جستاري درباره نظم(قسمت اول)






نظم

يکي از نيازهاي مهم انسان ،نظم است.اگر اهمّيت نظم برانسان مشخص شود،در مي يابد که بي نظمي چقدر از تمام ابعاد ،به انسان ضرر مي زند.بايد نظم را بشناسيم ،براي شناختن نظم لازم است قدري درباره ئ آن بحث شود:

1.نظم در ماده ،لازمه ئ حرکت:

نظم امري مطابق با پديده هاي مادي و همچنين مطابق با وجود اوّليه ئ ماده است ومثل يک ،تک سلول مطابق با تداوم مادّه و بقائ و حدوث ماديّات و رشد آنها مي باشد.يعني،بدون وجود نظم،سير تکامل در هيچ يک از پديده هاي هستي امکان پذير نيست.اگر نظم در وجود مادّه حاکم نباشد،در پديده هاي مادي و هسته ئ وجودي آن خلل واردشده ،در معرض خطر و نابودي قرار مي گيرد .مثل فردي که سر ساعت منظّم اگر غذا بخورد ،روزهاي بعد،همان ساعت که مي شود،احساس گرسنگي مي کند.

2.نظم و غريزه:

نظم يک امر غريزي براي حيوانات نيز مي باشد،يعني،حيوانات به طور غير ارادي و ناخواسته از يک نظم دقيق برخوردار هستند .حتّي مي توان از نظر حاکم بر حيوانات نظم را عملاً در زندگي پياد ه کرد .همين دستاوردهايي که از حيوانات به وجود مي آيد ،(رشد،حرکت ،بازدهي،مواد مصرفي،توليدات هرحيوان و...)دال بر نظم ثابت و سير ثابت بر وجود اين حيوانات است.

3.فطرت و نظم:

نظم امري فطري در انسان است،فرق فطرت و غريزه اين است :چيزهايي که اختصاص به انسان دارد،با توجّه به بعد مادي و معنوي انسان،به آن فطرت مي گويند.و آنچه اختصاص به حيوان دارد،غريزه نام دارد ،زيرابعد مادي تنها مي باشد و انسان در اين مورد با حيوان مشترک است .انسان از نظر فطري هم نظم را به عنوان يک اصل ثابت و لازم پذيرفته است.

4.نظم روان:

علاوه بر اين ،نظم امري رواني است .اگر از نظر رواني ،انسان در يک سير و نظم ثابت قرار گيرد،مثل همان نظمي که در دستگاه گوارش حاکم است.از نظر روحي نيز اگر انسان منظّم باشدبه محض اينکه زمان تغذيه روحي او مي شود و به تأخير افتد اغنا نمي شود.اگر روح سالم باشد ،احساس خلائ مي کند .چنانکه جسم گرسنه ،هنگام نياز اعلام گرسنگي مي کند ،روح گرسنه نيز تظاهراتي دارد که بايد در موقع گرسنگي اورا تغذيه کرد.گاهي تغذيه ئ روح در ارتباط با خداست ،گاه پس از مدتّها دوري از پدر و مادر،به محبّت آنها نيازمند است و گاه در شدايد سختيها به تسکين و تسلّي محتاج است .روح سالم در اين زمانها اعلام نياز مي کند.

5.نظم و اجتماع:

نظم امري اجتماعي هم هست ،اگر در جامعه اي نظم حاکم نباشد،نظام جامعه برهم مي خورد ،بي نظمي ثمرات خوبي براي هيچ يک از افراد منظّم جامعه و قانون به وجود مي آورند.

لزوم نظم:

از آنجاکه نظم مطابق با کل نظام هستي است.انسان که عضو با شعور اين پديده ها مي باشد ،نيز بايد منظّم باشد.هر گونه بي نظمي در انسان باعث مي شود که با تضاد و مخالفت شديد روبروشود-افت رفتاري و کرداري-با اين مخالفت ،مخالفتهاي غريزي،فطري،تکويني ،تشريعي،فطري،رواني و...نيز به وجود خواهد آمد.اين تعارض و نبرد و جنگ دروني انسان نامنظّم ،صدمات فراواني براي او پيش خواهد آورد.اگر بپرسيم که چرا بايد منظّم باشيم؟بايد بگوئيم :چون بي نظمي مبدأ تضاد با اين همه بنياد و تشکل روحي و معنوي و مادي انسان است ،پس انسان بايد سعي کند که درتمام امور منظّم باشد و اگر نبود،کسي جز او ضربه نخواهند ديد.

نظم تکويني:

در تقسيم بندي که در نظم مي شود،مي توان گفت که نظم دو نوع است:تکويني ،تشريعي.دربيان نظم تکويني اين توضيح لازم است که نظم تکويني مثل نظم جمادات ،حيوانات ،گياهان و بعد مادي انسان است .کون و تکوين موجود است که با نظم همراه است.وجود تکويني هر جسم ،عواملي دارد که يکي از آنها نظم است.

نظم تشريعي:

دربيان نظم در مسائل شرعي مي توان از شيوه ئ انبيائ ائمه (ع)،کتب آسماني ،علمائ و فرامين الهي به اين مسأله پي برد که در تشريع قوانين ثابت و غير قابل تغيير و منظّم موجود است .در قرآن نيز در اين مورد آياتي وارد شده است که يکي از اين آيات مي فرمايد:«درسنن و قوانين الهي هيچ تغييري نيست».(1)ازبدو خلقت تاکنون ،در قوانين الهي ،هيچ تغييري به وجود نيامده است.شايد در برخي موارد در شکل ظاهري بعضي احکام فرقهايي صورت گرفته باشد امّا جهت قوانين يکي است .مثلاً نماز در زمان حضرت عيسي(ع)به گونه اي ،در زمان حضرت موسي (ع)به نحوي ،و زمان نبي اکرم (ع)انجام آن تفاوت داشته است،ولي نماز همان نماز است،روزه همان روزه است مثل اينکه قرآن
مي فرمايد:«روزه بر شما واجب شد،چنانکه براقوام قبل از شما نيز واجب بود.»(2)شايد چگونگي اجراي روزه تفاوت کرده باشد ولي قانون روزه قانوني است که درتمام اديان بوده است به هر حال ،اين مساله در تشريعيات قابل توجّه است که نظم موجود بوده و قوانين در مورد انبيائ ،رسولان و ائمه هدي،ثابت است و نظم در آنها حاکم است.

نظم در عقايد:

يکي از اصول اثبات و تبّين وجود خداوند متعال ،نظم است ،از کوچکترين ماده مثل ياخته تا بزرگترين پديده ئ عالم مثل کهکشان ،منظم هستند،اگر نظم موجود است،پس ناظم هم که وجود خداوند متعال است نيز اثبات مي شود.

نظم در اخلاق:

خداي متعال اخلاقيات راچنان منظم چيده و در قلبمان قرارداده که کسي را در دنيا منکر اخلاق نمي توان يافت.نظم در اخلاق در واقع تعديل نيازها و خواستها درجهت تربيت روح و جسم آدمي است به سوي هدف و مقصدي معين که اورا از ساير موجودات متمايز کرده و از او اشرف مخلوقات ساخته است اين قوانين در شرع همان احکام نوراني
اسلام است که برپنج دسته حرام ،واجب،مستحب،مکروه،و مباح تقسيم شده است و هيچ عملي نسيت مگر اينکه براين پنج قسم تطبيق دارم مثلاً اگر اسلام مي گويد :«غيبت حرام است»مرزآنرا نيز بيان کرده است.گاهي همين غيبت بي اشکال است در چند مورد مثل خطر جاني و مالي و ...اشکالي ندارد بدين صورت از هر گونه بي نظمي در اخلاق جلوگيري به عمل آمده و در آن نظم ثابتي حکمفرماست که بايد از اين قوانين و احکام منظم پيروي شود.

نظم در اعمال انسان:

انسان هر عملي را که در دنيا مرتکب شود،کاتبين(ملائکه نويسنده )آنرا ثبت کرده و در قيامت به اين اعمال رسيدگي خواهد شد.قرآن مي فرمايد:«هيچ حرفي گفته نمي شود مگر اينکه مراقبيني به نام رقيب و عتيددارد»(3)و يا آيه ديگري مي فرمايد:«کسي که عمل خوبي انجام دهد،ده برابرپاداش آنرا مي بيند امّا جزاي بدي مثل همان است»(4)و باز آيه ئ ديگري چنين مي گويد :هر کس ذرهّ اي عمل نيک انجام دهد آنرا مي بيند«(5)از اين آيات که نمونه هاي آن فراوان است بر مي آيد که در اعمال نيزنظم حاکم است و هيچ کس به خاطر عمل ديگري عذاب و عقاب نخواهند شد«روزي که هيچ کس سنگيني و سختي گناه کسي را برگردن نمي گير د.»(6)

نظم در شب و روز:

اگر انسان کمي دقّت کند در مي يابد که نظام هستي ،مطابق با نياز انسان تدارک ديده شده است .خداوند مي فرمايد:«به درستي که خداوند شب و روز را به مقدار ،معيّن کرد.»(7)اگر هميشه شب بود چقدر مشکل مي شد و يا اگر هميشه روز بود مشکلات فراوان وجود داشت .در مناطقي مثل قطب که 6ماه شب است و 6 ماه روز زندگي چقدر مشکل و غير قابل سکونت است .يا سردي و گرمي هوا به ميزان و مقدار منظّم است،چنانچه اگر هميشه سرد بود مثل بعضي از مناطق سيبري و يااگر هميشه مثل بعضي مناطق گرم بود،زندگي با زحمت و مشکل روبرو مي شد.آب و هوا هم حالتي منظّم دارد.از اين مطالب که ذکر شد چنين نتيجه مي گيريم که جهان منظم است،تمام پديده هاي هستي با نظم و حساب هستند.انسان که يک عضو اين نظام منظّم است ،علاوه بر اينکه عقل و شعور نيز داردبايد منظّم باشد،اگر انسان بخواهد رشد و تکامل پيدا کند و بالا برود بايد منظّم باشد چون اگر منظّم نباشد با تمام اين عوامل اجتماعي ،تکويني و تشريعي عملاً تعارض پيدا مي کند.به خصوص کساني که در مصادر امورند بايد منظّم باشند تا ديگران از آنها اين نظم را ياد بگيرندو به کار بندد.يکي از واجبات زندگي هر فردي ،در هر سمت و شغلي که هست ،نظم است و خوبست که آنرا از کودکي به بچّه ها بياموزند و آنها را منظّم بار بياورند تا در بزرگي ،اين نظم جزئ برنامه هاي روزمّره آنها شده و آنها را دچار مشکل نکند .بنابراين فرد در هر شرايطي که باشد لازم است منظّم باشد.
چند مثال از علماي بزرگ و طرز عمل و رفتار آنها به ما کمک مي کند که نظم را از آنان آموخته و نتايج چشمگير نظم را در زندگي آنان لمس کنيم اکثر علماي ما کم کم و با استفاده از کار منظّم به اين درجات رسيده اند .در مثال هم هست که :«ذرّه ذرّه جمع گردد وانگهي دريا شود».

پي نوشتها :

1-فَلن تَجِدلسنت اللِه تبديلاً،فاطر 43.
2-کتب عليکم الصيام کما کتب علي الذين من قبلکم ../بقره 183.
3-مايلفظ من قول الالديه رقيب عتيد.ق/18.
4-من جائ باالحسنه فله عشر امثالها و من جائ بالسيئه فلا يجزي الا مثلها ،انعام /160.
5-فمن يعمل مثقال ذره خيراً يره ،زلزال /7.
6-الا تزو وارزهُ وزَر اُخري ،نجم /38.
7-...والله يقدر اليل و النهار ،مزمل /20.