در سرتاسر درمان و آموزش، باید بر جنبه معناشناختی تاکید شود. کودکان متوجه اهمیت بافت و محیط استفاده کلمات نیستند، لذا دچار کاستی‌های درک هستند که قابل بررسی است. آنان همچنین به مشکلات کاربردی دچارند که پیوسته در آن‌ها بروز می‌کند. زمانی که کودکی شش ساله بود به مدرسه فرستاده شد. مدیر مدرسه از مشکل او بی خبر بود. روزی مدیر به او گفت تکه کاغذ باطله‌ای را بردارد و به داخل سطل زباله بیندازد. او کاغذ را برداشت اما در سطل نینداخت. برای او دنبال کردن حتی دستورات ساده مشکل بود و نمی‌توانست آن‌ها را بصورت منطقی و گرفتن نتیجه لازم دنبال کند، هر روز در راه مدرسه با او تمرین می‌شد که بگوید "لطفا دوباره آهسته بگو"، او هنوز همین درخواست را در ۱۶ سالگی دارد.
 
 یک نمونه کوچک دیگر به ما نشان می‌دهد که آموزش نکات جزئی و ظریف زبان به این کودک ناممکن است. مادر: آه زنگ اعلام خطر قطع شد (go off). فرزند: نه ادامه داره (go on). در صورت مداخله در وضعیت این کودکان، باید کوشید تا با استفاده از کاربرد گفتار در عمل، درک آن‌ها را از زبان افزایش داد. باید از آن‌ها خواست بجای استفاده از گفتار، عمل کنند. سپس باید فعالیت‌هایی را با آن‌ها آغاز کرد که در آن کودک بتواند گفتار ساده را برای درخواست انجام کاری از بزرگترها به کار گیرد. در این مورد پیشنهادهای مفیدی در کارهای وارنر، بایرز براون، و مک کارتنی (۱۹۸۴) یافت می‌شود. در سرتاسر مراحل مداخله اولیه، باید کوشید تا تمهیداتی به کار گرفته شود که از بروز نمودهای نادرست معنایی - کاربردی بیشتر جلوگیری شود. بدین ترتیب باید از صحبت فراوان و فراتر از سطح درک کودک پرهیز شود. تنها چنین کاری کودک را به ارتباط متقابل تشویق می‌کند. استفاده از مدل زبانی تنها باید زمانی انجام گیرد که گفتار بروشنی به فعالیتی مربوط شود که کودک از عهدۀ درک آن برآید. در غیر این صورت تنها استفاده بیشتر از گفتارهای کلیشه‌ای توصیه می‌شود. نامیدن اشیاء را نباید در آن‌ها تشویق کرد.
 
 زمانی که به کودکی مبتلا به این اختلال تصویر منزلی نشان داده شد، او بلافاصله تصویر کتابچه‌ای را نشان داد و گفت این پنجره است، این در است، این شومینه است، و غیره، بدون آن که بتواند کلمه‌ای در مورد آن‌ها توضیح دهد. نباید تصور کرد که معنی کلمه‌ها تنها با یک بار نشان دادن تصویر فهمیده می‌شود. باید کلمات را بصورت پیوسته و در هنگام عمل در موقعیت‌های مختلف به کار گرفت. اگر کودک تحمل کافی دارد، و بعد از آن از برقراری ارتباط لذت می‌برد، می‌توان مانند آنچه آلدرد (۱۹۸۳) شرح می‌دهد، مجموعه فعالیت‌هایی را همراه با گروهی کودک برای او ترتیب داد. می‌توان جنبه های ارتباطی کارکردی زبان را در او تقویت کرد، و بدین ترتیب وقت آسیب شناس زبان و گفتار درمان و معلم را برای کار روی معنی کلمات آزاد گذاشت تا فرصت بیشتری برای انجام این کار داشته باشد.
 
کودک باید تشویق شود تا نقش فعال‌تری بر عهده گیرد. در این مورد رویکرد فرازبانی در تقویت جنبه‌های معناشناختی زبان می‌تواند بسیار مفید افتد. برای مثال ممکن است کودک تصویر مردی را بکشد که روی یک صندلی "بزرگ" نشسته است، یا داداشی را یک ماچ "بزرگ" می‌کند. کار با کلمات و تکرار آن در محیط و بافت مربوط یکی از اصول مهم مداخله صحیح در اختلال و درمان مشکل است. در سرتاسر دوره آموزش کودک، با استفاده از خواندن، نوشتن، و گفتار ادامه می‌یابد. این نوع آموزش کودک را درگیر می‌کند تا درباره زبان بیشتر بداند و بفهمد. این کودکان در برنامه ریزی حرکتی و اجرای آن و نیز در برخی جنبه‌های پردازش شنیداری قوی هستند، زیرا گفتار آنان روشن و قابل فهم است. برای تعمیم این نکات قوت به اندوخته‌های قابل استفاده در زمینه‌های دیگر زبان، لازم است آنان آموزش معنی شناختی ببینند تا بتوانند نقاط ضعف خود را در سطوح زیر از بین ببرند:
 
• سطح مفهومی: در نظر گرفتن هدف برای صحبت کردن، شناخت و درک رعایت نوبت، فراگیری نمادها
 
• سطح انتزاعی: شناخت معنی، بازشناسی و حافظه، ایجاد ساختارهای کارکردی زبان
 
• سطح شنیداری / دریافتی: توانایی ارتباط دادن اطلاعات دریافتی به مفاهیم معنی‌دار
 
• سطح زبان شناختی: به کارگیری قواعد زبانی که بواسطه تعمیم حاصل می‌شود.
 
• دوره‌های بازخوردی: تنظیم رفتار، نظارت – خود.
 
بدین ترتیب، بخش مهمی از مداخله در اختلال زبان در قلمرو شناختی صورت می‌گیرد. کودک مبتلا به اشکالات معناشناختی و کاربردی تصویر پیچیده‌ای از کاستی‌های شناختی از خود نشان می‌دهد. تحریک فرایند فکری، باید همزمان با آموزش شکل‌ها و کارکردهای مختلف زبان انجام گیرد. بنابراین می‌توان شیوه‌های آموزشی خاص این کودکان را با بهره گیری از مجموعه‌ای از متون مربوط به کودکان و نیز استفاده از متون کلاسیک آسیب شناسی زبان (ویگ و سمل، ۱۹۸۰، ویگ، ۱۹۸۷) تدارک دید. اطلاعات اضافه در مورد رویکردهای اداره کلاس کودکان پرسال‌تر که به اختلال معنایی - کاربردی دچارند در کارهای اسمدلی (۱۹۸۹) و هاید رایت Hyde Wright و کری Cary (۱۹۹۱) ارائه شده است.
 

[ایجاد و رشد توانایی‌های حقیقی]

گرچه لازم است در مورد پدیده‌هایی مانند خواندن بدون درک (روخوانی) بزرگنمایی نشود، ایجاد و رشد توانایی‌های حقیقی و ناب در این زمینه اهمیت فراوان دارد. در ۸ سالگی شروع به آموختن درس موسیقی کرد. او نمی‌توانست نت بخواند، اما از ایجاد صدا و نواختن با جمع لذت می‌برد. من تقلید کردن در موسیقی را به او آموزش دادم. کافی بود او به دیگر کودکان نگاه و از آنان تقلید کند. در ۹ سالگی او همراه با دوستی قدیمی که از مشکل او آگاه بود شروع به آموختن درس فلوت کرد. چون در مدرسه او تنها دو نفر فلوت نواز بود، از نظر خودش در این کار ستاره شد. عزت نفس وی موجب شد او رشد کند و استعدادهای طبیعی او در این زمینه خود را نشان دهد. نواختن فلوت برای او وسیله‌ای برای انتقال احساسات او شده و او با حساسیت زیادی آن را مینوازد.
 
امروز این کودک (۱۶ ساله) عضوی از یک ارکستر و گروه کر نوجوانان است. افزون بر فلوت او پیانو و پیکولو (سازی شبیه فلوت) می‌نوازد. او در امتحان گواهینامه کلی تحصیلی خود موفق شده است، هفت درس را با موفقیت بگذراند، و در سطح A در درس موسیقی و یک درس دیگر موفق شود. زبان نوشتاری او هنوز ساده و بدون ساختار محکم است، اما او برای بهتر نوشتن انگیزه‌ای بسیار قوی دارد. در کودکی دچار مشکل جدی معنایی - کاربردی بود اما به علت حمایت‌های هوشمندانه خانواده و خود – انگیختگی قوی توانست بهبودی یابد. این موفقیت در حالی به دست آمد که به والدینش گفته شده بود که فرزند آن‌ها در اندازه‌های کودک هنجار نیست و در آینده نمی‌توان به او امید بست.
 
منبع: اختلال‌های رشد زبان (ویرایش دوّم)، کاترین آدمز، بتی بایرز براون و مارگات ادواردز، ترجمه: دکتر محمدتقی منشی طوسی، دانشگاه امام رضا (علیه السلام)، صص240-238، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، 1385