بسیاری اوقات مورخان اقتصادی می کوشند تا برآوردی کمی از تغییراتی ارائه دهند که رخ داده است. آنان با گرد آوری شواهد آماری می کوشند تا به پرسش هایی از این دست پاسخ بدهند: تا چه حد سطح زندگی در این دوره افزایش یافته بود؟ آیا در این دوره آهنگ رشد تجارت و بازرگانی بیشتر از کشاورزی بود؟ جذابیت این نوع پژوهش در عمومیت و دقت آن نهفته است؛ مثلا، اگر تولید ملی سالانه ۳ درصد و جمعیت سالانه‌یک درصد افزایش پیدا کند، آنگاه جامعه قادر به تأمین زندگی جمعیت در حال افزایش با تقریبا ۲ درصد افزایش سالانه در سطح زندگی است. بزرگترین ایراد در این رهیافت این است که هر چه آمارها متوجه گذشته ای دورتر می ‌شوند اتکاناپذیرتر می گردند. آنگاه ممکن است مقدار خطا چنان افزایش یابد که نتیجه گیری کردن غیرقابل اطمینان شود.
 
در این مورد میانگین سطح زندگی چیزی حدود ۱ درصد تا ۳ درصد سالانه افزایش خواهد داشت که نتیجه ای چندان دقیق نیست. در این جا دست کم، در این مورد، مقدار خطا مشخص است. مشکل بزرگ تر در مورد آمارهای تاریخی این است که درجه‌ی عدم اطمینان نیز ممکن است فقط تابع حدس و گمان آگاهانه باشد.
 
به جای این دشواری ها، تحقیق دربارهی ابعاد کمی سده‌ی هجدهم راه دیگری را برای درک تغییراتی که رخ داده بود فراهم می آورد: شاید ندانیم خانوادهای منفرد برای صبحانه چه می خورده است، اما ممکن است شاخص هایی داشته باشیم که نشان دهد سطح زندگی به طور میانگین بهبود یافته بود یا خیر. این نوع تحقیق تاریخی مسائلی را مطرح میکند که ماهیتأ کمی هستند و مستلزم تحلیل آماری مفصلی هستند تا به ما را به پاسخ رهنمون کنند
 
که این نشان می دهند که افزایش تولید در سده‌ی هجدهم امکان داد تا جمعیت در حال رشدی با سطح افزایش یابندهای زندگی کنند، سطحی که در دوره‌ی بعدی این سده با آهنگی نسبتا سریع تر افزایش یافت؛ اما توجه کنید که این افزایش ها بسیار ناچیز هستند. این نشان می دهد که احتمالا تصویر خوشبینانهی شرح پورتر را باید اندکی تعدیل کرد و گفت که اگرچه بسیاری از افراد این جامعه‌ی رو به ازدیاد می توانستند افزایش مصرف داشته باشند، این نرخ بهبود به طور میانگین آهسته رشد می ‌کرد.
 
اما بیان این که نرخ بهبود آهسته رشد می ‌کرد حاکی از وجود نوعی از معیار مقایسه است. معیار تلویحی مقایسه‌ی مورد استفاده در بند پیشین چه بود؟ برای کسانی که در سده‌ی هجدهم زندگی می ‌کردند و می نوشتند، کانون مقایسه‌یا باید دوره های قبل تر از آن، یا کشورهای دیگر در همان دوره باشد. و آشکارا بنا به شرح پورتر، بسیاری از ناظران آن دوره این تغییرات را چشمگیر می دانستند. اما اگر ما سده‌ی هجدهم را با سده‌ی بیستم مقایسه کنیم، آنگاه این ارقام ناچیز به نظر می رسند.
 
رقم مربوط به انگلستان خیلی خوب به نظر می ‌رسد زیرا دوره‌ی میانی دهه‌ی ۱۹۸۰ دوره‌ی رشد سریع در این کشور بود؛ اگر پیدایش اقتصاد مدرن ۱۹۹ سال‌های قبل تر یا بعدتر این دهه گنجانده می شد، این رقم کمتر می بود. به هر حال، رقم سالانه‌ی 4.3 درصد برای اواسط دهه‌ی ۱۹۸۰، چهارده بار بزرگ تر از رقم میانگین برای سده‌ی هجدهم. به این گونه، می ‌توانیم بگوییم که افزایش های سالانه‌ی تولید در سده‌ی هجدهم بر اساس معیارهای امروزی ناچیز بوده اند اما برای بسیاری از کسانی که در سده‌ی هجدهم زندگی می ‌کردند چشمگیر و برجسته بوده است.
 
نتایجی که ممکن است قطعی و مشخص به نظر برسند و تصویر کلی و روشنی دربارهی خط سیر درازمدت تغییرات اقتصادی در سده‌ی هجدهم به ما بدهد. به این دلیل، این نتایج مطمئن تر از تصویر زندگی آن دوره در شرح پورتر است، به ویژه که تشخیص دادیم توصیف پورتر تا حدی نتیجه‌ی تحقیقات جدید در تاریخ اجتماعی و علاقه‌ی جدید به جنبه های مصرفی جامعه است. اما داده های جکسون در این سبک فنون آماری و روش‌های مدل سازی نظریه‌ی اقتصادی مدرن در مورد گذشته نیز به کار بسته می ‌شود.
 

[جریان تکامل اقتصادی در سده‌ی هجدهم]

در مورد جکسون نیز می ‌توان گفت که شناختی که درباره جریان تکامل اقتصادی در سده‌ی هجدهم به دست آمده است، محصول روش‌ های تازهی تحلیل اقتصاد است. به این گونه، مورخان اقتصادی است که معتقدند آهنگ رشد اقتصادی در سده‌ی هجدهم کندتر از آن چیزی بوده که پیش ترگمان برده می شد (هم چنین به کرافتس ۱۹۸۵ رجوع کنید). بنا به این آموزه، تولید طی این سده با افزایش کوچکی روبه رو بوده اما روند یکدست تری در سراسر این سده جریان داشته است: به طور خاص، این امر حاکی از آن است که دیدگاه های قدیمی تر مبنی بر این که دهه های ۱۷۸۰ و ۱۷۹۰ نقاط عطف شاخص در تکامل اقتصادی و مبشر شروع «انقلاب صنعتی» بوده است، مبالغه آمیز به نظر می ‌رسد. بنا به برآوردهای جدید، انقلاب صنعتی در سده نوزدهم رخ داده و نه اواخر سده‌ی هجدهم، و حتی در آن زمان نیز امری تدریجی و خرده خرده تر از آن چیزی بود که پیش تر گمان برده می شد.
 
علاوه بر این، در مقاله ای که این ارقام از آن اقتباس شده، جکسون برآوردهای بازنگری شده ای را ارائه میکند که حتی این نظرات محدود دربارهی الگوی تغییر اقتصادی در سده‌ی هجدهم را هم به چالش می کشد. جکسون در این مقاله استدلال میکند که شمول فعالیت‌های دولتی در این آمار، به طور جدی ارقام مربوط به تولید ملی را به دلایل صرفا آماری قلب میکند؛ هنگامی که فعالیت‌های دولتی کنار گذاشته می ‌شود تا رشد تولید بخش «خصوصی» برحسب رشد سرانه مورد ارزیابی قرار گیرد، نرخ رشد تولید سرانه «پایین تر از سطح گزارش شده قرار میگیرد. اما مقاله یادشده این نکته‌ی مهم را تکرار میکند که تمامی این برآوردها را باید بسیار تقریبی ارزیابی کرد و همه‌ی آنها تابع میزانی از خطا هستند. همانطور که مورخان اقتصادی دیگر نیز موافق هستند، این آمارهای اقتصادی بیانگر فرضیه هایی برای تحقیقات آتی هستند، نه داوری های نهایی درباره رویدادهایی که عملا به وقوع پیوستند.
 
منبع: درآمدی بر فهم جامعه‌ی مدرن، کتاب یکم: صورت‌بندی‌های مدرنیته، استوارت هال و برم گیبن، مترجمان: محمود متحد، عباس مخبر، حسن مرتضوی، مهران مهاجر و محمد نبوی، صص200-196، نشر آگه، تهران، چاپ چهارم، 1397