غلبه فرهنگي و برتري ملل

نويسنده:دکتر عباس مقتدايي (1)




با نگاهي به انديشه ابن خلدون

چکيده

انقلاب اسلامي ايران با پيروزي خود سبب شد تا موجي از خيزش اسلامي در کشورهاي مسلمان ايجاد شود، و شرايط خاص بين المللي ناشي از فروپاشي شوروي سبب شد تا هجمه ي جهان غرب بر ملل مسلمان و غيرمسلمان در اين سوي عالم افزايش يابد، و مفهوم تهاجم فرهنگي غرب، ابعاد گسترده تري يابد.
در اين مقال، موضوع تهاجم فرهنگي و تفوق و غلبه ي يک فرهنگ بر فرهنگ هاي ديگر مورد بررسي قرار گرفته است. ديدگاه ابن خلدون به عنوان نخستين جامعه شناسي که موضوع تهاجم فرهنگي را با طرح «قوم غالب و مغلوب» بيان کرده، مطرح شده است. ويژگي ها و مختصات تهاجم فرهنگي در شانزده سرفصل عمده مورد توجه و ارزيابي قرار گرفته است. در نتيجه گيري، پيش بيني شده است که در دهه هاي آينده، روند خيزش اسلامي و استقرار حکومت بر مبناي اسلام در عرصه ي بين المللي، افزايش مي يابد، و با شکل گيري هويت جديد در جوامع اسلامي، و دست يابي به خودباوري، زمينه ي معکوس شدن هجوم فرهنگي و اين بار از جهان اسلام به غرب فراهم مي شود، و انديشه هاي قدرتمند اسلامي که مبتني بر مبناي اخلاقي اسلام است به سرعت دنياي غرب را تحت تأثير قرار خواهد داد.

کليد واژه ها

فرهنگ، تهاجم فرهنگي، غلبه ي فرهنگي، سيطره ي فرهنگي، مهندسي فرهنگي، ابن خلدون.

ويژگي هاي فرهنگ

جامعه شناسان و صاحب نظران حوزه هاي مختلف علوم مرتبط با مقوله ي فرهنگ، صدها تعريف از فرهنگ ارائه کرده اند! با توجه به حدود سي صد تعريف که از فرهنگ ارائه شده است مي توان به چند ويژگي آن پي برد:
الف. ويژگي هويت بخشي فرهنگ: در اين بخش از تعريف فرهنگ به اين نکته توجه مي شود که حب ذات و صيانت نفس، نه تنها حائز جنبه ي فردي است، و هر شخص تمايل به اين دارد که خود را در برابر خطرات و تهديدها و هجوم ها حفظ کند؛ بلکه از منظر اجتماعي نيز، گروهي که در يک زمره و مجموعه قرار مي گيرند، (مشروط بر اين که ويژگي هاي يک قوم و ملت را داشته باشند) همواره تلاش مي کنند تا، روح جمعي خود را حفظ، و آن را به نسل هاي بعدي منتقل کنند.
ب. ويژگي توسعه طلبي فرهنگ: به اين معنا که فرهنگ در وجود و ذات خود علاقه مند است که تبادل، ارتباط و انتقال ميان خود و ديگران را به وجود آورد، و برقرار کند، و در اين روند، انتزاج و رشد و پيشرفت، از خصوصيت هاي فرهنگ محسوب مي شود.
ج. ويژگي خلاقيت و پويايي فرهنگ: به اين معنا که فرهنگ هاي مختلف، پديده هاي اجتماعي داراي عمق و ريشه هستند، و به همين دليل، متناسب با شرايط و مقتضيات و يا بسترهاي متفاوت زمان و مکان، قابليت تطبيق خود با شرايط و اوضاع و احوال را دارند، و هر چه اين عمق و ريشه، جدي تر و قوي تر باشد، از بين بردن و برکندن آن نيز، دشوارتر است. فرهنگ هايي که از ريشه وعمق برخوردار باشند، اگر چه ممکن است در مقاطعي دچار آفت شوند؛ اما همانند گياهان داراي ريشه ي قوي، ديرتر آسيب کلي و جدي مي بينند.
البته فرهنگ ها با توجه به آبشخور و نيازمندي ها و تغذيه اي که از آن بهره مي گيرند، قابليت هاي مختلف نيز پيدا مي کنند. هر چه ريشه هاي فرهنگي از عمق و منابع تغذيه اي مناسب تري برخوردار باشد، مي تواند سيطره و گستره ي بيشتري نيز پيدا کند. در چنين حالتي از بين بردن و برکندن آن نيز به راحتي صورت نمي گيرد، و حتي اگر در مواردي، بخشي از مظاهر فرهنگي، مورد هجمه و دست خوش نابودي شود، باز هم جوانه هاي بعدي فرهنگ رشد مي کند، و دقيقا مانند گياهي که جوانه هاي آن مي توانند تنومند شوند، فرهنگ نيز مي تواند پس از هجمه، مجددا رشد و نمو کند.
نگرش گياهواره اي به فرهنگ، گوياي واقعيت ديگري نيز هست که تشابه فرهنگ و رشد گياه را يادآوري مي کند. نگرش بر مبناي اين ديدگاه، بر اين باور است که همه ي فرهنگ ها به کندي و به صورت تدريجي (و با قدري مسامحه شايد بتوان گفت، آرام و به صورت نامحسوس) تغيير و يا رشد مي کنند.
روان شناسي اجتماعي، تغييراتي که در يک فرهنگ به وجود مي آيد را ناشي از عوامل خاصي مي داند که اين عوامل از رفتارهاي جمعي و ويژگي هاي شخصيتي افراد و اجتماع نشأت مي گيرد. همين انگيزه ها و زيرساخت هاي موجود است که مي تواند شيوه و يا نحوه ي برخورد و تقابل، تعامل و يا تهاجم فرهنگي را شکل دهد.

فرهنگ و تقسيم بندي هاي آن

در بسياري از تحقيقات و پژوهش هاي ارائه شده که به گونه اي با مقوله ي فرهنگ مرتبط هستند در ابتدا فرهنگ را تعريف، و تقسيم بندي هاي مختلف آن را ارائه مي کنند. در اين تحقيقات، مرسوم است که هر گاه از موضوع فرهنگ، سخن به ميان مي آيد، موضوع تمدن را نيز بررسي مي کنند. شايد بتوان اين گونه نتيجه گرفت که در برخي از تحقيقات اين حوزه، با تفکيک قائل شدن ميان تمدن و فرهنگ، فرهنگ مادي و فرهنگ غير مادي را از يکديگر جدا مي کنند، و آن چه در قالب فرهنگ مادي است، به آن نام «تمدن» مي نهند، و مطالعه ي آن را در زمره ي کار علم مردم شناسي قلمداد مي کنند (2) ؛ اما با بررسي مطالعات صورت گرفته در حوزه ي فرهنگ مي توان اين گونه استنباط کرد که محققان و پژوهشگران، علاقه مند هستند که ميان آن بخش از فرهنگ که جنبه مادي پيدا مي کند، و محسوس، ملموس و قابل اندازه گيري با موازين کمي و علمي است، و آن بخش از فرهنگ که غير مادي است، و قابل اندازه گرفتن با معيارهاي کمي نيست، و نمي توان آن ها را به راحتي مقايسه و ارزيابي کرد، تفکيک قائل شوند. (3)
نمونه هايي از نوع اول که فرهنگ مادي بر آن اطلاق مي شود عبارتند از: فنون، ابزارهاي کاربردي و توليدي، صنعتي و ... و آن بخش که در زمره فرهنگ غير مادي برشمرده مي شود، مصاديقي دارد نظير: معتقدات، زبان، هنر، ادبيات، رسوم و ... .
البته همان گونه که در بسياري از رشته هاي ديگر علوم مشاهده مي شود، در حوزه ي مطالعات فرهنگ و مطالعات تمدن نيز، يک دستي و هم نوايي ميان محققان و پژوهشگران وجود ندارد؛ اما حاصل اين مطالعات و جمع بندي نکات مطرح شده در پژوهش هاي موجود، بيانگر اين واقعيت است که فرهنگ مادي و غيرمادي، اگر چه ممکن است ظواهر متفاوتي داشته باشند؛ اما في الواقع، پيوند و تأثير و تأثر متقابلي نيز بر يکديگر دارند. به همين دليل است که امروزه طراحان امور اجتماعي به اين نکته، اهميت ويژه مي دهند که اگر قرار است در بخش هاي مادي، تغييرات و تحولاتي صورت گيرد که در نهايت بر اجتماع، تأثيرگذاري لازم را داشته باشد، بايد هم زمان با آن، به مقوله ي فرهنگ، يعني آن بخش غير مادي نيز، توجه ويژه نشان داده شود.
در موضوعي که اين متن به مطالعه ي آن مي پردازد، همين بحث، اهميت ويژه اي دارد؛ زيرا در مقوله ي مهندسي فرهنگي يا مهندسي اجتماع، اگر پي گيري کنندگان آن موفق شوند اعتقادات، زبان، هنر، ادبيات، رسوم، و مسائلي از اين دست را تغيير دهند، و يا به عبارت ديگر آن ها را به نحوه ي دلخواه بسازند، بسيار سريع و راحت مي توانند ذائقه، سليقه و نوع نگرش مردم به مقوله ي امور مادي مربوط به آن ها را نيز تغيير دهند.
اين نوع از تفکر و اين انديشه در جامعه شناسان و عالمان سياسي و حکماي دوره هاي پيشين نيز مطرح شده است، و نمونه ي بسيار واضح آن ابن خلدون است که در متن همين مقاله به طرح ديدگاه هاي وي خواهيم پرداخت.
يکي ديگر از کساني که در همين زمينه سخن و ديدگاه دارد، افلاطون است. به عنوان مثال وي در زمينه ي تأثيرگذاري هنر، معتقد است اگر مي خواهيد جامعه اي را تغيير دهيد، مي توانيد اين تغيير را از راه موسيقي پي گيري کنيد. او معتقد است که اگر موسيقي يک جامعه عوض شود، مي توانيد به واسطه آن، نوع نگرش جامعه را متناسب با ديدگاه خود تغيير دهيد.
آن چه امروزه به عنوان بخش «مهندسي فرهنگي» مورد توجه کشورها و تصميم گيرندگان و رهبران آن ها است اين است که بايد از طريق عناصر فرهنگي و به عبارتي، حرکت هاي «نرم» و ملايم، مسير و جهت اجتماعات رقيب را نيز به نفع اجتماع خودي تغيير داد. آن گونه که برخي از کشورها با توليد فيلم ها، سريال ها و يا کتاب هاي مختلف ادبي، رمان و هنر تلاش مي کنند به اين هدف اساسي دست يابند. (4)
انقلاب اسلامي ايران نيز از بدو تأسيس به ويژه در انديشه رهبري آن به همين نکته توجه داشته است، و تلاش کرده است تا مقهور تهاجم فرهنگي دشمن نشود، و بسياري از برنامه ريزي هاي کشور (اگر چه در برخي موارد، عملياتي نشد، و به نتيجه ي مطلوب نرسيد) در جهت دست يابي به همين هدف بوده است؛ زيرا انقلاب اسلامي، همواره تلاش کرده است تا غلبه ي سياسي، اقتصادي، امنيتي و نظامي ايجاد شده در طي ساليان گذشته و قبل از انقلاب، توسط قدرت هاي سلطه جو را به حاشيه براند، و کم رنگ تر کند، و در نهايت، از آن خلاصي يابد، و اين موضوع امکان پذير نخواهد بود؛ مگر در سايه ي توجه به مقوله ي فرهنگ. کاملا واضح است که در موارد متعددي، رهبري نظام جمهوري اسلامي به اين نکته اشاره کرده، و دست اندرکاران را توجه داده است، به عنوان مثال، جملات زير مطالبي است که در جمع مسؤولان نظام، رييس جمهور و سفراي کشورهاي خارجي بيان شده، و بر همين مسأله تأکيد رفته است که غلبه ي سياسي، اقتصادي، امنيتي و نظامي يک ملت بر ملتي ديگر، در سايه ي غلبه ي فرهنگي امکان پذير است:
«بزرگ ترين عنصر فرهنگي و کانال عمده ي انتقال فرهنگ يک ملت، زبان او است، و امروز کشورهاي مقتدر دنيا تلاش مي کنند تا با رايج کردن زبان خود در دنيا، لباس، آداب، سنن، عقايد، فرهنگ و باورهاي اجتماعي اي که خود قبول دارند را بر ملت ها تحميل کنند» . (5)
البته تعابير مختلفي از سوي مقام معظم رهبري در سال هاي گذشته بيان شده است که هر يک به نوعي همين مبحث و موضوع «غلبه ي فرهنگي بيگانه» را مورد توجه قرار مي دهد؛ تعابيري همچون «تهاجم فرهنگي» ، «شبيخون فرهنگي» ، «غارت فرهنگي» و حتي «قتل عام فرهنگي» نيز به کار برده شده است:
«دشمن از راه اشاعه ي فرهنگ غلط (فرهنگ فساد و فحشا) سعي مي کند جوان هاي ما را از ما بگيرد، کاري که دشمن از لحاظ فرهنگي مي کند يک «تهاجم فرهنگي» بلکه بايد گفت يک «شبيخون فرهنگي» ، يک «غارت فرهنگي» و يک «قتل عام فرهنگي» است. امروز دشمن اين کار را با ما مي کند، چه کسي مي تواند از اين فضيلت ها دفاع کند؟ آن جوان مؤمني که دل به دنيا نبسته، دل به منافع شخصي نبسته، و مي تواند بايستد، و از فضيلت ها دفاع کند، کسي که خودش آلوده و گرفتار شده است که نمي تواند از فضيلت ها دفاع کند. اين جوان با اخلاص مي تواند دفاع کند.
اين جوان از انقلاب، از اسلام و از فضائل و ارزش هاي اسلامي مي تواند دفاع کند...» . (6)

مفاهمه و تعامل يا مقابله و تهاجم؟

يکي از مباحث جامعه شناسي و نيز روابط بين الملل که ذهن انديشمندان و محققان اين حوزه و سير حوزه هاي مرتبط را به خود معطوف کرده است، مقوله ي مفاهمه و تعامل فرهنگي است. اين موضوع، از سوي بسياري صاحب نظران مطرح شده است که فرهنگ هاي مختلف در اثر ارتباطات در صحنه ي بين المللي با يکديگر تفاهم و تعامل دارند؛ مفاهيمي نظير گفت و گوي تمدن ها که سازمان ملل متحد و به ويژه يونسکو در سال 1002 م مطرح کرد، نمونه اي از اين دست مطالب و موضوعات است به اين معنا که سازمان ملل متحد در قالب سازمان فرهنگي، علمي و تربيتي ملل متحد (يونسکو) تلاش مي کند تا مبادلات فرهنگي ميان ملت ها از يک سو افزايش يابد، و از سوي ديگر در نتيجه ي مفاهمه و فهم مشترک فرهنگ ها از يکديگر، هر روز زمينه ي بروز و ظهور خشونت و يا اختلاف، کم و کم تر شود. (7)
انديشمندان و صاحب نظران از منظرهاي مختلفي به موضوع نحوه ي تعامل فرهنگ ها با يکديگر و يا تعامل و برخورد تمدن ها با يکديگر پرداخته اند. مثلا هانتينگتن با طرح موضوع برخورد تمدن ها اين موضوع را مورد تأکيد قرار مي دهد که تمدن هاي مختلف در دنياي کنوني با يکديگر تضاد و تعارض دارند، و اين تعارضات در حوزه هاي مختلف بروز و ظهور مي يابد. (8) در حالي که برخي از صاحب نظران و يا مسؤولان دولتي و حکومتي، بحث گفت و گوي تمدن ها را مطرح کردند؛ از جمله رييس جمهوري ايران که اين مبحث را مطرح کرد، و متعاقب آن، سازمان يونسکو، سال 2001 ميلادي را به عنوان «سال گفت و گوي تمدن ها» تعيين کرد.
اين که بررسي نقش و جايگاه جامعه شناسانه ي تهاجم فرهنگي به عنوان مانعي که مي تواند در مسير تحقق گفت و گو و مفاهمه ميان فرهنگ ها و تمدن ها مانعي جدي ايجاد کند، در برخي محافل علمي، سياسي و اجتماعي مورد توجه قرار گرفته است، و اگر چه در دوره هاي پيشين، مقوله ي تهاجم فرهنگي در پاره اي موارد به عنوان يک «توهم» مطرح مي شد، اما امروز بحث تهاجم فرهنگي به عنوان يک واقعيت انکار ناپذير، هم در عرصه ي روابط بين الملل و هم در عرصه ي روابط فرهنگي در داخل و خارج دولت ها و کشورها مورد توجه قرار مي گيرد.

تهاجم فرهنگي و ديدگاه ابن خلدون

ابن خلدون متولد سال 237 ق برابر با 1332 ميلادي است. کتاب مهمي که از ابن خلدون براي ما به يادگار مانده است عنواني طولاني دارد: کتاب العبر و ديوان المبتدا و الخبر في ايام العرب و العجم و البربر و من عناصرهم من ذوالسلطان الاکبر. اين کتاب براساس آن چه خود ابن خلدون بيان کرده است، مشتمل بر يک مقدمه و سه کتاب است. کتابي که امروزه ما به عنوان مقدمه ي ابن خلدون مي شناسيم، در واقع، مقدمه و کتاب اول از کتاب العبر است.
در اين کتاب، موضوعات متفاوت و متعددي، بيان شده است؛ تاريخ عرب، تاريخ اسلامي، تاريخ مشرق، تاريخ بربر و تاريخ مغرب زمين. شرح حال هاي مختلفي نيز در اين کتاب وجود دارد. مقدمه مورد استفاده ي بسياري از نويسندگان و جامعه شناسان غربي قرار گرفته است. هم چنين خاورشناسان مختلفي از اين کتاب و موضوعات آن استفاده کرده اند. «اشميت» ، «روزنتال» ، «ونکرمن» ، «لووي» ، «گابريلي» و کساني مانند «رنمونيه» از جمله اين افراد هستند. هم چنين «توين بي» در مجلدات متعدد آثار خود از ابن خلدون نام برده است. «توين بي» در مورد ابن خلدون ديدگاه جالب توجهي دارد.
وي معتقد است:
«ابن خلدون در مقدمه اي که براي تاريخ عمومي خود نوشته، به درک و تصور و ابداع فلسفه اي براي تاريخ نائل آمده است که بي شک در نوع خود، از بزرگ ترين اعمال به شمار مي رود. فلسفه اي که با هر عقلي در هر زمان و مکان تطبيق مي کند» . (9)
ابن خلدون در بخشي از کتاب خود، مباحثي را مطرح کرده است که مي توان آن را به عنوان تصور ابن خلدون هجمه ي فرهنگي و به تبع آن، غلبه يک قوم بر قوم ديگر، قلمداد کرد. به طور مشخص، ابن خلدون در فصل بيست و سوم مقدمه، بابي باز کرده است با عنوان «در اين که قوم مغلوب، همواره شيفته ي تقليد از شعائر و آداب و طرز لباس و مذهب و ديگر عادات و رسوم ملت غالب است» . (10)
ابن خلدون در اين بخش به اين نکته اشاره مي کند که چون انسان ها همواره به دنبال کمال و برتري هستند، هنگامي که از قومي ديگر دچار شکست مي شوند، برتري قوم پيروز را امري مهم قلمداد مي کنند، و اين اهميت ذهني سبب مي شود که قوم غالب، در نهاد ملت مغلوب، مورد بزرگداشت قرار گيرد. وي بر اين اعتقاد است که به مرور زمان، «ملت مغلوب» در فرمانبري خود از قوم پيروز، دچار اشتباه مي شود، و به جاي اين که اين اطاعت را معلول غلبه ي طبيعي آن قوم بداند، آن را به کمال و برتري آنان نسبت مي دهد.
ابن خلدون معتقد است که اگر ملتي دچار چنين پنداري شود، و مدت زماني، اين پندار تداوم پيدا کند، به آرامي اين پندار، به اعتقاد دروني بدل شود، و بر همين اساس، قوم مغلوب براي کسب همه ي آداب و شؤون قوم غالب، تلاش مي کند، و به اين نتيجه خواهد رسيد که هر چه بيشتر به قوم غالب، تشبه پيدا کند.
ابن خلدون بر آن است که اگر چنين اتفاقي بيفتد، قوم غالب به راحتي مي تواند شاهد اقتدار و پيروزي همه جانبه و بدون دردسر بر قوم مغلوب باشد.
بنابراين از نظر ابن خلدون، قوم غالب و کشور پيروز که در زمينه ي نظامي به پيروزي دست يافته است، همواره تلاش خواهد کرد تا چنين ويژگي ذهني و جايگاهي را در قوم مغلوب ايجاد کند؛ چرا که در اين حالت مي تواند به آساني و بدون دردسر به تفوق و برتري خود ادامه دهد. ابن خلدون معتقد است:
«ملت شکست خورده، پيروزي غلبه جويان را از عصبيت يا قدرت و دلاوري آنان نمي داند؛ بلکه گمان مي کند اين غلبه، در پرتو عادات و رسوم و شيوه زندگي آن قوم حاصل آمده است» . (11)
ملاحظه مي شود که تحليل ابن خلدون از رفتار قوم غالب و مغلوب اين است که قوم مغلوب به مرور فراموش مي کند که غلبه و برتري قوم غالب، در نتيجه ي توانمندي مادي آن ها بوده است، و به مرور، به اين ذهنيت ها مي رسد که چون آن ها چنين رسم و شيوه هايي از زندگي دارند ، و يا به دليل اين که اين گونه عادات را در خود متوفر کرده اند، توانسته اند بر ديگران پيروز شوند و برتري يابند.
او مي گويد: «به علت همين گونه اشتباهات مي بينيم که قوم مغلوب، خواه در نوع لباس و مرکوب و سلاح، و خواه در چگونگي پوشيدن و به کار بردن و حتي شکل و رنگ آن ها، همواره از قوم پيروز تقليد مي کند، و بلکه در همه ي عادات و شؤون زندگي به آن قوم، تشبه جويد» . (12)
ابن خلدون در ادامه ي اين بحث با مثالي عيني از رفتاري که پسران در مقايسه با پدران خود دارند، و در بسياري موارد تلاش مي کنند خود را شبيه پدران خود جلوه دهند، چنين نتيجه مي گيرد که در اثر اعتقادات ذهني، قوم مغلوب تلاش مي کند تا در آداب و رسوم و شيوه زندگي و رفتارها، خود را متناسب با قوم غالب تغيير دهد. وي معتقد است اگر اين موضوع، تداوم پيدا کند، نسل هاي بعدي قوم مغلوب، به سرعت در قوم غالب مضمحل مي شوند، و به عبارت ديگر، در قوم غالب، هضم خواهند شد.
از منظر ابن خلدون، هنگامي استيلا و غلبه واقعي حاصل مي شود که چنين رفتاري توسط قوم مغلوب در عمل مشاهده شود.

تهاجم فرهنگي و ويژگي هاي آن

هر گاه فرهنگي در برابر فرهنگ جامعه اي ديگر قرار گيرد، و يک اجتماع با کارکردهاي مختلف درصدد تحميل ارزش ها و ديدگاه هاي خود بر اجتماعي ديگر باشد، و در اين مسير، از قدرت و غلبه خود در بخش هاي سياسي، اقتصادي و نظاير آن استفاده کند تا به مقصد خود يعني تفوق و غلبه تمام عيار، و يا در غلبه در پاره اي بخش هاي مورد نظر خويش دست يابد، چنين تهاجمي را «تهاجم فرهنگي» مي نامند.
در پديده ي تهاجم فرهنگي، يک اجتماع و يا ديدگاه اجتماعي، خود را در موضعي بالاتر قرار مي دهد، و با استفاده از ابزارهاي مختلف به تحميل و تفوق روزافزون ارزش هاي خود مي پردازد. در اين زمينه چند موضوع، قابل توجه است که به اختصار به آن ها مي پردازيم:
1. هنگامي تفوق و غلبه فرهنگي صورت مي گيرد که فرهنگ رقيب (يا فرهنگ درصدد غلبه) ، در شرايط قدرت، قرار داشته باشد، و رقيب آن، در شرايط ضعف باشد؛ زيرا اگر دو فرهنگ در موقعيتي برابر قرار داشته باشند، قاعدتا غلبه ي فرهنگي صورت مي گيرد؛ ولي ممکن است در چنين حالتي، به دليل تساوي دو فرهنگ، تبادل فرهنگي و يا هجمه ي دو سويه ي فرهنگ صورت پذيرد.
2. فرهنگ مهاجم، هنگامي مي تواند موقعيت برتر به دست آورد، و تهاجم مؤثر انجام دهد که خود، انگيزه لازم براي انجام اين تهاجم را در درون خود پرورده و مهيا کرده باشد.
3. فرهنگ مورد هجمه در موقعيتي که ضعف دروني داشته باشد، و يا از تهاجم رقيب، نگراني و هراس و واهمه داشته باشد، ضربه پذيرتر خواهد شد.
4. نگرش و ذهنيت افراد جامعه و کل اجتماع در خصوص قوت و يا استحکام فرهنگ خودي در پذيرش تهاجم و مؤثر واقع شدن آن، و يا طرد تهاجم و مؤثر نشدن آن، نقشي اساسي ايفا مي کند؛ به اين معنا که اگر فرهنگي خود را آسيب ناپذير بداند، و يا خود را داراي موقعيتي قلمداد کند که مي تواند هجوم هاي مقطعي و يا مداوم فرهنگي را از سر بگذراند، و مقابله ي لازم در اين خصوص را انجام دهد، در چنين حالتي، تهاجم فرهنگي، بسي ديرتر، کارآ و مؤثر واقع خواهد شد.
5. فرهنگ مهاجم به صورت گام به گام و يا دفعي عمل مي کند؛ اما در اين عملکرد گام به گام يا دفعي به حذف تدريجي ارزش هاي حاکم بر جامعه در ابعاد ملي، مذهبي و نظاير آن اقدام مي کند، به گونه اي که اذهان عمومي، هر روز بيش از پيش نسبت به هويت و ارزش هاي پيشين، بيگانه مي شود، و آمادگي لازم براي کسب ارزش ها و هويت جديد را مي پذيرد، در صورتي که اين اتفاق بيافتد، هر روز بر حيطه و حوزه ي عمل فرهنگ مهاجم افزوده مي شود، و از قدرت عرض اندام فرهنگ مورد هجوم، کاسته مي گردد.
6. فرهنگ مهاجم تلاش مي کند تا مراکز فرهنگي و آموزشي توليد کننده ي فرهنگ خودي، در جامعه مورد هجوم را آسيب پذير، و حتي الامکان متوقف کند، و مراکز فرهنگي و آموزشي که پرورنده ي فرهنگ بيگانه (فرهنگ مهاجم) است را تأسيس و يا جاي گزين کند.
7. فرهنگ مهاجم تلاش مي کند تا ارزشهاي فرهنگي، و به طور کلي، نگرش ها و ارزش هاي حاکم بر جامعه مورد هجوم را در منظر افراد آن جامعه به عنوان ضد ارزش و يا ناهنجاري تلقي و منعکس کند، و يا اين گونه جلوه دهد، و برعکس، آن چه در فرهنگ مهاجم به عنوان ارزش شناخته مي شود را جاي گزين آن کند، و ارزشمند جلوه دهد.
8. فرهنگ مهاجم براي مسلط شدن از ابزارهاي مختلف استفاده مي کند، و در اين مسير، ابزارهاي «نرم» و «سخت» هر دو به کار گرفته مي شود. به عبارت ديگر، هم حوزه هاي فرهنگي که از خشونت به دور هستند مورد استفاده قرار مي گيرند (مانند فيلم، کتاب، مطبوعات، مد و ... ) و هم از قدرت سخت بهره مي گيرد (خشونت، قوه ي قهريه، نيروي نظامي و ... ) .
9. در مسير رويارويي دو فرهنگ، ذهنيت هاي قبلي و پيشينه سوء و يا حسن پيشينه ي فرهنگ مهاجم، و يا فرهنگ مورد هجوم، در فرآيند پيروزي و يا عدم پيروزي تهاجم فرهنگي، مؤثر است.
10. تقابل و تضاد دو فرهنگ، در بسياري از موارد، شرايط را براي رويارويي تمدن هايي که وابسته به آن فرهنگ ها هستند، آماده مي سازد.
11. در دنياي امروز، ابزارهاي فرهنگي، نقش عمده اي در تفوق فرهنگي ايفا مي کند؛ از جمله ي اين ابزارهاي فرهنگي مي توان به رسانه ها، فرهنگ مکتوب و نيز روح حاکم بر تکنولوژي و توليد صنعتي اشاره کرد.
12. عامل پيش گفته (ابزارهاي منتسب به قدرت نرم) سبب شده است تا دارندگان فن آوري و قدرت صنعتي و به عبارت دقيق تر، برخورداران از علم روز بتوانند جايگاه فرهنگي خود را ارتقاء بخشند، و به سمت تهاجم گري در عرصه ي فرهنگ پيش روند.
13. در دنياي امروز، بخش هايي که مصرف کننده ي توليدات صنعتي و غيرصنعتي هستند، به ميزان وابستگي اي که به فن آوري و علم کشور و يا ملت و دولت مهاجم دارند، تحت تأثير فرهنگ مهاجم نيز قرار مي گيرند، و هر چه هويت دروني کشور يا ملت مورد هجوم، در سطح پايين تري باشد، و احساس هويت کم ارزش تري داشته باشد، به همان ميزان، آسيب پذيريشان افزايش مي يابد.
14. روند تبديل شدن يک فرهنگ به فرهنگ تهاجم کننده و يا فرهنگ هجمه پذير، مي تواند در مقاطع زماني مختلف تغيير کند، به گونه اي که ممکن است يک بخش جغرافيايي و يا اجتماع، در محدوده ي زماني خاص به دليل برخورداري از پاره اي توانمندي ها، تمايل زيادي به تهاجم داشته باشد، و يا برعکس، همين اجتماع يا محدوده ي جغرافيايي، ممکن است در مقطعي ديگر به دليل عدم برخورداري از پاره اي امکانات و توانمندي ها به مجموعه اي هجوم پذير و مورد هجمه تبديل شود.
15. فرهنگ هاي مهاجم به ويژه اگر تمايل به تفوق و برتري با هر پي آمد، و ابزاري داشته باشند، در مرحله ي اول، تلاش مي کنند هويت اجتماع مورد تهاجم را متزلزل سازند، و با ويران کردن عناصر هويتي، زمينه را براي جاي گزين کردن هويت جديد در مرحله ي بعد، مهيا کنند.
16. فرهنگ هاي مهاجمي که حاضرند با استفاده از هر ابزار و هر وسيله اي تهاجم خود را محقق سازند، ممکن است در مسير تهاجم خود، بسياري از انواع عملکردها يا اقدامات منفي را در سطح يک جامعه انجام دهند. (بي بندوباري هاي جنسي، اشاعه ي انواع اعتياد و امثال اين ها، نمونه اي از اقداماتي است که برخي از فرهنگ هاي مهاجم به ويژه در دوران معاصر به آن دست زده اند) .

نمونه هاي تاريخي

روند تهاجم فرهنگي و متزلزل کردن بنيان هاي اعتقادي، ارزشي و به طور کلي فرهنگي جوامع، پديده اي نيست که منحصر به دنياي امروز و دوران معاصر باشد؛ بلکه موضوعي است که سابقه اي بسيار طولاني دارد. به عنوان مثال، مي توان نمونه هايي از صدر اسلام و درون يک اجتماع با هويت مشترک ديني ارائه کرد که در آن، تهاجم از يک بخش براي تسلط بر بخش ديگر صورت گرفته است. مثلا در دوران خلافت حضرت علي (عليه السلام) معاويه در اقدامي نظامي و متکي بر قوه ي قهريه تلاش کرد با استفاده از امکانات مالي و اقتصادي اي که در اختيار داشت، و صرف هزينه و پرداخت پول، در فکر و انديشه مردم جامعه، نفوذ کند، و در اين جهت، ابزارهاي مختلفي نظير تفسير و تأويل آيات قرآن توسط افراد سرشناس، و يا جعل روايت، و يا حديث، و نيز برگزاري مجالس موعظه و ابزارهاي ديني مختلف، نظير خطابه در مساجد نيز به کار گرفته شد تا فرهنگي در مجموعه اجتماع، ايجاد شود، و غلبه پيدا کند که آن فرهنگ، شخصيت حضرت علي (عليه السلام) و اصول و ارزش هاي معنوي مورد توجه و تأکيد وي را واژگونه و نادرست جلوه دهد. به عبارت ديگر در اين هجوم فرهنگي، تلاش بر آن بوده است تا پيش از آن که تفوق و پيروزي سياسي، نظامي و نيز اقتصادي حاصل شود، پيروزي در عرصه ي فرهنگي پديد آيد، و درست در هنگامي تفوق فرهنگي مي توانستند غلبه و سيطره ي سياسي، نظامي و اقتصادي نيز به دست آورند.
اين همان موضوعي است که در دوران معاصر و در کشاکش جنگ سرد نيز توسط بلوک غرب بر ضد اتحاد جماهير شوروي به کار گرفته شد، و به عنوان مثال، در دوران معاصر، هنگامي که کشورهاي غربي نتوانستند در بخش هاي جغرافيايي و حکومتي تحت سيطره شوروي رسوخ پيدا کنند، با طراحي پروژه هاي مختلف، تلاش کردند تا از نظر فرهنگي نفوذ و رسوخ يابند. پروژه ي «ريگا» از جمله اين پروژه ها است. در اين پروژه که در مرکز «ريگا» در «ليتواني» به اجرا درآمد، ايالات متحده ي امريکا (چون در آن زمان روابط ديپلماتيک و فراگيري با اتحاد جماهير شوروي نداشت) ، از اين مرکز براي کسب اطلاعات رقيب خود استفاده مي کرد.
منطقه «ريگا» عملا پنجره ايالات متحده ي آمريکا براي نگاه و اشراف به اتحاد جماهير شوروي بود. اين نقطه، چون از نظر جغرافيايي، نزديک شوروي بود، تلاش مي شد تا تمام کساني که از شوروي خارج مي شوند، و به ليتواني مي آيند را رصد کنند، و اطلاعات آن ها مربوط به شوروي را گردآوري و سپس به ايالات متحده ي امريکا منتقل کنند، و اين اطلاعات، مبناي تصميم گيري و نفوذ فرهنگي امريکا و نيز مبناي برنامه ريزي امريکا براي از پا درآوردن شوروي بود.
مي توان مقدار فراواني از اين نمونه ها را چه در تاريخ اسلام و چه در تاريخ ساير ملل ذکر کرد. به همين دليل، آن گونه که پيش تر هم ذکر شد مي توان مقوله ي تهاجم فرهنگي، مقوله و مبحث تازه اي نيست؛ اگر چه با اين نام و عنوان، در سال هاي اخير، اين پديده مورد توجه قرار گرفته است؛ ولي في الواقع، اقدام و نحوه ي عملکردي است که مصاديق آن در گذشته هم وجود داشته است، و در هر مقطع تاريخي با استفاده از ابزارها، و متناسب با زمان و مکان، مورد توجه و استفاده بوده است.
در اين نوشتار اشاره شده است که براي دست يابي به هدف نهايي تهاجم فرهنگي که همان غلبه در همه ي ابعاد و به ويژه در مقوله ي فرهنگ است، قوم غالب تلاش مي کند تا با بهره گيري از همه ي ابزارهايي که در اختيار دارد، به هدف غايي خود برسد. در دنياي امروز، به ويژه آن بخش از دنياي غرب که پيش تر در زير چتر ايالات متحده ي آمريکا فعاليت مي کرد، تلاش مي شود تا با رسوخ فرهنگي در همه ي بخش ها و نظامات و فرهنگ هاي رقيب، اين تفوق و سيطره را حاصل کنند. به ويژه پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي اين بحث از سوي اين اردوگاه مطرح شد که تفوق و برتري، در قالب نظم نوين جهاني صورت مي گيرد، و حتي برخي از صاحب نظران غربي نظير «فرانسيس فوکوياما» اين گونه مطرح کردند که بشريت به پايان تاريخ رسيده است، و منظور اين بود که ديگر شکل و نوع حکومت براي هميشه مشخص شده است، و تا پايان تاريخ، يک شيوه و روش جديد از حکومت وجود دارد که همواره مي تواند مورد استفاده قرار گيرد، و آن شيوه و روش، همان «ليبرال دموکراسي» غربي است، و به همين دليل، اين موضوع را مطرح مي کردند که اکنون که نظام ليبرال دموکراسي موفق شده است در پايان جنگ سرد، رقيب خود، يعني مدعي انديشه هاي سوسياليستي و کمونيستي را از صحنه خارج کند، پس شکل مستمر و مداوم و باقي ماندن حکومت، همان روش و ايده ي ليبرال دموکراسي است.
به همين دليل «فوکوياما» دنياي معاصر را آغازي براي پايان تاريخ تلقي کرد. البته وي بعدا مدعي شد که اين انديشه را از نظريه پردازان و صاحبان انديشه در دوران هاي پيشين اتخاذ کرده، و مطالبي را به مفاد آن افزوده است. اما در هر صورت، اين موضوع روشن است که دنياي غرب، اگر چه توانست اتحاد جماهير شوروي را از صحنه خارج کند؛ اما به سرعت، رقباي جديدي پيدا کرد که اين رقيبان از نظر فرهنگي و معيارهاي ارزشي، از استحکام و توانمندي هاي بيشتري برخوردارند، و به همين دليل دنياي غرب در دوران معاصر نمي تواند به سادگي در مقوله ي تهاجم فرهنگي خود، وضعيت مطلوبش را ايجاد کند. به ويژه پس از پيروزي انقلاب اسلامي، ديدگاه و نظريه حکومت اسلامي، بار ديگر با ابعادي واقعي، عملياتي دست يافتني مطرح شد، و جهان اسلام با تعداد زيادي از دولت ملت ها و بخش قابل توجهي از جمعيت جهان به سرعت با اين ديدگاه مأنوس و همراه شد، و به نظر مي رسد دهه هاي آينده، روند خيزش اسلامي افزايش يابد، و تلاش هاي فراواني براي استقرار حکومت بر مبناي اسلام در بلاد اسلامي صورت پذيرد.

نتيجه

نکته ي اساسي و مهم اين است که اگر دنياي اسلام، هويت از دست رفته ي خويش را بازيابد، و در برابر تهاجم فرهنگي غرب که در طي ساليان گذشته انجام شده است، جبهه گيري لازم را پديد آورد، با عنايت به اين که از توانمندي هاي نظري و عملي و نيز بالقوه و بالفعل زيادي برخوردار است مي تواند جدال فرهنگي غرب را پاسخ دهد، و از سوي ديگر، فرهنگ مهاجم را به فرهنگ هجوم پذير تبديل کند.
اين همان موضوعي است که امروز نظريه پردازان فرهنگي مي کوشند تا نهايت ممکن، اوضاع را به نفع خويش تغيير دهند. به عبارت ديگر، در اين سوي جبهه، نظريه پردازان مبتني بر مباني شرقي و مباني اسلام و به طور کلي مباني غير غربي در تلاش اند، و به دنبال اين مطلب هستند که صحنه ي جبهه ي تهاجم فرهنگي را به نفع خويش متحول سازند. اگر چه بايد اذعان کرد که حجم فعاليت هاي اين دو گروه رقيب و بهره مندي و برخورداري آن ها از امکانات و توانمندي ها و ابزارها، لزوما مساوي و هم سطح نيست.
در پايان اين مبحث، مي توان به طرح اين نکته نيز پرداخت که روند تحولات بين المللي و نيز تحولات داخلي در کشورهاي غربي، بيانگر نوعي تحول رفتاري و نظري در عرصه ي روابط بين الملل و همکاري هاي بين الدولي است، و با عنايت به بيداري اسلامي که بخش قابل توجهي از آن، در نتيجه ي تأثيرات انقلاب اسلامي ايران بر جهان اسلام و شرق است، به نظر مي رسد جهان اسلام در مرحله ي خيز و شتاب فزاينده اي در جهت بازتعريف هويتي خويش است، و اگر اين مرحله با سرعت و قوت و گستردگي لازم انجام شود، صحنه امروزين جهان که دنياي اسلام در موضع فرهنگ تهاجم پذير قرار گرفته است تغيير خواهد کرد، و تفکرات و انديشه هاي قدرتمند اسلام که مبتني بر مباني اخلاقي است، به سرعت دنياي غرب را تحت تأثير قرار مي دهد، و زمينه ي معکوس شدن هجوم فرهنگي، و اين بار از جهان اسلام به غرب فراهم مي شود.

پي نوشتها :

1) دکتري روابط بين الملل و عضو هيأت علمي دانشگاه.
2) از جمله نگاه کنيد به: آشوري، داريوش، تعريف ها و مفهوم فرهنگ.
3) از جمله مطالعه کنيد: اسلامي ندوشن، محمدعلي، فرهنگ و شبه فرهنگ.
4) فرانسيس ساندرز (نويسنده کتاب جنگ سرد فرهنگي سيا و جهان هنر و ادب) در فصل بيستم همين کتاب با اشاره به ناتوي فرهنگي، مصاديقي از اين نوع رفتار را در خصوص مقابله ي غرب و به ويژه امريکا با اتحاد جماهير شوروي مطرح کرده است.
5) مراسم تنفيذ حکم رياست جمهوري آقاي هاشمي رفسنجاني 1372/5/12، به نقل از پايگاه اطلاع رساني دفتر حفظ و نشر آثار رهبري جمهوري اسلامي ايران، آرشيو تاريخي متن بيانات.
www.Khameneei.ir/fa/views/ashora/ashora3.jsp
6) متن بيانات رهبري جمهوري اسلامي ايران در ديدار با فرماندهان و دسته هاي عاشوراي نيروي مقاومت بسيج، سالروز شهادت امام سجاد (ع) ، 1371/4/22، به نقل از پايگاه اطلاع رساني دفتر حفظ و نشر آثار رهبر جمهوري اسلامي ايران - آرشيو تاريخي متن بيانات www.khamenei.ir/fa/views
7) نگاه کنيد به: آقايف سيد داوود، سازمان هاي بين المللي.
8) نگاه کنيد به: هانتينگتن، ساموئل، برخورد تمدن ها و نظم نوين جهاني.
9) ابن خلدون، عبدالرحمان، مقدمه ابن خلدون، ج1، ص 37.
10) همان، ص 281.
11) همان، ص 281 به بعد.
12) همان، ص 281.

1. آشوري، داريوش، تعريف ها و مفهوم فرهنگ، تهران: مرکز اسناد فرهنگي آسيا، 1357 ش.
2. آقايف سيد داوود، سازمان هاي بين المللي، تهران: نسل نيکان، 1382 ش.
3. ابن خلدون، عبدالرحمان، مقدمه ي ابن خلدون، ترجمه ي محمد پروين گنابادي، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1345 ش، ج1.
4. اسلامي ندوشن، محمدعلي، فرهنگ و شبه فرهنگ، تهران: يزدان، 1371 ش.
5. سليمي، حسين، فرهنگ گرايي، جهاني شدن و حقوق بشر، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، انتشارات وزارت امور خارجه، 1385 ش.
6. متن بيانات رهبري جمهوري اسلامي ايران در ديدار فرماندهان و دسته هاي عاشوراي نيروي مقاومت بسيج، سالروز شهادت امام سجاد (ع) ، 1371/4/22، پايگاه اطلاع رساني دفتر حفظ و نشر آثار رهبري جمهوري اسلامي ايران، آرشيو تاريخي متن بيانات
www.Khameneei.ir/fa/views/ashora/ashora3.jsp
7. مراسم تنفيذ حکم رياست جمهوري آقاي هاشمي رفسنجاني 1372/5/12، به نقل از پايگاه اطلاع رساني دفتر حفظ و نشر آثار رهبري جمهوري اسلامي ايران، آرشيو تاريخي متن بيانات
8. www.Khameneei.ir/fa/views/ashora/ashora3.jsp
هانتينگتن، ساموئل، برخورد تمدن ها و نظم نوين جهاني.
منبع: مجله فرهنگ اصفهان شماره 36