کافه شعر (افسانه شعباننژاد)
خانم افسانه شعباننژاد همیشه در حال نقشه کشیدن برای شعر است. او مثل یک مهندس باسلیقه دوست دارد مجموعهی شعرهایش خاص باشند. موضوع و تم واحد هر یک از مجموعه شعرهایش نشان میدهد او خیلی دربارهی شعر فکر میکند تا فکر من و شما را با ابعاد مختلف یک موضوع آشنا کند. در این بخش چند تا از شعرهای ایشان را با هم می خوانیم.
واحد 6
دزد وقتی رفتما کنار واحد شش
ایستاده درد دل کردیم
هر کس از هر گوشه حرفی زد
آن سکوت روزهای پیش را انگار
دزد با خود برد...
پنچری
صدای پنچری و آه...دوباره ساعتی معطّلی
کنارهی بزرگراه
تمام ذهن من اسیر میشود
اسیر جملهی
«خدای من دوباره دیر میشود»
تلاش و احتیاط
خلاصه چرخ باز میشود
و چرخ دیگری به جاش بسته میشود
دوباره گرم رفتن و عبور میشوم
و از کنار بوتهی گلی
که پیش پای من نشسته بود و من ندیدمش
چه باشتاب دور میشوم
هوای کوچهی ما
کنار پنجره بودمبهار را دیدم
که توی کوچهی ما
بیصدا قدم میزد
و از میان دو دستش شکوفه میبارید
هوای کوچهی ما
ناگهان بهاری شد
و روی دست درختان شکوفه جاری شد
سنجد
من در کنار سنجد پیرماو در کنار آبی یک رود
ما هر دو غرق خیالیم
او در خیال گذشته
من در خیال تو هستم
این رود پرتلاطم بیتاب
این سنجد خمیدهی تنها
این شاعر شکستهی غمگین
شعری برای تو باشد
تقدیم لحظههای تو باشد...
منبع: مجله باران
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}