راپین و آلن (۱۹۸۳)، (و در سال‌های بعد از آن بیشاپ و روزن بلوم، ۱۹۸۷) می‌گویند اختلال واجی - نحوی از رایج‌ترین سندروم‌های زبانی است. برخی پژوهشگران ویژگی‌های این اختلال را مشابه اختلال‌های بیانی کلاسیک می‌دانند که مورلی (۱۹۷۲) شرح می‌دهد. آسیب‌های اصلی این اختلال در دستگاه‌های واجی و واژ شناختی morphological است. کاستی‌های این اختلال، احتمالا عبارت است از استفاده بسیار اندک از واژه‌های دستوری، ناتوانی در افزودن پسوندهای اسمی و فعلی به کلمات برای ساخت آن‌ها، و نیز ناتوانی در به کارگیری رابطه‌های نحوی در بیان یک پاره گفتار واحد. آنچه شنونده از سخن گویی کودک مبتلا در می‌یابد، ناروانی گفتار (متفاوت با لکنت زبان) است. این ناروانی را میلر (۱۹۸۷) شرح داده است. رشد درک کلامی ممکن است در این کودکان با تاخیر همراه باشد، اما احتمالا در تعاملات اجتماعی ساده اشکالی ایجاد نمی‌کند. بسیاری از این کودکان نشانه‌های دیگری از مشکلات عصب شناختی از خود نشان می‌دهند که رایجترین آن‌ها نقص در حرکت های دهانی است.
 
 با این حال، این واقعیت که مهارت‌های واجی این گروه کودکان در مورد تکرار کلمات بهتر از گفتار خود بخودی به کار می‌آید، نشانگر آن است که آنان مشکل برنامه ریزی زبانی دارند تا کاستی حرکتی در تولید زبان. راپین و آلن از این احتمال سخن می‌گویند که ممکن است روابط دو جانبه و لازم و ملزوم عصب شناختی عامل این اختلال باشد، که از آسیب‌های قسمت جلو لوپ پیشانی شروع می‌شود و به روی قشر حرکتی یا احتمالا به پیوندهای قشری پیشروی می‌کند. هرگاه درک دچار اشکال شود، می‌توان ظن را متوجه نواحی گیجگاهی یا گیجگاهی – آهیانه‌ای کرد. راپین و آلن طبقه بندی اولیه خود را به دو سندروم کاستی واجی - برنامه ریزی، و واجی نحوی تقسیم کردند. به نظر می‌آید که زیر گروه اول پلی است حد واسط بین کنش پریشی کلامی و زیر گروه دوم، یعنی سندورم واجی - نحوی. پیداست تفاوت‌های میان این دو بطور عمده به درجه شدت آن‌ها مربوط می‌شود. سندروم واجی نحوی همچنین به صورت‌های مختلف با ویژگی‌های کنش پریشی کلامی آن گونه که در اینجا شرح داده شد، شباهت دارد، اما راپین و آلن با توجه به این نکته که این اختلال با کاستی‌های درکی همراه است، گرچه نه بشدت اختلال تولید، این دو را از یکدیگر تفکیک می کنند. آنان بین اختلال نحوی - واجی و ناگویایی با روکا تشابهاتی می یابند که از آن جمله حذف بخش پایانی کلمات و واژه‌های دستوری است.
 
بیشاپ و روزن بلوم (۱۹۸۷) این مقایسه را صحیح نمی‌دانند و استدلال می‌کنند آسیب دیدگی‌های ناحیه باروکا همواره به این نوع ناگویایی منجر نمی‌شود، بلکه برعکس زمانی ناگویایی دیده می‌شود که در این ناحیه هیچ گونه آسیب دیدگی وجود ندارد. ویلسون و ریسوسی (۱۹۸۶) این اختلال را با کاستی های درک شنیداری - معنایی و حافظه کوتاه مدت دیداری در ارتباط نزدیک می بیند، به عبارت دیگر به نظر می‌آید آنان کاستی بیانی را در این اختلال در مقایسه با دشواری دریافت در درجه دوم اهمیت می‌بینند، گرچه خود آنان، این اختلال را در طبقه بیانی - دریافتی جای داده‌اند. آدامز (۱۹۹۰) در کودکان مبتلا به اختلال واجی - نحوی که در آزمون درک، در محدوده نمرات بهنجار جای گرفته بودند، شواهدی دال بر نارسایی های درک نحوی یافت. در حالی که گروهی دیگر از کودکان که به کنش پریشی دچار بودند، در همان آزمون از نظر درک نحوی همچون همتایان بهنجار خود عمل کردند.
 

[اطلاعات زبانی]

در نخستین ملاقات ما با "ر"، او ۴ سال داشت و اطلاعات زبانی را بصورتی تلگرافی، مقطع و بریده منتقل می‌کرد. زبان مورد استفاده او بطور عمده از واژه‌های قاموسی تشکیل می‌شد و جمله‌های او همواره به زبان حال بود. تحلیل LARPS (روش غربالی برای ارزیابی و درمان زبان پریشی) (کریستال، فلچر، گارمن، ۱۹۷۶) نشان داد که بیشتر ساختارهای نحوی وی در مرحله سه سالگی و بیشتر جمله‌های او سه کلمه‌ای است. حافظه شنیداری او بشدت محدود بود و در بخش تکرار صدا در آزمون ITPA (آزمون توانمندی روانی - زبانی ایلنوی)، نمره‌ای در حد کودکان ۳ ساله کسب کرد. او قادر نبود فرمان‌های ۳ مرحله‌ای را مثل برو بطرف پنجره، مداد را بردار، و برای من بیار اجرا کند. خاطره اتوبوس را بصورت ناقص و شکسته به باد می‌آورد. در نامیدن رنگ‌ها دچار مشکل جدی بود، اما می‌توانست آن‌ها را با هم مطابقت دهد. احتمال دارد مساله ناتوانی در نامیدن رنگ‌ها را در او به مشکل یافتن واژه مرتبط دانست او با مشکلی روبرو بود که خود از آن آگاهی کامل داشت چرا که تمامی رنگ‌ها را بنفش می‌نامید. از نظر واجی، در مورد کاستی های زیر نشانه هایی در او یافت میشد: حذف هجاهای خفیف، کاهش خوشه، به کار بردن واژه های مختلف به صورت‌های گوناگون، جابه جایی ( deckor , desker ) و درک غلط ویژگی های صداها، برای مثال انسدادی بجای سایشی.
 
مشکلات این کودک بصورت‌هایی شبیه مورد روث در مطالعه چیات و هیرس (۱۹۸۷) است. فلچر در مقاله و بحث خود در این باره نکات جالبی را متذکر می‌شود. وی می گوید توانایی خوب روث در درک، احتمالا ظاهری است تا واقعی. او برای این ادعای خود مواردی از کاستی های احتمالی را ذکر می‌کند. چپات و هیرسن برای آسیب نحوی و معنایی توضیحی آزمایشی ارائه می‌دهند. آنان بر این باورند که این کاستی‌ها بواسطه محدودیت‌های موجود در دستگاه واجی عارض می‌شود. اما فلچر معتقد است در اطلاعات به دست آمده شواهدی وجود دارد که می‌توان این اختلال را بصورت‌های دیگر نیز شرح داد. برای مثال، ناتوانی در بخشی دیگر از نظام زبانی، کاستی یافتن واژه، و اشکال در تولید اجزای نحوی مشابه (اسم، فعل،...) در جمله. او با کمک گرفتن از پژوهش‌های در دست اقدام خویش نشان می‌دهد که چنین امکاناتی را نیز باید در نظر گرفت. با این حال، وی می‌پذیرد چون در حال حاضر در مورد ماهیت پردازش زبان شواهد محکم و فراوانی در اختیار نیست، توضیح چپات و هیرسن می‌تواند مورد قبول و صحیح باشد.
 
پس از مطالعه موردی چیات و هیرسن درباره زبان بیان، دو مطالعه دیگر که از طرح مشابهی سود جستند نیز انجام گرفت. گوپنیک مسایل دستوری را حاصل آسیب دیدگی بخش دستور، یا به عبارتی سازوکار ذاتی دستوری، در مغز می داند، فلچر (۱۹۹۲) چون گوپنیک با گزارش داده های گردآوری شده از یک مطالعه موردی درباره کودکی صحبت می‌کند که گذشته از مشکلات گوناگون، در استفاده از افعال واژگانی (Leaical Verbs) (در برابر افعال کمکی) و درک موضوع و ماهیتی که این افعال نشان میدهند (argument) مشکل دارد. او همچنین مقداری وقت خود را صرف این مساله کرد که چگونه می‌توان با یک مبنای نسبتا محدود، تصویری روشن از اختلال زبان بیان به دست داد. وی در نهایت اظهار می دارد: این واقعیت که اطلاعات حاصل از سه مطالعه موردی متفاوت به نظر می‌آید سه نوع آسیب مختلف را شرح می‌دهند، تنها نشانگر این نکته است که توضیح آسیب‌های زبانی تا چه اندازه می‌تواند ناهمگون باشد.
 
منبع: اختلال‌های رشد زبان (ویرایش دوّم)، کاترین آدمز، بتی بایرز براون و مارگات ادواردز، ترجمه: دکتر محمدتقی منشی طوسی، دانشگاه امام رضا (علیه السلام)، صص171-169، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، 1385