اصلاح مفاسد، هدف اصلي قيام امام حسين عليه السلام





در وصيتي که آن حضرت براي برادرشان محمد حنفيه مرقوم فرمودند، جمله ي معروفي است که مي فرمايند: «اني لم أخرج أشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالماً» (1) يعني من نه براي گردش و تفريح از مدينه بيرون مي روم و نه براي اين که فسادي در زمين راه بيندازم و ظلمي بکنم «و انما خرجت لطلب الاصلاح في أمه جدي صلي الله عليه و آله» فقط براي اصلاح در امت جدم خروج مي کنم. اگر دقت کنيم، در تعبير «لطلب الاصلاح» نکته اي وجود دارد. امام عليه السلام نفرمود: «انما خرجت للاصلاح»؛ بلکه فرمود: «انما خرجت لطلب الاصلاح» يعني من در جستجو و پي اصلاح هستم. نظير اين تعبير در سخنراني امام عليه اسلام براي نخبگان و علما هم هست که فرموده بودند: «و لکن لنري المعالم من دينک و نظهر الاصلاح في بلادک» (2) اين خطبه زماني ايراد شد که هنوز صحبت از خروج و مبارزه با يزيد مطرح نبود. امام عليه السلام در آخر اين خطبه دعا مي کنند و خطاب به خداي متعال مي گويند: پروردگارا! تو مي داني که هدف ما از اين فعاليت هاي سياسي جز اين نيست که معالم دين تو و معيارهاي اسلامي را به مردم نشان دهيم؛ يعني نشان دهيم دين چيست و نشانه هاي آن کدام است و چگونه و با چه معياري مي توان افراد ديندار و افراد بي دين را شناخت؟ و نيز هدف ما اين است که اصلاح را در بلاد تو ظاهر کنيم. کلمه «نظهر» دو معني مي تواند داشته باشد؛ اول اين که يعني روشن کنيم اصلاح چيست، و ديگر آن که يعني اصلاح را تحقق بخشيم و بر فساد، ظاهر و غالب گردانيم.

مفهوم اصلاح

از آن جا که امروزه واژه «اصلاح» يکي از واژه هايي است که در ادبيات سياسي ما خيلي کاربرد دارد و مقام معظم رهبري هم در خطبه اخيرشان به اين واژه اشاره کردند، روي اين کلمه تکيه مي کنم و براي اين که در مسير رهنمودهاي ايشان حرکت کرده باشم و توضيح بيش تري بدهم، ابتدا معناي اين واژه را، و سپس موارد استعمال آن را در قرآن و روايات بيان مي کنم و آن گاه مطالبي که بيش تر جنبه کاربردي دارد، عرض خواهم کرد. اصلاح که کلمه اي عربي و از ريشه «ص ل ح» است دو معني دارد که يکي از ماده صلح و ديگري از ماده صلاح است. اصلاح از ماده صلح، به معني آشتي دادن، و رفع اختلاف، دعوا و مشاجره بين دو فرد يا دو گروه است. واژه اصلاح به اين معني در قرآن کريم در مورد اصلاح بين دو همسر به کار رفته است؛ مي فرمايد: «... فابعثوا حکما من أهله و حکما من أهلها ان يريدا اصلاحا يوفق الله بينهما...» (3) يعني براي زن و شوهري که با يکديگر اختلاف پيدا کرده اند، داوري از طرف خانواده زن، و داوري از طرف خانواده مرد انتخاب کنيد؛ اگر زن و شوهر واقعاً بخواهند آشتي و سازش کنند، خدا بين آن ها سازش برقرار خواهد کرد. و در جاي ديگر مي فرمايد: «و ان امرأه خافت من بعلها نشوزاً أو اعراضا فلا جناح عليهما أن يصلها بينهما صلحا و الصلح خير» (4) در اين آيه در مورد آشتي زن و شوهر مي فرمايد آشتي بهتر است. نظير اين مورد تعبير ديگري است که زياد شنيده ايد و در قرآن نيز هست و آن اصلاح ذات البين است که به معني آشتي دادن دو نفر يا دو گروه مي باشد که با يکديگر اختلاف دارند. در قرآن مي فرمايد: «و أصلحوا ذات بينکم» (5) در روايات هم براي اصلاح ذات البين ثواب بسياري ذکر شده است، که اگر دو مؤمن يا دو گروه يا دو خانواده با يکديگر قهر هستند و با هم اختلافي دارند، سعي کنيد آن ها را آشتي دهيد؛ و ثواب اين کار از ثواب نماز و روزه ي سال بيش تر است. (6) دامنه «اصلاح ذات البين» تا آن جا گسترش پيدا مي کند که اگر دو گروه از مردم درون جامعه اسلامي با هم بجنگند، «و ان طائفتان من المؤمنين اقتتلوا...» (7) در اين جا هم قرآن دستور مي دهد که سعي کنيد ابتدا آن ها را آشتي بدهيد: «فأصلحوا بينهما...،» دنباله ي آيه، مربوط به جهاد است که فعلاً مورد بحث ما نيست. بنابراين کلمه اصلاح در جايي که دو گروه با هم مي جنگند، به معني صلح دادن و آشتي دادن به کار رفته است. در اين موارد، اصلاح بين دو فرد يا دو گروه انساني به معني آشتي دادن آنان با يکديگر است.
استعمال ديگر اصلاح، از ماده صلاح است. صلاح در مقابل فساد مي باشد و معمولاً آن را در زبان فارسي «شايستگي» ترجمه مي کنند. کار صالح يعني کار شايسته و فرد صالح يعني فرد شايسته. اصلاح به اين معنا نيز در مقابل افساد است و به معني انجام کار شايسته يا برطرف کردن فساد مي باشد. به کسي که در صدد است کار شايسته انجام بدهد و فسادها، نقص ها و عيب ها را برطرف کند، «مصلح» مي گويند و کسي را در صدد برهم زدن کارها و ايجاد فساد در جامعه است، «مفسد» مي نامند. تعبير «مفسد في الارض» هم از همينجا است. اين معناي اصلاح، مربوط به اصلاح ذات البين وآشتي دادن دو فرد يا دو گروه نيست. کسي که مي خواهد فسادي را برطرف کند يا کار فردي شايسته اي را انجام دهد، با فرد خاصي روبه رو نيست. پس اين اصلاح که از ماده صلاح است دو نوع مصداق دارد، يکي به معني کار شايسته انجام دادن و ديگري به معني برطرف کردن فساد و تبهکاري يا جلوگيري از بزهکاري است. اين هر دو نوع مصداق، در قرآن نيز استعمال شده است؛ مثلاً «الا الذين تابوا و أصلحوا» (8) يعني کساني که توبه کردند و اصلاح کردند يعني عملوا عملاً صالحا، به جاي کارهاي غلط و به جاي گناهاني که انجام داده بودند، اصلاح کردند يعني کار خوب انجام دادند. ولي آنچه بيش تر مفهوم اجتماعي دارد و در کلمات حضرت ابي عبدالله مطرح شده است و در ادبيات سياسي و اجتماعي امروز هم به کار رفته است، اصلاح مفاسد است که در مقابل افساد به کار مي رود. تا اين جا مفهوم اصلاح از نظر لغت عربي و از نظر کاربرد قرآني و ديني آن روشن شد.
اما مفهوم اصلاح که امروزه به کار مي بريم، ويژگي خاصي در اصطلاحات سياسي پيدا کرده و معادل «رفرم» (9) و در مقابل انقلاب به کار مي رود. مي گويند تغييراتي که در جامعه ايجاد مي شود، گاه تدريجي است و آرام آرام و با آهنگ کند انجام مي گيرد که در اين صورت به آن «رفرم» مي گويند؛ و کساني را که در صدد چنين تغييراتي در جامعه برمي آيند، «اصلاح طلب» مي نامند و معادل خارجي آن «رفرميست» (10) است. در مقابل، کساني که مي خواهند دفعتاً اوضاع را عوض کنند، انقلابيون هستند. انقلاب به معني تغيير اجتماعي ناگهاني، تند و با سرعت که گاهي احياناً همراه با خشونت است، مانند انقلاب اسلامي ايران. اين اصطلاح اصلاح، به عنوان اصطلاح سياسي و در مقابل انقلاب، معناي اخصي براي اصلاح است. اين اصطلاح، ريشه لغوي ندارد و اصطلاح ديني و مذهبي نيست؛ بلکه اصطلاح سياسي جديدي است که اصلاح را در مقابل انقلاب به کار مي برند. مسلماً اين اصطلاح، جديد است و در قرآن و روايات به اين معناي خاص به کار نرفته است. در جايي که سيدالشهداء عليه السلام مي فرمايد: «خرجت لطلب الاصلاح في أمه جدي» اين معناي خاص را منظور نکرده اند. حرکتي که ايشان انجام دادند، يک حرکت تدريجي، آرام و بي خشونت نبود؛ جنگ بود و کشته شدن و فدا کردن ده ها انسان شريف در راه آن هدف.
مقام معظم رهبري در فرمايشاتشان به اين نکته اشاره کردند که وقتي ما مي گوييم اصلاح، معناي خاص آن را که امروزه در اصطلاح سياسي به کار مي رود نمي گوييم، بلکه منظور ما هرگونه مبارز با فساد و رفع مفاسد است؛ خواه به صورت تدريجي باشد، و خواه به صورت دفعي و انقلابي. و لذا فرمودند خود انقلاب اسلامي ايران بزرگ ترين اصلاح بود؛ با اين که در اصطلاح سياسي امروز به آن اصلاح نمي گويند. منظور ايشان اين بود که ما وقتي به اصطلاح قرآن و روايات، از اصلاح سخن مي گوييم، معناي اعم آن را اراده مي کنيم؛ چه آن اصلاح به صورت تدريجي باشد يا به صورت دفعي و انقلابي و تند و با آهنگ سريع. و به همين جهت انقلاب اسلامي هم بزرگ ترين اصلاح بود؛ زيرا موجب از بين رفتن مفاسد زيادي گرديد؛ گر چه اين کار نسبتاً به صورت دفعي، انجام شد. البته دوران نهضت پانزده سال طول کشيد تا اين که سرانجام به پيروزي رسيد؛ ولي زماني که انقلاب پيروز شد، نظام سابق به صورت دفعي تغيير کرد و دستگاه هاي کشور و سياست هاي سابق ناگهان تغيير کرد، قانون اساسي جديد وضع شد و تحول بنيادين و همه جانبه اتفاق افتاد.

تأثير نظام ارزشي در تعريف اصلاح

گفتيم واژه اصلاح در قرآن يا از ماده صلح و يا از ماده صلاح است؛ و تکيه بحث ما براصلاح از ماده «صلاح» در مقابل «فساد» است. صلاح و فساد در قرآن از عام ترين مفاهيم ارزشي هستند. از آن جا که بعضي از نوجوانان ما با اين اصطلاحات آشنا نيستند، درباره مفاهيم ارزشي توضيح مختصري مي دهيم. مفاهيمي را که ما به کار مي گيريم، گاه درباره چيزهايي است که هست و موجود است و گاه درباره چيزهايي که مي گوييم بايد چنين شود يا نبايد چنان شود. مفاهيمي را که در بطن معناي آن ها «بايد» و «نبايد» است، مفاهيم ارزشي مي گويند. کار خوب کدام است؟ کاري است که بايد انجام داد. کار بد کدام است؟ کاري که نبايد انجام داد. صلاح چيست؟ چيز شايسته اي است که بايد در پي آن بود. فساد چيست؟ چيزي که بايد جلوي آن را گرفت يا نبايد آن را انجام داد. صلاح و فساد دو مفهوم ارزشي هستند؛ يعني وقتي آن ها را تحليل کنيم، در آن ها بايد و نبايد وجود دارد. اين مفاهيم ارزشي گاه محدود است و در مورد خاصي به کار مي رود و گاه بسيار وسيع است و همه کارهاي خوب يا همه کارهاي بد را در بر مي گيرد. به مفاهيمي که همه کارهاي خوب يا همه کارهاي بد را در بر مي گيرند، مفاهيم ارزشي عام گويند. در قرآن چند مفهوم ارزشي عام وجود دارد که از جمله آنها «صلاح» و «فساد» است. از ديگر مفاهيم ارزشي عام که در قرآن به کار رفته است، مفهوم «معروف» و«منکر» است. معروف يعني هر کار خوب، و منکر يعني هر کار بد. «خير» و «شر» نيز از مفاهيم عام ارزشي هستند که در قرآن کريم به کار رفته اند.
يکي از خواص مفاهيم ارزشي اين است که معيارهاي تجربي عيني ندارند. وقتي شما مي گوييد «هوا گرم است» يا «اين جا روشن است»، مي توانيد آن را با تجربه ي عيني نشان دهيد. مثلاً اگر هوا به گونه اي است که شما عرق مي کنيد و ناراحت مي شويد، هوا گرم است؛ اما اگر مي لرزيد، هوا سرد است. به همين ترتيب مي توانيد اين چراغ را نشان دهيد که روشن است و اگر کليد آن را بزنيم خاموش مي شود. صحيح بودن يا غلط بودن اين موارد را مي توان با تجربه ي حسي و عيني نشان داد و معلوم نمود که جمله هاي «اين جا روشن است» و «هوا گرم است» يا «هوا گرم نيست» صحيح است يا غلط. اما مفاهيم ارزشي اين گونه نيستند. با کدام حس مي توان خوبي يا بدي کاري را تجربه کرد؟ مي گويند «خوب و بد»، «صلاح و فساد» و «معروف و منکر»، تابع دستگاه و نظام ارزشي هستند. افراد، گروه ها و جوامع براي خود، يک نظام ارزشي دارند، يعني مجموعه اي از کارها را خوب و با ارزش مي دانند و مجموعه اي را بد و ناروا مي دانند. ممکن است کاري در يک نظام ارزشي، خوب و همان کار در نظام ارزشي ديگر، بد باشد. مثلاً در يک جامعه احترام نمودن به ديگران به شکل خاصي انجام مي شود و آن را خوب مي دانند؛ در حال که همان کار را در جامعه ي ديگر بد و زشت مي دانند. بنابراين «صلاح» و «فساد» متناسب با نظام هاي ارزشي تفاوت دارند و اين گونه نيست که همه مردم يک چيز را خوب و يک چيز را بد بدانند.
با توجه به اين که «صلاح و فساد» و «اصلاح و افساد» از مفاهيم ارزشي هستند، اگر در موردي به کار بروند، جاي اين سؤال باقي است که بپرسيم «اصلاح» طبق کدام نظام ارزشي؟ آيا منظور اصلاح آمريکايي است يا اصلاح اسلامي؟ چرا مقام معظم رهبري فرمودند در جامعه ما اصلاح اسلامي، ايماني و انقلابي مورد قبول همه است، اما اصلاح آمريکايي مورد قبول هيچ کس نيست؟ مگر اصلاح آمريکايي با اصلاح اسلامي چه فرقي دارد؟ جواب اين است، که اين که چه چيزي اصلاح به حساب آيد، تابع نظام ارزشي و فرهنگي است که اين واژه را به کار مي برد. بايد ديد آن ها چه کاري را خوب و شايسته و چه کاري را بد و ناشايست مي دانند؟ و چه معياري براي سنجش خوب و بد و شايسته و ناشايست دارند؟ بنابراين، براي اين که بدانيم چه کاري خوب و چه کاري بد است، ابتدا بايد معيارهايمان را تعيين کنيم؛ يعني ببينيم کدام نظام ارزشي را پذيرفته ايم؟ آيا نظام ارزشي اسلامي را پذيرفته ايم و مي خواهيم «اصلاح» را بر اساس اين نظام ارزشي انجام دهيم؛ يعني مي خواهيم هرچه اسلام مي گويد خوب است، انجام دهيم و مي خواهيم هرچه اسلام مي گويد بد است، با آن مبارزه کنيم؟ يا آن که مي خواهيم آنچه آمريکايي ها مي گويند خوب است انجام دهيم، هرچند ضد اسلام باشد و کاري را که آن ها مي گويند بد است، با آن مبارزه کنيم، هر چند کاري باشد که اسلام مي گويد انجام بدهيد؟ آيا چنين چيزي ممکن است؟ آري، ممکن است.
توضيح آن که همه مردم، در همه شرايط و با همه اختلاف هاي فرهنگي، بد بودن برخي از چيزها را مي فهمند و قبول مي کنند. مثلاً اگر کسي بي جهت ديگري را بزند يا به او ناسزا بگويد، يا کسي را بي جهت ترور کند، برخلاف قانون و بدون آن که به کسي ظلم کرده باشد، او را بکشد، مال کسي را بي جهت تصرف کند يا با عنف به ناموس کسي تجاوز کند، در اين صورت همه ي مردم مي گويند کار بدي کرده است. در واقع، همه، اين قبيل مصاديق ظلم را مي شناسند و اين موارد در تمام فرهنگ ها بد است. از طرف ديگر کارهايي هم هست که همه مردم خوب بودن آن ها را مي دانند، مانند خدمت کردن براي سلامتي مردم. اگر کسي دارويي را کشف کرده و در اختيار مردم قرار دهد، به بهداشت خدمت نموده و همه مردم مي گويند کار خوبي کرده است. در اين موارد اختلاف پيش نمي آيد. اما همه ي موارد خوب و بد اين گونه نيستند. برخي موارد امروزه مورد حاجت ماست و در جوامع مختلف به گونه هاي متفاوت با آن ها برخورد مي شود. حتماً شنيده ايد که مي گويند بايد فرهنگ جهاني بشود، يا آمريکا مي خواهد فرهنگ خود را بر تمام جهان تحميل کند، دعوت به وحدت فرهنگ، جهاني کردن فرهنگ و عالمگير کردن فرهنگ غربي؛ اين بدان جهت است که آن ها مسائلي را خوب و مسايل ديگر را بد مي دانند و به ديگران مي گويند که شما هم بايد همين گونه فکر کنيد. بعضي از مثالهاي آن زشت است و من در اين جا ذکر نمي کنم، ولي مواردي از مصاديق اين مطلب بين است. آن ها معتقدند مجازات هاي سخت، مثل بريدن دست، کتک زدن، اعدام کردن و احکامي از اين قبيل، زشت و بد است. لذا در اعلاميه ي حقوق بشر آمده که همه کشورها بايد مجازات هاي خشونت آميز را لغو کنند. اين يکي از مواد اعلاميه حقوق بشر است، مجازات هاي خشونت آميز بايد ملغي شود؛ يعني تمام احکام جزايي اسلام که از ديد آن ها مجازات هاي خشونت آميز است، مثل دست کسي را بريدن، تازيانه زدن، اعدام کردن، به خصوص به صورت هايي که در بعضي از حدود هست، به زعم ايشان مجازات هاي خشونت آميز است. اعلاميه حقوق بشر مي گويد همه کشورهاي دنيا بايد سعي کنند اين گونه مجازات ها را ملغي کنند. يعني وجود اين مجازات ها فساد است و بايد اصلاح شود. به چه معني بايد اصلاح شود؟ بايد اين قانون ها لغو شود.
اما ما چه مي گوييم؟ ما بر اساس فرهنگ اسلامي مي گوييم آنچه قرآن فرموده است بايد عمل بشود، اگر نشود فساد است. فساد به معني ترک و تعطيل حدود الهي است، نه اجراي حدود الهي، آن ها مي گويند اجراي حدود اسلامي فساد، زشت و بد است. بايد با آن مبارزه کرد، قوانين آن را لغو کرد و از عمل به آن ها جلوگيري نمود. در اين صورت اصلاح خواهد بود. اين اصلاح بر اساس فرهنگ غربي است. در اعلاميه حقوق بشر هم آمده است. اين که مي گويند با خشونت مبارزه مي کنند، منظور آن ها اين است. وگرنه خشونت هاي عادي را که همه بد بودن آن ها را قبول دارند؛ بي جهت فحش دادن، بد اخلاقي کردن و امثال آن را چه کسي مي گويد خوب است؟ همه مي گويند اين ها بد است.کلام اين است که دست دزد را بريدن، قاتل را اعدام کردن و آشوب گران را محارب حساب کردن و مجازات کردن چگونه است؟ ايشان مي گويند اين ها فساد و زشت است و امروزه دنياي مدرن اين گونه اعمال را نمي پذيرد. بايد آن ها را ترک نمود و با آن مبارزه کرد تا اصلاح شود. اگر در مجموعه قوانيني چنين احکامي وجود دارد، آن مجموعه قوانين شايسته زندگي متمدن غربي نيست، پس بايد اصلاح شود. اما اصلاحي که ما مي گوييم کاملاً بر عکس اين نظريه است. اگر در موردي حدود الهي تعطيل شده باشد، بايد آن را اجرا کرد تا اصلاح شود. اگر قانوني برخلاف قانون اسلام است، بايد آن را تغيير داد تا اصلاح شود. اگر قانون موافق اسلام شد، «اصلاح»، و اگر ضد اسلام شد، «افساد» مي شود.

اصلاح از ديدگاه منافقان

از قديم الايام سوء استفاده از اين قبيل واژه ها، به کار بردن ناصحيح و مغالطه کردن در مورد آن ها يکي از شيوه هاي منافقان بوده است. منافقان افرادي دو چهره هستند و هميشه به گونه اي حرف مي زنند که براي هر دو طرف قابل توجيه باشد. نفاق يعني همين دوچهرگي، آنان هميشه بين حق و باطل و از روي مرز حرکت مي کنند، نه حق صرف و نه باطل صرف، براي اين که اگر نتيجه به نفع اين طرف تمام شد خود را جزء جبهه ي حق قلمداد کنند، «ألم نکن معکم؟ » مي گويند مگر با شما نبوديم؟ چرا، ما هم با شما و مؤمن هستيم. اما اگر به نفع طرف مقابل تمام شد، مي گويند ما هم از اول به اين ها گفتيم اين کارها را نکنند اما گوش ندادند. گفتيم حالا که خرمشهر را گرفتيد ديگر بس است، جنگ را رها کنيد! اما گوش ندادند. هميشه از ويژگي هاي منافقان اين است که روي خط مرزي بين حق و باطل حرکت مي کنند: «مذبذبين بين ذلک لا الي هؤلاء و لا الي هؤلاء»، (11) اين گونه افراد، فرصت طلب هستند. در واقع نه اين طرف را قبول دارند نه آن طرف را، بلکه به دنبال منافع خود هستند. اگر امروز باد از اين طرف بيايد، انقلابي هستند. اگر فردا گروه ديگري رأس کار آمد خود را اصلاح طلب مي نامند و آن طرفي مي شوند. هر روز رنگ عوض مي کنند و به تناسب و مطابق شرايط، تغيير چهره مي دهند. اين از خواص نفاق است.
يکي ديگر از ويژگي هاي نفاق اين است که هميشه خود را اهل اصلاح مي دانند «و من الناس من يقول آمنا بالله و باليوم الاخر و ما هم بمؤمنين. يخادعون الله و الذين آمنوا و ما يخدعون الا أنفسهم و ما يشعرون»؛ (12) دسته اي از انسان ها يعني از اين حيوان هاي دو پا هستند که مي گويند ما به خدا و قيامت ايمان داريم، ما هم دين داريم، ما هم مذهبي هستيم ولي دروغ مي گويند و از جمله ادعاهاي آن ها اين است که «و اذا قيل لهم لا تفسدوا في الارض قالوا انما نحن مصلحون» (13) اگر به ايشان گفته شود فساد نکنيد، مرتکب جرم و جنايت نشويد، کارهاي خلاف قانون نکنيد، به مردم تهمت بي جا نزيند، ترورهاي پنهاني انجام ندهيد، «قالوا انما نحن مصلحون» مي گويند ما اهل اصلاح هستيم، ما اصلاح طلبيم. منظور اين افراد از «اصلاح» مطلب ديگري است. خدا وقتي به ايشان مي گويد: «لا تفسدوا» يعني فساد طبق نظام ارزشي الهي. کار آن ها را بر اساس نظام ارزشي الهي و قرآني فساد ديده و مي گويد: «لا تفسدوا»؛ اما آن ها نظام ارزشي ديگري را پذيرفته اند. امروز مي توان نظام مورد نظر آن ها را در ناظم ارزشي آمريکايي يا غربي مجسم کرد. زمان پيامبر صلي الله عليه و آله هم يک نظام ارزشي الحادي در مقابل نظام اسلامي پيامبر صلي الله عليه و آله وجود داشت. تفاوتي نمي کند، هرچه غير اسلام است، الحادي و کفر است، چه آمريکايي، چه انگليسي، چه منسوب به قوم ديگري باشد. چه فرقي مي کند، اسلام که نبود «الکفر مله واحده».
اگر قرآن مي گويد «لا تفسدوا في الارض»، يعني کارهايي که طبق نظام اسلامي فساد است انجام ندهيد. آن ها مي گويند نه، کارهايي که ما مي کنيم اصلاح است نه افساد. سر اين مسأله در اين است که اين دو ديدگاه اختلاف مبنا دارند. خدا چيزي را و آن ها چيز ديگري را اصلاح مي دانند. خدا چيزي را و آن ها چيز ديگري را افساد معرفي مي کنند. اين است که قرآن در پاسخ ايشان مي گويد: «الا انهم هم المفسدون» با ضمير فصل و «الف و لام» که دلالت بر حصر مي کند، «الا انهم هم المفسدون» مفسدان واقعي همين منافقان هستند، همين کساني که ادعا مي کنند ما اصلاح مي کنيم؛ و در واقع دروغ مي گويند.
همين کساني که مي گويند ايمان داريم و دروغ مي گويند، مي گويند ما روشنفکر مذهبي هستيم، اما نمي دانند مذهب چيست. وقتي صحبت از وحي مي شود مي گويند وحي يک تجربه ي شخصي است! شخص حالي پيدا مي کند و فکر مي کند خدا با او حرف مي زند! و اين تصور براي او مي شود وحي! صحبت از دين که مي شود مي گويد اصلاً دين مربوط به امور شخصي است نه امور اجتماعي! دين نه اقتصاد دارد، نه امور سياسي، نه مسائل اجتماعي و نه اصلاً ارزش هاي اخلاقي! ارزش ها هم که جزو دين نيست! چون ارزش ها متغير است و بايد هر روز طبق سليقه هاي اشخاص تغيير کند! پس دين چيست؟ يک سري مناسک و آداب و رسوم قراردادي، به عنوان پرستش چيزي که شخص فکر مي کند خداي اوست! ممکن است اين مفهوم در قالب بت پرستي يا خدا پرستي باشد! ممکن است کسي هم دوگانه پرست يا سه سه گانه پرست باشد، دين همين است! هيچ کدام از اين ها با هم تفاوت نمي کند! اين يک صراط مستقيم و آن يکي هم صراط مستقيم ديگري است! پرستيدن بتي که از سنگ تراشيده شده يک صراط مستقيم است، عبادت آن خدايي هم که اسلام مي گويد که از جسم و جسمانيات منزه و کمال مطلق است، دين و صراط مستقيم ديگري است! هيچ تفاوتي هم ندارند! چگونه تفاوتي ندارند؟ چون به نظر آن ها هيچ کدام واقعيت ندارد. اگر دروغ باشد، چه تفاوتي مي کند که اين دروغ باشد يا آن دروغ! چنين کساني ادعاي دينداري مي کنند، نه دينداري تنها، ادعاي اين که ما راهبر و راهنما هستيم! ديگران را راهنمايي مي کنيم و به آن ها دين ياد مي دهيم!
چنين کساني ادعاي اصلاح طلبي هم مي کنند! اصلاح طلبي طبق کدام نظام ارزشي؟ خودشان گفتند که هيچ نظام ارزشي ثابتي در عالم وجود ندارد و نمي تواند باشد. البته زماني که درباره احکام اسلام صحبت مي شود نهايتا براي اين که ديگران را فريب بدهند مي گويند بله، اين حکم از اسلام است، ولي براي 1400 سال پيش از اين بوده است! امروز شرايط تغيير کرده، اسلام هم که پوياست و هر روز تغيير شکل مي دهد! اگر اسلامي هست و ما طرفدار اسلام هستيم و مي خواهيم نظام اسلامي برپا شود، انقلاب اسلامي کرديم، کدام اسلام را مي گوييم؟ اسلام 1400 سال پيش را مي گوييم يا اسلامي که شما از آمريکا آورديد؟ کساني که صدها هزار شهيد دادند براي اين که نظام اسلامي برپا شود اين اسلامي را مي خواستند که شما مي گوييد؟ اين کفري را که شما اسم آن را اسلام گذاشتيد؟ اين افسادي که شما اسم آن را اصلاح گذاشتيد؟ اين که حجاب را برداريد و زن لخت و عور در جلسات شما بيايد؟ اين که مشروب خواري را آزاد کنيد؟ اين که دختر و پسر در خيابان با هم برقصند؟ به من گفتند چرا اين مطالب را مي گويي؟ اگر نگويم پس چه زماني و در کجا اين حرف ها گفته شود؟ همه مردم که روزنامه خوان نيستند. آقايان اصلاح را در اين موارد مي دانند. احياي سنتهاي کفار 2500 سال پيش! اين مي شود اصلاح! تعطيل احکام الهي! تغيير قانون هاي قرآن! به اين کارها اصلاح مي گويند! «و اذا قيل لهم لا تفسدوا في الارض قالوا انما نحن مصلحون، الا انهم هم المفسدون. » (14)

اصلاح مطلوب

حال ببينيم سيدالشهداء عليه السلام براي چه قيام کرد؟ براي اين که يک نظام «خود ساخته» «متغير» را بر مردم حاکم کند؟ آيا اين اصلاح بود؟ يا گفت بايد به همان احکامي که جدم آورده است عمل کنيد؟ زماني که مي ديد مدعي خلافت، مشروب خوار است و در حال مستي نماز مي خواند، آيا او مي گفت، اهلاً و سهلاً؟ اصلاح اين است؟ يا مي گفت بايد بر مشروب خوار حد جاري کرد؟ آن گاه که کساني به مشروب خواران چراغ سبز نشان بدهند، در بعضي موارد بعضي از مؤسسات رسمي کشور به مهمان هاي خارجي بگويند اگر آبجو احتياج داريد برايتان تهيه کنيم! اسم اين کارها را اصلاح مي گذارند! چرا؟ مي گويند مردم در اوايل انقلاب سختگيري کردند، نگذاشتند مهمان هاي خارجي بيايند، ما اين موارد را بايد اصلاح کنيم، تا مهمان هاي خارجي بيايند و ما از کنار آن ها استفاده کنيم! مهمانان خارج بيايند در حالي که در چمدان هايشان مشروبات الکي و چيزهاي ديگر باشد! بگذرم.
اصلاح يعني چه؟ اين که سيدالشهداء عليه السلام فرمود: «انما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي» بايد ديد منظور حضرت عليه السلام چه بود؟ اجازه بدهيد قسمت هاي ديگري از بيانات ايشان را بخوانم، شايد مسأله روشن بشود. در بين راه کربلا، در يکي از سخنراني هايش فرمود: «ان رسول الله صلي الله عليه و آله قد قال في حياته من رأي سلطاناً جائراً مستحلاً لحرم الله ناکثاً لعهد الله مخالفاً لسنه رسول الله يعمل في عباد الله بالاثم و العدوان ثم لم يغير بفعل و لا قول کان حقيقاً علي الله أن يدخله مدخله و قد علمتم أن هؤلاء القوم قد لزموا طاعه الشيطان و تولوا عن طاعه الله و أظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استأثروا بالغي و أحلوا حرام الله و حرموا حلاله و اني أحق بهذا الامر» (15) اگر کسي ببيند که زورمداري و سلطاني که با زور بر ديگران مسلط باشد و قدرتي در اختيار دارد، در سايه قدرت خود پيمان خدا را که عهد عبوديت است، شکسته «ألم اعهد اليکم يا بني آدم أن لا تعبدوا الشيطان انه لکم عدو مبين و أن اعبدوني هذا صراط مستقيم.» (16) اين پيمان خدا است، اگر کسي ديد که شخص در پناه قدرت خود، سر از بندگي خدا پيچيده «مخالفا لسنه رسول الله»، با دستورات پيامبر صلي الله عليه و آله مخالفت کرده و به آنچه پيامبر صلي الله عليه و آله فرموده عمل نمي کند، «يعمل في عباد الله بالاثم و العدوان»، رفتارش با مردم همراه با گناه و تعدي است، اگر کسي چنين قدرتمندي را ديد و با گفتار و رفتار خود روش او را تغيير نداد، يعني با سخن يا با عمل کاري نکرد که اين شخص به مسير صحيح برگردد، اگر مسلماني چنين چيزي را ديد و کاري انجام نداد که او را از اين رفتار غلط باز دارد، «کان حقيقاًٌ علي الله ان يدخله مدخله» حق خداست که او را نيز با همان ستمکار وارد جهنم کند تا با ستمکاران همنشين شود؛ آن حاکم کار خلافي انجام داد، اين شخص هم سکوت کرد. سکوت کردن در مقابل کار خلاف، مهر امضا بر عمل کسي است که مرتکب خلاف گرديده است و باعث مي شود که شخص، همنشين خلافکار بشود.
بعد مي فرمايد «و قد علمتم ان هؤلاء القوم قد لزموا طاعه الشيطان» کساني که من با آن ها مواجه هستم، يعني بني اميه، ملازم اطاعت شيطان شدند «و تولوا عن طاعه الله» عهد خدا اين بود که «أن لا تعبدوا الشيطان انه لکم عدو مبين» اين عهد را بر عکس کردند، اطاعت شيطان مي کنند، اما خدا را اطاعت نمي کنند. «و اظهروا الفساد» مورد شاهد من اين عبارت است. اين ها فساد را ظاهر کردند، فساد را در جامعه پديد آوردند، چه کار کردند؟ در عطف تفسير عبارت قبل مي فرمايد: «و عطلوا الحدود» حدود الهي را تعطيل کردند، در موردي که بايد دست دزد را ببرند، نمي برند، جايي که بايد زاني و زاينه را تازيانه بزنند، نمي زنند و آن جا که بايد ساير احکام الهي را اجرا کنند، نمي کنند. اين ها فساد است، در فرهنگ حسين عليه السلام اين ها فساد است. «و استأثروا بالغي ء» بيت المال را به خود و دار و دسته خود اختصاص دادند، بيت المالي که بايد صرف همه مسلمانان بشود، امکاناتي که بايد به طور يکسان در اختيار همه قرار بگيرد، در اختيار دار و دسته خود قرار مي دهند، «و أحلوا حرام الله» آن چه را خدا حرام کرده مي گويند نه، مقدار کم آن عيب ندارد! يا الآن اشکال ندارد! اسلام سيال است! فقه پويا مي خواهيم! ديروز حرام بود، امروز حلال است! کاري کرده اند که حتي بچه هاي متدين مي پرسند چه وقت رقصيدن حلال مي شود؟ آيا هنوز حلال نشده است؟ چه زماني دوست پسر گرفتن و دوست دختر گرفتن جايز مي شود، هنوز آقايان اجازه نداده اند؟ مي گويم اين مسايل حلال شدني نيست، چيزي که خدا حرام کرده حرام است. مي گويند نه، خيلي چيزها هست که حرام بوده است حالا حلال شده است! چه وقت اين ها حلال مي شود؟ صادقانه سؤال مي کنند! فقه پويا را به اين شکل تعريف مي کنند، يعني احکام خدا روزي تغيير مي کند، چه کسي تغيير بدهد؟ قدرت حاکم! بعد امام عليه السلام مي فرمايد حال که اين گونه شده است.
مگر رسول الله صلي الله عليه و آله نفرمود کسي که اين رفتارها را تغيير ندهد با آن ها در جهنم همنشين خواهد بود در چنين زماني چه کسي از من سزاوارتر است که عليه اين ها قيام کند، تا اين مطالب را تغيير دهد؟ «و اني أحق بهذا الامر» من سزاوارترين کسي هستم که بايد اين ها را تغيير بدهد. پس، حرکت من براي اصلاح اين موارد است.
آن جا که گفتم «خرجت لطلب الاصلاح في أمه جدي» (17) يعني اين مطالب. مصداق «اصلاح» اين موارد است؛ بايد حدود الهي برگردد، بايد بيت المال مسلمين به طور يکسان در اختيار همه قرار بگيرد، بايد مردم به طور يکسان از تسهيلات اقتصادي، اداري، قانوني استفاده کنند، نه اين که فقط خويش و قوم ها، دار و دسته، هم حزبي ها و هم جبهه اي ها از امکانات و تسهيلات استفاده ببرند. اين ها فساد است و بايد در مقابل اين فسادها قيام کرد. حسين عليه السلام قيام کرد تا اين فسادها را براندازد. اگر کساني اصلاح طلبي را اين مي دانند، همان طور که مقام معظم رهبري فرمودند، همه طالب چنين اصلاحي هستند، چه کسي با اين اصلاح مخالف است؟ مگر کسي که مسلمان نباشد. البته هستند کساني که با چنين اصلاحي مخالف اند، ولي آن ها همان کساني هستند که به خدا و احکام خدا ايمان ندارند، دروغ مي گويند که مسلمان اند، براي فريفتن من و شما ادعاي اسلام مي کنند.
اصلاح خوب است اما اصلاح بر اساس سيستم اسلامي، بر اساس نظام ارزشي اسلامي، نه آنچه را که آمريکا يا ساير کفار اصلاح مي دانند. براي ما آمريکا يا هرکس ديگر چه تفاوتي مي کند. چون او بيشتر اصرار مي کند ما او را سمبل قرار داده ايم. و الا براي ما آمريکا با کسان ديگر فرقي نمي کند،؛ هر کافري همين گونه است. هر که با ارزش هاي اسلامي مخالف است ما دشمن او هستيم؛ ما خواستار تحقق ارزش هاي اسلامي هستيم، مي خواهيم احکام خدا اجرا شود. دنيا مي گويد اين کارها خلاف اعلاميه حقوق بشر است، مي گوييم آن اعلاميه براي خودتان. ما تا جايي با اين اعلاميه موافقيم که در فرهنگ اسلامي جايگاه خودش را داشته باشد. «خوب» در نظر ما آن است که اسلام مي گويد خوب است، «بد» هم آن است که اسلام مي گويد بد است؛ نه آنچه شما يا پارلمان اروپا يا کنگره آمريکا بگويد، گفته هاي آن ها براي ما حجيت ندارد، مراجع تقليد ما بايد بفرمايند، قرآن بايد بفرمايد، سنت رسول الله صلي الله عليه و آله بايد بفرمايد.
امام حسين عليه السلام در بيان ديگري، مشابه همين مي فرمايد: «ان هؤلاء القوم لزموا طاعه الشيطان و ترکوا طاعه الرحمن و أظهروا الفساد في الارض و أبطلوا الحدود و شربوا الخمور»؛ اين ها حدود الهي را باطل کردند، تعطيل حدود، يک مطلب است؛ باطل کردن، از آن بالاتر است، گاهي مي گويند امروزه شرايط به گونه اي نيست که ما حد الهي را اجرا کنيم. ولي زماني هم مي گويند اين حکم بي مورد است، اين قانون خلاف ارزش هاي انساني و انسانيت است، آن گونه که جبهه ملي درباره ي لايحه قصاص گفتند، (18) و امروز اتباع آن ها به صورت صريح تر مي گويند و مي روند در کنفرانس برلين و در آن جا رسماً احکام اسلامي را محکوم کرده و مي گويند بايد تغيير کند! (19) و متأسفانه بعضي از روحاني نماها نيز چنين افتضاحاتي به بار مي آوردند! آن کساني که خودشان را مدافع قانون اساسي مي دانند اقلاً اين بي دين ها را به محاکمه بکشانند؛ شما ضروريات اسلام را انکار کرده ايد! شما آبروي اسلام را در کشورهاي خارجي برده ايد! دفاع از قانون اساسي اين ها را اقتضا نمي کند؟ آيا فقط اقتضا مي کند که جلوي روزنامه ها را باز بگذاريم تا هر غلطي مي خواهند بکنند؟ هر جسارتي مي خواهند به مقدسات بکنند؟ فقط در اين صورت دفاع از قانون اساسي مي شود؟ انصاف کجاست؟ شرف کجاست؟ امام حسين عليه السلام مي فرمايد: «أنا أولي بنصره دين الله و اعزاز شرعه» من به اين که دين خدا را ياري کنم و شريعت خدا را عزيز گردانم اولي هستم. اين ها شريعت خدا را منزوي و ذليل کردند، از جامعه کنار زدند، من که پسر پيامبرم صلي الله عليه و آله اولي هستم به اين که در مقام عزيز کردن شريعت خدا برآيم. «و الجهاد في سبيله لتکون کلمه الله هي العليا» من بايد در راه خدا جهاد کنم، ابي عبدالله حرکت خود را جهاد در راه خدا مي داند، با اين هدف که «لتکون کلمه الله هي العليا» تا سخن خدا برترين باشد، کسي بالاتر از سخن خدا حرفي نکويد، آن جا که گفتند «خدا گفته است»، همه خضوع کنند. نه اين که بگويد خدا گفته، ولي اين حرف براي 1400 سال پيش خوب است! امروز خود ما بهتر از خدا مي فهميم!
هدفي که امام حسين عليه السلام در وصيت نامه خود براي برادرش فرمود اين بود، «انما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي» شايد کلمه «طلب» اشاره به اين مطلب باشد که، من نمي گويم مي توانم چنين کاري را انجام دهم، همه مشکلات را حل و فسادها را برطرف کنم، اما در اين راه تکاپو مي کنم و قدم برمي دارم؛ نهايت سعي خود را مي کنم، اگر مردم هم کمک کرده و به وظيفه شان عمل کردند، اين کار انجام خواهد شد، مفاسد اصلاح خواهد شد. اما اگر مردم کمک نکردند، من به وظيفه خود عمل کرده ام. پس هدف «طلب الاصلاح» بود، و اين هدف به بهترين وجه تحقق پيدا کرد.
آيا از دست يک انسان يا مجموعه کوچکي از انسان ها بيش از اين بر مي آمد که چنين تحولي ايجاد کند؟ تحولي که بعد از هزار و سيصد و چند سال اين چنين هيجان در مردم پيدا شود، از شرق و غرب عالم براي حسين عليه السلام گريه کنند، به ياد حسين عليه السلام و براي احياي دين خدا قيام کنند. يکي از ثمرات آن، انقلاب اسلامي ايران بود و نظير چنين ثمراتي در تاريخ اسلام بارها اتفاق افتاده است. گرچه شايد هيچ کدام به شکوهمندي انقلاب اسلامي ايران نبوده است. بايد همچنين باشد، چون تجربه ها تکرار مي شود، مردم از گذشته ها بيش تر عبرت مي گيرند، از مفاسد دستگاه ضد اسلامي بيش تر پند مي گيرند. چرا امسال عزاداري ها بيش تر و بهتر از سال هاي ديگر است؟ چرا؟ شما در شهر خودتان مي بينيد، اگر دو برابر سال هاي قبل نباشد، چيزي در همين حدود است. بحمدالله، شهرستان هاي ديگر، هم به همين صورت است، چرا؟ براي اين که دشمنان حسين عليه السلام و اين احمق ها دست خود را رو کردند؛ مردم تا به حال باور نمي کردند که اين ها دشمن امام حسين عليه السلام هستند. اگر هم مطالبي در زمينه هدف واقعي اين افراد گفته مي شد، کسي باور نمي کرد، مي گفتند اين مسائل نادر است؛ يا اين مطالب بد بينانه است. اما حالا ديديد چگونه دست ها رو شد؟ در چند شهر ايران در همين شب هاي تاسوعا و عاشورا آمدند به دسته هاي عزاداري حمله کردند، (20) مانند رشت و خرم آباد. کساني که نمي دانند، روزنامه نمي خوانند يا راديو گوش نمي کنند، بدانند. البته چند نفر بيش تر نبودند، اما براي اين که به ديگران جرأت بدهند و ديگران را گستاخ کنند، حرکتي هر چند کوچک انجام مي دهند، تا قداست سيدالشهداء عليه السلام و امنيت عزاداري از بين برود، ولو با يک ترقه باشد. اين اقدامات رفتارهايي حساب شده است. بي جهت آن شخص نگفت که امسال در ايران ناامني هايي خواهد شد.آن ها از سال پيش نقشه ي آن را کشيدند. زماني که ديدند نقشه ي هيجدهم تيرماه سال گذشته به ثمر نرسيد، سعي کردند اشتباهات خود را تصحيح کنند و کودتاي ديگري راه بيندازند. فهميدند که تا زد و خورد و کشت و کشتار نشود، آن ها نمي توانند از آب گل آلود ماهي بگيرند. نقشه کشيدند که در اين سال اين کارها را بکنند. در اصفهان اعلاميه مي دهند که ما شلوغ خواهيم کرد، در رشت و خرم آباد به دسته هاي سينه زني جسارت مي کنند، در بعضي جاهاي ديگر بعضي از اوباش به حضرات معصومين عليهم السلام جسارت مي کنند. براي اين که حريم ها را بشکنند. اين ها کارهايي است که دارند مي کنند؛ آيا اسم اين کارها اصلاح طلبي است؟ کساني که زمينه را براي اين کارها فراهم کردند، آن ها اصلاح طلبند يا افساد طلب؟ آيا در منطق قرآن، آن ها مصلح اند يا مفسد؟ آنان مؤمنند يا منافق؟ «ألا انهم هم المفسدون و ولکن لا يشعرون». (21)

پي نوشت ها:

1. بحارالانوار، ج 44، ص 329، باب 37، روايت 2.
2. همان.
3. نساء، 35.
4. نساء، 128.
5. انفال، 1.
6. ر. ک: بحارالانوار، ج 42، باب 127، روايت 51 و 58؛ ج 75، باب 34، روايت 3؛ ج 76، باب 101، روايت 2؛ ج 78، باب 18، روايت 2.
7. حجرات، 9.
8. بقره، 160؛ نساء 146.
9. Reform
10. Reformist.
11. نساء، 143.
12. بقره، 9 ـ 8.
13. بقره، 11.
14. بقره، 11.
15. بحارالانوار، ج 44، ص 382، باب 37، روايت 2.
16. يس، 61 ـ 60.
17. بحارالانوار، ج 44، ص 329، باب 37، روايت 2.
18. ر. ک: ميزان، زمستان 1359 و بهار 1360.
19. ر. ک: کيهان، 23، 24 و 25 فروردين 1379، گزارش هاي مربوط به کنفرانس برلين.
20. ر. ک: همان، 1379/1/28، ص 2؛ جمهوري اسلامي، 1379/1/22، ص 2. 21. بقره، 12.

منبع: کتاب آذرخشي ديگر از آسمان کربلا