اگر موضوع علوم انسانی را عمل آدمی در نظر بگیریم، با توجه به اینکه عمل وی همواره با ارزش ‌ها و هنجارها ملازم است، در این صورت اطلاق «امر واقع» به یافته‌ های علوم اجتماعی در مقابل «امر ارزشی» قابل قبول نخواهد بود. آنچه کلارک در مورد فعالیت‌های تربیتی ذکر می کند، در مورد موضوعات علوم اجتماعی نیز صادق است. وی می گوید که تربیت «وجهی از جهان» نیست، به این معنا که «امر واقع» نیست. اما همین نکته را در مورد موضوعات علوم اجتماعی نیز می توان گفت که آنها‌‌ «وجهی از جهان» نیستند و بدون «کاربرد» یا اعمال قواعد خاصی در مورد آنها‌‌ نمی توان از آنها‌‌ سخن گفت. بنابراین با نفی تقابل فوق میان «امر واقع» و «ارزش» می توان نتیجه گرفت که در علوم اجتماعی مانند روانشناسی و جامعه شناسی نیز عمل ارزشی افراد یا گرو‌ه‌ها مورد مطالعه است. به عبارت دیگر، مطالعه عمل ارزشی وجه مشترک علوم انسانی است.
 
البته هر علم انسانی متمایزی، این عمل ارزشی را از جهت خاصی مورد مطالعه قرار می دهد. به طور مثال در علوم تربیتی، این جهت خاص، حالت ارزشی مضاعف است که تشکیل دهنده فعالیت ‌های تربیتی است. لایه اول ارزشی این فعالیت‌ ها به عمل بودن آنها‌‌ مربوط است که وجه مشترک آنها‌‌ با دیگر اعمال آدمی است. لایه دوم ارزشی از آنجا ناشی می شود که در تعلیم و تربیت، آرمآنها‌‌ و هدف‌ های مثبت و مطلوب وارد کار می شوند و تلاش‌ها برای تحقق بخشیدن به آنها‌‌ صورت می گیرد؛ یعنی برای آنکه اعمال افراد، ویژگی برخوردار شدن از صفات مربوط به این آرمآنها‌‌ و اهداف را نیز داشته باشند. این بحث به صورت گسترده تر، در مقاله دیگری مورد بحث قرار گرفته است (باقری و خسروی، ۱۳۸۶).
 
بنابراین در محور افقی، علوم انسانی مختلف برحسب میزان برخورداری از دو جنبه مذکور، در نقطه ای از پیوستار جایگاه مناسبی برای خود خواهند یافت. علومی که به قطب اول نزدیک تر باشند، از ‌جنبه ‌های غنی تر تجربی - واقع نگر - نظری برخوردار خواهند بود، همچنان که علوم نزدیک تر به قطب دوم، از ‌جنبه‌ های غنی تر تفسیری - ارزشی - عملی بهره بیشتری خواهند داشت.
 
پس از ملاحظه ویژگی پیوستاری در محور افقی، اکنون باید به ویژگی تشکیکی در محور عمودی توجه نمود. این ویژگی نیز در همه علوم صادق است، اما ما به تناسب بحث خود در علوم انسانی، تنها با نظر به این علوم سخن می گوییم. هنگامی که مراتب یا رابطه عمودی در علوم انسانی را مورد توجه قرار می دهیم، می توانیم از درجات علوم سخن بگوییم. فیلسوفان تحلیلی که از علوم مرتبه اول و مرتبه دوم یاد کرده اند‌، نوعی تشکیک میان علوم را پذیرفته اند‌. در بیان آنان، علوم مرتبه اول به دانش‌هایی اطلاق می شود که موضوع مطالعه و بررسی آنها‌‌ چیزی از چیزهای جهان است، در حالی که علوم مرتبه دوم به دانش‌هایی اطلاق می شود که موضوع مطالعه و بررسی آنها‌‌ علمی از علوم است. نمونه علم مرتبه اول در علوم انسانی، روان شناسی است که به مطالعه و بررسی روان می پردازد و نمونه علم مرتبه دوم در علوم انسانی، فلسفه روان شناسی است که به مطالعه و بررسی علم روان شناسی می پردازد.
 

[معقولات اولیه و ثانویه]

تعبیرهای «معقولات اولیه» و «معقولات ثانویه» که در زبان فیلسوفان مسلمان رواج داشته است نیز به نحوی به مراتب دانش‌ها اشاره دارند. در این تعبیرها معقولات اولیه به مفاهیم کلی ناظرند که عقل در نخستین فعالیت خود آنها‌‌ را فراهم می آورد و معقولات ثانویه به مفاهیم کلی انتزاعی تری ناظرند که عقل در فعالیت‌های سطح بالاتر خود آنها‌‌ را شکل می دهد. بر این اساس، می توان علومی را که با معقولات اولیه سروکار دارند و قضایای خود را از این مفاهیم می سازند، علوم درجه ۱ نامید. روان شناسی ای که در مثال بالا مطرح شد، بار دیگر می تواند به عنوان علمی درجه ۱ که با مفاهیم کلی مانند «رفتار»، «حافظه»، «روان» و نظیر آنها‌‌ سروکار دارد، در نظر گرفته شود. نمونه‌ های علومی که از معقولات ثانویه استفاده می کنند، فلسفه و منطق است که برحسب آنها‌‌ از معقولات ثانویة فلسفی و معقولات ثانویة منطقی یاد شده است. فیلسوفان مسلمان، ویژگی معقولات ثانویه فلسفی را این گونه ذکر کرده اند‌ که عروض ذهنی و اتصاف خارجی دارند، درحالی که ویژگی معقولات ثانویه منطقی را عروض ذهنی و اتصاف ذهنی دانسته اند‌، به این معنا که مفاهیم مورد استفاده منطق (مانند جنس و فصل) صفت برای چیزهای خارجی قرار نمی گیرند و مصادیق آنها‌‌ در ذهن است، در حالی که مفاهیم مورد استفاده فلسفه (مانند علت و معلول) صفت برای چیزهای خارجی قرار می گیرند.
 
به هر روی، اگر بتوانیم برای علم درجات بیشتری نیز قائل شویم، آنگاه از مراتب بیشتری نیز می توانیم سخن گفت. اکنون اگر سطح انتزاع مفاهیم رایج در یک علم را معیار درجه بندی علوم قرار دهیم، می توانیم درجات بیشتری برای آنها‌‌ قائل شویم. بر این اساس، نخستین سطح انتزاع، سطح خیالی خواهد بود که در آن، از مفاهیم خیالی استفاده می شود. نمونه‌های علوم انسانی در این سطح عبارتند از تاریخ و ادبیات. مفاهیم مورد استفاده در تاریخ، در سطح خیالی قرار دارند چنان که در این گزاره ملاحظه می شود: «نادرشاه به هندوستان حمله کرد». این گزاره، در عین حال که گزارهای جزئی است، اما از آنجا که قابل مشاهده حسی نیست، نمی توان آن را ادرا کی حسی و مشاهده ای دانست. البته پاره ای شواهد (مکتوب مانند گزارش‌های مورخان یا محسوس مانند مکآنهایی در هندوستان) بر این گزاره وجود دارد، اما در نهایت، این گزاره نه حسی است و نه عقلی، بلکه در سطح خیال استقرار می یابد و افراد باید به مدد قوه خیال، تصویری در ذهن بپردازند از این که نادرشاه به هندوستان حمله کرد. در ادبیات (مانند داستان و شعر) نیز مفاهیم خیالی جریان دارند، یعنی مفاهیمی که در عین جزئی بودن، مصداق محسوس و قابل مشاهده ندارند، چنانکه در این بیت ملاحظه می کنیم: «مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو/ یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو». این گونه از علوم را می توانیم علوم درجه ۱ بنامیم.
 
در سطح بالاتر از خیال، به سطح مفاهیم عقلی درجه ۱ یا معقولات اولیه می رسیم. علومی که از این مفاهیم استفاده می کنند، پس از علوم خیالی، به عنوان علوم درجه ۲ مورد توجه قرار خواهند گرفت. نمونه‌ های این علوم در میان علوم انسانی، روان شناسی و جامعه شناسی اند‌.
 
در سطح بالاتر، علومی قرار می گیرند که از مفاهیم عقلی درجه ۲ یا معقولات ثانویه استفاده می کنند. این علوم در درجه ۳ قرار می گیرند و چنان که گذشت، نمونه ‌های آن فلسفه و منطق است. در این سطح می توان ادبیات رمزی را نیز قرار داد. این گونه از ادبیات که سطح انتزاعی بالاتری از ادبیات سطح اول دارد، در واقع ملحق به فلسفه است و به شکل ادبیات رمزی بیان شده است. نمونه‌های این گونه از آثار در نزد فیلسوفان مختلف همچون افلاطون از غرب و شیخ اشراق از شرق قابل ملاحظه است.
 
در سطح بالاتر، علومی قرار می گیرند که خود به بررسی علوم سطح پیشین می پردازند، چنانکه گاه از تعبیر «فلسفه فلسفه» و «فلسفه منطق» (کواین، ۱۹۷۰) یاد شده است. ویلیامسون در مورد فلسفه فلسفه، به عنوان بررسی فلسفه درباره خودش، چنین می نویسد: «بدیهی است که پژوهش در مورد روش شناسی فلسفه نمی تواند و نباید به لحاظ فلسفی خنثی باشد. این نوع پژوهش، باز فلسفه است که به خود فلسفه معطوف شده است. ما فلسفه ریاضیات، فلسفه فیزیک، فلسفه بیولوژی، فلسفه اقتصاد، فلسفه تاریخ داریم؛ به فلسفه فلسفه نیز نیاز داریم». این گونه علوم را می توان علوم درجه ۴ نامید.
 
در مراتب تشکیک، طبق قاعده باید از سطوح بالاتر و بالاترین سطح نیز بتوان سخن گفت، چنانکه علم مربوط به عقول مجرد که فیلسوفان از دیرباز از آن سخن گفته اند‌ یا علم خدا به موجودات، ناظر به این سطوح از علم است. اما از آنجا که این علوم در دسترس ما نیست، بنابراین از سطوح بالاتری سخن نمی گوییم.
 
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی‌ ایران، جلد دوم، خسرو باقری، صص112-108، شرکت انتشارات علمی‌ و فرهنگی، تهران، چاپ نخست، 1389