قرآن، عقلانيت و پرسش گري (4)






پرسش از تاريخ:

يك دسته از پرسشها كه در قرآن آمده نسبت به گذشته و حرف و حديثهايي است كه مردم در باره آنها كم و بيش، سخناني شنيده اند و از پيامبر مي خواهند كه در باره ي حقيقت و چگونگي آنها سخن بگويد.
«الم تر الي الذين خرجوا من ديارهم و هم الوف حذرالموت فقال لهم الله موتوا ثم احياهم.» (1)
آيا از ‍[حال ] كساني كه از بيم مرگ از خانه هاي خود خارج شدند و هزاران تن بودند، خبر نيافتي پس خداوند به آنان گفت: تن به مرگ بسپاريد آن گاه آنان را زنده ساخت.
«الم تر الي الملا من بني اسرائيل من بعد موسي اذ قالوا النبي لهم ابعث لنا ملكا نقاتل في سبيل الله قال هل عسيتم ان كتب عليكم القتال الا تقاتلوا قالوا و ما لنا الا نقاتل في سبيل الله و قد اخرجنا من ديارنا و بنائنا فلما كتب عليهم القتال تولوا الا قليلا منهم و الله عليم بالظالمين.» (2)
آيا از [حال] سراني بني اسرائيل پس از موسي خبر نيافتي آن گاه كه به پيامبري از خود گفتند: پادشاهي براي ما بگمار تا در راه خدا پيكار كنيم[آن پيامبر] گفت: اگر جنگيدن بر شما مقرر گردد چه بسا پيكار نكنيد. گفتند: چرا در راه خدا نجنگيم، با آن كه ما از ديارمان و از [نزد] فرزندان مان بيرون رانده شده ايم. پس هنگامي كه جنگ بر آنان مقرر شد جز شماري اندك از آنان [همگي] پشت كردند و خداوند به [حال] ستمكاران داناست.
«الم ترالي الذي حاج ابراهيم في ربه ان آتاه الله الملك اذقال ابراهيم ربي الذي يحيي و يميت قال انا احيي و اميت قال ابراهيم فان الله ياتي بالشمس من المشرق فات بها من المغرب فبهت الذي كفر والله لا يهدي القوم الظالمين.» (3)
آيا از [حال] آن كسي كه چون خدا به او پادشاهي داده بود [و بدان مي نازيد، و] در باره پروردگار خود با ابراهيم محاجه [مي] كرد، خبر نيافتي؟ آن گاه كه ابراهيم گفت: من [هم] زنده مي كنم و [هم] مي ميرانم. ابراهيم گفت: خداي من خورشيد را از خاور بر مي آورد، تو آن را از باختر بر آور. پس آن كس كه كفر ورزيده بود مبهوت ماند. و خداوند قوم ستكار را هدايت نمي كند.
«او كالذي مر علي قريه و هي خاويه علي عروشها قال اني يحيي هذه الله بعد موتها فاماته الله مثه عام ثم بعثه قال كم لبثت قال لبثت يوما او بعض يوم قال بل لبثت مئه عام فانظر الي طعامك و شرابك لم يتسّنه و انظر الي حمارك و لنجعلك آيه للناس وانظر الي العظام كيف ننشزها ثم نكسوها لحما فلما تبين له قال اعلم ان الله علي كلي شيء قدير.» (4)
يا چون آن كس كه به شهري كه بامهايش يكسر فرو ريخته بود، عبور كرد و با خود مي گفت: چگونه خداوند، اهل اين ويرانكده را پس از مرگ شان زنده مي كند؟ پس خداوند، او را [به مدت] صد سال ميراند. آن گاه او را بر انگيخت، [و به او] گفت: چقدر درنگ كردي؟ گفت: يك روز يا پاره اي زا روز را درنگ كردم. گفت: نه، بلكه صد سال درنگ كردي، به خوراك و نوشيدني خود بنگر كه طعم و رنگ آن تغيير نکرده است، و به درازگوش خود نگاه كن كه چگونه متلاشي شده است. اين ماجرا براي آن است كه هم به تو پاسخ گوييم و هم تو را در مورد معاد نشانه اي براي مردم قرار دهيم. و به اين استخوانها بنگر، چگونه آنها را برداشته به هم پيوند مي دهيم؛ سپس گوشت برآن مي پوشانيم. پس هنگامي كه چگونگي زنده ساختن مرده براي او آشكار شد، گفت: اكنون مي دانم كه خداوند بر هر چيزي تواناست.
«هل اتاك حديث موسي. اذ نا داه ربه بالواد المقدس طوي.» (5)
آيا سرگذشت موسي بر تو آمد. آن گاه كه پروردگارش او را در وادي مقدس طوي ندا در داد.
«هل اتاك حديث الجنود. فرعون و ثمود.» (6)
آيا حديث [آن] سپاهيان. فرعون و ثمود بر تو آمد.
«الم ياتهم نبأالذين من قبلهم قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهيم و اصحاب مدين و الموتفكات اتتهم رسلهم بالبينات فما كان الله ليظلمهم ولكن كانوا انفسهم يظلمون.» (7)
آيا گزارش [حال] كساني كه پيش از آنان بودند قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهيم و اصحاب مدين و شهرهاي زير و رو شده به ايشان نرسيده است. پيامبران شان دلايل آشكار براي شان آوردند. خدا بر آن نبود كه به آنان ستم كند، ولي آنان برخود ستم روا مي داشتند.
«فاشارت اليه قالوا كيف نكلم من كان في المهد صبيا.» (8)
[مريم] به سوي [عيسي] اشاره كرد. گفتند چگونه با كسي كه در گهواره [و] كودك است سخن بگوييم.
«اذ قال لابيه يا ابت لم تعبد ما لا يسمع و لا يبصر ولا يغني عنك شيئا.» (9)
چون به پدرش گفت: اي پدر چرا چيزي را كه نمي شنود و نمي بيند و از تو چيزي را دور نمي كند، مي پرستي.
«قال اراغب انت عن الهتي يا ابراهيم لئن لم تنته لارجمنك و اهجرني مليا.» (10)
گفت: اي ابراهيم آيا تو از خدايان من متنفري اگر باز نايستي تو را سنگسار خواهم كرد و [برو] براي مدتي طولاني از من دور شو.
«و هل اتاك حديث موسي. اذ رأي نارا فقال لاهله امكثوا اني انست نارا لعلي اتيكم منها بقبس او أجد علي النار هدي.» (11)
آيا خبر موسي به تو رسيد. هنگامي كه آتشي ديد پس به خانواده خود گفت: درنگ نكنيد زيرا من آتشي ديدم اميد كه پاره اي از آن براي شما بياورم يا در پرتو آتش راه [خود را باز] يابم.
«الم تر كيف فعل ربك باصحاب الفيل. الم يجعل كيدهم في تضليل. و ارسل عليهم طيرا ابابيل. ترميهم بحجاره من سجيل. فجعلهم كعصف ماكول.» (12)
مگر نديدي پروردگارت با پيلداران چه كرد. آيا نينگ شان را بر باد نداد. و بر سرآنها دسته دسته پرندگاني ابابيل فرستاد.[كه] بر آنان سنگهايي از گل [سخت] مي افكندند. و [سرانجام خدا] آنان را مانند كاه جويده شده گردانيد.

پرسش از قيامت:

«هل اتاك حديث الغاشيه. وجوه يومئذ خاشعه. عامله ناصبه. تصلي نارا حاميه. تسقي من عين آنيه.» (13)
آيا خبر غاشيه به تو رسيده است. در آن روز چهر هايي زبونند. كه تلاش كرده رنج [بيهود] برده اند. [ناچار] در آتشي سوزان درآيند. از چشمه اي داغ نوشانيده شوند.
«افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لا ترجعون.» (14)
آيا پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريده ايم و اين كه شما به سوي ما بازگردانيده نمي شويد.

پرسشهايي كه خداوند ياد مي دهد.

يك دسته پرسشهايي در قرآن كريم است كه خداوند به پيامبرش مي فرمايد: تو از مخاطب خود اين گونه و اين امور را سؤال كن.
«قل ارايتكم ان اتاكم عذاب الله او اتتكم الساعه اغيرالله تدعون ان كنتم صادقين. بل اياه تدعون فيكشف ما تدعون اليه ان شاء و تنسون ما تشركون.» (15)
بگو: به نظر شما اگر عذاب خدا شما را دررسد يا رستاخيز شما را دريابد اگر راستگوييد كسي غير از خدا را مي خوانيد. [نه] بلكه تنها او را مي خوانيد و اگر او بخواهد رنج و بلا را از شما دور مي گرداند و آن چه را شريك [او] مي گردانيد فراموش مي كنيد.
«قل ارايتم ان اخذالله سمعكم و ابصاركم و ختم علي قلوبكم من اله غير الله ياتيكم به انظر كيف نصرف الايات ثم هم يصدفون.» (16)
بگو به نظر شما اگر خدا شنوايي شما و ديدگان تان را بگيرد و بر دلهاي تان مهر نهد، آيا غير از خدا كدام معبودي است كه آن را به شما بازپس دهد. بنگر چگونه آيات [خود] را [گوناگون] بيان مي كنيم سپس آنان روي بر مي تابند.
«قل ارايتكم ان اتاكم عذاب الله بغته او جهره هل يهلك الا القوم الظالمون.» (17)
بگو: به نظر شما اگر عذاب خدا ناگهان يا آشكارا به شما برسد، آيا جز گروه ستمگران [كسي] هلاك خواهد شد.
«قل من ينجيكم من ظلمات البرو البحر تدعونه تضرعا و خفيه لئن انجانا من هذه لنكونن من الشاكرين. قل الله ينجيكم منها و من كل كرب ثم انتم تشركون.» (18)
بگو چه كسي شما را از تاريكيهاي خشكي و دريا مي رهاند در حالي كه او را به زاري و در نهان مي خوانيد كه اگر ما را از اين [مهلكه] برهاند البته از سپاسگزاران خواهيم بود. بگو خداست كه شما را از آن [تاريكيها] و از هر اندوهي مي رهاند باز شما شرك مي ورزيد.
«دون الله ما لا ينفعنا و لا يضرنا و نرد علي اعقابنا بعد اذ هدانا الله كالذي استهوته الشياطين في الارض حيران له اصحاب يدعونه الي الهدي ائتنا قل ان هدي الله هو الهدي و امرنا لنسلم لرب العالمين.» (19)
بگو: آيا به جاي خدا چيزي را بخوانيم كه نه سودي به ما مي رساند و نه زياني و آيا پس از اين كه خدا ما را هدايت كرده از عقيده خود باز گرديم، مانند كسي كه شيطانها او را در بيابان از راه به در برده اند و حيران [برجاي مانده] است براي او ياراني است كه وي را به سوي هدايت مي خوانند كه به سوي ما بيا. بگو: هدايت خداست كه هدايت [واقعي] است و دستور يافته ايم كه تسليم پررودگار جهانيان باشيم.
«ومن الابل اثنين و من البقر اثنين قل الذكرين حرم ام الانثيين اما اشتملت عليه ارحام الانثيين ام كنتم شهداء اذ و صاكم الله بهذا فمن اظلم ممن افتري علي الله كذبا ليضل الناس بغير علم ان الله لا يهدي القوم الظالمين.» (20)
از شتر دو و از گاو دو، بگو آيا [خدا] نرها [ي آنها] را حرام كرده يا ماده ها را، يا آن چه كه رحم آن دو ماده در برگرفته است. آيا وقتي خداوند شما را به اين [تحريم] سفارش كرد حاضر بوديد. پس كيست ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ بندد تا از روي ناداني مردم را گمراه كند آري خدا گروه ستمكاران را راهنمايي نمي كند.
«قل اغيرالله ابغي ربا و هو رب كل شي و لا تكسب كل نفس الا عليها.» (21)
بگو: آيا جز خدا پروردگاري بجويم با اين كه او پروردگار هر چيزي است و هيچ كس جز بر زيان خود [گناهي] انجام نمي دهد.
«قل من حرم زينه الله التي اخرج لعباده و الطيبات من الرزق قل هي للذين امنوا في الحياه الدنيا خالصه يوم القيامه كذلك نفصل الايات لقوم يعلمون.» (22)
‍[اي پيامبر] بگو: زيورهايي را كه خدا براي بندگانش پديد آورده و [نيز] روزيهاي پاكيزه را چه كسي حرام گردانيده. بگو: اين [نعمتها] در زندگي دنيا براي كساني است كه ايمان آورده اند و روز قيامت [نيز] خاص آنان مي باشد. اين گونه آيات [خود] را براي گروهي كه مي دانند به روشني بيان مي كنيم.
«قل هل من شركائكم من يبدا الخلق ثم يعيده قل الله يبدا الخلق ثم يعيده فاني توفكون.» (23)
بگو: آيا از شريكان شما كسي هست كه آفرينش را آغاز كند و سپس آن را بر گرداند. بگو خداست كه آفرينش را آغاز مي كند باز آن را بر مي گرداند. پس چگونه [از حق] بازگردانيده مي شويد.
«قل هل من شركائكم من يهدي الي الحق قل الله يهدي للحق افمن يهدي الي الحق احق ان يتبع ام لا يهدي الا ان يهدي فما لكم كيف تحكمون.» (24)
بگو: آيا از شريكان شما كسي هست كه به سوي حق رهبري كند بگو : خداست كه به سوي حق رهبري مي كند. پس آيا كسي كه به سوي حق رهبري مي كند سزاوارتر است مورد پيروي قرار گيرد يا كسي كه را نمي نمايد، مگر آن كه [خود] هدايت شود شما را چه شده چگونه داوري مي كنيد.
«قل ارايتم ان اتاكم عذابه بياتا او نهارا ماذا يستعجل منه المجرمون.» (25)
بگو: به من خبر دهيد اگر عذاب او شب يا روز به شما دررسد. بزهكاران چه چيزي از آن به شتاب مي خواهند.
«قل من رب السماوات و الارض قل الله قل افاتّخدتم من دونه اولياء لا يملكون لأنفسهم نفعا و لا ضرا قل هل يستوي الاعمي و البصير ام هل تستوي الظلمات و النور ام جعلوا لله شركاء خلقوا كخلقه فتشابه الخلق عليهم قل الله خالق كل شيء و هو الواحد القهار.» (26)
بگو پروردگار آسمانها و زمين كيست. بگو: خدا. بگو: پس آيا جز او سرپرستاني گرفته ايد كه اختيار سود و زيان خود را ندارند. بگو: آيا نابينا و بينا يكسانند يا تاريكيها و روشنايي برابرند، يا براي خدا شريكاني پنداشته اند كه مانند آفرينش او آفريده اند و در نتيجه [اين دو] آفرينش بر آنان مشتبه شده است. بگو خدا آفريننده هر چيزي است و اوست يگانه قهار.

پرسشهاي خداوند از پيامبر در باره خود پيامبر:

«الم نشرح لك صدرك. و وضعنا عنك وزرك. الذي انقض ظهرك. و رفعنا لك ذكرك.» (27)
آيا براي تو سينه ات را نگشاده ايم. و بار گرانت را از [دوش] تو برنداشتيم. [باري] كه[گويي] پشت تو را شكست. و نامت را براي تو بلند گردانيديم.
«الم يجدك يتيماً فاوي. و وجدك ضالاً فهدي. و وجدك عائلا فاغني.» (28)
مگر نه تو را يتيم يافت پس پناه داد. و تو را سرگشته يافت پس هدايت كرد. و تو را تنگدست يافت و بي نياز گردانيد.

روش شناسي طرح پرسش

1. نداني علت پرسش گري

خود نيك مي دانيد كه دو كس هيچ نمي پرسد: كسي كه علم مطلق دارد و آن كس كه جهل مطلق دارد. كسي كه علم مطلق دارد چيزي نيست كه بخواهد بداند، مگر آن كه بخواهد با طرح پرسش، طرف خود را بيازمايد و يا آن كه مسخره اش كند و يا آن كه بخواهد از او اقرار بگيرد. انسان جاهل هم نمي پرسد؛ و وجهي هم ندارد كه بپرسد، چون چيزي نيست كه بخواهد بداند. بدين جهت تعالي و رشد در اين دو دسته ي علم مطلق و جهل مطلق، هرگز وجود نخواهد يافت.
اما دو دسته اند كه مي پرسند. يكي آن كه مي داند كه نمي داند. و ديگري آن كس كه نمي داند كه مي داند. اين دو، به جهت برخورداري از علم نسبي و جهل نسبي، در پي زدودن جهل از خود بر مي آيند. اين معني به گونه اي در آيه هاي شريفه زير، بازتاب يافته است:
«و ما ارسلنا قبلك الا رجالا نوحي اليهم فاسالوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون.» (29)
و پيش از تو [نيز] جز مرداني را كه به آنان وحي مي كرديم گسيل نداشتيم. اگر نمي دانيد از آگاه هان بپرسيد.
« ما ارسلنا من قبلك الا رجالا نوحي اليهم فاسالوا اهل الذكران كنتم لا تعلمون.» (30)
و پيش از تو [هم] جز مرداني كه بدي شان وحي مي كرديم، گسيل نداشتيم. پس اگر نمي دانيد از آگاهان بپرسيد.
انسان آن چه را كه مي داند وجهي ندارد كه بپرسد، گرچه اشتباه باشد و نداند هم كه اشتباه است. از آن جهت كه بدان آگاه است. چيزي نخواهد پرسيد. جايي و هنگامي مي پرسد كه نمي داند. آيه هم همين معني را بيان مي كند كه اگر نمي دانيد، دليلي ندارد كه همچنان در جهالت و ناداني بمانيد، بلكه اين شهامت و جسارت را در خود تقويت كنيد كه بتوانيد بپرسيد. و از آنان كه مي دانند و آگاه اند بپرسيد.
به نظر مي رسد كه با توجه به فضاي فراهم شده توسط قرآن است كه ياران پيامبر به دسته بندي افراد مي پردازند و آنان را اين گونه طبقه بندي مي كنند: مسروق بن اجدع (م. ح:63 ق) مي گويد:
«سه تن در دانش به اوج خود رسيدند: علي بن ابي طالب در مدينه [حجاز] ابن مسعود در كوفه [عراق] و ابودرداء در شام. هرگاه اين سه نفر بايكديگر ديدار كنند، ابن مسعود و ابودرداء، از علي بن ابي طالب سؤال خواهند كرد. هيچ گاه علي بن ابي طالب از آن دو سؤال نخواهد كرد.» (31)
بنابراين متوجه شده اند كه ميزان تشخيص سواد و آگاهي افراد از يك ديگر، پرسش و پاسخ آنان است.

2. تعيين عرصه پرسش

«يا ايها الذين آمنوا لا تسالوا عن اشياء ان تبدلكم تسؤكم و ان تسالوا عنها حين ينزل القران تبدلكم عفا الله عنها و الله غفور حليم. قد سالها قوم من قبلكم ثم اصبحوا بها كافرين.» (32)
اي كساني كه ايمان آورده ايد از چيزهايي كه اگر براي شما آشكار گردد شما را اندوهناك مي كند مپرسيد. واگر هنگامي كه قرآن نازل مي شود در باره آنها سؤال كنيد، براي شما روشن مي شود خدا از آن [پرسشهاي بيجا] گذشت و خداوند آمرزنده بردبار است. گروهي پيش از شما [نيز] از اين [گونه] پرسشها كردند آن گاه به سبب آن كافر شدند.
با توجه روايتي كه از حضرت امير(ع) نقل شده و داستاني كه در سوره بقره آمده تا اندازه اي ابهام از آيه زدوده مي شود. در سوره بقره، بني اسرائيل به جهت حرص و ولعلي كه در پرسيدن داشتند، پياپي سؤال مي كردند. گاهي اوقات پرسشها در حوزه ي باورهاست كه هر چه بيش تر پرسش شود، فضا روشن تر و مفاهيم و معاني آشكارتر مي گردد. از خدا، صفات خدا، قيامت، چگونگي قيامت، عذاب، جهنم، بهشت، نعمت، و... از اين قبيل امور هرچه بيش تر پرسيده شود، ميل و رغبت اهل ايمان بيشتر مي شود.
اما نسبت به حوزه ي رفتار و كردار بايد كمي دقيق و حساس بود. بايد توجه داشت كه در حوزه رفتار و كردار، هرچه پرسشها بيشتر شود، گرچه احتمال مي رود كه امور شفاف و روشن گردد، ولي احتمال آن هم مي رود كه با قيد و بندهاي اضافي، فرد دچار مشكل شود. بدين جهت بايد بين حوزه ي باورها و رفتار و كردار در پرسش از آنها فرق گذاشت. بني اسرائيل مشكل شان در اين بود كه با طرح پرسشهاي پياپي خود را دچار دشواري و سختي كردند. اگر در همان آغاز كه فرمود: گاوي را بكشيد، هر گاوي را كه مي كشتند به مقصود خود مي رسيدند. و اگر به مقصود نمي رسيدند، مدعي نبوت دچار مشكل مي شد. با طرح پرسشهاي ريز، از طرف خداوند قيد و بندهايي بيان شد كه پيدا كردن مصداق براي آن منحصر به مورد خاص گرديد.
كم و بيش، به همين مضمون، از حضرت امير(ع) بيان شده است كه فرمود:
«روزي پيامبر(ص) دستور الهي را براي انجام حج به مردم رساند. شخصي از آن ميان برخاست و پرسيد: آيا حج عملي است كه همه ساله بايد انجام دهيم؟ پيامبر بدان پاسخي نگفت. و او بر پرسش خود اصرار ورزيد و چندين بار تكرار كرد. به ناچار پيامبر بايد بدان پاسخ مي فرمود: پيامبر خطاب به وي فرمود؟ واي بر تو! چرا اين همه اصرار مي ورزي؟ اگر در پاسخ به تو، بلي بگويم مي داني كه چه بر سرت خواهد آمد؟ حج در همه سال بر تو واجب مي شود. و تو هم توان انجام همه ساله را نخواهي داشت؛ پس مخالفت خواهي كرد و گنهكار خواهي شد. مادام كه چيزي را براي شما بيان نكرده ام نسبت به آن اصرار و لجاجت نورزيد. اذا امرتكم بشيء فاتوا منه ما استطعتم . و اذا نهيتكم عن شيء فاجتنبوه.» (33)
با توجه به پايين بودن آستانه ي تحمل بيشتر افراد، همان بهتر كه نسبت به بعضي از امور ناآگاه باشند كه اگر آگاه شوند، خود دچار مشكل جدي خواهند شد. كسي كه زندگي عادي خود را مي كند همين كه متوجه شود كه مثلاً سرطان دارد، در يك لحظه از اين رو به آن رو مي شود. در اين موارد تأكيد قرآن بر اين است كه نسبت به بعضي از پرسشها مراقب ب
اشيد و حساسيت به خرج ندهيد و برآنها اصرار نورزيد و لجاجت نكنيد كه خودتان دچار مشكل مي شويد. چنانكه اين اتفاق، با اصرار همام بر بيان ويژگيهاي پارسايان براي خود او رخ داد. حضرت امير(ع) در روايت ديگري به همين معني تصريح مي فرمايد:
« ان الله افترض عليكم فرائض فلا تضيعوها، و حد لكم حدودا فلا تعتدوها، و نهاكم عن اشياء فلا تنتهكوها، و سكت لكم عن اشياء و لم يدعها نسيانا، فلا تتكلفوها.» (34)
در عرصه ي طرح پرسش، بايد در يك طبقه بندي بتوانيم پرسش خود را روشن كنيم كه با كدام حوزه در پيوند است: باورها، ارزشها، رفتارها، كردارها، و ... و در مرحله ي بعد، متوجه باشيم كه در پاسخ به پرسش مان سودي براي ما خواهد بود يا خير؟
نكته ي ظريفي كه در آيه بيان شده اين است كه پرسش به كشف و آشكار شدن چيزي مي انجامد. پرسش پرده ي ابهام و ايهام را كنار مي زند. حال چه بسا اين آشكار سازي و بيرون افتادن نهان ها و كنار رفتن پرده ها، خوب باشد و شايد هم پيامد ناگواري داشته باشد. بايد مراقب بعضي از پرسشهاي خود بود.
در آيات قرآن پرسشها را مي توان اين گونه دسته بندي كرد:
از نظرمحتوا: باورها، ارزشها، رفتارها و كردارها.
از نظر پرسش گر شايد بتوان اين گونه دسته بندي كرد: خداوند، فرشتگان، پيامبران، پيروان اديان: يهودي و مسيحي كفار و مشركان.
به نظر مي رسد حجم آياتي كه پيرامون پرسش مي چرخد بسيار زياد است و شايد نزديك به دو هزار آيه و حدود يك سوم قرآن باشد. البته منظور، پرسشهايي است كه در خود آيه بيان شده و در پاسخ به آن. آيات ديگري نيز نازل شده است. وگرنه بسياري از آيات ديگر در پاسخ به پرسشهايي است كه خود اين پرسشها در قرآن نيامده است.

سخن پاياني

با توجه به حجم بالاي پرسشهاي قرآني، اثرگذاري آنها در تحول جامعه ي عرب و آغاز تاريخ جديد، جاي ترديد ندارد كه اين پرسشها زمينه ي نگاه جديد را در عرب مكه و مدينه فراهم آورد و با گذشت زماني كوتاه، تبديل به فرهنگ و تمدن اسلامي گرديد. با توجه به آيات قرآن و بررسي پرسشهايي كه در خود قرآن آمده است، نكته هايي چند را مي توان استنباط كرد كه گرچه پاره اي از آنها در لابه لاي مقاله بيان گرديد:
1. از نظر قرآن زندگي بشر از آدم آغاز و هم چنان ادامه دارد تا روزگاري كه به پايان برسد.
2. بشر در درازناي تاريخي خود يك خط صاف و هموار را نپيموده است؛ بلكه همواره همراه با تحول و دگرگوني بوده است و خواهد بود.
3. از آغاز آفرينش انسان تا دوره ي نوح و از دوره ي نوح تا دوره ي پيامبر خاتم(ص) به نظر مي رسد در فضاي خاص جغرافيايي كه در قرآن بيان شده دو دوره ي اساسي و بنيادي است.
4. از ميزان پرسشهاي مطرح شده در هر عصر و دوره، مي توان ميزان رشد و توسعه ي فكري آن جامعه را مورد بررسي و ارزيابي قرارداد.
5. به ميزاني كه از آفرينش انسان جلوتر مي آييم، به ميزان آياتي كه درباره ي آنها اشارات و توضيحاتي دارد، به نظر مي رسد برحجم پرسشها افزوده مي شود.
6. اوج و فراواني پرسشها در دوره ي بسيار كوتاه زندگاني پيامبر خاتم است. در آيات زيادي به طرح پرسش پرداخته شده است.
7. به نظر مي رسد رابطه تأثير و پرسش و توسعه ي آگاهي و پيشرفت علمي جامعه دو سويه و متقابل است. هر چه آگاهي افزايش بيابد، پرسشها نيز افزايش خواهد يافت. و هر چه پرسشها افزايش بيابد، آگاهي نيز افزايش خواهد يافت.
8. به نظر مي رسد براي طرح پرسش در قرآن كريم حد و مرزي بيان نشده است، مگر مرز ايجاد دشواري براي خود انسان. يعني پرسش تا بدان حد آزاد است كه خود پرسش گر و ديگران را دچار مشكل و آسيب نكند.
9. بنابراين مرز ممنوعه ي پرسش عرصه ي رفتار و ايجاد قيدوبند در كردار و رفتار است كه چه بسا پرسش گر و ديگران را دچار آسيب و يا دشواري كند.
10. در تمامي عرصه ها، به جز آن چه بيان گرديد، منعي براي طرح پرسش نخواهد بود. و نوع پرسشهايي كه به عناوين گوناگون در قرآن آمده، بهترين گواه بر اين ادعاست.
11. نكته ي مهم در پرسشهايي كه در قرآن مطرح است، بويژه از جانب انسان، چه افراد عادي و چه انبياء براي فهم و آگاهي و يا از سر ژرفكاوي است.
12. با توجه به گذشته ي تاريخي بشر مي توان نتيجه گرفت كه اين پيشرفت تا فرجام جهان آفرينش همچنان ادامه خواهد داشت.
13. در تقاوت بين انسان و فرشتگان به نظر مي رسد تحولي كه از نظر تاريخي براي انسان وجود دارد براي فرشتگان وجود ندارد؛ زيرا پيش از آفرينش انسان و بعد از آفرينش نوع پرسش فرشتگان تغييري پيدا نمي كند.
14. به نظر مي رسد بيشتر پرسشهايي كه در قرآن از جانب انسانها مطرح شده است، ناظر به دگرگونيهايي است كه رخ داده است. و اين دگرگونيها سبب آن شده كه فرد نتواند اين دگرگوني را در درون خود حل و فصل كند. مانند پرسشهاي ابراهيم، يا هاجر و حتي پرسش فرشتگان و يا پرسش شيطان كه در نوع اين پرسشها، تغيير و تمايز به گونه اي آشكار و يا نهان شده است.
15. نگارنده از اين منظر، تورات و انجيل را مطالعه نكرده، ولي مي توان حدس زد كه حجم پرسش در كتاب تورات و انجيل بسيار كمتر از قرآن كريم باشد. چنانچه اين تفاوت بين تورات و انجيل نيز بايد وجود داشته باشد.
16. همه ي آن چه گفته آمد، در حوزه جغرافيايي است كه قرآن از آن سخن گرفته است و مقايسه هم بايد در همين حوزه اتفاق بيفتد، نه آن كه اين حوزه را با يونان و ديگر جاها مقايسه كرد.
17. اگر پرسش مي تواند بيانگر رشد و تعالي يك جامعه باشد، پس پيش گيري و ممانعت از پرسش و پرسش گري، خسارت غير درخور جبراني در پي خواهد داشت كه زيان آن به همه ي بشريت خواهد رسيد، نه فقط به قوم و گروه خاص، چنانكه سود هر پرسش به همگان خواهد رسيد.
18. اگر تاريخ بعد از اسلام با پيش از اسلام، فقط به همان ميزان كه در قرآن آمده است مقايسه شود، به نظر مي رسد مي توان راز و علت شكل گيري و شكوفايي و رشد تمدن اسلامي و در فرجام، فروپاشي آن را فهم كرد كه فراواني پرسش گري و پيش گيري از آن ، نقش اصلي و كليدي داشته و دارد كه تساهل و تسامح از شاخه هاي آن است.
19. به گواه قرآن اگر جامعه ي ايران بخواهد در توليد انديشه، پيشگام باشد، بايد عرصه را براي طرح هر نوع پرسش فراهم آورد و پرسش گري به عنوان فرهنگ همكاني در سطح جامعه به حقيقت بپيوندد. چنانكه اين فرهنگ در قرن اول و دوم و سوم شكل گرفت و به سامان شد و در قرن چهارم به اوج شكوفايي خود رسيد و تمدن اسلامي را فراهم آورد. باشد كه دگر باره بتوانيم فرهنگي نوين مبتني بر اقتضاء هاي جديد بشري بر پايه هاي استوار يكتا پرستي فراهم آوريم.

پي نوشت :

1. بقره،243.
2. بقره،246
3. بقره،257
4. بقره، 259
5. نازعات،15
6. بروج، 17-18
7. توبه،70
8. مريم،29
9. مريم،42
10. مريم،46
11. طه،9-10
12. فيل،1-2
13. غاشيه،1
14. مومنون، 115
15. انعام،40-41
16. انعام،46
17. انعام،47
18. انعام، 63
19. انعام، 71
20. انعام،144
21. انعام،164
22. اعراف،32
23. يونس،34
24. يونس،35
25. يونس،50
26. رعد،16
27. انشراح،1
28. ضحي،6-8
29. سوره انبياء،7
30. سوره نحل،43
31. مختصرتاريخ دمشق، ج 27/18
32. مائده، 101-102
33. مجمع البيان ، طبرسي، ج429/3، مؤسسه اعلمي ، بيروت 1415ق.
34. همان