اعتبار نظریه‌ وبر در مورد «اخلاق پروتستان» از این واقعیت ناشی می ‌شود که سرمایه داری نخست در کشورهای پروتستان نظیر انگلستان شکل گرفت. در ضمن، این درست است که بسیاری از سرمایه داران اولیه عضو کلیسای انگلستان بودند، که به مذهب طبقات زمین دار بدل شد و حامی شیوه‌ی زندگی اربابی بود، بلکه به فرقه های گوناگون غیر کلیسای انگلستان نظیر بابتیست ها، جمعیت کلیساهای آزاد و موحدین تعلق داشتند، که تأکید بیشتری بر ارزش های پاک دینی (پیوریتانیسم)، امساک و سخت کوشی میگذاشتند. تاریخ دانان دربارهی شواهد مؤید نظریه‌ی «وبر» بحث کرده اند، ولی این بحث ها راجع به دقت تاریخی نظریه‌ی وبر برای ما دانشمندان علوم اجتماعی اهمیت کمتری دارد تا تأکیدی که وی بر نقش ایده ها (افکار) به منزله عامل مؤثر عمده در پیشبرد تا به تعویق انداختن تغییر اجتماعی می گذارد.
 
با این همه، هنگامی که تاریخ اوایل قرن نوزدهم را بررسی میکنم متوجه می ‌شوم که دارم به افکار مارکس فکر می کنم تا افکار ویر: دورهی میان ۱۷۸۰ و ۱۸۵۰ دورهی نا آرامی دائم بود، دوره ای که کارگران بر ضد نظام صنعتی جدید و مشقت و فقری که در پی صنعت گرایی به وجود آمد مبارزه می ‌کردند. شورش هایی برای غذا، صدها اعتصاب و تظاهرات در مناطق صنعتی، آتش زدن خرمن و قیام هایی در روستاها به خاطر سطح دستمزد کشاورزی؛ جنبش لودیت که اعضای آن ماشین آلات را خرد می ‌کردند، چراکه آنها را تهدیدی آشکار برای حقوق کارگران ماهر می دانستند؛ و جنبش عظیم چارتیست ها در دهه‌ی ۱۸۴۰ که طالب اصلاحات سیاسی بودند، از جمله حق رأی همگانی برای مردان به منظور کسب حق سخن گفتن در پارلمان برای کارگران و بعد استفاده از این حق برای بیان نارضایتی های اقتصادی شان.
 

[تأسیس اتحادیه های کارگری]

هزاران نفر از زنان و مردان عادی انجمن هایی تأسیس کردند، به اتحادیه های کارگری پیوستند، راهپیمایی کردند و دست به اعتصاب زدند و تظاهرات کردند و عریضه ها امضا کردند. فقط در یک شهر، ناتینگهام، بین سال های ۱۷۸۰ و ۱۸۵۰، حدود سی و نه قیام صورت گرفت، چونکه مردم خواهان اصلاح بی عدالتی های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی بودند. بسیاری از این شورش ها خسارت های قابل ملاحظه ای به اموال مالکان و کارخانه داران ثروتمند وارد آورد؛ از جمله (در سال ۱۸۳۲)، قصر ناتینگهام را غارت کردند و سوزاندند.
 
اما، این جنبش های مقاومت محلی و کم دامنه بودند، و این واقعیت را منعکس میکنند که تحول صنعت گرایی سرمایه داری فرایندی به غایت ناموزون بود، اشکال مختلفی داشت، و با سرعت متغیری در سرتاسر کشور رخ داد. در بعضی مناطق عکس العمل ها به مراتب خشن تر از جاهای دیگر بود، چراکه، درواقع، میزان درد و رنج مردم از منطقه ای به منطقه‌ی دیگر فرق می ‌کرد، هرچند این دو ضرورتا با هم پیوند نداشتند. با این همه، گاهی، مثل مورد جنبش چارتیسم، فعالیت های پراکندهی طبقه کارگر خطر تبدیل شدن به جنبشی ملی را داشت. ا. پ. تامپسون E. P. Thompson در بررسی وسیع به نام شکل گیری طبقه‌ی کارگر در انگلستان (گزارش جالبی از این برخوردها ارائه می دهد. تامپسون با ایده های مارکس همدل است، ولی در ضمن معتقد است که بسیاری از جامعه شناسان مارکسیست با نادیده گرفتن تجربیات مردم و پاسخ های ذهنی، از ایده‌ی طبقه به غلط استفاده می کنند. وی اظهار می دارد که طبقه چیزی نیست که بتوان خارج از تجربه‌ی زیسته‌ی مردان و زنانی که آن را می سازند بررسی کرد. خود مارکس تمایزی میان «طبقه در خود» (شرایط اقتصادی ای که مردم، چه آن را درک کنند چه درک نکنند، تحت آن زندگی میکنند) و «طبقه برای خود» طبقه به منزله‌ی مجموعه ای از نظر سیاسی آگاه و از نظر فعالیت سازمان یافته قائل می ‌شود. تامپسون معتقد است که این دو جنبه را نمی ‌توان از هم جدا کرد و این که از آنجا که افراد درون طبقات واکنش ها و رفتارشان را تغییر می دهند، طبقات مرتبا دستخوش تغییرند.
 
گزیدهی کوتاهی از کتاب تامپسون است که در آن ایده هایش را درباره طبقه و ضرورت درک آن از رهگذر نگاه تاریخی به آن مطرح میکند نگاهی به الگوهای رفتار طی دوره ای از زمان. بعنوان «شکل گیری طبقه‌ی کارگر در انگلستان»، اثر تامپسون را بخوانید. در این کتاب، تامپسون نشان می دهد که تا سال ۱۸۵۰ کارگران انگلستان، به دلیل محنت مشترک اقتصادی، از منافع و ظلم های مشترک خود آگاه شدند و کوشیدند تا از طریق فعالیت هایی که در بالا شرح دادم، آنها را اصلاح کنند. گرچه این جنبش طبقهی کارگر نمی توانست دقیقا همان نیروی انقلابی باشد که مارکس انتظارش را می کشید، تامپسون در کتابش نشان می دهد که این کارگران شدید منتقد نظام صنعتی بودند و آن را ناعادلانه تلقی می ‌کردند. آنان در اسناد و جزوه های بی شمار برنامه هایی برای راه های بدیل سازماندهی اجتماعی ارائه کردند. بسیاری از آنان از ایده های مربوط به تولید تعاونی حمایت کردند، که در آن احتیاجی به طبقات کارگر و سرمایه دار نخواهد بود و در آن هر کس به صورت دسته جمعی و به خاطر نفع یا خیر گروه کار میکند تا برای سود افرادی اندک. اگر در سال ۱۸۴۰ زندگی می ‌کردیم ایده های مارکس ممکن بود خیلی مناسب تر به نظر برسد تا امروز.
 
منبع: درآمدی بر فهم جامعه‌ی مدرن، کتاب یکم: صورت‌بندی‌های مدرنیته، استوارت هال و برم گیبن، مترجمان: محمود متحد، عباس مخبر، حسن مرتضوی، مهران مهاجر و محمد نبوی، صص280-278، نشر آگه، تهران، چاپ چهارم، 1397