امام سجاد علیهالسلام و قیامهای اجتماعی
قیام مردم مدینه (1)
پس از حادثه ی کربلا، در مدینه حرکتها و قیامهایی آغاز گردید. عثمان بن محمد فرماندار مدینه، گروهی از رجال مبارز را به شام فرستاد تا شاید با بخششهای خلیفه، آرام شده و دست از مبارزه بردارند.یزید با آغوشی باز از نمایندگان حجاز استقبال کرد و دستور داد به هر یک، عطایای کلانی بدهند.
این گروه به مدینه بازگشتند و مردم را در جریان کارهای ناروای خلیفه قرار داده و گفتند: خلیفه، سگ بازی می کند، شراب می نوشد و تظاهر به فسق و فجور می کند. او شایسته ی خلافت نیست. (2)
عبدالله بن حنظله (3) گفت:
اگر مردم مدینه مرا یاری دهند، با فرزندانم بر ضد یزید قیام خواهم کرد. (4)
مردم مدینه در 28 ذیحجه، سال 63 هجری قیام کردند و عبدالله را به رهبری قیام برگزیدند.
آنان ابتدا فرماندار را از شهر بیرون کردند و هر کس از امویان را که با او بود در خانه ی مروان بن حکم به زندان افکندند پس از چندی آنان را از مدینه بیرون کردند. (5)
هنگامی که یزید از این جریان اطلاع یافت، لشکری افزون بر ده هزار نفر به فرماندهی مردی خون آشام به نام مسلم بن عقبه برای سرکوبی قیام مدینه گسیل داشت. (6)
هجوم لشکر شام به مدینه
مردم مدینه به منظور ایجاد مانع بر سر راه لشکر شام، خندقی را که پیامبر (ص) و یارانش در جنگ احزاب حفر کرده بودند، دوباره حفر کردند.اما لشکر شام، خندق را دور زد و از پشت سر به کمک طایفه ی خیانتکار بنو حارثه، وارد شهر شد. شعله ی نبرد زبانه کشید و عبدالله بن حنظله و بسیاری از انقلابیون کشته شدند.
لشکر جرار شام به دستور فرمانده سفاک خود، طی سه روز تا توانستند به قتل و غارت و اعمال غیر انسانی پرداختند.
در این فاجعه ی دردناک، بسیاری از مردم کشته شدند، حرمت حرم رسول خدا(ص) شکست و عرض و ناموس مسلمانان مورد تعرض سپاهیان قرار گرفت.
مسرف (7) پس از سه روز در مسجد پیامبر (ص) بر فراز منبر رفت و از مردم برای یزید بیعت گرفت که بندگان یزید بن معاویه باشند و دست یزید درباره ی جان و مال و خانواده ی آنان باز باشد.
کسانی که تن به بردگی یزید نمی دادند به دستور وی کشته می شدند. (8)
تنها کسی که به دستور یزید از تعرض سپاه شام و نیز بیعت با «مسرف» مصون بود امام سجاد (علیهالسلام) و خانواده آن حضرت بود. جهت این استثنا شاید این باشد که یزید – با توجه به جریانانت و تحولاتی که پس از حادثه ی کربلا رخ داد – از تکرار آن سخت وحشت داشت بلکه به نحوی سعی در کاهش اثرات و پیامدهای منفی آن علیه حکومت خود داشت از این رو، سعی می کرد در این جریان برخوردی با امام سجاد (علیهالسلام) صورت نگیرد.
امام سجاد (علیهالسلام) و واقعه «حره»
آنچه از تاریخ بر می آید این است که امام سجاد علیه السلام در ایجاد واقعه ی «حره» و قیام مردم مدینه نقشی نداشته است.جهت اتخاذ این موضع شاید این باشد که امام سجاد (علیهالسلام) با آگاهی و احاطه ای که به شرایط سیاسی – اجتماعی آن روز جامعه اسلامی و نیز شناخت روحیات و افکار معترضین داشت نتیجه و ثمره ای بر این حرکت مترتب نمی دید و چه بسا در صورت شرکت آن حضرت، جان آن بزرگوار و خاندانش و در نتیجه کیان امامت در معرض خطر قرار می گرفت.
علاوه بر آنکه مشروعیت این گونه حرکتها که مسأله خون مسلمانان و عرض ناموس آنان مطرح است بستگی به اذن و اجازه امام معصوم دارد. در حقیقت این مردم بودند که می-بایست به حضور امام می رسیدند و نسبت به قیام علیه یزید از آن حضرت کسب تکلیف می-کردند. اگر امام (علیهالسلام) در این جریان – که بدون اذن و هماهنگی آن حضرت شکل گرفته بود – شرکت می کرد دیگر امام نبود بلکه مأموم و پیرو بود.
البته این نکته قابل توجه است که امام سجاد (علیهالسلام) هرگز با سرکوب این قیام خود جوش موافق نبود و در راه جلوگیری از برخورد و نیز در کاهش ضایعات آن کوشید و تا توانست بعضی از اهالی مدینه را در حمایت خود قرار داد و جان آنان را حفظ کرد.
سرکوب قیام مردم مدینه یکی از حوادث سنگین دوره ی حکومت یزید است که سقوط سلطنت او و حکومت خاندان بنی امیه را تسریع کرد.
قیام مختار
دومین قیام پس از نهضت کربلا قیام مختار است. وی فرزند ابو عبیده ثقفی و یکی از شخصیت های ممتاز تشیع است که به هنگام وقوع حادثه ی کربلا در زندان عبیدالله بود و توفیق شرکت در قیام فرزند پیامبر (ص) را پیدا نکرد. (9) پس از رهایی از زندان تصمیم گرفت انتقام خون شهیدان کربلا را از قاتلان آنان بگیرد.مختار ابتدا به حجاز نزد «عبدالله بن زبیر» رفت و پس از مرگ یزید – به علت اختلافی که در هدف با پسر زیبر داشت – به کوفه بازگشت (10) و به فعالیت پرداخت. در این هنگام کوفیانی که در جنایت کربلا شرکت جسته بودند، متوجه خطر مختار شدند؛ زیرا وی بارها اعلام کرده بود که انتقام خون شهدای کربلا را از قاتلان آنان خواهد گرفت.
جمعی از آنان به تحریک عمر بن سعد و شبث بن ربعی به خانه ی مختار یورش برده او را دستگیر کرده و به زندان انداختند. (11)
وی از زندان برای یاران «سلیمان بن صرد» پیام فرستاد و ضمن ستایش از عمل توابین به آنان وعده داد که بعد از آزادی از زندان از دشمنان، انتقام خواهد گرفت. (12) مختار با وساطت عبدالله بن عمر – شوهر خواهرش – از زندان آزاد شد و فعالیت خود را پی گرفت. شیعیان بر گردش حلقه زدند و بر اساس عمل به کتاب خدا و سنت رسول الله (ص) و خونخواهی حسین به علی و اهل بیت او و دفاع از محرومان، با او بیعت کردند. (13)
آغاز قیام
مختار در شانزدهم ربیع الثانی، سال 66 هـ. ق قیام کرد. وی نخست «عبیدالله بن مطیع» فرماندار ابن زیبر در کوفه را از شهر بیرون کرد. سپس سپاهیانی به فرماندهی ابراهیم فرزند مالک اشتر به سوی سرزمین «الجزیره» (14) برای نبرد با ابن زیاد گسیل داشت.نیروهای ابراهیم شجاعانه بر لشکریان ابن زیاد یورش برده آنان را شکست دادند. در جریان این نبرد، ابن زیاد، حصین بن نمیر، شرحبیل بن ذی الکلاع، ابن حوشب، غالب باهلی، عبدالله بن ایاس سلمی، ابوالاشرس که حاکم خراسان بود و جمعی از نیروهای رده بالای وی، به قتل رسیدند. (15)
هنگامی که سر ابن زیاد را نزد امام سجاد علیه السلام بردند فرمود:
سپاس خداوندی را که انتقام خون ما را از دشمنانمان گرفت؛ خداوند به مختار پاداش خیر دهد. (16)
امام سجاد بعد از شهادت پدر بزرگوارش هیچ روزی خندان دیده نشد، مگر آن روزی که سر ابن زیاد را برای وی آوردند. (17)
مصیبت جانگذاز شهادت سید الشهیداء علیه السلام برای بنی هاشم به قدری سنگین و تأثر انگیز بود که تا مختار سرهای قاتلان آن حضرت را نزد آنان نفرستاد، زنان به زینت خود نپرداختند. (18)
«مصعب» برادر «عبدالله» که والی «بصره» بود، به تحریک کوفیان فراری و دستور برادرش با «مختار» به ستیزه برخاست. نبردهای سختی بین آنان درگرفت، تا آنکه «مختار» در سال 67 هجری قمری به دست نیروهای «مصعب» کشته شد. (19)
امام سجاد (علیهالسلام) و قیام مختار
شرایط سیاسی – اجتماعی دوران امامت امام چهارم (علیهالسلام) به گونه ای بود که برای آن حضرت امکان فعالیتهای سیاسی و قیام مسلحانه علیه نظام اموی فراهم نبود، و حتی تأیید و حمایت علنی از جنبشهای مسلحانه علیه نظام حاکم، به مصلحت آن حضرت و پیروانش نبود.در رابطه با مختار و قیام وی علیه یزیدیان، امام (علیهالسلام) هر چند او و قیامش را به صراحت و به طور علنی حمایت و تأیید نکرد، ولی از مجموع سخنان و موضعگیریهای آن حضرت در این رابطه، می توان استفاده کرده که مختار و قیامش مورد رضایت و تأیید امام (علیهالسلام) بوده است. اینک یک نمونه:
«مختار» پس از آنکه دعوت خود را علنی ساخت و مردم کوفه را به خونخواهی امام حسین علیه السلام فراخواند، گروهی از کوفیان، در پاسخ به ندای او دچار تردید شدند. برای اطمینان از درستی راه وی، جریان را با «محمد حنفیه» در میان گذاشتند. «محمد» به آنان گفت:
بپا خیزید! با هم نزد پیشوای من و شما (20) «علی بن حسین (علیهالسلام)» برویم (و از آن حضرت در این رابطه کسب تکلیف نماییم).
همگی نزد امام (علیهالسلام) رفتند و «محمد» به نمایندگی، جریان را باز گفت. امام (علیهالسلام) فرمود:
ای عمو! اگر برده ای زنگی هم به نفع ما خاندان تعصب ورزد (و با دشمنانمان بجنگد) بر مردم لازم است که او را حمایت کنند. من تو را بر این امر (جریان قیام مختار) می گمارم، هر طور مصلحت دیدی عمل کن. (21)
کوفیان، از نزد امام (علیهالسلام) خارج شدند، در حالی که به یکدیگر می گفتند:
امام زین العابدین و محمد بن حنفیه به ما اجازه ی قیام دادند. (22)
«مختار» معتقد به امامت پیشوایان حق علیهم السلام و پیرو آن بزرگوار بود. وی در جریان حادثه ی «کربلا» با «مسلم بن عقیل» بعیت کرد و در ابتدای ورود نماینده ی امام حسین (علیهالسلام) به کوفه میزبان او بود، و به همین جرم توسط «عبیدالله» - پیش از رسیدن امام حسین به کربلا – دستگیر و روانه ی زندان شد و تا بعد از شهادت امام حسین (علیهالسلام) در زندان ماند.
«علامه امینی» درباره ی شخصیت «مختار» و قیام او می نویسد:
هر کسی که به تاریخ و حدیث و علم رجال با دیده ی بصیرت و نافذ بنگرد، درخواهد یافت که «مختار» از پیشتازان رجال دین و هدایت و اخلاص است و نهضت بزرگ او جز برای بر پا داشتن عدالت و ریشه کن کردن بنیان بی دینان و ستم امویان نبوده و ساحت او از کیش «کیسانی» (23) منزه است و تهمتها و بر چسبهایی که بر او زده اند از حقیقت و صداقت به دور است؛ به همین جهت، پیشوایان هدایت و رهبران بزرگ ما: امام سجاد، امام باقر و امام صادق صلوات الله علیهم او را مورد ترحم و دعا قرار داده اند؛ به ویژه امام باقر (علیهالسلام) او را بسیار ستوده است. شخصیت «مختار» و کردار او، پیوسته در پیشگاه خاندان پیامبر (ص) مورد ستایش و سپاس بوده است.
علمای اعلام نیز مانند «سید بن طاووس»، «علامه»، «ابن داود»، «ابن نما»، «محقق اردبیلی»، «قاضی نورالله مرعشی» و «شیخ ابوعلی» او را بررگ شمرده، تنزیهش کرده و به دفاع از او برخاسته اند. و حتی «شهید اول» در کتاب مزار خود، زیارت مخصوصی برای او نقل کرده است که در آن شهادت راستینی بر شایستگی و درستی اوست در امر ولایت بر اخلاص وی در اطاعت خداوند و محبتش نسبت به امام زین العابدین (علیهالسلام) و خشنودی رسول خدا و امیر مؤمنان از او. و نیز بیانگر آنست که وی در راه رضای پیشوایان دین و نصرت خاندان رسالت و خوانخواهی آنان، فداکاری و جانبازی کرده است. (24)
حکومت عبدالملک بن مروان
عبدالملک بن مروان، خونریزی بی باک بود و حجاج بن یوسف ثقفی را که از او خون آشام تر و جلادتر بود، به فرماندهی لشکر خود برگزید. (25)حجاج پس از کشتن ابن زبیر و به آتش کشیدن کعبه به ولایت کوفه، بصره و ایران منصوب شد. او به تعقیب شیعیان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و دیگر مخالفان پرداخت و آنها را به شهادت رسانید.
عبدالملک به محض فراغت از جنگهای داخلی، جنگ با روم را که پانزده سال تعطیل شده بود به راه انداخت و محمد برادر خلیفه، امپراطور بیزانس را در «کلیکه» شکست داد؛ در منطقه ارمنستان نیز فتوحاتی به دست آورد.
سیاست عبدالملک نسبت به امام سجاد (علیهالسلام) و شیعیان
عبدالملک نسبت به فرزندان علی علیه السلام سیاست جدیدی اتخاذ کرد و به فرماندار خود، حجاج، نوشت:از خون فرزندان عبدالمطلب صرف نظر، زیرا من دیدم هنگامی که خاندان ابوسفیان دست به خون آنان رنگین کردند، چند صباحی نگذشت که حکومت آنان واژگون شد. (26)
البته این فرمان نه به خاطر دوستی با رسول خدا (ص) و ترس از خدا، بلکه به منظور حفظ تاج و تخت صادر گردید. از این رو، هنگامی که تاج و تخت خویش را از ناحیه ی شیعیان در خطر دید، حجاج بن یوسف ثقفی را بر آنان مسلط کرد و دست او را در جنایت و خون ریزی باز گذاشت.
حجاج، کینه و عداوت زیادی نسبت به خاندان پیامبر (ص) و پیروان آنان داشت. او در هر کجا به شیعه ای دست می یافت او را می کشت؛ و حتی افراد را به گمان شیعه بودن دستگیرمی کرد و به زندان می انداخت.
شخصیتهای برجسته و نامی شیعه در آن دوران مانند کمیل بن زیاد اسدی، سعید بن جبیر و قنبر غلام امیر مؤمنان (علیهالسلام) به دست حجاج به شهادت رسیدند.
هنگامی که حجاج از دنیا رفت، پنجاه هزار مرد و سی هزار زن در زندان او بودند. از این عده، شانزده هزار نفر برهنه بودند و با این حال، زن و مرد را در یک زندان جای داده بود. زندان دارای چهار دیوار بدون سقف بود که زندانیان را از سرما و گرما حفظ نمی کرد.
دردناکتر آنکه هنگامی که زندانیان از شدت گرما به سایه دیوار پناه می بردند، مأمورین، با سنگ و تیر، آنها را دور می کردند.
غذای زندانیان، عبارت بود از نانی که از جوی مخلوط به خاکستر و نمک، تهیه می شد. (27)
عبدالملک توجه خاصی به حجاج داشت تا آنجا که وقتی در آستانه ی مرگ قرار گرفت به فرزندان خو وصیت کرد:
شما را به پرهیزکاری و اکرام و بزرگداشت «حجاج» سفارش می کنم، زیرا او بود که شهرها را برای شما تسخیر کرد و دشمنان شما را خوار و ذلیل گردانید. (28)
کنترل حرکات امام (علیهالسلام)
جاسوسهای عبدالملک، تمام حرکات و فعالیت ها و حتی کارهای شخصی امام سجاد (علیهالسلام) را زیر نظر داشتند و به او گزارش می دادند.امام چهارم (علیهالسلام) کنیزی را در راه خدا آزاد کرد و بعدها وی را به ازدواج خویش درآورد. جاسوسها، این خبر را به عبدالملک رساندند.
عبدالملک فرصت خوبی را برای سرزنش امام و بدبین کردن مردم نسبت به آن حضرت، به دست آورد. از این رو در نامه ای به آن بزرگوار نوشت:
از ازدواج شما با آن کنیز آگاه شدم. اگر تصور می کنید که از او فرزندی بیاورید و بدین وسیله بر مقام شما افزوده شود نظر شما صحیح نیست... .
پیشوای چهارم (علیهالسلام) در پاسخ نامه ی عبدالملک نوشت:
... نامه ی تو به من رسید. مرا سرزنش کرده بودی. بدان که اسلام با این اندیشه مبارزه کرده است. او کنیز من بود و به خاطر خدا آزادش کردم و سپس بر اساس سنت اسلام او را به زنی گرفتم.
هر کس که پایبند دین خداست و از قوانین اسلام پیروی می کند، هرگز از دستورات اسلام، امتناع نمی ورزد و امر خدای بزرگ را اطلاعت می کند.
خداوند به وسیله آئین اسلام، هر نقصی را به کمال رساند. پس ایراد و خرده گیری در این مسائل بر مسلمانان جایز نیست. آنچه شایسته ی ملامت و سرزنش است، پیروی از آداب و سنن دوران جاهلیت است. (29)
وی، علاوه بر مسلط ساختن حجاج خون آشام بر شیعیان و مراقبت و کنترلی که خود از امام سجاد علیه السلام داشت، باز هم از سوی پیشوای چهارم بر تاج و تخت خویش بیمناک بود. از این رو دستور داد امام سجاد (علیهالسلام) را به غل و زنجیر ببندند و از مدینه به دمشق ببرند. و چون دید آن حضرت فقط به خدا توجه دارد و همواره به راز و نیاز مشغول است با مشورت «زهری» او را آزاد ساخت. (30)
نهضت توابین، ایفای رسالت در سخت ترین شرایط
یکی از قیامهایی که در دوران امام چهارم (علیهالسلام)، بر ضد امویان به وقوع پیوست، قیام توابین بود.نهضت توابین به وسیله پنج تن (31) از شخصیتهای برجسته کوفه تحت رهبری «سلیمان بن صرد»، به منظور گرفتن انتقام شهیدان کربلا، شکل گرفت. آنان با الهام از آیه ذیل، نام توابین بر نهضت خویش نهادند:
فتوبوا الی بارئکم فاقتلوا انفسکم ذلکم خیر لکم عند بارئکم فتاب علیکم انه هو التواب الرحیم (32)
به سوی خدا توبه کنید و (به کیفر جهالت خود) بکدیگر را بکشید، این در پیشگاه خدا بهترین کفاره عمل شماست، آنگاه خدا از شما درگذشت و توبه شما را پذیرفت که خدا توبه پذیر و مهربان است.
شعار توابین «یا لثارات الحسین» ای انتقام گیرندگان خون حسین (علیهالسلام) بود.
این شعار، خون شیعیان را به جوش می آورد و خشم آنان را علیه بنی امیه برمی انگیخت.
نهضت توابین در دوران یزید بن معاویه، مخفیانه کار می کرد و عضو می گرفت و به جمع-آوری اسلحه می پرداخت.
سلیمان در صدد جذب بزرگان کوفه و شیعیان بصره، مدائن و دیگر شهرهای عراق برآمد و طی نامه هایی، اهالی آن مناطق را به قیام فراخواند. نامه سلیمان به مدائن، اثر مهمی روی شیعیان گذاشت و همگی به وی پیوستند. مردم بصره نیز اعلام آمادگی کردند. (33)
مرحله عمل
پس از مرگ یزید، نهضت توابین وارد عمل شد. آنان – که تعدادشان به چهار هزار نفر می رسید – در پنجم ربیع الثانی، سال 65 هجری کوفه را به قصد «نخیله»، میعادگاه خود ترک گفتند و از آنجا رهسپار کربلا شدند و پس از یک شبانه روز گریه و زاری در کنار تربت امام حسین (علیهالسلام) و طلب آمرزش و آرزوی شهادت برای خود، کربلا را به سوی «انبار» ترک کردند و از آنجا به قیاره و هیت رهسپار شدند و سپس به عین الورده رسیدند. مروان بن حکم، عبیدالله بن زیاد را مأمور سرکوبی آنان کرد. او سپاهی متشکل از دوازده هزار نفر به فرماندهی «حصین بن نمیر» اعزام داشت. هنوز درگیری ایجاد نشده بود که خبر مرگ مروان بن عبیدالله رسید، ولی جانشین وی عبدالملک، عبیدالله را به سرکوبی توابین تشویق نمود. در «عین الورده» دو سپاه به هم رسیدند و نبردی سخت درگرفت. عده ی زیادی از نیروهای عبیدالله کشته شدند ولی با رسیدن نیروی کمکی به او، سلیمان بن صرد و عده فراوانی از توابین به شهادت رسیدند و تعداد کمی توانستند صحنه نبرد را ترک کرده به کوفه بازگردند. (34)ایفای رسالت در سخت ترین شرایط
از آنچه گفته شد معلوم شد امویان با تمام قدرت و امکانات خود با خط امامت به مبارزه پرداختند و در این راه از شکنجه، فشارهای اقتصادی و کشتار دسته جمعی پیروان اهل بیت (علیهالسلام) پروایی نداشتند.آنچه برای آنان مهم بود حفظ قدرت و حکومت بود. آنها تلاش می کردند تا اسلام را از مسیر صحیح آن منحرف کنند و مردم را نسبت به اسلام و ولایت اهل بیت (علیهالسلام) در ناآگاهی نگهدارند.
بدین ترتیب، بسیاری از مردم بر اثر تبلیغات زهرآگین آنان، دچار اشتباه شده بودند. تعداد اندکی هم به به حقانیت اهل بیت آگاه بودند، جرأت نزدیک شدن به امام را نداشتند؛ زیرا این کار، مجازاتهای سنگینی از قبیل ویرانی خانه، غارت اموال، شکنجه، زندانی شدن در سیاهچالهای هولناک و اعدام را در پی داشت.
تبلیغات امویان تا آنجا مؤثر افتاده بود که اکثر مردم فکر می کردند کسی از خاندان رسول خدا (ص) باقی نماده است؛ برخی هم یزید و امثال او را از خاندان پیامبر (ص) می شمردند.
امام چهارم (علیهالسلام) در چنین شرایط دشواری، عهده دار امامت بود.
آن بزرگوار، در حقیقت مانند نیای گرانقدرش رسول خدا (ص) از صفر شروع کرد و به اسلام حیاتی دوباره بخشید و مردم را با تعالیم حیاتبخش آن آشنا ساخت. امام (علیهالسلام) برای دستیابی به اهداف الهی خویش، به اقداماتی اساسی دست زد:
نشر اندیشه اسلامی و رشد فرهنگ جامعه براساس قرآن مجید
در زمان امام سجاد (علیهالسلام) از اسلام، جز نام آن، باقی نمانده بود. از این رو آن بزرگوار که حامل کتاب و سنت الهی بود می بایست اسلام محمدی (ص) را برای جامعه بیان کند تا زمینه تأیسس حکومتی بر مبنای قرآن و سنت فراهم گردد. امام (علیهالسلام) برای تحقق بخشیدن به این مسأله، از دعا و موعظه و اندرز استفاده می کرد.اتخاذ این روش دو جنبه داشت:
1- جنبه سیاسی: جنبه سیاسی دعا این بود که در آن جو اختناق، اولا حکومت به ماهیت سیاسی، عقیدتی و اخلاقی آن پی نمی برد و گمان می کرد که امام (علیهالسلام) از دنیا روی برتافته و فقط به آخرت خویش پرداخته است و به کار آنها کاری ندارد؛ ثانیا اگر حکومت به این حرکت آرام ولی عمیق و کوبنده آن بزرگوار پی می برد، نمی توانست به او اعتراض کند، زیرا این اعتراض برای مردم قابل قبول نبود و اصولا زننده می نمود. ولی حقیقت بر آنان پنهان مانده بود، زیرا هر چند حضرت سجاد (علیهالسلام) به ظاهر فقط به عبادت پرداخته بود، اما در واقع، در عین انجام عبادت، مردم را به سوی خدا می خواند و راه خدا را به آنان می شناساند و آنان را با تعالیم اصیل اسلام، آشنا می کرد. (35)
2- جنبه آموزشی: دعا یکی از شیوه های تعلیم و تربیت اسلامی است. دعا بریدن از خود و قدرتهای پوشالی و پیوستن به قدرت بی انتهای خداوندی است.
دعاها یکی از ذخایر بزرگ علمی و تربیتی اسلام است که ازپیامبر (ص) و امامان (علیهالسلام) به جای مانده است؛ زیرا مسائل توحید و الهیات، نبوت، امامت، نظام رهبری و حکومت، اخلاق، حقوق مدنی، احکام و آداب گوناگون در آنها بگونه ای خاص، مطرح شده است.
بیشترین دعاهای به یادگار مانده از پیشوای چهارم (علیهالسلام) در مجموعه ای به نام «صحیفه سجادیه» - که آن را زبور آل محمد نامیده اند – گرد آمده است.
این کتاب ارزنده در بر گیرنده 54 دعاست که برخی از آنها مفصل و برخی دیگر مختصر است.
اثبات حقانیت اهل بیت (علیهالسلام)
یکی از اقدامات مهم امام زین العابدین علیه السلام آگاه ساختن مردم نسبت به اهل بیت و بیان این مطلب بود که مقام ولایت و حکومت، حق آنان است و خلیفه واقعی پیامبر (ص) آناند .امام (علیهالسلام) در کوفه و شام، درباره حقایق اهل بیت علیهم السلام، سخن گفت و مردم را به این مطلب توجه داد و پس از آن هم در فرصتها مناسب، این مسأله را بازگو می کرد تا مردم به جانشینان واقعی پیامبر (ص) پی ببرند.
یکی از سالها که امام (علیهالسلام) به حج مشرف شده بود، در عرفات به «زهری» فرمود:
چه تعداد مردم اینجا هستند؟
زهری:
حدود چهار هزار نفر حاجی که به قصد قربت، در پیشگاه خداوند، در ضجه و ناله اند.
امام: ناله کنندگان بسیارند ولی حج گزاران، کم.
سپس افزود:
کسی که دوستان ما را دوست بدارد، و از دشمنان ما بیزاری جوید و خویشتن را برای اطلاعت از ما، مهیا سازد، حاجی واقعی است.
پدرم از جدم رسول خدا (ص) نقل کرد که «منافق و دشمن آل محمد (ص) و علی (علیهالسلام) و دوستانشان، حاجی نیستند، بلکه حاجی کسی است که به سوی اهل بیت محمد (ص) و علی باز گردد... . (36)
تربیت انسانهای مؤمن
نیروهای اصلی شیعه و اکثریت پیروان راستین امامان معصوم علیهم السلام، در جریان قیامهای عاشورا، توابین و مختار به شهادت رسیدند. از این رو پیشوای چهارم (علیهالسلام) همانند جد بزرگوارش در مکه، به تربیت نیروهای مؤمن به اسلام و اهل بیت (علیهالسلام) پرداخت.امام (علیهالسلام) طی نامه ای به مؤمنانی که با دستگاه حاکم مخالف بودند می فرماید:
خدا ما و شما را از کید ستمگران و سرکشی حسودان و حرکات جبارانه آنان حفظ کند طاغوتها و پیروانشان که همان دنیاپرستان و دنیا گرایان و فروخته شدگان به دنیا و شتابندگان به سوی دنیایند، شما را فریب ندهند... . (37)
می بینیم که هدف اصلی در خطاب امام (علیهالسلام)، حفظ مؤمنان مخالف دستگاه حکومت، به عنوان کادرهای لازم برای آینده است.
تربیت بردگان و آزاد سازی آنان
امام (علیهالسلام) بردگان را می خرید و پس از مدتی که با فرهنگ اسلام آشنا می شدند آنان را آزاد می کرد.تعداد بردگان آزاد شده آن حضرت به هزار تن می رسید که تمامی آنها به آن بزرگوار عشق می ورزیدند. (38)
امام سجاد (علیهالسلام) هیچگاه بردگان را نمی زد، بلکه لغزشها و خطاهایشان را ثبت می کرد و چون آخر ماه رمضان فرا می رسید، آنان را گردآوری و خطاهاشان را یادآوری می کرد و از آنها چشم فرو می پوشید و همه را در راه خدا آزاد می کرد و عطایایی نیز به آنان می داد.
آنگاه از آنان می خواست که از خدا بخواهند همانگونه که او از خطاهای آنان درگذشته است، خدا هم از خطاهای او در گذرد. (39)
پیشوای چهارم (علیهالسلام) با اتخاذ این سیاست، علاوه بر آنکه منطق امویان که عرب را بر غیر عرب ترجیح می دادند محکوم می ساخت، بردگان مظلوم را از نظر مالی تأمین می کرد و مهمتر از این، با آشنا ساختن آنان با فرهنگ اسلام به آنها رشد و شخصیت اسلامی می داد.
یکی از نتایج این سیاست این بود که هر زمان علویان مورد ستم و تجاوز زمامداران قرار می گرفتند، این بردگان آزاد شده، به یاری آنان می شتافتند. (40)
کنترل جریانهای فکری
یکی دیگر از اقدامات بسیار ارزنده ی امام چهارم (علیهالسلام) کنترل رویدادها و جریانهای داخلی جامعه اسلامی بویژه عملکرد عالمان و روشنفکران جامعه بود تا جایی که اگر عالمی از عالمان اسلامی، دچار ضعف اراده یا ضعف تشخیص می گردید و به «تقوای موضعی و سیاسی» او خلل وارد می آمد به او هشدار می داد.هشدار امام (علیهالسلام) به «محمد بن مسلم زهری»، گویای این واقعیت است.
محمد بن مسلم، از فقها و قضات بود و در نزد خلفای اموی منزلتی ارجمند داشت. هنگامی که امام چهارم (علیهالسلام) آگاه شد که وی به «ظلمه» روی خوش نشان داده است، نامه ای به او نوشت که بخشی از آن آمده است:
خدا ما و تو را از فتنه نگه دارد و بر تو از (گرفتاری) آتش، رحمت آورد که تو به روزی افتاده ای که باید کسانی که تو را می شناسند، بر تو ترحم کنند. (41)
نعمتهای خدا گرانبارت کرده. خدا بدنی سالم و عمری طولانی به تو داده، به واسطه دانش قرآن و فقه دین که خدا به تو عطا کرده و تو را به سیره ی پیامبر (ص) آگاه ساخته است، حجت های خداوند بر تو تمام شده است.
... گمان مبر که خداوند عذر کسی همانند تو را بپذیرد و از تقصیر تو چشم پوشید، هیهات، هیهات، هرگز چنین نیست. خداوند در کتاب خود از عالمان پیمان گرفته است که : (حق را برای مردم آشکار کنید پوشیده مدارید). (42)
بدان که تو اکنون، ساده ترین امری را که پوسیده داشته ای و سبک ترین «وزر و وبالی» را که بر گردن گرفته ای این است که با ستمگران انس گرفته ای و راه ظلم و تجاوز برای آنها را هموار ساخته ای... خدا می داند که من چقدر هراسناکم از اینکه خدا در قیامت تو را به گناه خائنان بگیرد... تو با کسی دوست شده ای که با خدا دشمنی می کند.
مگر نه این است که وقتی دعوتت می کنند، برای آن است که از تو به عنوان محوری برای آسیای ستم خود و وسیله ای برای بدبخت کردن مردم... و ابزاری برای ستمگری و تجاوز بهره گیرند... اکنون بنگر که آنچه را به تو می دهند در برابر آنچه از تو می ستانند، چقدر اندک است. به فکر خویش باش که دیگری به فکر تو نیست. (43)
امام سجاد (علیهالسلام) در دوران ولید نیز به نشر فرهنگ اسلامی از طریق نیایش، رساله حقوق و نامه ها، کلمات قصار و ... پرداخت.
علاوه بر آنچه گفتیم، شماری از دانشمندان و محدثان بزرگ، در مکتب آن بزرگوار تربیت یافتند. نام 170 تن از اصحاب و تربیت یافتگان مکتب امام سجاد (علیهالسلام) و یا کسانی که از آن حضرت به نقل روایت پرداخته اند، در رجال شیخ طوسی (44) آمده است؛ از جمله:
1- «سعید بن مسیب» که امام (علیهالسلام) درباره ی او فرموده: «سعید به آثار گذشته از همه داناتر و در روزگار خودش فهمش از همه بیشتر است». (45)
2- ابوحمزه که امام هشتم فرمود: «ابوحمزه در زمان خویش مانند سلمان بود». (46)
3- سعید بن جبیر که از یاران برجسته ی امام (علیهالسلام) و زاهدان و عابدان عصر خویش بود.
شهادت امام سجاد علیه السلام
ولید بن عبدالملک مانند دیگر زمامداران ستمگر آن زمان، از شهرت و محبوبیت امام چهارم (علیهالسلام) بیمناک بود و از شخصیت و نفوذ روحانی آن حضرت به شدت رنج می برد.او می ترسید که مردم گرد آن حضرت جمع شده برای سلطنت و حکومت او خطری بوجود آورند. از این رو نتوانست وجود آن بزرگوار را تحمل کند و سرانجام، آن حضرت را پس از یک زندگی سراسر رنج و مبارزه، در 25 محرم، سال 95 هـ.ق به وسیله ی هشام بن عبدالملک مسموم کرد و به شهادت رساند.(47)
هم اکنون قبر آن بزرگوار در قبرستان بقیع در کنار قبور امام مجتبی (علیهالسلام)، امام محمد باقر (علیهالسلام) و امام جعفر صادق (علیهالسلام)، بدون قبه و بارگاه است.
پی نوشت :
1- این قیام در تاریخ به «واقعه حره» معروف است. حره به فتح حاء، به قسمتی از سرزمین خشک و سوزان حجاز گفته می شود.
2- اعیان الشیعه، دوره ی ده جلدی، ج 1، ص 636.
3- وی فرزند حنظله «غسیل الملائکه» است که در جنگ احد به شهادت رسید.
4- سیرة الائمة الاثنی عشر، ج 2، ص 140.
5- مروج الذهب، ج 3، ص 69.
6-عیان الشیعه، ج 1، ص 636، و تاریخ یعقوبی، ترجمه آیتی، ج 2،ص 189.
7- مسلم بن عقبه که در ظلم و بیدادگری به اسراف رفته بود، به «مسرف» معروف گردید.
8- اعیان الشیعه، ج 1، ص 637 و تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 190.
9- ر.ک. بحارالانوار، ج 45، ص 353.
10- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 201، ترجمه دکتر آیتی «مختار وقتی به کوفه رسید که سلیمان بن صرد قیام کرده بود».
11- بحارالانوار، ج 45، ص 357.
12- همان مدرک. ص 363.
13- همان مدرک. ص 333.
14- جزیره ناحیه ای است که بین دجله و فرات و در مجاورت شام واقع شد است (معجم البلدان، ج 2، ص 134).
15- بحارالانوار، چاپ بیروت، ج 45، ص 334-336.
16- همان مدرک، ص 336.
17- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 203، ترجمه آیتی.
18- ر.ک. بحارالانوار، ج 45، ص 344.
19- مروج الذهب، ج 3، ص 98-99.
20- از محتوای گفتگوهای این عده از کوفیان بر می آید که آنان معقتد به امامت «محمد حنفیه» بوده اند و «محمد» با بیان این جمله «امامی و امامکم» و بردن آنان نزد امام سجاد و کسب تکلیف از آن حضرت، آنان را متوجه حقیقت کرد.
21- یا عم! لو ان عبدا زنجیا تعصب لنا اهل البیت لوجب علی الناس موازرته و قد ولیتک هذا الأمر فاصنع ما شئت.
22- ر.ک. بحارالانوار، ج 45، ص 364-365.
23- کیسانیه، از انشعابات شیعه است و به گروهی گفته می شود که معتقد به امام «محمد بن حنفیه» هستند. در مورد وجه نامگذاری آنان به این اسم، نوبختی می گوید: چون رئیسشان مختاربن ابی عبیده ی ثقفی ملقب به «کیسان» بود آنان کیسانیه نامیده شدند. (فرق الشیعه، ص 41)؛ ولی شهرستانی می نویسد: کیسان نام غلام امیر مؤمنان (علیهالسلام) بود و به یاران او که نسبت به وی اعتقادی فوق مقام و مرتبه اش داشتند «کیسانیه» می گفتند (ر.ک. الملل و النحل، ج 1، ص 147).
24- الغدیر،ج 2ف ص 343-344.
25- مروج الذهب، ترجمه پاینده، ج 2، ص 95.
26- شیعه و زمامداران خودسر، ص 117.
27- شیعه و زمامداران خودسر، ص 127.
28- همان مدرک. ص 123.
29- زندگانی امام زین العابدین، نوشته ی سید الاهل، ص 144.
30- همان مدرک.
31- سلیمان بن صرد خزاعی، مسیب بن نجیه فزاری، عبدالله سعد بن نفیل ازدی، عبدالله بن وال تیمی و رفاعة بن شداد بجلی (البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج 8، ص 250).
32- بقره، آیه ی 54.
33- ر.ک. در اسارت و بحوث فی التاریخ، ج 1، ص 62.
34- تاریخ طبری، ص 3218 – با تلخیص، مروج الذهب، ج 3، ص 93-95، بحارالانوار، ج 45، ص 358-363. از کتاب «قیام توابین» نوشته دکتر ابراهیم بیضون، ترجمه کریم زمانی نیز استفاده شده است.
35- در اسارت و بحوث فی التاریخ، سید جعفر مرتضی الحسینی العاملی، ج 1، ص 63.
36- امام زین العابدین، مقرم، ص 174.
37- تحف العقول، ترجمه آقای جنتی، ص 288.
38- در اسارت و بحوث فی التاریخ، سید جعفر مرتضی الحسینی العاملی، ج 1، ص 63.
39- اعیان الشیعه، ج 4، ص 468.
40- ر.ک. در اسارت و بحوث فی التاریخ، ج 1،ص 63-64.
41- شاید منظور این باشد که با داشتن سرمایه دانش دین، می بایستی در قلوب مؤمنان و حق طلبان جای می داشتی و از عزتی که از آن مؤمنان است برخوردار می بودی، لیکن اکنون بخاطر نزدیک شدن به دستگاه ظلم و تأیید مظالم آنان از حریم حق دور گشته ای و جیره خوار خوان یغماگران شده ای و آنها چندین برابر آنچه به تو می دهند از تو می-گیرند.
42- آل عمران، آیه ی 178.
43- امام زین العابدین، مقرم، ص 154، حماسه غدیر، ص 145، با تغییراتی در عبارات – و تحف العقول، ترجمه آقای جنتی، ص 313-317.
44- اختیار معرفة الرجال، معروف به رجال کشی، ص 81 به بعد.
45- رجال کشی، ص 119.
46- همان مدرک. ص 485.
47- مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج 3، ص 301.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}