مقاله‌های راپین و آلن برای دیگر پژوهشگران اختلال‌های زبان محرک خوبی بوده است تا با تحقیق درباره انواع زیرگروه‌های این اختلال‌ها، بویژه با توجه به توصیف‌های بیشتر و دسته بندی‌های موجود در این مقاله‌ها، جزئیات بیشتری در مورد انواع اختلال‌های زبان به دست دهند. پیشنهاد راپین و آلن به منزله یک طرح مفید بالینی، مانند دیگر طرح‌ها دارای نواقصی است. بر اساس این طرح، برای بیشتر اختلال‌های زبانی کودکان توصیف کامل و جامعی که با مشخصات اختلال همخوانی داشته باشد وجود ندارد. اما چنین انتقادی به سایر انواع طبقه بندی‌های اختلال‌های زبانی نیز وارد است. راپین و آلن نیز خود بر این واقعیت اذعان دارند که در زیر گروه‌های پیشنهادی مرزبندی مشخصی وجود ندارد و دیگر آن که ممکن است کودک در حین رشد، از سندرومی به سندروم دیگر دچار شود. پیداست که در مورد دوم باید گفت برای اثبات چنین ادعایی لازم است تعداد بیشتری سندروم مشخص و خوب تبیین شده در مقایسه با سندروم‌های کنونی وجود داشته باشد.
 
بیشاپ و روزون بلوم چندین مقوله از طرح پیشنهادی را پین و آلن را تایید کردند. آنان با چنین اقدامی و درج آن در کتابی مهم و چند رشته‌ای این احتمال را افزایش دادند که کلیه مقوله‌های طرح راپین و آلن در آینده مورد تایید قرار گیرد. این دو، سندروم زیر گروه واجی - نحوی را تایید کردند و اظهار داشتند این سندروم با مسائل خاص زبان در ارتباط است. در مورد سندروم معنایی - کاربردی زبان، بیشاپ و روزن بلوم استفاده از کلمه اختلال را به سندروم ترجیح می دادند، چرا که به باور آنان این شرایط بیانگر رفتارهایی زبانی است که به استفاده از زبان و محتوی آن مربوط می‌شود و ارتباط میان آنان چندان قوی نیست. به باور آنان، گستره این رفتارها از سویی درخودماندگی و از سوی دیگر حالت طبیعی کودک را نشان می‌دهد. در نتیجه بیشاپ توجه اصلی خود را به شرح ویژگی های اختلال معنایی - کاربردی متمرکز می‌کند و به مساله همیشگی یعنی رابطه میان درخودماندگی و اختلال زبان می پردازد. در مورد اختلال‌های محتوا و عملکرد زبان نیز تحولات منطقه ای جالب در ایالات متحده آمریکا و انگلستان روی داده است. در صورتی که اختلال معنایی - کاربردی، مشکلی زبانی به حساب آید، کودک مبتلا به نیازمند مراقبت‌های متخصص زبان درمانی است. در حالی که اگر این اختلال بخشی از سندروم درخودماندگی داشته شود، این احتمال که به متخصص آسیب شناسی زبان نیاز داشته باشد کمتر خواهد بود. بدین ترتیب متخصصان حرفه‌های مختلف در تعیین و تشخیص ماهیت دقیق رفتارهای زبانی نابهنجار دارای نفع شخصی نیز هستند. اما چنین نفعی نباید موجب شود این عده آنچه را که به نیازهای کودک مربوط می‌شود نادیده انگارند.
 
ویلسون و ریسوسی طرح راپین و آلن را مدلی مبتنی بر داده‌های بالینی می‌دانند و معتقدند برای پذیرش جدی آن باید داده‌های محکم تری به دست آید. آنان همچنین می گویند مطالعه آرام و نیشن از مسائل روایی درونی و بیرونی پیشنهادی آنان، بسادگی می گذرد. به باور آنان برای پذیرش کامل هر الگو ابتدا باید دلایل و شواهد گسترده و کافی فراهم باشد. ویلسون و ریوسی همچنین به مطالعه دیگری انتقاد دارند. در این مطالعه بر مبنای اندازه های عصبی - روانی و زبان شناختی دو گروه فرعی اختلال رشد زبان معرفی می‌شود. والفوس، ماسکویچ و کینز بورن کوشیدند تا کودکان مبتلا به آسیب‌های رشدی به چند زیر گروه تقسیم بندی شوند. آنان گروهی را مبتلا به کاستی نحوی / یا معنایی دانستند، با این دید که برخی را تنها مبتلا به کاستی ساخت نحوی تشخیص دادند، و برخی دیگر را در گروه مبتلایان به کاستی ساخت نحوی و درکی جای دادند. آنان همچنین گفتند می‌توان گروه بزرگ این مبتلایان را به صورت دیگری نیز تقسیم بندی کرد. گروه اول افرادی خواهند بود که از نظر معنا بهنجارند و گروه دوم آن‌هایی که از این نظر دچار کاستی هستند. تفاوت در بیان واجی که می‌تواند به انواع مختلف آسیب زبانی مربوط شود نیز باید مورد توجه قرار می‌گرفت.
 

[کاستی‌های شنیداری]

هدف سوم این بود که مشخص شود آیا کاستی‌های شنیداری ادراکی در آسیب‌های زبان موثر است؟ این موضوع در سال‌های آخر دهه ۱۹۷۰ و اوائل دهه ۱۹۸۰، تا حد زیادی به علت تحقیقات در حال انجام است، رایج بود مجموعه آزمون ادراکی - شناختی - زبانی که توسط والفوس، ماسکویچ، و کینز به کار گرفته شد در مورد تفکیک گروه‌ها به موفقیت‌هایی دست یافت. آسیب شناسان زبان آزمون‌های مطالعه آنان را که ۱۹ نفر با میانگی سنی 5-7  بودند دچار اختلال زبان دانستند، اما همه آنان در آزمون‌های هوشی در محدوده کودکان بهنجار جای گرفتند. بطور خلاصه، آنان هیچ نشانه‌ای دال بر علت شنیداری - ادراکی در مبتلایان به آسیب زبان نیافتند. با این حال، این دو در افراد مورد مطالعه به دو گروه متمایز برخوردند:
 
1. گروه مبتلا به اختلال‌های بیانی که با کاستی در ساخت نحو و واج مشخص شدند.

۲. گروه مبتلا به آسیب بیان - دریافت که ویژگی بارز آن کاستی در تفکیک واج، گستره اعداد، و ناتوانی معنایی و نیز آسیب نحوی کلی بود.
 
مدل ویلسون - ریسوسی به منظور پرهیز از نارسای‌هایی ارائه گردید، که به باور طراحان آن در مطالعاتی دیده می‌شود که تنها بر اساس داده‌های بالینی استوار است. سنخ شناسی پیشنهادی آنان از یک مدل سنجش ریشه میگیرد که نیازمند بهره‌گیری از داده‌های روان سنجی و بالینی – مشاهده‌ای است. این سنخ شناسی بر اساس یک مدل شاخه‌ای است تا یک مجموعه ثابت. بدین ترتیب، شخص می‌تواند با دقت در الگوهای پاسخ‌های کودک، در مورد اختلال زبان وی بررسی بیشتری انجام دهد. چنین تفکری در راستای دیدگاهی است که طبقه بندی اختلال‌ها را در حکم آزمایش فرضیه میداند تا معین کردن گروه‌هایی که با بهره گیری از داده‌های بالینی یا نظری تشکیل شده باشند. بر اساس موارد زیر، ویلسون و ریسوسی پنج گروه را فرض کردند.
 
توافق میان پنج متخصص روانشناسی عصب شناختی. گزارش‌های آسیب شناسان زبان. مقایسه با زیرگروه‌هایی که بر اساس رویکرد تحلیل خوشه‌ای تعریف شده بودند. مقایسه میان زیر گروه‌ها، بر مبنای متغیرهایی که در طبقه بندی به حساب نیامده بودند. با توجه به چند موضوع مهم، نتایج به دست آمده مورد بحث و بررسی قرار میگیرد و نموداری به دست می‌آید که نشانگر وجوه اشتراک میان سنخ شناسایی آرام و نیشن، و راپین و آلن است. راپین و آلن به مجموعه مطالعه‌هایی دست یازیده‌اند که به ثبات درمان، پیش بینی خواندن، و رفتار مغز مربوط می‌شود. آنان همچنین می گویند شواهدی می‌توان یافت، که نشان می‌دهد برخی زیر گروه‌های موجود در این مدل ها، افزون بر اختلال‌های مرتبط با زبان، در برخی جمعیت های بالینی، از جمله مبتلایان به فلج مغزی، هیدروسفالی (جمع شدن آب در سر)، سندروم جایلز دو لاتورت، و ناتوانی های یادگیری نیز دیده می‌شود.
 
منبع: اختلال‌های رشد زبان (ویرایش دوّم)، کاترین آدمز، بتی بایرز براون و مارگات ادواردز، ترجمه: دکتر محمدتقی منشی طوسی، دانشگاه امام رضا (علیه السلام)، صص150-148، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، 1385