زیر گونه‌های بالینی مورد بحث در حال حاضر بیشتر تمایل دارد از الگوی دریافت - بیان یا درون داد - برون داد تاسی جوید؛ اما تقسیم بندی دوگانه قبلی جای خود را به شناسایی تاثیر یکی بر دیگری داده است. افزون بر آن، در حال حاضر دیگر تاکید مشخصی بر خاص یا انحصاری بودن انواع اختلال‌های زبان نیست، چرا که مطالعات بسیاری نشان داده است که مرزبندی میان اختلال‌ها بحد کافی روشن نیست. در مورد ایجاد یک نظام شناسایی و تقسیم بندی زیر گونه‌ای برای اختلال‌های رشد زبان، یا دیگر انواع عمده کاستی‌های ارتباطی علل و انگیزه‌های گوناگونی وجود دارد. نخست و مهمتر از همه، انتقال و ارتباط اطلاعات در مورد کودک با کودکان مبتلا به این اختلال هاست که با وجود چنین نظامی تسهیل خواهد شد. این تبادل و انتقال اطلاعات ممکن است در سطحی بالینی انجام گیرد. در این صورت درمانگران می‌توانند دیدگاه‌های خود را درباره مداخله تخصصی در یک زیر گونه خاص با یکدیگر مبادله کنند.
 
وجود چنین نظامی همچنین می‌تواند، و چنین امید می‌رود، که از طریق بحث‌ها و پژوهش‌های علمی سبب بالا رفتن و ارتقاء بیشتر درک ماهیت اختلال‌های رشد زبان شود و در نهایت به ارائه راهکارهای موثر در ارزیابی، مداخله، و درمان این اختلال‌ها منجر گردد. تاکنون پژوهش‌های بالینی، و بویژه بررسی درباره ماهیت اختلال زبان به علت فقدان یک نظام هماهنگ و مورد توافق همگان با اشکال روبرو بوده است. فلچر ( 1992 Flechter) معتقد است، موارد مورد نیاز هر نظام بالینی مفید برای طبقه بندی و گروه بندی انواع فرعی اختلال‌های زبان به قرار نام برده شده است : 1. باید چند موردی از اختلال زیر گروه که از نظر بالینی موجه باشد، دیده شده باشد. 2. نظام باید از بعد روان سنجی اطلاعات کافی در اختیار بگذارد، بدین معنی که گروه ها باید بگونه‌ای ظاهر شوند که با تصویرهای معمول حاصل از نتایج آزمون‌های استانده مطابقت داشته باشند، و 3. باید بتوان تصویر زبان شناختی مشخصی از هر زیر گونه به دست داد.
 
این رهنمودهای مهم محک‌هایی است که می‌توان از آن‌ها برای اطمینان از دسترسی طرح‌هایی که در زیر توضیح داده خواهد شد استفاده کرد. افزون بر آن به نظر می‌آید برای درمانگر بالینی زبان یک معیار مهم دیگر آن است که طرح از بعد بالینی با عقل سلیم جور باشد، و دیگر آن که هر یک از الگوهای موردنظر را بتوان با تجربه‌ها و علائم بالینی موجود شناسایی کرد. بدین ترتیب تشخیص و تفکیک اختلال‌های گوناگون رشد زبان کاری است دشوار که با تشویش و اضطراب همراه است. هنگامی که ناهمگونی جمعیت مبتلا به اختلال‌های رشدی زبان را در نظر بگیریم، این کار با تشویش و دلهره بیشتری نیز همراه خواهد بود.
 

زیر گروه‌های اختلال‌های اکتسابی زبان

در ناگویایی اکتسابی، یا توقف زبان در بزرگسالان، تفکیک و تمیز زیرگونه‌های بالینی به منظور ترویج و انتشار فنون عملی بالینی کمک بزرگی بوده است. تمیز این زیرگونه‌ها روش‌های روشنی به دست داده است که بوسیله آن‌ها می‌توان اختلال‌های مختلف مبتلایان را مشخص، درمان، و میزان پیشرفت آن‌ها را ارزیابی کرد. گروه‌بندی این اختلال‌ها همچنین به تبادل اطلاعات میان رشته‌های مختلف، و بین متخصصان گوناگون در سطح بین المللی کمک شایانی کرده است. چرا که با چارچوب حاصل، تبادل اطلاعات در این محدوده تسهیل می‌شود. نقاط ضعفی که در این گروهبندی‌ها دیده می‌شود از تبعیت بی چون و چرای شخص از یک مدل صرف ناشی می‌شود؛ حتی برخی اوقات دیده می‌شود شخصی مایل است تمامی الگوها را تنها در یک چارچوب جای دهد. کارامازا Caramazza و زوریف Zurif (۱۹۷۸) به بررسی این مساله می پردازند و نتیجه می گیرند میان اختلال‌های اکتسابی و رشدی هیچ گونه رابطه ساده و مستقیمی وجود ندارد. با این حال، گرچه ممکن است مدل های مختلف شناسایی و روش شناسی زیر گونه ها جای خود را به دیدگاه‌های دیگری بدهند، تردیدی نیست که انگیزه و علاقه مندی به انجام پژوهش، و نیز ظهور افکار و نظریه های جدید که از تمایز روشن و دقیق زیر گروه‌های اختلال‌های زبان، ناشی می‌شود موجب رشد شیوه‌های درمانی آن‌ها شده است.
 
ما هنوز در زمینه رشد زبان به سطحی از اطلاعات نرسیده ایم که بتوانیم به آسانی گفتگوی موثری را درباره ساختار زیر گروه‌ها در جمع متخصصان این رشته ترتیب دهیم. به نظر می‌آید هنگام تلاشی و از بین رفتن زبان بهتر و آسانتر می‌توان آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد تا هنگام رشد. به همین ترتیب، اطلاعات دقیق تر و روشن تر درباره مغز هنگامی به دست می‌آید که دچار آسیب دیدگی شده باشد تا زمانی که در حین رشد مورد بررسی عصب شناختی قرار گیرد. با افزایش کیفیت و بهبود شرایط تصویربرداری پزشکی، و گردآوری شواهد فزاینده از مطالعات انجام شده روی جریان خون مغز، احتمال زیادی می رود که دانش و اطلاعات بیشتری در این موارد به دست آید. گش ویند Geshwind و لوتیسکی Levitsky متذکر می‌شود ممکن است مغز بظاهر دچار هیچ آسیب دیدگی نباشد، اما در واقع از صورت بهنجار خود فاصله گرفته باشد. می‌دانیم زمانی که کاربران زبان دچار آسیب مغزی هستند، زبان آن‌ها به صورت‌های مختلف وقفه و لکنت نشان می‌دهد. ما نمی توانیم بواقع از چگونگی فراگیری زبان مطمئن باشیم. لازم است بصورتی متقاعد کننده نشان داده شود پردازش زبانی در کودکان مبتلا به اختلال‌های زبان در مقایسه با کودکان بهنجار بگونه‌ای متفاوت انجام می گیرد. این تفاوت پردازش با انواع بخصوص اختلال‌های زبانی در ارتباط است. از سوی دیگر، نشانه بارزی در دست نیست که نشان دهد آسیب‌های خاص پردازشی به زیرگونه‌های بخصوص اختلال‌های زبان منتهی می‌شود. با این حال، ما باید هنگام کار بالینی با مبتلایان و تلاش برای درک آنچه در آنان مشاهده می‌کنیم بطور همزمان این فرضیه‌ها را دنبال کنیم. در صورت ترکیب این فرضیه‌ها و گسترش آن‌ها به منظور شامل شدن پردازش ناکارآمد و غیر موثر، و نه بی ارتباط و منحرف، می‌توان تا اندازهای انعطاف لازم را حفظ کرد و در ضمن تلاش برای روشن شدن این دشواری‌ها را ادامه داد.
 
بی‌تردید در بررسی آسیب شناسی اختلال‌های رشدی و اکتسابی زبان به موارد مشابه و موازی برخواهیم خورد. برای مثال، ادراک پریشی شنیداری کلامی با ناگویایی ورنیک شباهت‌هایی دارد. اما در بررسی آسیب دیدگی رشدی زبان و وقفه و نارسایی اکتسابی زبان در بزرگسالان باید پیشینه و سابقه‌های بسیار متفاوتی را بررسی کرد. در مورد فرد بزرگسال مبتلا به اختلال اکتسابی، احتمالا نارسایی در شرایطی روی می‌دهد که قبل از آن کارکرد نظام زبانی بهنجار بوده است، بگونه‌ای که بقایای آن هنوز به درجات متفاوتی دیده می‌شود. هنگامی که آسیب زبان رشدی باشد چنین پیشینه و تجربه استفاده از زبان وجود ندارد. پیشرفت اختلال از دیگر موارد تفاوت بین این دو است. فرایندهای طبیعی بلوغ، بر روند رشد زبان، در عین آن که خود دچار آسیب دیدگی است، تاثیر می‌گذارد، بگونه‌ای که ممکن است الگوهای کاستی‌های زبان را تغییر دهد. از سوی دیگر ممکن است فرد بزرگسال بواسطه بیماری به مشکلی دچار شود که کریچلی Critchley بگونه‌ای روشن و رسا آن را تحول و تلاشی زبان می‌نامد.
 
منبع: اختلال‌های رشد زبان (ویرایش دوّم)، کاترین آدمز، بتی بایرز براون و مارگات ادواردز، ترجمه: دکتر محمدتقی منشی طوسی، دانشگاه امام رضا (علیه السلام)، صص143-139، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، 1385