نام های پسرانه با حرف ف
اسم یکی از عوامل مهم در اعتماد به نفس فرزند شما محسوب میشود. به همین خاطر ما سعی کردیم لیستی از اسامی اصیل و مفهوم دار را برایتان آماده کنیم. با ما همراه باشید و مطلب زیر را دنبال کنید.
معرفی اسم های زیبای پسرانه با حرف ف
نامگذاری یکی از بزرگترین دغدغه پدران و مادران قبل از تولد فرزندشان است.راحت تلفظ شدن، با مفهوم و معنا بودن، هماهنگی با دیگر اسامی اعضای خانواده، سازگار با عرف جامعه و محل زندگی، از جمله عوامل تاثیر گذار در انتخاب اسم پسر است.
اسامی اوستایی - پهلوی پسرانه با ف
ردیف | اسم | معنی |
1 | فریدون | از شخصیتهای شاهنامه، اسم پسر آبتین و فرانک، از پادشاهان پیشدادی ایران و به بند کشنده ضحاک ماردوش، به معنی دارای شکوهی اینچنین (باشکوه) |
2 | فرهام | نیک اندیش، تغییر یافته واژه اوستایی فرایوهومت |
3 | فروهر | در دین زرتشت نام صورت غیرمادی مخلوقاتی که برای محافظت از آسمان فرود می آیند |
4 | فرشاسب | دارنده اسب تنومند، نام یکی از سرداران کمبوجیه |
5 | فرجاد | فاضل و دانشمند |
6 | فرخ زات | صورت دیگری از فرخزاد، نام پدر آذرفرنبغ مؤلف دینکرت |
7 | فاتک | معرب از پهلوی، نام پدر مانی در زمان شاپور اول پادشاه ساسانی |
8 | فراوک | نام پسر نساک و سیامک در داستان آفرینش اوستا |
اسامی فارسی پسرانه که با ف شروع میشوند
برهان، دلیلردیف | اسم | معنی |
1 | فارناس | نام پادشاه کاپادوکیه |
2 | فارناسس | اسم برادر همسر داریوش سوم پادشاه هخامنشی |
3 | فارناک | فارناس، نام برادر همسر داریوش سوم پادشاه هخامنشی |
4 | فاریاب | پاریاب، فاراب، نام شهری در استان کرمان و اطراف کهنوج، نام پیشین دولت آباد در افغانستان |
5 | فرابرز | نام پهلوانی ایرانی، اسم یکی از سرداران داریوش کبیر، به تعبیر لغت نامه دهخدا شاید همان فرامرز باشد، بلند بالا |
6 | فرادخت | مرکب از فرا (بالاتر) + دخت (بخشنده) |
7 | فراراد | مرکب از فرا (بالاتر) + راد (بخشنده) = بسیار بزرگوار |
8 | فرازان | مرکب از فراز (جای بلند) + ان (پسوند نسبت) |
9 | فرازمان | حکم و فرمان |
10 | فراسیاک | افراسیاب |
11 | فرامرز | مرکب از فر + آمرز، آمرزنده دشمن = بسیار بزرگوار، از شخصیت های شاهنامه فردوسی، اسم پسر رستم دستان پسر زال؛ هم چنین برخی فرامرز را ترکیب فر + مرز می دانند که معنی اسم می شود: شکوه مرزداری |
12 | فراوک | اوستایی نام پسر نساک و سیامک در داستان آفرینش اوستا |
13 | فراهل | نبیره کیومرث نخستین پادشاه پیشدادی |
14 | فراهیم | اسم جد زرتشت |
15 | فراهین | فرایین |
16 | فرایین | از شخصیتهای شاهنامه، از بزرگان و مشاوران دربار قباد پادشاه ساسانی، همچنین نام یکی از پادشاهان ساسانی |
17 | فربد | دارای شکوه و جلال، باشکوه، شکوهمند، مناعت، بزرگی، نام پسرانه زیبا |
18 | فربود | راست و درست |
19 | فربین | بیننده شکوه و جلال ، مرکب از ف به معنای شکوه و جلال و بین صفت فاعلی مرخم از بیننده |
20 | فرتاش | وجودی که در برابر عدم است |
21 | فرتوس | نام یکی از سرداران سپاه افراسیاب |
22 | فرجود | معجزه، اعجاز |
23 | فرخ بد | فرخنده و خجسته |
24 | فرخ به | مرکب از فرخ (به معنی مبارک) + به (به معنای بهترین)، نام پسر ماه خدای پسر فیروز پسر گردآفرین |
25 | فرخ تاش | فرخ (فارسی) + تاج (فارسی) مرکب از فرخ (مبارک) + تاش (پسوند همراهی) |
26 | فرخ داد | مرکب از فرخ (مبارک) + داد (عدالت) |
27 | فرخ زند | مرکب از فرخ (مبارک) + زند، نام پسر علیمردان خان زند |
28 | فرخ شاد | مرکب از فرخ (مبارک) + شاد، نام یکی از درباریان در زمان ساسانیان |
29 | فرخ یار | دارای یار مبارک و خجسته یا یار فرخنده و مبارک |
30 | فرخان | نام پسر اردوان آخرین پادشاه اشکانی، نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی، موبدی در شاهنامه |
31 | فرخزاد | نام فرشته موکل بر زمین، از شخصیتهای شاهنامه، اسم پسر هرمزد برادر رستم هرمزان از سرداران سپاه یزگرد پادشاه ساسانی، نیز یکی از شاهان آن سلسله |
32 | فرخنده پی | فرخ پی |
33 | فرداد | فر + داد: داده شکوه، زیبایی و جلال |
34 | فرداد منش | نام یکی از سرداران هخامنشی |
35 | فردین | یگانه، تنها، همچنین مخفف فروردین نام ماه اول از سال شمسی، اسم نوزدهمین روز از هر ماه شمسی در ایران قدیم |
36 | فرزاد | زاده شکوه و جلال |
37 | فرزام | لایق، درخور، شایسته |
38 | فرزان | فرزانه، خردمند، عالم، دانشمند |
39 | فرزن | نام روستایی در نزدیکی هرات |
40 | فرزنه | اسم روستایی در نزدیکی مشهد |
41 | فرزیان | نام روستایی در نزدیکی بروجرد |
42 | فرزین | وزیر در بازی شطرنج |
43 | فرساد | حکیم، دانشمند، دانا |
44 | فرسام | دارای شکوه و عظمتی چون سام |
45 | فرسمن | نام پادشاه گرجستان در زمان اردوان سوم پادشاه اشکانی |
46 | فرشاد | شادمان، مسرور، خوشحال، هم چنین به معنی روح و عقل، کره مریخ |
47 | فرشید | دارای شکوه و عظمتی چون خورشید، درخشانتر، نام برادر پیران ویسه |
48 | فرشیدورد | از شخصیتهای شاهنامه، اسم دلاوری تورانی، برادر پیران ویسه در زمان افراسیاب تورانی، همچنین نام پسر گشتاسپ پادشاه کیانی |
49 | فرشیم | قسم، جزو |
50 | فرطوس | از شخصیتهای شاهنامه، نام مهندسی رومی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی |
51 | فرغار | شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در سپاه افراسیاب تورانی |
52 | فرغان | فرغانه، نام شهری در ترکستان قدیم |
53 | فرمان | حکم، امر، دستور |
54 | فرمد | نام روستایی در نزدیکی طوس |
55 | فرمند | فر + مند = دارای شکوه و وقار |
56 | فرمین | فرمان |
57 | فرناد | پایان و پایاب |
58 | فرناس | نیم خواب و خواب آلود، نام پسر فرناباذ یکی از درباریان اردشیر درازدست پادشاه هخامنشی |
59 | فرناک | نام پادشاه کاپادوکیه که پس از اسکندر در آسیای صغیر حکومتی تشکیل داد. |
60 | فرنام | دارای نام باشکوه و زیبا، نام یکی از سرداران شاپور |
61 | فرند | به کسر ف و کسر ر، معرب پرند، حریر منقش، بسیار نرم و لطیف و زیبا |
62 | فرنود | |
63 | فرنور | مرکب از فر به معنای شکوه و جلالی که دیگران را به شگفتی وا می دارد بعلاوه نور، کسی دارای چهره ای بسیار نورانی و باشکوه است. |
64 | فرواک | پیشگفتار، پیش سخن، نام پسر سیامک پادشاه پیشدادی |
65 | فرود | از شخصیتهای شاهنامه، اسم پسر سیاوش و جریره و برادر کیخسرو پادشاه کیانی |
66 | فرورتیش | نام یکی از پادشاهان ماد |
67 | فروهل | از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی ایرانی در سپاه رستم پهلوان شاهنامه |
68 | فرهاد | از شخصیت های شاهنامه و از پهلوانان ایرانی جزو سپاه کیکاووس پادشاه کیانی، عاشق افسانهای شیرین؛ برخی فرهاد را ترکیب فر + اد می دانند و لذا معنی اسم فرهاد، شکوهمند و با شکوه می شود. در برخی منابع نیز فرهاد را “یاری” معنی کردهاند. |
69 | فرهان | نام مکانی در نزدیکی همدان؛ به معنی با شکوه، شکوه مند. |
70 | فرهمند | دارای شکوه و نور خیره کننده، باشکوه و موقر ، مجازا به معنای باهوش ، خردمند ، دانا |
71 | فرهود | پرهود، صداقت و راستی در دین، هم چنین فلزی که رنگ آن به علت حرارت دگرگون شده است را گویند. |
72 | فرهوش | دارای هوش و ذکاوت |
73 | فرهوشداد | دارنده فر و هوش،نام فرماندار طبرستان در زمان داریوش پادشاه هخامنشی |
74 | فری توس | از نامهای باستانی |
75 | فریان | به معنی آزاده، آزادگی، از شخصیتهای شاهنامه و نیز اسم فرمانروای اندلس در زمان مقدونی |
76 | فریبرز | از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی ایرانی فرزند کیکاووس پادشاه کیانی |
77 | فریتون | فریدون،از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر آبتین و فرانک، از پادشاهان پیشدادی ایران و به بند کشنده ضحاک ماردوش |
78 | فریشاد | مرکب از فری (با شکوه) + شاد (خوشحال) |
79 | فریمان | نام بخشی از استان خراسان |
80 | فریمن | زیبا اندیش، خوش فکر |
81 | فریمند | صاحب زیبایی و شکوه |
82 | فرینام | دارای نام با شکوه و زیبا |
83 | فرینوش | فری (شکوهمند) + نوش (به معنی عسل، شیرین یا از مصدر نوشیدن)؛ شکوه شیرین |
84 | فریین | بیننده شکوه و جلال |
85 | فغانیش | از شخصیتهای شاهنامه فردوسی، اسم پادشاه هیتال در زمان حکومت پیروز یزدگرد پادشاه ساسانی |
86 | فیروز | پیروز، مظفر و منصور |
87 | فیروزان | پیروزان |
اسامی پسرانه عبری با ف
ردیف | اسم | ریشه | معنی |
1 | فاران | معرب از عبری | موضع مغازهها، نام دشتی که بنی اسرائیل در آن جا گردش می کردند |
2 | فرام | معرب از عبری | تندرو |
3 | فراییم | معرب از عبری | نام پسر یوسف (علیه السلام) |
اسامی عربی پسرانه با اول حرف ف
فرج اللهردیف | اسم | معنی |
1 | فلق | بامداد، پگاه، سپیده دم، سحر، شفق، صبح، صبحگاه، صبحگاهان، فجر، شکافتگی |
2 | فلک الدین | نام طایفه ای از کردان |
3 | فیض الله | لطف و محبت خداوند |
4 | فیاض | بخشنده، جوانمرد، فایض، فیض رسان |
5 | فکرعلی | آن که دارای فکر و اندیشه ای همچون حضرت علی (علیه السلام) است |
6 | فضیل | برتری در دانش، هنر و اخلاق، فضل، ارزش و اهمیت |
7 | فضل الله | لطف و توجه خداوند. کسی که مورد لطف خداوند قرار گرفته |
8 | فضل | حکمت، دانایی، دانش، علم، برتری، احسان، بخشش، کرم.فرهیختگی |
9 | فصیح الملک | آن که در کشور خود در فصاحت از همه بالاتر است |
10 | فصیح الزمان | آن که در زمان خود در فصاحت از همه بالاتر است |
11 | فصیح الدین | دارای روشنی و فصاحت در دین |
12 | فصیح | بلیغ، زبان آور، شیوا، غرا، گشاده زبانخوش سخن، گویا، شیوا |
13 | فریدالزمان | آن که در زمان خود بی مانند، بی همتا، تک، و بی نظیر است |
14 | فریدالدین | یگانه در دینبی نظیر در دین داری و دین ورزی |
15 | فردان | یکتا، یگانه |
16 | فرصت | فراغت، مجال، زمان، نوبت، وقت، فرجه، مهلت |
17 | فرض | ضروری، لازم، مهم، انگار، پنداشت، پندار، خیال، فکر، گمان، وهم |
18 | فرقان | سوره بیست و پنجم از قرآن کریم دارای هفتاد و هفت آیه. جداکننده حق و باطل |
19 | فرقد | هر یک از دو ستاره فرقدین |
20 | فرهود | کودک پر گوشت و خوب صورت، مرد درشت اندام |
21 | فرید | یگانه. یکتا. بی مانند. بی نظیر |
22 | فرحت | شادی، شادمانی مسرت. لذت |
23 | فرحان | شادان شاد، مسرور، خوشحال، خندان |
24 | فرج الله | |
25 | فرج | به دست آمدن وضعیت مناسب یا مورد علاقه در کار؛ گشایش در کار و از میان رفتن غم و رنج |
26 | فتح الدین | پیروزی در دین |
27 | فتح الله | پیروزی در راه خدا |
28 | فراست | زیرکی، هوشیاری، درک و فهم |
29 | فداک | نام روستایی در حجاز |
30 | فخرالملک | مایه افتخار سرزمین |
31 | فخرالدین | سبب سربلندی و افتخار دین |
32 | فتوت | جوانمردی، بخشندگی، سخاوت |
33 | فتحعلی | فتح (پیروزی) + علی (بلندمرتبه) |
34 | فتاح | یکی از نامهای خدای تعالی.بسیارگشاینده، کارگشا، نصرت دهنده |
35 | فایق | پیروز، چیره، غالب، فاتح، مسلط، برتر، عالی، والا |
36 | فایض | فیاض، فیض رسان، سرشار، لبریز |
37 | فؤاد | دل، قلب |
38 | فائز | فایز، نایل، رستگار |
39 | فائض | فایض، آنکه فیض و منفعت میآورد. |
40 | فاتح | پیروز. برنده |
41 | فایز | نایل، رستگار |
42 | فاطن | زیرک، دانا، آگاه |
43 | فاطر | آفریننده، خالق، از نامهای خداوند، نام سوره ای در قرآن کریم |
44 | فاضل | دارای فضیلت و برتری در علم |
45 | فاروق | تمیز دهنده و فرق گذارنده، لقب عمر خلیفه دوم |
46 | فارد | یگانه، تنها، تک، یکه |
منبع: سایت آکا
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}