نقش جاسوس« ز» در ترور « عماد مغنيه »






آنچه در پي مي‌آيد گوشه‌هايي از مصاحبه‌اي است كه " اسامه العيسه "، خبرنگار پايگاه خبري " ايلاف "، در شهر بيت‌المقدس با " يوسف الشرقاوي "، از كارشناسان نظامي فلسطيني و كسي كه از نزديك حاج عماد را مي‌شناخت، انجام داده است. آنچه در اين مصاحبه آمده به آن دليل متفاوت است كه بر خلاف بعضي از رسانه‌هاي معلوم‌الحال عرب مانند الشر‌ق‌الاوسط، الحيات، روزنامه‌هاي كويتي و سعودي، و شبكه ي تلويزيوني العربيه وابسته به عربستان، چهره‌اي نزديك به‌حقيقت از اين شهيد بزرگوار ، كه دو برادرش را هم در راه مقاومت از دست داده است، ارائه مي‌دهد؛ چراكه كسي نمي‌تواند تمام حقيقت را در مورد او بر زبان براند.

جوان استراتژيست

چه زماني با عماد مغنيه آشنا شديد؟
-سال 1981 او جواني متدين و شجاع بود و در جنبش فتح عضويت داشت.
مغنيه چگونه جايگاهش را ميان مبارزان كسب كرد؟
-نام عماد با دو عمليات مهم در آن زمان پيوند خورده بود: اول عملياتي كه احمد قصير انجام داد و به انهدام مقر فرماندهي ارتش اسرائيل در شهر صور منجر شد. اهميت اين عمليات زماني آشكار مي‌شود كه بدانيم نيروهاي رزمنده ي فلسطيني در برابر تهاجم ارتش اسرائيل مجبور به‌فرار شده بودند. عمليات دوم به انهدام دو تانك اسرائيلي در منطقه الخلده بازمي‌گشت. اين دو عمليات در سرنوشت مقاومت و آينده آن در لبنان تأثير بارزي داشت.

در اين دوره آيا او ارتباطي با حركت فتح داشت؟
-مي‌توانم بگويم او در فتح، طراح بود، ولي با آن ارتباطي سازماني نداشت. در آن زمان سلاح فقط در دست فتح بود و عماد جواني بود كه داراي افكار استراتژيك و به دنبال موقعيت بود. او و دوستانش مانند شيخ راغب حرب درصدد بودند بر منطقي نبطيه مستولي شوند. آنها از همين منطقه، به‌ويژه از شهر جبشيت، كار بنيان‌گذاري حزب‌الله را آغاز كردند و آنجا را پايگاه خود قرار دادند و فعاليت نمودند.
نقش مغنيه به صورت مشخص در اين مساله چه بود؟
-مغنيه يكي از شاگردان علامه محمدحسين فضل‌الله، پدر معنوي حز‌ب‌الله بود و از همين طريق هم با راغب حرب و عبدالكريم عبيد آشنا شد. آنها با هم طرح كنترل نبطيه را كشيدند. نبطيه نقطه اتصال نوار شرقي و مركزي در جنوب لبنان بود. بعدها در سال 1989 بر همه آشكار شد كه او داراي چه فكر راهبردي است؛ هنگامي كه او تصميم گرفت ضاحيه در جنوب بيروت را به صيدا وصل كند ــ جايي كه به نظر من انبارهاي سلاح حزب‌الله در آن قرار داشت ــ عماد بر صيدا تمركز كرده بود.
هدف از اين كار چه بود؟
-قصد عماد و دوستانش از همان ابتدا تمركز بر جنوب بود. آنها مي‌خواستند نقطه تماس با اسرائيلي‌ها را در كنترل خود داشته باشند و از همين مسير هم، راه شهرك العبره به اقليم‌التفاح و پس از آن نبطيه را كنترل كنند. اين چيزي نبود كه به آساني به دست بيايد، آنها جنگيدند؛ حتي از كفرشوبا شروع كردند و به كفر ملكي ــ جرجوع ــ عرب صليب و بالاخره نبطيه رسيدند.
اين نكات را هنگامي كه پيش او بوديد به شما گفت؟
-نه، او هيچ وقت به صورت مستقيم دراين‌ باره سخن نمي‌گفت، ولي رفتار و تلاش‌هايش در ميدان جنگ نشان مي‌داد دنبال چيست.
صفات شخصي‌اش را چگونه توصيف مي‌كنيد؟
-عماد در ميدان جنگ به‌شدت متعصب و سختگير بود، ولي درواقع، او راهنماي تمام‌عياري بود كه به‌خوبي مي‌دانست چگونه بايد طرح‌هاي جنگي را اجرا كند.
بر چه اساسي طرح‌هاي جنگي‌اش را اين‌گونه ارزيابي مي‌كنيد؟
-هنگامي كه اسرائيل جنوب لبنان را اشغال كرد، در برابر آنها عمليات‌هاي بزرگي‌ نمي‌شد، و آنچه انجام مي‌شد قابل قبول بود؛ مانند جنگ جاده خلده ــ صور؛ وي در اين جنگ روشي را انتخاب كرد كه به روش هوشي‌مينه، رهبر ويتنامي‌ها، معروف بود. در اين درگيري مقاومت ضربات سختي را به نيروهاي اسرائيلي وارد آورد. ما مي‌دانستيم كه هدف اسرائيلي‌ها از اين حمله جلوگيري‌ از شليك موشك‌هاي كاتيوشا به سمت شهرك‌هاي يهودي‌نشين در شمال فلسطين است؛ عماد مغنيه هم اين موشك‌ها را در جنوب ذخيره كرده بود تا به اين ترتيب بتواند اين شهر‌ك‌ها را هدف قرار دهد.
آيا در آن درگيري با فلسطيني‌ها همكاري مي‌كرد؟
-بله، مبارزان باقي‌ماندة فلسطيني‌ها و دوستان حاج عماد با هم همكاري مي‌كردند. البته لازم است يادآوري كنم كه او به‌شدت مخالف محاصري اردوگاه‌هاي آوارگان فلسطيني توسط جنبش امل بود.

روزگاري در مغدوشه

درباره ي مغدوشه چه چيزي را به ياد مي‌آوريد؟
-در اينجا بايد به نبرد مغدوشه اشاره كنم. مغدوشه نام تپه‌اي بلند و با موقعيت بسيار عالي بود مشرف بر عين‌الحلوه. نيروهاي سازمان آزادي‌بخش فلسطين توانستند از اشغال اين تپه توسط نيروهاي جنبش امل در سال 1986 جلوگيري كنند؛ در آن روزها مغنيه متوجه مغدوشه و زبداريا شده بود و هدفش هم جلوگيري‌ از درگيري ميان نيروهاي ما و جنبش امل با انتشار نيروهاي حزب‌الله به عنوان نيروي حايل بين دو طرف بود تأكيد مي‌كنم كه اين موضع‌گيري عماد مغنيه بسيار مثبت بود. و از مواضع دوستان و ياران او در حزب‌الله، مانند عبدالهادي حماده، نيز ياد مي‌كنم كه مانند او فكر مي‌كردند. او و دوستانش مي‌دانستند كه بايد در آن گيرودار افرادشان را جمع كنند و از ما سبقت بگيرند. آن زمان به ايمان آنها پي بردم؛ هر چند در آن دوره عده‌اي از اعضاي معروف حزب‌الله اين اقدام را ريسك مي‌دانستند، اين را علني نكردند.
برنامه‌ها و طرح‌هاي مثبتي كه عماد مغنيه و دوستانش در مورد محاصري اردوگاه‌هاي فلسطيني از طرف جنبش امل اتخاذ كردند، شامل چه مواردي بود؟
-برنامه‌هاي مغنيه و دوستانش دراين‌باره موارد بسياري را دربرمي‌گيرد؛ مانند ايجاد تسهيلات براي ورود فرستاده‌هاي جمهوري اسلامي ايران كه براي ميانجي‌گري به اردوگاه محاصره شدي الرشيديه آمده بودند. مغنيه همچنين كاملاً مخالف موضع‌گيري داود داود، از رهبران جنبش امل بود كه سرسختانه‌ به محاصره و سقوط اين اردوگاه اعتقاد داشت. همچنين او با هيثم جمعه هم به مخالفت برخاست كه در مورد اردوگاه شتيلا و برج‌البراجنه در بيروت چنين ديدگاهي داشت.
آيا مواضع او در اين باره فقط مربوط به محاصري اردوگاه‌هاي آوارگان بود؟
-عماد آنها را دستگير مي‌كرد؛ به‌ ويژه كساني را كه با اسرائيلي‌ها در جنوب همكاري مي‌كردند. وي به آنها لقب گردان‌هاي توبه داده بود و آنها را به جنبش امل ملحق مي‌كرد. او نبرد اردوگاه‌ها را جنگ ظالمانه‌‌اي عليه اردوگاه‌هاي فلسطيني‌ها مي‌دانست كه به هيچ عنوان سودي نخواهد داشت.
اما برخلاف صحبت‌هاي شما ميان رزمندگان سازمان آزادي‌بخش و مغنيه اختلاف افتاد؟
-اين امر در سال 1991 رخ داد و جنگ تأسف‌باري بود. نيروهاي سازمان آزادي‌بخش مأموريت داشتند بر اساس دستورات رهبري در تونس از رسيدن حزب‌الله به اقليم‌التفاح جلوگيري كنند. پشت پرده هم دست سكولارهاي لبناني در كار بود كه اين تلقينات را به كادر رهبري سازمان كرده و آنها را از جنگ قومي و قبيله‌اي حزب‌الله ترسانده بودند. من عيناً مي‌ديدم كه اين خطر عليه جنبش ملّي لبنان، كه مقاومت را آغاز كرده بود، در حال شكل‌‌گيري است. اختلاف با حزب‌الله از زماني آغاز شد كه ارتش آنتوان لحد به سوي روستاي بصليا در جنوب لبنان عقب‌نشيني كرد و به عبارتي دروازه‌هاي اقليم‌التفاح به سمت جرجوع و عرب‌صاليم باز شد. مداخلي فلسطيني‌ها به نفع جنبش امل بود؛ چراكه سازمان آزادي‌بخش حضور خود در لبنان را عامل توازن در ميان قبايل و طوايف لبناني ارزيابي مي‌كرد و اين تدبيري بود كه آنها مي‌خواستند پيش از برگزاري كنفرانس مادريد به عنوان يكي از برگ‌هاي برنده در اختيار داشته باشند.
مي‌توانيد برخي از نيروهاي لبناني را كه به نفع عرفات بر ضد حزب‌الله وارد جنگ شدند، نام ببريد؟
-دراين‌باره مي‌توان به جورج حاوي، رهبر حزب كمونيست لبنان، و محسن ابراهيم، از رهبران حزب كمونسيتي كار، اشاره كرد كه هر دو روابط بسيار خوب و همه‌جانبه‌اي با ياسر عرفات داشتند.

جنگ درمي‌گيرد

آيا درخواست رهبري در تونس را پاسخ داديد؟
-با عماد مغنيه كه رهبري گروه‌هاي حزب‌الله را بر عهده داشت، در آن دوره ملاقات كردم (همان روزها رزمندگان مقاومت فلسطيني در بيت‌المقدس عملياتي انجام داده بودند) او به من روكرد و گفت: از شما مي‌خواهم تمام تلاش و كارتان را بر اين‌گونه عمليات‌ها متمركز كنيد و ما را به حال خود بگذاريد. هدف شماها قدس است و هدف ما هم همين است. جنبش امل نيز درحال‌ حاضر مي‌كوشد كه سپري انساني در مقابل ما قرار دهد تا نتوانيم خود را به مرزها برسانيم.
ديدگاه شما در آن موقع چه بود؟
-اين سخنان را با امانت‌داري به ياسر عرفات منتقل كردم و او را از مواجهه با حزب‌الله بر حذر داشتم، اما عرفات قانع نشد و نيروهاي سازمان به جنبش امل پيوست كه با سوري‌ها (به رهبري عبدالحليم خدام) متحد بود. تمام تلاش‌‌هاي مغنيه براي جلوگيري از درگيري به جايي ختم نشد و در اين كار توفيقي نيافت. او با تلخي به من گفت: حالا خود را امتحان كنيد.
و جنگ درگرفت؟
-بله، جنگ در كفرملكي ميان ما و حزب‌الله درگرفت. ما فقط در سه ساعت 137 تن از نيروهاي خود را از دست داديم و بعد از سه روز اين واقعه به شكل بسيار تلخي پايان يافت. در اين جنگ هيچ يك از مواضع حزب‌الله سقوط نكرد. از وادي‌الليمون به سوي القريه تا كفرملكي كه كليد جرجوع، عرب‌صليم و النبطيه بود، رزمندگان حزب‌الله با فرماندهي عماد مغنيه با شجاعت و كاملاً حرفه‌اي جنگيدند.
آيا بعد از درگيري بار ديگر مغنيه را ديدي؟
-بله؛ كمي پس از آن هنگامي كه تعدادي از جوانان ما در دست او اسير بودند، نزدش رفتم و از او خواستم آنها را آزاد كند. او هم ترديد نكرد و همه آنها را فوراً آزاد كرد و به من گفت: شما با ما دشمني كرديد، اما هدف ما جنگ با اسرائيل بود نه شما.

جنگ چگونه پايان يافت؟
-مغنيه توانست بر كفرملكي استيلا پيدا كند و همراه دوستانش هيمنه امل را درهم بشكند.
ويژگي‌هاي مغنيه در جايگاه رهبري نظامي‌ چه بود؟
-او به روحيه همراهانش ايمان داشت، ديكتاتور نبود و به‌‌رغم آنكه در رأس هرم فرماندهي بود، به رهبري گروهي باور داشت. توانسته بود اطمينان افسراني را كه در جنوب كار مي‌كردند به دست آورد و هر دستوري كه مي‌داد فوراً اجرا مي‌شد.
آيا بار ديگر هم او را ملاقات كردي؟
-دوبار در شهرك عبره او را ديدم و براي سومين بار هم در التقيقته در صور؛ يعني هنگامي كه تلاش مي‌كرد ديگر در ملأ عام ظاهر نشود (سال‌هاي 1992 و 1993).
به نظر شما چرا تلاش مي‌كرد ديگر در ملأ عام ظاهر نشود؟
-مغنيه و دوستانش آماده مي‌شدند تا پايگاه‌هاي خود را در جنوب مستقر سازند و به همين علت به پنهان‌كاري نياز داشتند.
در آخرين ملاقاتي كه داشتيد، بين شما چه گذشت؟
-آن هنگام او را در صور و در منطقه‌اي به‌نام كفرا ديدم، اسرائيلي‌ها تلاش مي‌كردند جاده را به سمت كفرا در ميان بارش برف قطع كنند، مغنيه به نيروهايش دستور مقاومت داد و اسرائيلي‌ها نتوانستد از اين جاده عبور كنند.

او سعي مي‌كرد به نقاط ضعف دشمن حمله كند

در سال 2002 آريل شارون، نخست‌وزير وقت رژيم صهيونيستي، مئير دگان را به رياست موساد انتخاب نمود و مأموريت‌هاي مهمي را به او محول كرد كه همي آنها بايد اجرا مي‌شدند و در آن ميان خلاص شدن از دست عماد مغنيه هم قرار داشت؛ اين هدفي نبود كه چندان سري باشد. در سال 2004 روزنامي "يديعوت آحارانوت " چاپ سرزمين‌هاي اشغالي، ليستي را منتشر كرد كه در آن ناكامي‌هاي دگان ذكر شده بود و در اين ليست نام عماد مغنيه هم قرار داشت كه او موفق به ترورش نشده بود. اما زمان اين نكته را ثابت كرد كه دگان مي‌تواند ماموريتش را انجام دهد. فردي كه نفر اول در سازمان مخوف موساد است كسي است كه در حوزه‌هاي فلسطين و لبنان تبحر بسيار دارد. او در سال 1980 به سمت فرماندي ارتش اسرائيل در جنوب لبنان تعيين شد، در جنگ 1982، فرماندي واحدهاي زرهي ارتش اسرائيل شد و پس از آن عنوان رئيس واحد هماهنگ‌كننده را يافت. در همان زمان كارهاي اطلاعاتي را هم بر عهده داشت. در زمان كنترل اين پست بود كه موفق شد با بسياري از رهبران سياسي لبناني روابط نزديكي برقرار سازد و تعداد نامعلومي از فلسطيني‌ها و لبناني را به صورت مزدور به خدمت خود بگيرد. پيش‌‌ازآنكه او اين عنوان‌ها را بگيرد، واحد اطلاعاتي را فرماندهي مي‌كرد كه وظيفه‌اش ترور رزمندگان گروه‌هاي مقاومت در نوار غزه پس از جنگ 1967 بود و اين كار را در كنار دوستش شارون انجام مي‌داد. در همين زمينه اگر امكان دارد درباري روش‌هاي كاري دگان با مزدورانش در ايام حضور در لبنان توضيحي دهيد؟
-دگان فعاليت‌هاي بي‌سابقه‌اي داشت. از ميان اعترافاتي كه از بعضي افراد دستگيرشده گرفته بوديم به نتايج بسياري رسيديم. دگان به شدت در مورد اينكه مزدوري بخواهد از لبنان به اسرائيل برود، احتياط مي‌كرد به ويژه از راه دريا. افراد موساد تلاش مي‌كردند امكانات مزدور داخلي را فراهم كنند و از او مي‌خواستند هنگام بازگشت به لبنان، پيش‌‌ازآنكه پا به خشكي بگذارد در آب ساحل لبنان شنا كند. و اين نشان‌دهندي نهايت احتياط امنيتي‌اي است كه دگان به آن باور داشت. او از اين مي‌ترسيد كه مبادا لباس‌ها و بدن مزدور بو و طعم آب‌هاي داخل اسرائيل را بدهد، به همين خاطر آنها را مي‌ترساند تا فوراً در آب‌هاي ساحلي لبنان شنا كنند و به آنها مي‌گفت كه افرادي، هنگام پياده شدن، از تو مراقبت مي‌كنند. او از روشي خاص استفاده مي‌كرد و آن هم اطمينان دادن به مزدورانش بود. اگر يكي از اين مزدوران چند روزي ناپديد مي‌شد، رئيس تيمي كه با او كار مي‌كرد مي‌پرسيد كجا بودي؟ او محكم جواب مي‌داد تل‌آويو و اين حربه‌اي بود كه اطمينان از مزدور را به دوستانش بازمي‌گرداند. اين همان روشي بود كه او در مورد يكي از مزدورانش به نام عدنان ياسين به كار گرفت. ياسين در دفتر محمود عباس در تونس كار مي‌كرد؛ هنگامي كه تعدادي از اعضاي سازمان آزادي‌بخش به تونس رسيدند، از يكي از آنها تعدادي عكس خواست، همي آنها بر اساس دعوتنامه و پرونده‌هاي سازمان آمده بودند؛ جز يكي از آنها، كه ياسين با اطمينان گفت او نزد موساد است؛ امري كه بعدها صحت آن مشخص شد.
دگان چگونه مزدورانش را انتخاب مي‌كرد؟
-دستگاه موساد براي كار سراغ افرادي مي‌رفت كه داراي پوشش سازماني بودند؛ از وكلا، گروه‌هاي فلسطيني، سازمان امنيتي فلسطيني، عاملان آنها، نوجوانان و بالاخره قاتلان، افرادي در صفوف موساد مشاهده مي‌شدند. اين را هم مي‌توانم اضافه كنم كه دگان در انتخاب افرادش موفقيت‌هاي خوبي به‌‌دست آورد و از همين روش توانست باقي‌ماندي گروه وديع حداد، فرماندي فلسطيني را تصفيه كند. وديع حداد را همراه زاهر و محمود المجذوب در منطقي صيدا، و ديگر نزديكانش را هم در مناطق ديگر ترور كند كه اين دو هم از نزديكان حداد بودند و هم از دوستان يكي از مزدوران دگان كه اكنون در كانادا زندگي مي‌كند و او را با نام مستعار "ز " معرفي مي‌كنم.
دگان توانست چهار سال پيش در صيدا خضر السلامه (ابوالحسن)، دست راست عماد مغنيه، را ترور كند. ابوالحسن فردي نظامي و افسري بسيار شجاع بود و جاسوس "ز " او را به خوبي مي‌شناخت. در مورد دست داشتن او در ترور ابوالحسن پرسش‌هاي بسياري مطرح بود و همين‌طور هيچ بعيد نيست كه او در ترور عماد مغنيه هم دست داشته باشد.
چه رابطه‌اي مي‌توان بين جاسوس "ز " و ترور مغنيه برقرار كرد؟
-در خلال جنگ تابستان 2006، ارتش رژيم صهيونيستي دچار شكاف و شكست اطلاعاتي بسيار وسيعي شد. به طور مثال همي ما هلي‌برد تكاورهاي اسرائيلي به بعلبك را به خاطر داريم. هدف اسرائيلي‌ها از اين عمليات ربودن شيخ محمد يزبك، عضو مجلس شوراي حزب‌الله بود. اسرائيلي‌ها با اطلاعات اشتباهي كه در مورد محل تحركات شيخ محمد يزبك داشتند فرود آمدند و اين عمليات به شكستي فاحش براي موساد و مزدورانش تبديل شد. اين شكست را اسرائيل در حمله به الشبريحه هم چشيد. اما به نظر من بزرگ‌ترين شكست موساد، نداشتن شناخت و آگاهي از سلاح مقاومت اسلامي در لبنان بود؛ امري كه به انهدام ناوچي جنگي اسرائيلي در سواحل بيروت منجر شد و تانك‌هاي آنها را زمين‌گير كرد؛ چنان‌كه نتوانستند به ضاحيه در جنوب بيروت برسند. اين شكستي بود كه دامن موساد را گرفت. دگان به سراغ پرونده‌هاي قديمي و بايگاني‌شده رفت و به اعتقاد من جاسوس "ز "، كه عماد مغنيه را كامل و خوب مي‌شناخت و با او رفت‌وآمد داشت، را براي مأموريت جديد، به نام پايان هميشگي انتخاب كرد. او موظف بود هويت مغنيه را مشخص كند. در اين مأموريت سازمان‌ جاسوسي اسرائيل تنها نبود، بلكه بعضي از سازمان‌هاي جاسوسي بين‌المللي هم با او همكاري داشتند. در اين امر مانند دستگيري كارلوس عمل شد. كارلوس، هنگامي كه در خارطوم به دفتر يكي از وابسته‌هاي ديپلماتيك رفت‌وآمد داشت، توسط عده‌اي از فلسطيني‌ها كه او را به خوبي مي‌شناختند، شناسايي شد و اين درست قبل از دستگيري او و انتقالش به فرانسه بود. كاري كه جاسوس "ز " در مورد مغنيه انجام داد درست همين‌گونه بود.
شما چه اطلاعاتي درباري اين شخص داريد؟
-اين شخص از اعضاي مقاومت فلسطين بود كه عماد مغنيه و ديگر دوستان نزديك به او را خوب مي‌شناخت؛ مانند همان مسائلي كه پيش از اين درباري حوادث سال 1992 به شما گفتم. يكي از جاسوس‌هاي اسرائيل، به‌نام فتحي، جاسوس بودن او را براي ما آشكار كرد. "ز " پس‌‌ازآنكه متوجه شد همه از جاسوسي او براي اسرائيل آگاه هستند، دچار دلهري بسياري شد.
خاطره‌اي را برايتان تعريف كنم كه ميزان اخلاص "ز " را به مقاومت نشان مي‌داد!! چيزي كه بيش از ديگر مزدوران به درد اسرائيل مي‌خورد. او با تعصب عجيبي كه از خود نشان داد، مشكلات بي‌شماري را براي گروه‌هاي مقاومت به‌وجود مي‌آورد؛ به‌ويژه اينكه ميان آنها درگيري ايجاد مي‌كرد. مثلاً يك بار كاري كرد كه ميان مجموعه‌اي از فتح و يكي از مجموعه‌هاي جبهه ي دموكراتيك در منطقه الصرفند درگيري ايجاد شد و او با دست خودش سه تن از اعضاي جبهه ي دموكراتيك را كشت.

از الجزاير تا دانمارك

پس از دستگيري با او چه‌كار كرديد؟
-با كمك الجزايري‌ها او را به زنداني در الجزاير فرستاديم. در سال 1997 او را در اين زندان مشاهده كردم و از او پرسيدم چگونه موساد تو را جذب كرد؟ به من گفت: براي ديدن يكي از نزديكانم كه در مقر فرماندهي اسرائيل در صيدا گرفتار بود، به آنجا رفتم. در آنجا موساد از من خواست به عنوان جاسوس برايش كار كنم. البته من حدث زدم كه روايتش چندان مورد اعتماد نباشد و او نمي‌خواهد تمام واقعيت را بگويد.
چند سال در زندان بود؟
-او را در سال 1997 در زندان ديدم. از او پرسيدم چقدر ديگر در زندان هستي؟ گفت من خيلي زود آزاد مي‌شوم و به دانمارك مي‌روم. به احتمال زياد دوباره به همكاري با اسرائيل بازگشته بود. آنچه اين احتمال را به حقيقت نزديك مي‌كند، موفقيت موساد در ترور خضر سلامه، همكار مغنيه، بود كه آن دو علاقه و اعتماد بسياري به هم داشتند.
چه عاملي باعث مي‌شود شما فكر كنيد "ز " بايد مغنيه را در دمشق ترور كند؟
-اين جاسوس، مغنيه را بسيار خوب مي‌شناخت. من فكر مي‌كنم موساد سررشته را هيچ‌گاه قطع نكرد و او را براي چنين روزي نگه داشته بود و از او دست كم براي شناختن چهره و هويت مغنيه استفاده كرد.
شما منطقه‌اي را كه مغنيه در آن به شهادت رسيد مي‌شناسيد؟ به نظر شما چگونه ممكن است منطقه‌اي با اين درجي امنيتي نفوذپذير باشد؟
-منطقه ي كفرسوسه را به‌خوبي مي‌شناسم. در حقيقت همي سوريه منطقه امنيتي است. اما وضعيت در كفرسوسه با ديگر مناطق كاملاً تفاوت دارد؛ درجي امنيت در آنجا 95 درصد است. درحالي‌كه اين ميزان در مرزها 5 درصد است.
اينكه مي‌گويند دستگاه‌هاي امنيتي سوري در اين ترور دست داشته‌اند، تا چه اندازه حقيقت دارد؟
-من چنين نظري ندارم و اطلاعاتي هم كه تاكنون منتشر شده است، اين امر را نشان نمي‌دهد. بر اين باور هستم كه دگان درسش را خوب بلد بود و مي‌دانست چگونه بايد عمل كند. او را در سال 2000 بر حسب اتفاق و حادثه رئيس موساد نكردند. او چشم شارون بود، و شارون به خوبي به توانايي‌ها و معلوماتش آگاهي داشت. ثمري اين اعتماد را مي‌توانيم در ترور مغنيه ببينيم.
به نظر شما چرا در سوريه ترور را انجام دادند و اين كار در لبنان انجام نشد؟
-اسرائيلي‌ها با شك و ترديد به سوري‌ها نگاه مي‌كنند و با اين كار خود قصد داشتند اين كشور را در دايري شك قرار دهند. البته مي‌توان اين را هم در نظر داشت كه اسرائيلي‌ها مي‌خواستند به اين ترتيب ميان دوستان سوريه در لبنان هم دو‌دستگي ايجاد كنند. از جانب ديگر، سوريه براي اسرائيل يك منطقه شناخته‌شده ي امنيتي است. حمله به ديرالزور، ترور يكي از رهبران حماس، پرواز جنگنده‌هاي اسرائيلي بر فراز كاخ رياست‌جمهوري سوريه در لاذقيه و حمله به يكي از پايگاه‌هاي آموزش چريك‌هاي فلسطيني از جمله ي اين اقدامات است. در بُعد ديگر قضيه مي‌توان ناكامي اسرائيل را در ترور مغنيه در لبنان ديد. آنها زماني براي ترور او برادرش را هدف قرار دادند. باور اين است كه موساد از هر فرصتي براي ترور مغنيه استفاده مي‌كرد. در هر كشوري بود، چندان تفاوتي برايش نداشت.
حادثه ترور در دمشق پرسش‌هايي را درباري موارد امنيتي پيش مي‌كشد كه محافظت از وي چگونه بود، و نگهبانان او در آن موقع كجا بودند؟
-عماد مغنيه هيچ وقت به نگهبانان شخصي اعتمادي نداشت. او اعتمادبه‌‌نفس بالايي داشت و سابقه نداشت كه مدت زمان طولاني را در يك نقطه بماند. حالا نمي‌توان چندان درباري اين ترور و نحوي آن قضاوت كرد. بايد منتظر تحقيقات ماند و با نتايج آن موضوع را تحليل كرد.
شما چگونه اسرائيل را متهم مي‌كنيد كه مسئول ترور عماد مغنيه است؟
-بيانيه‌اي كه دفتر اولمرت بلافاصله پس از ترور مغنيه صادر كرد و در آن هرگونه مشاركت در ترور را رد كرده بود، هيچ‌ كس را قانع نكرد؛ چنان‌كه مجله "نيوزويك امريكا " هم در گزارشي نوشت كه سكوت موساد درباره ي اين ترور معنادار است. در همين خصوص مي‌توان به شباهت اين ترور با ترور مهندس يحيي عياش اشاره كرد كه به دست يكي از مزدوران، در گوشي تلفنش بمب جاسازي كرده بودند و به اين وسيله موفق شدند او را ترور كنند.اما در مورد ترور مغنيه اخباري كه منتشر شد، نشان مي‌داد كه صندلي پشت سر او را عوض كرده بودند. فردي كه توانسته است درست صندلي را مانند اصلش عوض كند، كسي بوده كه همه چيز را تحت نظر داشته و با استفاده از كنترل از راه دور به انفجار خودرو اقدام كرده است.
در روز 21 ژانويه 1994 خودرويي در ضاحيه در جنوب بيروت منفجر شد كه به كشته شدن سه نفر منجر گرديد. ابتدا تصور مي‌شد كه اين انفجار در يكي از پناه‌گاه‌هاي حزب‌الله رخ داده باشد، اما برخلاف آنچه كارشناسان مسائل امنيتي فكر مي‌كردند در اين انفجار فؤاد مغنيه، برادر عماد مغنيه، به شهادت رسيد كه اين خود پيامي خطرناك را در بر داشت؛ پيامي كه نشان مي‌داد موساد درصدد است عماد مغنيه را از سر راه بردارد. در اين حادثه دو تن ديگر هم به شهادت رسيدند كه يكي از آنها «محمد مسلماني» نام داشت و ديگري «محمد حسون». پانزده تن هم در اين انفجار زخمي شدند. اما عماد مغنيه در تشييع پيكر برادرش شركت نكرد. موساد به دنبال آن بود تا او را در اين مراسم ترور كند. ازاين‌رو بايد گفت موساد رو دست بدي خورد. در تحقيقاتي كه حزب‌الله و دولت لبنان انجام دادند، سر نخ ماجرا به فردي به نام محمد الحلاق رسيد كه به عنوان مزدور اسرائيل براي اين رژيم جاسوسي مي‌كرد. پس از تحقيقات فراوان حلاق در 20 فوريه 1996 در جنوب لبنان دستگير و به بيروت اعزام شد تا حكم اعدام در مورد وي اجرا شود. اگر امكان دارد در مورد احمد الحلاق و نحوي آشنايي او با سازمان‌هاي اسرائيلي توضيح دهيد.
-اسرائيل به دنبال مزدوري بود كه در درون سازمان‌هاي مقاومت به راحتي قدرت انتقال داشته باشد و ازاين‌رو بتواند راحت‌تر عمل كند. بنابراين به سراغ احمد الحلاق رفت كه در سازمان صاعقه ــ نزديك به سوريه ــ كار مي‌كرد. او پس از آن به فتح پيوست و در بسياري از كشورها مانند يمن و قبرس كار كرد تا اينكه به لبنان آمد. او از همان ابتدا دردسرساز شد و به اختلاف درست كردن ميان گروه‌هاي فلسطيني با هم و با مردم لبنان عادت كرده بود و همين عامل هم باعث شد توسط مزدوران ديگر موساد جذب شود.
در اين مورد خاطره‌اي از حلاق داريد؟
-به ياد مي‌آورم در سال 1974، يكي از شهروندان شيعي لبناني، به نام احمد شعيتو، به شهادت رسيد و حلاق پشت اين ترور قرار داشت و فتنه‌اي را ميان گروه‌هاي فلسطيني و شهروندان لبناني به‌‌وجود آورده بود. خود حلاق با اسلحه به روي شهروندان لبناني آتش گشود كه به شهادت شعيتو و زخمي شدن چند تن ديگر منجر گرديد. اين حادثه در محلي صبرا در بيروت رخ داد. در آن ماجرا فقط شعيتو به دست حلاق كشته شد.البته اين نكته را هم اضافه كنم كه او بسيار باهوش بود و هيچ علاقه‌اي هم به غازي كنعان، مسئول اطلاعات سوريه در لبنان، نداشت. او فقط براي سازمان اطلاعات سوريه نفر جذب مي‌كرد و هم او بود كه در ترور كمال جنبلاط دست داشت يا دست كم با آن مرتبط بود. درحالي‌كه سال‌ها عده‌اي از لبناني‌ها، به ويژه وليد جنبلاط، معتقد بودند كه عماد مغنيه در اين ترور مشاركت داشته است.
شما چگونه حلاق را به اين امر متهم مي‌كنيد؛ آيا دليلي براي اين اتهام داريد؟
-چه دليلي بهتر از اين‌كه او در سازمان صاعقه نزديك به سوريه كار مي‌كرد و امروز هم شواهد بسياري در اين باره وجود دارد.
چرا گروه‌هاي فلسطيني شخصي مانند الحلاق را، كه راه اشتباهي را در ميان گروه‌هاي فلسطيني طي مي‌كرد، تعقيب نكردند؟
-در آن روزها پيدا كردن مزدوران بسيار سخت بود؛ به ويژه اينكه فرد بسيار باهوشي مانند احمد الحلاق باشد؛ كسي كه طرح ترور فؤاد مغنيه را اجرا و پس از آن به فيليپين فرار كرد. هنگامي هم كه به جنوب لبنان بازگشت هيچ‌ كس متوجه بازگشتش نشد و كسي هم كه حضور مجدد او را در جنوب كشف كرد و به ارتش لبنان اطلاع داد تا او را دستگير كنند، عماد مغنيه بود. بر اين باورم كه مئير دگان در جذب افراد بسيار خوب عمل مي‌كرد و الحلاق يكي از گزينه‌هاي خوب او بود.

ژنرال‌ بي‌درجه

به نظر شما آيا موفقيت موساد در عمليات ترور شخصي مانند عماد مغنيه نشان مي‌دهد كه اسرائيل توانسته است در شبكه اطلاعاتي حزب‌الله نفوذ كند؟
-به‌‌رغم آنكه به اين امر ايمان دارم كه هيچ كس در دنيا از حادثه در امان نيست، بر اين باورم كه ايجاد شكاف در تشكيلات اطلاعاتي حزب‌الله بسيار بعيد است. ساكنان جنوب به‌شدت از حزب‌الله حمايت مي‌كنند و آنها هر فردي را كه با اسرائيل ارتباط داشته باشد مي‌شناسند، و از همين راه هم موفق شدند جنوب لبنان را آزاد كنند. اطلاعاتي كه حز‌ب‌الله در طي اين جنگ از مردم جنوب به‌‌دست ‌آورد، سرنوشت‌ساز بود. بسياري از مزدوران موساد از ترس همين ساكنان جنوب لبنان جرأت ماندن در آن منطقه را نداشتند و فرار مي‌كردند. اما در مورد ترور عماد مغنيه بر اين باورم كه موساد به تنهايي نتوانسته است اين كار را انجام دهد. آنچه آشكار است كمك عده‌اي از افراد فلسطينيِ پيرامون مغنيه به ترور وي است. اين نكته هم بعيد است كه موساد توانسته باشد به صورت مستقيم در درون حز‌ب‌الله نفوذ كند.
آيا بر اين باوريد كه نبودِ مغنيه بر حزب‌الله تأثير خواهد گذاشت؟
-از لحاظ معنوي كه نبايد در اين موضوع شك كرد. اما در مورد كار عملياتي، غيبتش نمي‌تواند چندان تأثيرگذار باشد. در برابر ما سازماني قرار دارد كه داراي مؤسسات فراواني است و اين مؤسسات مانند ماشين كار مي‌كنند كه اين هم به همّت خود مغنيه به‌‌وجود آمده است.
بر اساس گفته شما مي‌توان مغنيه را رئيس ستاد مشترك حزب‌الله ناميد؟
-عماد مغنيه از افراد بسيار تأثيرگذار در پيروزي سال 2000 حزب‌الله بود، ولي در سال 2006 اين وضع تفاوت پيدا كرد؛ حزب‌الله مانند ماشين كاملاً خودكار عمل مي‌كرد. نظامي‌ها و سياستمداران همراه مردم جنوب به اين حزب پيوستند تا اين پيروزي به ‌دست آيد. در "عيتا الشعب " و "علما الشعب " زنان براي رزمندگان حزب‌الله غذا مي‌پختند و اين امر را به ويژه مي‌شد در مربع پايداري، يعني عيتا، جبيل، عيترون، و مارون‌الرأس، به‌خوبي مشاهده كرد.
چه ويژگي در عماد مغنيه و ديگر دوستانش بود كه اسرائيل را مجبور كردند در سال 2000 از جنوب لبنان عقب‌نشيني كند و در سال 2006 آن شكست را بر ارتش اسرائيل وارد كرد؟
-حاج عماد و دوستانش مانند مردم عادي بودند. هيچ درجه‌اي را بر دوش خود حمل نمي‌كردند يا داراي مقام و رتبي نظامي‌ نبودند. آنها از هيچ آكادمي نظامي فارغ‌التحصيل نشده بودند؛ مانند هوشي‌مينه رهبر ويتنامي‌ها. هنگامي‌ كه از او مي‌پرسيديم اصول جنگ را كجا فرا گرفته‌اي؟ مي‌گفت: جنگ را از جنگ ياد گرفته‌ام.
چه دلايلي داريد كه مغنيه و دوستانش داراي نظريي نظامي خاص خود بوده‌اند؟
-هنگامي كه ما در جنبش فتح بوديم، عماد مغنيه تحركات متفاوتي را در درون جنبش ايجاد مي‌كرد، او داراي وضعيت خاصي بود؛ ما در فتح هميشه بر اين باور بوديم چون كه توپ و تانك نداريم، شكست مي‌خوريم، اما او در حزب‌الله از نظرياتي كه ما در فتح رد مي‌كرديم استفاده مي‌كرد؛ مانند شليك موشك‌ها. او هيچ وقت مانند ما فكر نكرد كه بايد تانك و سلاح‌هاي پيشرفته داشته باشد. او از سلاحي كه مي‌شد آن را بر روي زمين نابود كرد استفاده نمي‌كرد و هميشه سلاحي را به كار مي‌برد كه قابليت مانور داشته باشد. او همچنين سعي مي‌كرد به نقاط ضعف دشمن حمله كند؛ همان كاري كه در جنگ 33 روزه كرد.
در رسانه‌هاي خبري مطالب بسياري را ديديم كه او جراحي پلاستيك كرده و چهري خود را تغيير داده است. شما آشنايي قديمي با او داشتيد، آيا چهره‌اش با چيزي كه شما ديده بوديد و آنچه به تازگي از او منتشر شده بود تفاوتي مي‌كرد؟
-سيمايش هيچ تغييري نكرده بود. مانند گذشته بود. البته آنچه در تصوير تازه‌ منتشر شده ديدم تا ميزان بسياري فرسايش تناسب جسمي بود كه به دليل زندگي مخفيانه و تحرّك كم به آن دچار شده بود. تنها كسي هستم كه او را به خوبي مي‌شناختم و زندگي و افكارش را مي‌دانستم. او هيچ اعتقادي به كار جراحي پلاستيك نداشت و از اين رهگذر هم چهر‌ه‌اش هيچ تغييري نكرده بود.
آيا خاطره‌اي از عماد مغنيه در ذهن شما وجود دارد؟
-او شجاع و جدي بود. هيچ‌گاه نديدم بيخود بخندد، در جمع كمي حاضر مي‌شد و دوستانش هم اندك بودند. با وجود اين بسيار جدي بود. او و دوستانش افراد باايماني بودند و زهد و پاكدامني در ميان آنها شهره بود. مهربان بودند و باعاطفه. مي‌توانم با جديت بگويم كه او به گونه‌اي خودساخته تربيت شده بود؛ البته اگر اين تعبير درست باشد.
آيا سخني باقي‌ مانده است كه نگفته باشيد؟
-نه اصلاً، همه چيز پيش او جدي بود، هميشه از جهاد و ضربه زدن به اسرائيلي‌ها سخن مي‌گفت. آرزويش آزادي بيت‌المقدس بود و اين شهر قلب و روحش محسوب مي‌شد. او متعصب بود، اما در عقايد و باورهايش، ولي به صورت كلي، فردي متواضع بود كه قلبي بزرگ داشت.
منبع: خبرگزاری فارس