توجه و تأیید سایر مردم به ثروتمندان
تقسیم کار را هم چون منبعی برای افزایش بهره وری و فراگیرندگی، و قدرت انگیزهی «بهبود وضعیت فرد» را چون انگیزه ای برای سودجویی فردی ترسیم کرده است.
نوشته های آدام اسمیت درباره اقتصاد فقط بخشی از علائق فکری اش را تشکیل می داد. این علائق شامل فلسفهی اخلاق، فلسفهی حقوق، تاریخ، علم، سخنوری و مطالعهی ظرایف نگارش بوده است. با این همه، با وجود جامعیت علائق اسمیت، جدایی بین نوشته های او دربارهی فلسفهی اخلاق (در نظریهی احساسات اخلاقی) و نوشته هایش دربارهی اقتصاد (در ثروت ملل) الگویی را برای نگارش اقتصادی شکل داد که از آن زمان الهام بخش رهیافتی علمی در تحلیل اقتصادی بوده است و نه رهیافتی اخلاقی یا اجتماعی. جدایی مذکور این دیدگاه را تقویت میکند که ثروت ملل را می توان مستقل از سایر آثار اسمیت خواند، و گویای آن است که این کتاب نمونه ای از رهیافت روشن نگرانهی جدید به مطالعه عقلانی و علمی جامعه است. همچنین پیشینهای معروف برای تخصصی شدن اقتصاد به عنوان رشته ای به دست داده است که به ظاهر سرشت نشانی آن رهیافتی علمی به مسائل اقتصادی است و نه رهیافت اخلاقی.
پس از آدم اسمیت
تحلیل آدام اسمیت را نویسندگان دیگر طی سده نوزدهم بسط دادند، اگرچه بسیاری از نوشته های بعدی رهیافت محدودتری را به اقتصاد اتخاذ کردند که در آنها بعد تاریخی و اخلاقی کنار گذاشته بود.یکی از این نویسندگان دیوید ریکاردو اقتصاددان (۱۷۷۲ - ۱۸۲۳) بود. وی رهیافتی انتزاعی تر را در مورد موضوعات اقتصادی اتخاذ کرد و به ویژه به پالوده کردن آنچه بارقهی نظریهی کار مبتنی بر ارزش در ثروت ملل می دانست توجه نشان داد. ریکاردو با بسط نظریهی کار مبتنی بر ارزش در کتابش با عنوان دربارهی اصول اقتصاد سیاسی و مالیات بندی (۱۸۱۷)، موضوع توزیع درآمد بین سه طبقهی اصلی جامعه زمین داران، سرمایه داران و کارگران را به محور اصلی تحلیل اش از رابطهی اجاره، سود و مزد تبدیل ساخت.
کارل مارکس (۱۸۱۸-۱۸۸۳) به طرق گوناگون اسمیت را به چالش طلبید و این بحث را مطرح کرد که ثروت ملل اساسأ دفاع ایدئولوژیک از سرمایه داری نوظهور است. کتاب سرمایه در سال ۱۸۶۷ انتشار یافت و در سال ۱۸۸۷ به زبان انگلیسی ترجمه شد؛ در این کتاب مارکس استدلال میکند که سرشت نشان سرمایه داری، نه هماهنگی منافع، بلکه تضاد آشتی ناپذیر منافع بین سرمایه و کار است. بنابراین، تحلیل مارکس دکترین دست نامرئی را به چالش می طلبد، و برعکس، بر استثمار طبقهی کارگر و نیاز انقلابی به سرنگونی نظام سرمایه داری تأکید میکند.
در سدهی بیستم، یکی از برجسته ترین چالش ها با دکترین دست نامرئی از آن جان مینارد کینز (۱۸۸۳ - ۱۹۴۶) است که مشهورترین کتابش نظریهی عام اشتغال، منافع و پول در سال ۱۹۳۶ در جریان دوره ای از بیکاری شدید انتشار یافت. موضوعی که کینز مورد توجه قرار داد نه استثمار بلکه بیکاری بود؛ او معتقد بود که برخلاف دکترین دست نامرئی، همیشه این طور نیست که تعقیب منافع شخصی با منافع عمومی همخوان باشد. کینز به طور خاص استدلال می کرد که کاستی «تقاضای کلی» علت بنیادی بیکاری طولانی در اقتصاد مدرن است و حکومت ها باید مسئولیت افزایش تقاضای کلی را برعهده بگیرند و بیکاری را کاهش بدهند. هدف تحلیل کینز پاسخ به چالش سوسیالیستی بود؛ گمان می رفت با کارآمدتر و عادلانه کردن کارکرد سرمایه داری، سرنگونی انقلابی آن غیرضروری می شود.
دکترین های کینز هم در سطح سیاست اقتصادی حکومت و هم در سطح بحث های جاری تأثیر زیادی داشت اما در اواخر دههی ۱۹۷۰، مسئلهی دوقلوی «رکود تورمی» -رکود و تورم- با مکتب ضدکینرگرایی پیوند یافت. در اواخر دههی ۱۹۷۰ و اوایل دههی ۱۹۸۰، رهیافت جدید بازار آزاد و ضددولت سالاریه در بسیاری از کشورها از جمله انگلستان حاکم شد و این رهیافت، برای حمایت سیاسی و تحلیلی، آشکارا به گذشتهیعنی سنت ثروت ملل متکی بود. در آن زمان از آدام اسمیت نه تنها به عنوان «پدر» علم اقتصاد، بلکه به عنوان معمار اصلی نظم مبتنی بر بازار آزاد و سرمایه داری یاد می شد که در آن نقش اقتصادی دولت به کمترین حد ممکن می رسد.
این مقاله نشان داد که چگونه ثروت ملل آدام اسمیت را آغازگاه نوع جدیدی از تحلیل علمی برای اقتصاد بازار سرمایه داری دانسته اند. به طور خاص، این بخش خطوط کلی نظریهی دست نامرئی را در مقام تبیینی برای ساز و کار بازار سرمایه داری، تقسیم کار را هم چون منبعی برای افزایش بهره وری و فراگیرندگی، و قدرت انگیزهی «بهبود وضعیت فرد» را چون انگیزه ای برای سودجویی فردی ترسیم کرده است. با تعیین این چارچوب برای مطالعهی عینی اقتصاد سرمایه داری، نفوذ اسمیت به واسطهی این واقعیت که به درستی تکامل بالفعل اقتصاد انگلستان را پیش بینی کرده بود نیز افزایش یافت. اسمیت مدت ها پیش از دوره ای که اقتصاد کشاورزی بزرگ انگلستان به کارگاه جهان تبدیل شود، با نگارش کتاب خود، توانست به تحولاتی اشاره کند که نقش تعیین کننده ای برای رشد صنعتی اقتصاډ سرمایه داری در سده های نوزدهم و بیستم داشت. به این گونه، گمان می رود که قدرت و جاذبهی ثروت ملل، هم در سطح اقتصادی و هم در سطح ایدئولوژیکی، نتیجهی مستقیم ماهیت به هنگام این تحلیل باشد.
منبع: درآمدی بر فهم جامعهی مدرن، کتاب یکم: صورتبندیهای مدرنیته، استوارت هال و برم گیبن، مترجمان: محمود متحد، عباس مخبر، حسن مرتضوی، مهران مهاجر و محمد نبوی، صص219-127، نشر آگه، تهران، چاپ چهارم، 1397
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}