خدمات ملی مخصوص کودکان معلول پیشنهاد می‌کند گروه دیگری از کودکان از خدمات مراکز زبانی معاف شوند که این خود مشکلات بسیاری را در پی دارد. این گروه نسبتا بزرگ کودکانی هستند که به علت تقاضاهای اندک زبانی در دوران پیش دبستانی دچار تأخیر زبانی هستند. اگر بخواهیم در مورد این کودکان بخوبی عمل شود، باید بدقت به توصیه‌های زیر عمل کرد: آنان را در روند اصلی آموزش و پرورش قرار دهیم و برنامه‌ای پایه‌ای برای آنان تدارک ببینیم؛ همزمان با آن آموزش گروهی را بصورت فوق برنامه توسط معلم پشتیبان برای آنان ترتیب دهیم؛ زمینه‌هایی که نیاز به تقویت دارند شناسایی و تجربه‌ها و مطالب مناسب نیز برای آنان فراهم کنیم. همچنین آسیب شناس زبان و گفتار درمان باید در دسترس باشد تا در صورت نیاز برای مشاوره یا ارائه خدمات انفرادی به آنان کمک کند. اگر چنین امکاناتی برای مشاوره و درمان در اختیار معلم نباشد، شرایط و بهبود این کودکان رضایتبخش نخواهد بود. با این حال، توصیه می‌شود اگر کودکانی که از طریق تحریک کلی قادر به یادگیری زبان هستند نباید در کلاس‌هایی جای داده شوند که تأکید آن‌ها بر راهکارهای جبرانی است.
 
توصیه می‌شود کودکان مبتلا به مشکلات تلفظی جدی ناشی از گفتار فلجی صرف، تنها در صورتی که چاره دیگری نباشد، باید در مراکز زبانی جای داده شوند. چون معمولا این کودکان پیش آگهی بسیار ضعیفی دارند، ماندن طولانی مدت آن‌ها در این مراکز می‌تواند به معنی محرومیت آنان از امکانات دیگری باشد که ممکن است در فراگیری نظام زبانی به آنان کمک کند، و بدین ترتیب بتوانند بطور مؤثری در روند اصلی آموزش قرار گیرند. گر چه در مورد اصل مسأله تردیدی نیست، اصطلاحات به کار گرفته شده به صورتی تقریبا پیچیده به کار گرفته شده است. گفتار فلجی تنها به مسأله تلفظ مربوط نمی‌شود. در واقع تلفظ، در مقایسه با کاستی های دیگر چون تنفس و تولید صدا، در درجه بعدی اهمیت قرار دارد. اختلال زبان نیز احتمالا همراه آن خواهد بود. همچنین به نظر می‌آید که اگر چنین اختلال جدی زبانی که ریشه عصبی دارد، وجود داشته باشد، معلولیت جسمی مرتبط با آن نیز تا حدودی در کودک وجود خواهد داشت. چنین شرایطی کودک را در محدوده حمایتی مدرسه‌های معلولان جسمی قرار می‌دهد که انتظار می رود و در آنجا آموزش‌های زبانی و گفتاری درمانی مناسبی، از جمله شکل‌های دیگر خدمات ارتباطی وجود داشته باشد، و در صورت نیاز آنان بتوانند از این خدمات استفاده کنند.
 
این ملاحظات پرسشی کلی درباره پیش آگهی مطرح می‌کند که جایگاه مهمی در تصمیم گیری دارد، گر چه این جایگاه هنوز بطور دقیق و کامل مشخص نشده است. گروهی از کودکان مبتلا به اختلال زبانی پیش آگهی ضعیفی دارند، اما در هر حال سزاوار دریافت کمک هستند. روشن است قصد ما آن نیست که این کودکان را به علت پیش آگهی ضعیف از دریافت خدمات درمانی یا آموزشی محروم کنیم، و امیدواریم در آینده نیز چنین نباشد. ممکن است پیش آگهی بشکل منطقی در ماهیت و اهداف درمان و تصمیم درباره محل ارائه خدمات تأثیر بگذارد. شری Schery (۱۹۸۵) این نکته را متذکر می‌شود که برنامه‌های جبرانی باید تعدیل شود تا نیازهای کودکانی را که احتمالا بخوبی پیشرفت نمی‌کنند برآورده سازد. با این حال فهرست عواملی که وی معتقد است در پیش آگهی موفقیت کودکان تأثیر دارند، چندان مورد پذیرش دیگران نیست. این عوامل نتیجه مطالعه آماری وسیعی درباره عوامل مرتبط با زبان است که در زمینه‌های مختلفی مورد تردید و پرسش واقع شده است
 

[مبتلایان به اختلال‌های زبانی]

پال (۱۹۹۵) بر اهمیت پیش آگهی صحیح تأکید دارد. اگر آنچه در پیش آگهی دیده می‌شود تحقق نیابد، می‌توان آن را ناشی از دو علت دانست (یک) مؤثر نبودن مداخله درمانی، (دو) ناصحیح بودن پیش آگهی
 
شاید بهترین راه بررسی فواید آموزش و پرورش توجه به پیامدهای دراز مدت آن، با در نظر گرفتن فرصت‌های اجتماعی و استخدامی، در مبتلایان به اختلال‌های زبانی باشد. از این دید، توجه صرف به عملکرد زبانی، بلافاصله بعد از آموزش کار درستی نیست، زیرا آموزش امری است که به تمام دوران زندگی شخص مربوط می‌شود. با این حال، و با کمال شگفتی می‌بینیم که مطالعات نسبتا اندکی در این زمینه انجام شده است. پال Paul و کوهن Cohen (۱۹۸۴) گروهی کودک مبتلا به اختلال‌های جدی زبان را زیر نظر گرفتند. این کودکان در مرحله اولیه درمان، در میانگین سنی ۵ سالگی، بطور کامل مورد ارزیابی قرار گرفته بودند. میانگین سن ۱۸ نفری که پال و کوهن در مطالعه پیگیرانه بعد روی آنان انجام دادند، 14 بود. این آزمونی‌ها در مطالعه اولیه در دو گروه جای داده شده بودند. گروه اول را کودکانی تشکیل می‌داد که دچار اختلال‌های رشد زبان، اما بدون وجود کاستی‌های اجتماعی بودند. در مورد گروه دوم تشخیص اولیه این بود که آن‌ها به اختلال‌های رشدی غیر عادی زبان مبتلایند، چرا که آن‌ها دچار انزوای اجتماعی بودند، یعنی روابط ضعیف یا زود گذر اجتماعی، و نیز واکنش‌های حسی و حرکتی درخودماندگی نیز در آن‌ها دیده می‌شد. همچنین تشخیص داده شده بود که همه آزمونی‌ها دچار ناگویایی هستند. پال و کوهن درباره کاستی‌های زیانی معناشناختی کاربردی در گروه مبتلا به اختلال‌های رشدی غیر عادی سخن نمی‌گویند، اما متذکر می‌شوند که ویژگی‌های هیچ یک از کودکان بطور کامل با معیارهای مربوط به درخودماندگی دوران کودک مطابقت نداشت. با این حال، ممکن است شرایط آنان با موارد جدی اختلال معناشناختی - کاربردی شباهت‌هایی داشته باشند.
 
پال و کوهن دریافتند کودکان گروه اختلال رشدی، که دارای ضریب هوشی غیر کلامی بالا بودند، در مقایسه با آن‌هایی که ضریب هوشی غیر کلامی پائینی داشتند، از نظر رشد زبان و عملکرد آموزشی در شرایط بهتری قرار داشتند. آنان همچنین می‌گویند به نظر می‌رسد مهارت دریافت و ظرفیت هوشی، در جایدهی کودکان در مدارس، عامل مهمتری از توانایی گفتار است، زیرا کودکان دارای فهم بهتر، حتی بدون رشد کامل مهارت‌های بیانی، می‌توانند در محیط‌های با محدودیت کمتر عملکرد بالاتری داشته باشند. آنان پی بردند ۸۶٪ کودکان دارای ضریب هوشی پایین در گروه اختلال‌های رشدی، و تمام کودکان گروه اختلال‌های رشدی غیر عادی، در مدرسه‌های ویژه روزانه یا شبانه روزی که دارای محدودیت‌های فراوان است جای گرفته بودند. از سوی دیگر تنها ۵۰٪ کودکان دارای ضریب هوشی بالا در گروه اختلال‌های رشدی، در خارج از مدرسه‌های عادی بودند. بدین ترتیب پژوهشگران نتیجه می‌گیرند ضریب هوشی در بخش مهمی از تفاوت‌های دو گروه عامل تعیین کننده‌ای است. کودکان دارای ضریب هوشی پایین تنها از نظر میزان اشتیاق به برقراری ارتباط با گروه اختلال‌های رشدی غیر عادی تفاوت داشتند. گروه اخیر در برقراری ارتباط با کاستی‌های جدی روبرو بودند. بنابراین پال و کوهن می‌گویند وجود کاستی اولیه در مهارت‌های اجتماعی از نظر ارتباط، دارای ارزش پیش آگهی است. با این حال، آنان می‌افزایند چون هر دو گروه ضریب هوشی پائین، توان زبانی ضعیفی دارند، مهارت‌های اجتماعی نمی‌تواند عامل پیش بینی کننده محکمی در رشد زبان به حساب آید.
 
منبع: اختلالهای رشد زبان (ویرایش دوّم)، کاترین آدمز، بتی بایرز براون و مارگات ادواردز، ترجمه: دکتر محمدتقی منشی طوسی، دانشگاه امام رضا (علیه السلام)، صص223-221، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، 1385