این روایت را از امیرالمومنین(ع) بسیار شنیده ایم که فرمود: «قصم ظهری اثنان: عالم متهتک و جاهل متنسک».(1) دو تن یا دو گروه پشت مرا شکستند: «دانشمند پرده‌در و نادان زاهد نما.»
 
علی(ع) در روزگار خویش همواره از افراط و تفریط مسلمانان گله‌مند بوده است. گروهی در حب او زیاده روی کرده و دچار غلو می‌شدند و در مقابل مخالفانش در حق او اجحاف می‌نمودند تا جایی که فرمود: «هلک فیّ رجلان محب غال ومبغض قال».(2) در وادی علم و عبادت و پارسایی نیز علی(ع) شاهد خروج از میانه‌روی بود. علی(ع) که خود مظهر کاملی از علم و تقوا و زهد و عبادت بود، در این عرصه دو گروه را به شدت مذمت می‌کند: «دانشمند پرده‌در و نادان زاهدنما.» ضربه‌ای که این دو گروه در کسوت دوست، به علی زده‌اند فراتر از تهاجم دشمنان است، تا جایی که گویی پشتش را شکسته‌اند.
 

حکایت نادان‌های متحجر

حضرت در ادامه فرموده است: «فالجاهل یغش الناس بتنسکه و العالم ینفرهم بتهتکه».(3) نادان پارسانما با اعمال خود مردم را می‌فریبد و دانای هتاک موجب نفرت مردم می‌شود. آری نادان در لباس دوست، با انجام عبادت و زهد و پارسایی، فریبنده عامه مردم است زیرا از گوهر علم و آگاهی تهی است، لذا اعمال او بی مغز و ظاهری است. نادان چون نمی‌فهمد چه می‌کند و به لبّ عبادت و حقیقت پارسایی پی نبرده است، به طور طبیعی دچار عادت و گاه ریاکاری و تظاهر می‌شود.
 
افزون بر ریاکاری، افراد نادان معمولا دچار افراط و تندروی و نیز تعصب و تحجر می‌شوند و چه بسا همانند خوارج دچار بدعت و انحرافات اعتقادی شده و به خشونت‌ورزی روی آورند. خوارج اهل نماز شب و حافظ قرآن بودند و پیشانی و زانوانشان از فرط سجده، پینه بسته بود، اما به تیغ علی(ع) به هلاکت رسیدند وحضرت از آنان به «چشم فتنه» تعبیر نمود که آن را از حدقه بدرآورد.(4)
 

دانایان هتاک

اما حکایت دانشمندان پرده‌در هم شنیدنی است. این‌ها کسانی هستند که با دین و شریعت و احکام و معارف آن آشنایند و آن را به بهترین وجه بیان می‌کنند، و چه بسا منبر تدریس و وعظ هم دارند. اما این معارف در عمق جانشان نفوذ نکرده و تنها لقلقه زبان آن‌ها قرار گرفته است.
 
این گروه سخت دل‌داده دنیا و زخارف آن هستند تا جایی که برای دستیابی به متاع آن از هتاکی و ارتکاب معصیت ابایی ندارند. این‌ها مردمان را از دین وشریعت گریزان می‌کنند چون عامه مردم حله دین را در قامت آنان می‌جویند و چون لغزش و گناهی از آن ها سرمی‌زند به آیین شریعت بدبین می‌شوند.
البته هستند کسانی که با واقع‌نگری، حساب این عالمان را از دین جدا می کنند، اما عامه مردم قالب‌بین هستند وهر گونه رفتار وسلوک علمای دین را به حساب دین و آیین می‌گذارند.
 

اما چه باید کرد؟

مشکل نادان، فقدان علم و معرفت است. البته گاه شخصی علم دارد، لیک فاقد بصیرت و روشن‌بینی است که در این صورت هم نادان محسوب می‌شود. در ادعیه آمده است: «اللهم اجعل النور فی بصری والبصیرة فی دینی...»(5) خدایا دیدگانم را روشن نما و در دین، مرا بصیرت و روشن‌بینی بخش.
بنابراین دغدغه علی(ع) تنها بی‌سوادی یا کم سوادی افراد زمانه خود نبوده است. برای مثال در میان خوارج کسانی بوده‌اند که حافظ و مفسر قرآن بوده و به نقل حدیث و تبیین احکام شرعی می‌پرداختند، اما در عین حال دچار جمود و انسداد فکری بودند و همین تحجر آنان را به رویارویی با پیشوای معصوم کشانید.
 
بنابراین می‌توان گفت مراد از جاهلان اهل عبادت در کلام امیرامومنین(ع) افراد تنگ نظر و متحجری هستند که آفاق فکر خود را به روی حقایق نگشوده و دچار غرور و تعصب شده اند. این تحجر و کوته‌بینی باعث تظاهر و قشری‌گری می‌شود و شخص با توقف در پوسته و لعاب شریعت، دیگر قادر به درک لب و حقیقت دین نیست، در نتیجه اعمال او صوری و ریاکارانه است و نور و برکتی از آن برنمی‌خیزد.
 
این که در روایات آمده «تفکر یک ساعت برتر از عبادت هفتاد سال است»(6) دقیقا به همین واقعیت اشاره دارد که تا انسان به عمق و جوهر دین دست نیابد، عبادات و اعمال ظاهری او هر چند به بلندای هفتاد سال باشد، ارزشی ندارد.
 

راه رهایی از جهل و تحجر

خروج از جهل با دستیابی به علم میسر است و جاهل در این وادی، مسیر چندان دشواری پیش رو ندارد. تنها بارقه‌ای از هدایت و روشنگری و نیز همتی و ارادتی کافی است تا انسان، جان ظلمانی خویش را به نور علم برافروزد.
 
اما اگر آدمی مبتلا به تحجر و تعصب باشد، طریقی دشوار فراروی خود دارد. رهایی از این بلیه، خصوصا در سنین بالا بسیار دشوار و گاه غیرممکن است و چه بسیار بوده‌اند کسانی که تا پای جان دست از تعصبات وافکار غلط خود نشسته‌اند.
 
نمونه بازر آن خوارج نهروان هستند که آتش وعظ و خطابه جانسوز علی(ع) در خرمن جانشان جرقه‌ای نیفروخت و دل‌های سنگواره‌شان از ضربه هشدارهای جان‌کاه امیرالمومنین(ع) خدشه‌ای ندید و عاقبت تن به نبرد و شمشیر داده و در این مسیر شوم جان باختند.
 

سرنوشت تلخ خوارج

سرنوشت خوارج درسی است تلخ و هشداری گدازنده، برای کسانی که دچار تعصبات کور و تحجر فکری هستند و همچون خوارج به تکفیر غیر خود می‌پردازند و بر طبل خشونت کوفته و دست به سلاح می‌برند. همان کسانی که مدعی دین و شریعت برتر هستند و تنها قرائت خود را از اسلام و قرآن صواب می‌شمرند. خود را بر حق و اهل جنت و سعادت و بقیه را اهل باطل و دوزخ و شقاوت قلمداد می‌کنند.
 
نمونه بارز این جماعت در زمانه ما گروه «داعش» است که زهدنمایی آنان، خودی‌ها را می‌فریبد و در عین حال، تعصب و خشونت‌ورزی آن‌ها، چهره‌ای ناهمگون از اسلام و دین رحمت به جهانیان ارائه می‌کند.
 
مقابله با تحجر از یک سو به علمای متعهد باز می‌گردد که با روشن بینی و انفتاح به تبیین صحیح احکام و معارف دین بپردازند و علاوه بر دین‌آموزی، به مخاطبان خود اندیشه‌ورزی و روشن‌بینی را هم بیاموزند. پرهیز از خرافات و حواشی غیرعقلانی که متاسفانه از دیرباز بر پیکر دین بار شده و آن را دچار فربهی و شوائب فراوان نموده، از دیگر گام‌های مبارزه با تحجر و تعصب است.
 

نسخه درمان گروه دوم

کار گروه دوم یعنی دانایان هتاک، اگر از کار نادانان متحجر و پارسانما دشوارتر نباشد، قطعا آسان‌تر نخواهد بود. مشکل این گروه حکایت آن دزدی است که در وصفش می‌گویند: «چون با چراغ آید گزیده‌تر برد کالا».
 
مسئله در این جا فقدان علم و روشن بینی نیست، بلکه سراسر علم و واقع نگری است، اما درد این دانشمندان آن است که جانشان بیمار و دل‌هایشان وابسته و اعضا و جوارحشان آلوده است. به تعبیر علی(ع) برق دنیا چشمان آنان را خیره ساخته و شیرینی آن در کامشان مزه کرده و در نتیجه قادر به دل کندن از آن نیستند.(7)
 
این گروه به ناچار باید در طریق توبه و انابه گام نهند و دل از عقاب الهی بترسانند، چرا که گناه آن‌ها نسبت به نادانان دو چندان است ودر روایت آمده که خداوند هفتاد گناه از جاهل بیامرزد و یک گناه از عالم نادیده نگیرد.(8)
 
خداترسی و پارسایی از وعظ و نصیحت آغاز می‌شود و اگر تاثیری ننهد کار به عقاب و مجازات می‌انجامد. ساختار جامعه و نظام قانونی باید به گونه ای باشد که چنین عالمانی مجال هتاکی نیابند و به آسانی متاع ثمین دین به جیفه دنیا نفروشند. صدمات و لطمات این افراد محدود به شخص خودشان نیست، بلکه مردم امروز و حتی آینده را گرفتار خواهند ساخت و به مصداق حدیث «اذا فسد العالم فسد العالم»(9) جهانی از تباهی آن‌ها آلوده خواهد شد.
 

برخورد علی(ع) با گروه دوم

سیره علی(ع) در برخورد با دانایان هتاک، مبتنی بر موعظت و جدال احسن بود و چون یارای هماوردی علمی در برابر معصوم را نداشتند به ناچار اصلاح شده و یا دست کم منزوی شده و البته برخی هم بنای دشمنی و جنگ می‌نهادند.
 
خطبه‌های امیرالمؤمنین(ع) آکنده از وعظ و نکوهش دنیا و ترغیب به زهد و پارسایی است. این حجم بالا از اندرز و انذار، پرده از این واقعیت بر می‌دارد که اصحاب رسول الله(ص) و پیش ‌قراولان عبادت و جهاد، به دام متاع دنیا در افتاده و به پرده‌دری و هتاکی روی آورده بودند.
 
اما داستان علما در دوران پس از ائمه(ع) به گونه ای دیگر است و بازار مدعیان در این دوره داغ می‌شود و به همان میزان، جسارت و پرده‌دری آنان افزون می‌شود. وظیفه علمای زاهد و متعهد آن است که دانشمندان بی‌تقوا را به راه آورند و اگر نصیحت نمی‌پذیرند طرد کنند و حساب آنان را از دین و علمای دین جدا سازند تا مردم به آنان به عنوان فاسقانی بنگرند که در لباس دین درآمده اند، نه علمایی که با لباس دین معصیت می‌کنند.
 

کمین‌گه قدرت و حکومت

نکته دیگری که در این جا شایان ذکر است آن است که ورود علما به عرصه سیاست و حکومت امری خطیر و سترگ است. اگر عالم دین به حکومت برسد و زهد و تقوا پیشه کند و به حکمت و عدالت حکم براند بزرگترین خدمت را به دین کرده است. زیرا حکومت دینی آینه‌ای است که احکام شریعت و معارف دین در آن متجلی می‌شود و بهترین تبلیغ برای دین و الگوبرداری از آن برای سایرین خواهد بود.
 
اما اگر علمای دین در اریکه قدرت و حکومت به دام دنیا و بازی‌های سیاسی درافتند و از عدالت و حکمت و کارآمدی تهی شوند، خیانتی عظیم در حق دین روا داشته‌اند که به تعبیر علی(ع) کمرشکن بوده و به آسانی قابل جبران نخواهد بود.  به هر حال نکته مهم آن است که اگر حکومت دینی نمره خوبی کسب کند، باید به حساب دین و آموزه‌های آن نوشته شود؛ اما اگر ناکام بود، مسئولیت آن بر عهده عالمان دینی خواهد بود که گرفتار بلیه تحجر و یا پرده‌دری شده اند.
 
پی نوشت‌:
[1] غرر الحکم 48- شرح نهج البلاغه ابی الحدید20/284 - خصال 1/69
[2] نهج البلاغه صبحی صالح، حکمت 117
[3] همان
[4] ایها الناس فانی فقأت عین الفتنة، ولم یکن لیجتری علیها احد غیری... (نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه 93)
[5] الأمالی، شیخ مفید، ص 179
[6] بحار الأنوار، ج‏۶۶، ص ۲۹۳
[7] نهج البلاغه، خطبه سوم معروف به شقشقیه
[8] اصول کافی، ج 1، ص 47
[9] شرح غرر الحکم ، ج ۴، ص ۱۰۹