جهانی شدن یکسان سازی یا تنوّع فرهنگی و سیاستهای ملّی (1)
جهانی شدن یکسان سازی یا تنوّع فرهنگی و سیاستهای ملّی (قسمت اول)
چکیده
«جهانی شدن» به عنوان یک فرایند، تحوّل نسبتاً عمیق و پهن دامنه تقریباً همه ساحت های زندگی بشر را در معرض تغییر قرار داده است. از این میان، قلمرو فرهنگ به عنوان اساسی ترین، جامع ترین و گسترده ترین سرمایهی اجتماعی، با انبوه مؤلفه های گوناگون و متبوعش، احتمالاً مهم ترین عرصه ای است که تغییرات را به نمایش گذاشته است. نحوهی تعامل این فرایند با فرهنگ ها و خرده فرهنگ های موجود بشری و نتایج آتی آن، آراء و دیدگاه های گوناگونی را در میان اندیشمندان علوم اجتماعی برانگیخته است.یکسان سازی فرهنگی، تنوّع فرهنگی، شکل گیری ترکیب متوازنی از عناصر موجود و عناصر ناشی از جهانی شدن یا بروز آشفتگی و اختلاط فرهنگی، وجوهی است که در این زمینه قابل تأمل و توجه است.
نوشتار حاضر، ابتدا به بررسی دیدگاه های مختلف اندیشمندان و سپس، به مواضعی که در چند دههی اخیر در اعلامیه های جهانی یونسکو، به عنوان برجسته ترین سازمان بین المللی متولی امور فرهنگی، در این خصوص اتخاذ نموده، پرداخته است. در پایان نیز به مجموعه ای از اقدامات و سیاست های متخذهی دولت جمهوری اسلامی در گسترهی ملی، که در آن به حمایت قاطع از ایده «تنوّع گرایی فرهنگی» پرداخته شده، اشاره شده است.
کلید واژه ها: جهانی شدن، امپریالیسم فرهنگی،هژمونی فرهنگی، تنوّع فرهنگی، همگن سازی، اختلاط فرهنگی، نسبی گرایی، سیاست های فرهنگی.
مقدّمه
یکی از نتایج چندوجهی جهانی شدن یا جهانی سازی که به دلیل همین ویژگی، دیدگاه ها و داوری های بعضاً متناقضی را در میان تحلیلگران برانگیخته است، نحوهی تعامل این فرایند جهان گستر با فرهنگ ها و خرده فرهنگ های متنوع موجود است. آیا جهانی شدن به سمت تولید و استقرار یک فرهنگ عام و به حاشیه راندن و در نهایت متلاشی ساختن فرهنگ های موجود سیر می کند یا بعکس، زمینه و شرایط لازم را برای تثبیت، تقویت، شکوفایی و اشاعهی فرهنگ های خاص فراهم ساخته و تمایلات معطوف به فرهنگ های خودی و هویت های فرهنگی را عمق بخشیده است؟ به بیان دیگر، آیا جهانی شدن در جهت ادغام هویت های فردی، قومی، محلی، مذهبی، ملی و منطقهای در یک هویت جدید و جهانی حرکت می کند یا اینکه با حفظ و حتی تقویت لایه های هویتی پیشین، هویت جدیدی متناسب با اقتضائات خویش در فراسوی آنها ایجاد می کند؟ فرض سوم، اینکه جهانی شدن نه به یکسانی و یکپارچگی و نه به تکثّر و تنوّع، بلکه به ترکیب رقیق و نسبتاً متوازنی از این دو منجر خواهد شد. و فرض چهارم، این که جهانی شدن دست کم در مرحلهی کنونی نه به یکسانی و نه به تنوع، بلکه به نوعی آشفتگی، اختلاط و در هم آمیختگی عناصر فرهنگی و شکل گیری یک مجموعه مختلط و آشفته منجر شده است. همهی شقوق متصور کم و بیش قایلانی دارد که در ادامه، آراء آنها نقل خواهد شد. متناسب با فضای ترسیمی مزبور، برخی دیدگاه ها صراحتاً برآنند که جهانی شدن، همهی فرهنگ ها را به نفع یک فرهنگ غالب آمریکایی یا اروپایی وادار به عقب نشینی کرده و زمینهی زوال و اضمحلال تدریجی آنها را فراهم ساخته است. به بیان دیگر، جهانی شدن به دلیل ویژگی عام گرایانه و جهانشمول، با هر نوع خاص گرایی و تمایز، از جمله خاص گرایی فرهنگی، سر ستیز داشته و همزیستی با آن را در هیچ سطحی بر نمی تابد. به تعبیر دقیق تر، جهانی شدن در صدد تعمیم یک نوع خاص گرایی فرهنگی به کل جهان و غلبه آن بر خاص های متکثر و متنوع موجود است. از این رو، جهت گیری واقتضای طبیعی جهانی شدن به یکپارچه سازی یا یکسان سازی فرهنگی معطوف است. دستهی دوم دیدگاه ها با استناد به شواهد عینی، جهانی شدن را بستر مناسبی برای تشدید و تقویت انواع خاص گرایی و فعال ساختن انگیزه های معطوف به آنها ارزیابی می کنند. به بیان دیگر، جهانی شدن به موازات عام گرایی نسبی در برخی حوزه ها خاص گرایی را نیز حتی در مواردی پویاتر و زنده تر از فضای جامعهی سنّتی رونق و رواج داده است. این کارکرد به دلیل غیرمنتظره بودن و ناهمخوانی با منطق عادی جهانی شدن، ویژگی عام گرایانه معمول آن را تحت الشعاع قرار داده است. دستهی سوم نظریه ها برآنند که جهانی شدن نه مشخصاً به تنوع فرهنگی و نه کاملاً به یکسان سازی فرهنگی، بلکه به هر دو - هر چند با نسبت های مختلف - منجر شده است. بر طبق این دیدگاه، جهانی شدن نوعی وحدت در عین کثرت را زمینه سازی کرده و مشترکات فرهنگی را همراه با حفظ ساختارهای متنوع و متمایز تقویت کرده است.به نظر می رسد که علاوه بر استراتژی وحدت در تکثر فرهنگی، دو نوع استراتژی رقیب دیگر نیز وجود دارد: یکی استراتژی تکثرگرایی فرهنگی(1) یا سیاست موزائیکی فرهنگی است و دیگری استراتژی یک شکلی فرهنگی(2) یا سیاست یک رنگی فرهنگی است. استراتژی تکثرگرایی فرهنگی امکان رشد وگسترش خرده فرهنگ ها را در کنار یکدیگر و به صورت همعرض فراهم می نماید. در مقابل، استراتژی یک شکلی فرهنگی، همان طور که از اسم آن بر میآید، در صدد یگانه سازی فرهنگی در عرض جامعه است... استراتژی وحدت در تکثر فرهنگی ضمن تأکید روی اشتراکات فرهنگی، امکان تکثیر خرده فرهنگ های مختلف را در چارچوب نمادی مشترک مجاز می داند.(3)
دسته چهارم نظریاتی است که تصریحاً یا تلویحاً به تأثیر جهانی شدن در ظهور اشکال مختلف اختلاط فرهنگی پرداخته اند. داوری در خصوص هر یک از مواضع فوق، مستلزم بحث ها و تحلیل هایی است که در ضمن بیان نظریات قایلان به هر یک، به اجمال بدان پرداخته خواهد شد.
برخی اندیشمندان و تحلیلگران، اساساً منکر تحقق پدیده ای به نام «جهانی شدن» در گسترهی هستی اند. بر اساس این دیدگاه ها نیز تکثرگرایی فرهنگی اصالت خواهد داشت و غلبه هژمونیک یک فرهنگ که به یُمن برخی اتفاقات خوشیمن تاریخی حاصل شده است به معنای جهانی شدن نیست:
اصل عام گرایی یا جهانی شدن (اونیورسالیسم) هم در سطح جهانی و هم در چارچوب هر یک از کشورهای مستقل که نظام میان کشوری را می سازند، اصلی است ریاکارانه. اما درست بدین سبب که در نظام میان کشوری در واقع، سلسله مراتبی از کشورها وجود دارد و در داخل هر کشور سلسله مراتبی از شهروندان یافت می شوند، ایدئولوژی جهانی گری اهمیت پیدا می کند. از سویی، همچون مسکّن و فریب عمل می کند و از سویی دیگر، همچون وزنه ای سیاسی که ضعیف می تواند از آن علیه قوی بهره بگیرد.(4)
جهانی شدن و یکسان سازی فرهنگی
برخی نظریات با تأکید بر موضع انفعالی بیشتر فرهنگ ها و خرده فرهنگ های موجود در رویارویی و مواجهه قهری با فرهنگ سرمایه داری غالب و مؤید به امکانات و شرایط ویژه، استحاله و فرسایش تدریجی آنها را در فرایند جهانی شدن پیش بینی می کنند. بر اساس این نظریات،جهانی شدن اقتصادی ناشی از نظام جهانی سرمایه داری و شرکت های قدرتمند چند ملیتی، لاجرم نوعی جهانی شدن فرهنگی را به دنبال دارد. جهانی شدن اقتصادی بالتبع، بستر و زمینه شکل گیری و تحرک فرهنگی را مهیا می سازد؛ مرزهای ملی و قومی و فرهنگی موجود را به سرعت درنوردیده و به لایه های درونی آنها راه یافته و روز به روز بر گستره و دامنهی نفوذ آن افزوده می شود. فرهنگ ها و خرده فرهنگ های سنّتی در جوامع مختلف در گیرودار این تقابل چاره ای جز عقب نشینی و تسلیم، در هم تنیدگی و ادغام و در برخی سطوح فرسایش و زوال نخواهند داشت. به بیان دیگر، همان گونه که شکل گیری و غلبهی فرهنگ ملی در نظام های دولت - ملت، رفته رفته به تضعیف و در مواردی به زوال خرده فرهنگ های محلی در درون یک جامعه وجغرافیای فرهنگی منجر شد، همین نتیجه در ارتباط میان جهانی شدن و فرهنگ ناشی از آن با فرهنگ های ملی و خرده فرهنگ های فعال درون آن قابل پیش بینی است. شرایط فعلی جهان، شواهد گویایی از ناتوانی غالب فرهنگ ها از پایداری ومقاومت در محدوده مرزهای مرسوم در برابر روند رو به رشد جهانی شدن فرهنگ به دست می دهد. این برداشت ار جهانی شدن، همان نظریهی موسوم به «امپریالیسم فرهنگی» است که فرایند جهانی شدن را در جهت گسترش نوعی فرهنگ مصرفی ارزیابی می کند.روایت خاص تری از همگونی و یکپارچه سازی فرهنگی، آمریکایی کردن فرهنگ جهانی است. این همگونی عمدتاً از طریق رسانه های جهان گستر مروج فرهنگ آمریکایی تحقق خواهد یافت. قایلان به این نظریه، برآنند که آمریکا (و در رتبه بعد اروپای غربی) به دلیل برخورداری از سلطه بلامنازع بر منابع و مجاری اصلی تولید و توزیع فرهنگ همچون دستگاه های ماهواره ای، فناوری های اطلاعاتی، بنگاه های خبری، امکانات زیاد در عرصهی تولید و توزیع برنامه های متنوع تلویزیونی، صنعت فیلم سازی، قدرت تبلیغاتی، تولید و انتشار کتب و نشریات علمی، نفوذ و اقتدار جهانی و انگیزه و اهتمام جدی برای جهانی ساختن فرهنگ خویش، امکان نیل به این مهم را بیش از پیش برای خویش فراهم ساخته اند. بنابراین، فرهنگ جهانی در مسیر آمریکایی شدن و اروپایی شدن هر چه بیشتر سیر می کند.
امپریالیسم فرهنگی جزء لاینفک و در ضمن محصول فراگرد عام امپریالیسم است. در مسیر این فراگرد، ملت هایی که از نظر اقتصادی تفوق دارند، نظارت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خود را به طور منظم بر کشورهای دیگر به کار می بندند. این امر به معنای آن است که روابط جهانی بر اساس عنصر سلطه تنظیم می شود و ملت های سرمایه داری (و به طور عمده آمریکا و اروپا) به صورت ملت های غالب عمل می کنند و کشورهای جهان سوم یا واپس مانده که در عین حال قدرت کمتری دارند، به صورت ملت های زیر سلطه در می آیند. امپریالیسم فرهنگی بیانگر مهم ترین جنبه این فراگرد است.(5)
لازم به ذکر است که واژهی «امپریالیسم فرهنگی» معانی و کاربردهای دیگری نیز در محاورات اندیشمندان دارد. تاملینسون در توضیح آن می نویسد:
اگرچه قضیه محوری «تز امپریالیسم فرهنگی» - یعنی این ایده که برخی فرهنگ های مسلط فرهنگ های آسیب پذیرتر را تهدید به نابودی می کنند - قضیه ساده ای است، لیکن این تز در واقع، حاوی مجموعه ای نسبتاً پیچیده، مبهم و متناقض از ایده هاست. در حقیقت، «امپریالیسم فرهنگی» از شماری از گفتمان های نسبتاً مجزاً دربارهی سلطه تشکیل می شود: سلطه آمریکا بر اروپا، سلطه غرب بر سایر نقاط جهان، سلطه مرکز بر پیرامون، سلطه جهان مدرن بر جهان سنتی به سرعت ناپدید شونده، سلطه سرمایه داری بر تقریباً هر چیز و هر کس.(6)
بنابراین، از منظر امپریالیسم فرهنگی، جهانی شدن اراده معطوف به یکسان سازی، همگون سازی و یکپارچه سازی فرهنگی جهان است. طبیعی است که این جریان، به حاشیه راندن، فرسایش و نابودی تنوعات ناهمسو را در دستور کار دارد و از همه زمینه های موجود در جهت نیل به این مهم بهره می گیرد. پیشروی این جریان قطعاً مشکلات و تبعات و خیمی برای جامعه بشری به دنبال خواهد داشت.
جهانی شدن معاصر همچنین گاهی از طریق تخریب فرهنگی موجب تضعیف امنیت هویت شده است. فرهنگ های گوناگون تسلیم تهاجم تلویزیون، گردشگری جهانی، زبان انگلیسی جهانی، عقاید مربوط به حقوق بشر جهانی، مصرف گرایی جهانی و سایر مداخله های فوق قلمروی شده اند که با سنت های محلی مغایرت دارند.. مؤسسات اقتصادی فراجهانی مثل بانک توسعهی بین المللی، سازمان بین المللی کمیسیون های اوراق بهادار، سازمان توسعه و همکاری اقتصادی، سازمان جهانی تجارت، و بانک جهانی به مسائل فرهنگی بی توجه هستند که این رویکرد،ویرانگری های بی دلیلی را موجب شده است. در این زمینه، برخی از ناظران نگران این هستند که جهانی شدن ممکن است به موازات از بین بردن تنوع زیستی، به نابودی تنوع فرهنگی منجر شود. حدود نیمی از زبان هایی که در حال حاضر در دنیا به کار می روند در معرض نابودی هستند، و برخی از زبان شناسان پیش بینی می کنند که بیش از 90 درصد زبان های طی یک قرن آینده از بین خواهند رفت.(7)
همچنین روند یکسان سازی به دلیل ایجاد تحولات ناخواسته در ساختار فرهنگی ملت ها و بر هم زدن نسبت آن با سایر مؤلفه های محیطی، رشد و شکوفایی آنها را به مخاطره افکنده و نوعی گسستگی اجتماعی فرهنگی را موجب می شوند.
آپادورای استدلال می کند که یک فرهنگ نوین جهانی به وسیلهی فناوری ارتباطات از راه دور و افزایش عمومی در حجم مبادلات بین المللی در حال شکل گیری است... بخش مهمی از تصاویر، نقل قول های و عقاید میان ملل مختلف کره زمین، به صورت مشترک وجود دارد که از طریق نژادگرایی و فرهنگ به صورت های گوناگون بی اهمیت و خوار می گردند... نه جهان شمولی و نه یکسان سازی، هیچ یک به حد کافی نمی توانند فرهنگ نوظهور جهانی را تشریح کنند. باید به گونه ای از یک حالت فراملیتی با آمیزه ای از تجارب مشترک، تفاوت های موجود را بدان انکار یک تفاوت کلی که بر اثر رفاه اقتصادی پدید می آید، بیان نماید.(8)
البته غالب کسانی که از یکسان سازی و همگنی سخن می گویند عمدتاً به نمونه ها و کلیشه هایی که معرف حضور فرهنگ غرب در جامعهی جهانی هستند، استناد می نمایند و به لایه های زیرین و بنیان های عمیقی که در کار جذب این عناصر وارداتی دخیلند توجه چندانی نمی کنند. برای مثال، تاملینسون در توضیح همگرایی، همگنی، و نفوذ فرهنگ جهانی به قلمرو فرهنگ های محلی و منطقه این می نویسد:
هر شاخصی را بگیرید، از لباس و غذا و موسیقی و فیلم و تلویزیون گرفته تا معماری (این فهرست فقط با آنچه که می خواهیم به عنوان کالای فرهنگی در آن بگنجانیم محدود می شود) همسانی به چشم می خورد و این واقعیت را نمی توان نادیده گرفت که اکنون برخی سبک ها، مارک ها، سلیقه ها و راه و رسم ها، رواج جهانی یافته اند و عملاً در همه جای جهان دیده می شوند. ... فرودگاه های بین المللی - این دروازه هایی که علی القاعده باید ما را به تنوع فرهنگی رهنمون شوند - نمونهی بارز (هر چند نسبتاً ویژه) این نوع «هماهنگی فرهنگی» هستند؛ نمونه هایی که در سراسر جهان تقریباً یکسانند، و سبک های یک شکلی از مبلمان، سلیقه های غذایی بین المللی و طیف کاملی از مارک های بین المللی آشنا در فروشگاه های اجناس معاف از عوارض را ارائه می دهند. در واقع، نمونه های مارک های جهانی و شمایل های فرهنگ تودهوار - کوکاکولا، مک دونالد، کالوین کلاین، مایکروسافت، لی وایز، دالاس، آی بی ام، مایکل جکسون، نیک، سی ان ان، مالبورو، شارتسنگر - کلیشه شده و حتی برخی از آنها مترادف خود سروری (هژمونی) فرهنگی غرب شده اند.(9)
نکتهی پایانی اینکه یکسان سازی به معنای رجوع به مشترکات جهان شمول فرهنگی و تقویت آنها در فرایند تعاملات بین المللی و حذف و کاهش فاصله های موجود که همواره در فرایند ارتباطات جوامع اخلال ایجاد کرده است، امر میمونی است که نباید به بهانهی مبارزه با امپریالیسم فرهنگی، در مسیر تحقق آن مانع تراشی کرد. تردیدی نیست که انسان ها در فرایند زیست اجتماعی - تاریخی خود، در مناطق مختلف و در جوامع متعدد به دستاوردهای مادی و معنوی مشترک، عام و جهان شمولی دست یافته اند که در گذشته به دلیل وجود برخی فاصله های عبورناپذیر، کمتر مورد توجه قرار گرفته است. این سرمایهی عظیم هرچند در ظاهر به یک کلیت یا محدودهی جغرافیایی - فرهنگی مشخص تعلّق دارد، اما به دلیل ماهیت فراملی و همگانی آن، در واقع، به همه مردم جهان تعلّق دارد و به عبارتی، فرهنگ مشترک، فراگیر وجهانی است. خوشبختانه ظهور فناوری های متنوع ارتباطی و گسترش تعاملات جوامع انسانی که به یمن دست یابی به امکانات عصری بیش از پیش میسر شده است، آگاهی از این سرمایه عظیم فرهنگی را افزایش داده و بسیاری از عناصر کنونی آن را در چرخهی تعاملات پرترافیک جامعهی جهانی برجسته ساخته و رونق بخشیده است. در هر حال، به رغم همهی خوش بینی ها، تحقق یکسانی و یکپارچگی فرهنگی در سطح وسیع و از میان رفتن همه تمایزات، با توجه با ماهیت عناصر و تعلقات فرهنگی و ارتباط انسان ها و جوامع با این سرمایه ها، بسیار بعید وحتی غیر ممکن به نظر می رسد. تجربهی تاریخی نیز چندان مؤید یکسان سازی نیست. والرشتاین در اینباره می گوید:
تاریخ جهان جریانی کاملاً مخالف همگون سازی فرهنگی طی کرده است. جریان تاریخ بیشتر به سوی تفاوت تنوع و یا پیچیدگی فرهنگی بوده است... اما می دانیم که این یک آنارشی خالص فرهنگی نیست، بلکه نیروهای جذب کننده ای وجود داشته است که این گرایش های متنوع را جذب کرده و به آنان سازمان داده است.(10)
به بیان هابرماس، حتی در جوامع دارای سنت های نیرومند نیز تکثر جهان بینی ها به سرعت در حال گسترش است.(11) برخی نیز برآنند که عناصر محلی، با خنثاسازی یا کندکردن روند تأثیرات جهانی شدن، تا حد زیاد مانع از تحقق یکسانی خواهند شد:
جهانی شدن، گرایش نیرومندی است، اما محلی شدن هم نیرومند است، یا دست کم، نیروهای موجد محلی شدن به چنان تفاوت های تکان دهنده ای را می برند که قطعاً از آهنگ دگرگونی های موجد جهانی شدن می کاهند یا مسیر آنها را وارونه می سازند؛ تقریباً گویی این دو پویش یکدیگر را خنثا می کنند. ...(12)
پی نوشت ها:
1- cultural pluralism.
2- cultural uniformity.
3- مسعود چلبی، جامعه شناسی نظم(تهران، نی، 1375)، ص 137.
4و5- چنگیز پهلوان، فرهنگ شناسی (تهران، قطره، 1382)، چ دوم، ص 444 / ص 409.
6- جان تاملینسون، جهان شدن و فرهنگ، ترجمهی محسن حکیمی (تهران، دفتر پژوهش های فرهنگی، 1381)، ص 115.
7- یان آرت شولت، نگاهی موشکافانه بر پدیدهی جهانی شدن، ترجمهی مسعود کرباسیان (تهران، علمی و فرهنگی، 1382)، ص 281.
8- به نقل از: مارک پاستر، عصر دوم رسانه ها، ترجمهی غلامحسین صالحیار (تهران، مؤسسه ایران، 1377)، ص 93.
9- جان تاملینسون، پیشین، ص 118.
10- به نقل از: حسین سلیمی، فرهنگ گرایی، جهانی شدن و حقوق بشر (تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1379)، ص 150.
11- یورگن هابرماس، جهانی شدن و آیندهی دموکراسی، ترجمهی کمال پولادی (تهران، نشر مرکز، 1380)، ص 184.
12- جیمز روزنا، جهان آشوب زده، ترجمهی علیرضا طیب (تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1382)، ص 43.
/خ
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}