادند، اما همراه با انجام فعالیت‌های مختلف تولید می شدند. تلاش برای آشنا کردن او با صوت‌های مختلف ثمری نداشت. بیشک مورد این پسر نشانگر یکی از موارد جدی سندروم ادراک پریشی شنیداری - کلامی است. وی در نهایت به یک مدرسه ویژه مبتلایان به ناتوانی‌های جدی یادگیری انتقال یافت. مورد این پسر به زمان پیش از استفاده گسترده از کامپیوتر در آموزش باز می گردد. بررسی این که در چنین مواردی استفاده از برنامه های صرفا دیداری تا چه اندازه می‌تواند با موفقیت همراه باشد در نوع خود جالب است.
 
مورد دیگر که در مقایسه با شرایط A کمتر نگران کننده بود، به کودکی مربوط می‌شد که هنگام اولین برخورد ما با او، ۴ ساله بود. B می توانست به صداهای محیطی پاسخ دهد، اما در برابر زبان گفتاری واکنش نشان نمیداد. توانایی شناختی او در حد متوسط پایین سنجش شده بود، و شنوایی در حدی طبیعی بود. زبان گفتاری او قابل فهم نبود و برخلاف مورد A علاقه به تماس و ارتباط با دیگران نداشت، گرچه ناتوانی جدی او در مسایل رفتاریش نمودی نداشت، آزمایش های چند وجهی نشان داد که او نیز ناتوانی مشابهی در مطابقت دادن درون داد دیداری به شنیداری دارد، اما وی می توانست محرک های لامسه ای را با نوع دیداری آن مطابقت دهد.

[استفاده از شیوه بازیابی]

در مرحله نخست، با استفاده از شیوه بازیابی، تلاش‌های درمانی بر پیوند دادن صدا و دید متمرکز شد. بدینگونه که روان شناسان یا درمانگر صدا را تولید می کرد و از او خواسته میشد آن را تقلید کند. این کار چندان با موفقیت همراه نبود و مشخص شد که کودک را بیشتر دلسرد می‌کند. سپس تصمیم گرفته شد علامت‌های بسیار ساده زبان اشاره را که بر مبنی شکل‌هایی انتخاب شده بود به او آموزش دهند. این کار ابتدا با سه شکل دایره، نشانگر مادر؛ مربع، نمایانگر خود او؛ مثلث، نشانه یک غذای خوشمزه شروع شد. آخرین مورد برای ایجاد انگیزش بالا برگزیده شده بود. در سطحی کاملا ابتدایی، نخست به او آموزش داده شد "از مادر غذا بخواهد." با قرار دادن موفقیت آمیز این نشانه ها در کنار هم، به وی پاداش داده شد. بدین ترتیب بصورتی تدریجی زبان پایه با او کار شد. متاسفانه، ما از پایان کار و نتیجه نهایی این تلاش اطلاعی نداریم. ممکن است مورد B نمونه خوبی باشد برای بهره گیری از نظام های ارتباطی جایگزین که در زمان کار با او هنوز بخوبی رشد نیافته بود.
 
چنین مواردی تا اندازه ای به مطالعه مورد سالی Sally توسط مورلی Morley (۱۹۷۳) شباهت دارد، با این تفاوت عمده که از آغاز مشخص بود سالی ناشنواست، و دیگر این که او در نهایت توانست زبان گفتاری را بیاموزد، گرچه به دلیل دشواری‌های درک، فراگیری او کامل نبود. شباهت دیگر، به تغییر وضعیت او در مورد شنوایی پیرامونی مربوط می‌شود؛ شنوایی او در طی سالیان بدتر شد. لازم است اشاره شود به علت نادر بودن این اختلال، بیشتر مطالعه‌های انجام شده تنها روی یک مورد انجام گرفته است. اما وارد Ward و کلت Kellett (۱۹۸۲) در مورد ۸ کودک مطاله خود که به مشکلات جدی ادراک شنیداری مبتلا بودند گزارشی ارائه دادند. در این کودکان نشانه‌های دیده شده که دال بر نبود شنوایی با واکنش بهنجار در برابر صدا بود. این پژوهشگران همچنین گروهی را شناسایی و مطالعه کردند که بدون وجود اشکال شنیداری، دچار کاستی های درک بودند.
 
در آزمایش‌های زبانی مقیاس‌های رشد زبان ری نل (۱۹۷۷) هر دو گروه عملکرد مشابهی داشتند، و سپس از طی مراحل درمانی - در مورد گروه اول ۱۵، و گروه دوم ۱۳ ماه - هر دو به دستاوردهای مشابهی رسیدند. ویژگی متمایز کننده دو گروه در واکنش به صدا بود. این موضوع از دو امکان خبر می‌دهد. اول این که ممکن است بتوان گروه مبتلا به ادراک پریشی شنیداری را زیر گروهی به شمار آورد که مشکلات درک در آنان از دشواری های دیگر ناشی می‌شود، دوم این که امکان دارد در گروه مبتلا به دشواری‌های درک میان فقدان درک شنیداری و کاستی نحوی - واجی رابطه‌ای وجود داشته باشد. این مطالعه درباره سایر جنبه‌های ادراک اطلاعاتی به دست نمی‌دهد، اما احتمال فراوانی وجود دارد که عوامل یک پارچه کننده ادراک در گروه مشکلات ادراکی دچار کاستی باشند. در مورد سن ۱۶ نفر کودکان مورد مطالعه این دو گروه باید گفت در شروع مطالعه هشت نفر از آنان زیر ۳ سال، یک نفر زیر ۴ سال، و بقیه سن‌های بالاتر داشتند. از جایی که برخی پژوهشگران به مشکلات تقسیم بندی کودکان زیر ۳ سال به زیر گروه‌های مختلف اختلال‌های زبانی به نتایجی رسیده اند، گردآوری اطلاعات بیشتر در مورد این کودکان در مطالعه‌های پی گیرانه، نتایج جالبی به دست خواهد داد.
 
منبع: اختلالهای رشد زبان (ویرایش دوّم)، کاترین آدمز، بتی بایرز براون و مارگات ادواردز، ترجمه: دکتر محمدتقی منشی طوسی، دانشگاه امام رضا (علیه السلام)، صص160-158، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، 1385