بحثى درباره « أ تكون الخلافه بالصحابه و القرابه ؟» (1)
بحثى درباره « أ تكون الخلافه بالصحابه و القرابه ؟» (1)
اشاره :
وا عجباه! أ تكونُ الخلافة بالصَّحابة و القَرابة؟
و در تصحيح فيض الاسلام و نسخه ابن ابى الحديد, اين گونه آمده است:
وا عجبا! أ تكونُ الخلافةُ بالصحابة ولاتكون بالصحابة والقرابة؟!
و اعجبا, أن تكونَ الخلافة بالصحابة ولا تكون بالصحابة و القرابة!1
قصد آن داريم كه با بررسى اسباب صدور كلام از امام على(علیه السّلام) و جمع كردن نقل هاى متفاوت آن, قول صحيح را ترجيح دهيم. اين متون:
اولاً: قابل بحث سندى نيستند (چون هيچ يك سند ندارند);
ثانياً يك متن, حتى اگر سند صحيح هم داشته باشد, نبايد از حيطه نقد متن, خارج شود.
آن گاه كه پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به ملكوت اعلى پر كشيد و در جنّة المأوى سُكنا گزيد, جامعه نوپا و نو بنياد اسلامى, در تب و تاب افتاد. امام على(علیه السّلام) و بعضى ديگر از نزديكان پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) , مثل عباس بن عبدالمطّلب و فرزندانش, به تجهيز و تدفين نبى اعظم, مشغول شدند. ديگرانى كه در پى به دست آوردن جاه و مقام بودند, سعى در آماده سازى زمينه براى خلافت خود داشتند و بيمارى چند روزه پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) , فرصت را براى آنان, آماده كرده بود. ممانعت از نوشتن وصيت نامه توسط پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به گونه اى بسيار عجيب و موهن, و تأخير انداختن حركت سپاه اُسامه ـ على رغم تأكيد هاى مكرّر پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ـ از مواردى است كه در متون معتبر حديثى و تاريخى آمده است. اين دو عمل ـ كه خليفه دوم به گونه شاخصى در آنها نقش داشت ـ حاكى از زمينه چينى هايى براى در دست گرفتن خلافت از طرف بعضى از مهاجران است.
از سوى ديگر, گروهى از انصار به رهبرى سعد بن عباده, در صدد بودند تا خلافت پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به خود منتقل سازند. آنان در سقيفه بنى ساعده , گرد آمده بودند تا در اين باره صحبت كنند. با توجّه به اختلاف ديرينه قبايل اوس و خزرج , طبيعى بود كه مذاكرات آنان, نتيجه اى نداشته باشد.
آن گاه كه عمر از تجمّع انصار در سقيفه آگاهى يافت, به سراغ ابوبكر ـ كه در خانه پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود ـ رفت و او را خبر كرد. آن دو به اتّفاق ابو عبيده جرّاح , به سقيفه بنى ساعده رفتند تا در مباحثات مربوط به تعيين خليفه, شركت جويند. در اين جلسه , سخنانى بين مهاجران و انصار, ردّ و بدل شد. ابوبكر, سخنانى گفت كه به گفته عمر, او نيز قصد داشت همان سخنان را بيان كند.
انصار كه ظاهراً در مقابل احتجاجات و استدلالات مهاجران, جوابى نداشتند, عقب نشينى كردند و به: «منّا أميرٌ و منكم أميرٌ» هم راضى شدند. طبيعى بود كه اين پيشنهاد بسيار خطرناك , از طرف مهاجران, قبول نشود. آنها تأكيد داشتند كه خلافت پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به مهاجران انتقال مى يابد و انصار , در آن , صاحب حق نيستند.
حادثه اى كه موجب تقويت موضع مهاجران و تضعيف جناح انصار گرديد, اختلاف بين انصار بود. قبيله اوس ـ كه تيره اى از انصار بودند و مخالفت ديرينه اى با قبيله خزرج داشتند ـ به طرفدارى از مهاجران پرداختند. اين موضعگيرى, باعث شد كه انصار, به كنارى روند و مهاجران, قدرت را در دست بگيرند.
عجيب آن كه در اين تجمّع , هيچ صحبتى از وصاياى مكرّر پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در تعيين وصى خود, به ميان نيامده است و حتى با آن كه بيش از هفتاد يا 82 روز از حادثه غدير نمى گذشت،2 كسى از آن واقعه عظيم, ياد نكرد و اين, نكته اى عجيب, ولى پند آموز است. اين ياد نكردن و يا نپذيرفتن, موجب آن شد كه جامعه اسلامى, خسارتى را متحمّل شود كه قابل جبران نباشد.
بررسى موضعگيرى امام على (علیه السّلام) در مقابل جريان سقيفه , محتاج به نوشتارى خاص است و ما در اين جا تنها به دو كلام از حضرت, اشاره كرده, يكى از آنها را بررسى خواهيم كرد.
يك. آن گاه كه مباحثات سقيفه براى امام على (علیه السّلام) نقل شد, ادّعاى انصار را مردود دانسته, استدلال جديدى را مطرح كرد. به اين گزارش توجه كنيد:
لمّا انتهت إلى أميرالمؤمنين أبناء السقيفة بعد وفاة رسول اللّه (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قال (علیه السّلام) : ما قالت الأنصار؟ قالوا: قالت: منّا أمير و منكم أمير. قال (علیه السّلام) : «فهلاّ احتججتم عليهم بأنّ رسول اللّه (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وصيّ بأن يحسن إلى محسنهم و يتجاوز عن مسيئهم؟» قالوا: و ما فى هذه من الحجّة عليهم؟ فقال(علیه السّلام) : «لو كانت الإمامة فيهم لم تكن الوصيّة بهم».3
و در كتاب نثرالدر, در ادامه اين مطالب, آمده است: فبلغ ذلك عمر بن الخطّاب, فقال: ذهبت واللّه عنّا و لو ذكرناها ما احتجنا إلى غيرها.4
على(علیه السّلام) , ادّعاى انصار را مردود دانست; همچنان كه استدلال مهاجران را نيز ناتمام دانست. در ادامه خطبه 47 نهج البلاغه آمده است:
ثم قال: فماذا قالت قريش؟ قالوا: احتجت بأنّها شجرة الرسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) . فقال(علیه السّلام) احتجّوا بالشجرة واضاعوا الثمرة.
دو. كلام ديگرى كه امام(علیه السّلام) در ردّ ادعاى مهاجران و خلفاى تازه به قدرت رسيده فرمود, همان است كه مورد بحث و كنكاش ما قرار دارد. اين كلام امام (علیه السّلام) , چهارگونه گزارش شده است:
با توجّه به آن كه اين متون, گزارش يك قضيه خارجى است, پس بى گمان, يكى از اين چهار سخن از امام(علیه السّلام) صادر شده است و مسلّماً نمى توان بر اين باور بود كه امام, هر چهار سخن را فرموده است. بنابراين, صحيحْ آن است كه در جريان نقل حديث, كلام امام(علیه السّلام) , به صورت هاى مختلفى روايت شده است. اين تبديل, يا به واسطه جواز و شيوع «نقل به معنا» بوده و يا بر اثر سهو روايت كنندگان, پديد آمده است. همچنين ممكن است بعضى عمداً به اين تغيير و تبديل, دست يازيده باشند.
جمله سوم, با جمله دوم, تعارضى ندارد و مى توان آن دو را واحد فرض كرد. بنابراين, تعارض, در سه جمله اوّل و دوم و چهارم خواهد بود.
بعد از انتشار نهج البلاغه با تصحيح محمد عبده و همچنين تصحيح صبحى صالح (كه جمله اول را انتخاب كرده اند), حملات زيادى نسبت به آنان صورت گرفته و آنان متهم به تحريف نهج البلاغة شده اند. جمعى از محققين معاصر شيعه ـ كه قائل به صدور «أتكون الخلافة بالصحابة ولاتكون بالصحابة والقرابة؟!» هستند ـ ضمن اعتراض به محمد عبده و صبحى صالح, متن انتخابى آنان را غلط دانسته اند. مثلاً در كتاب بهج الصباغة فى شرح نهج البلاغة9 پس از نقل متن منتخب محمد عبده آمده است: و هو غلط واضح.10
مؤلف كتاب مصادر نهج البلاغة و أسانيده نيز گفته اند: ولاريب أن ذلك غلط واضح و تحريف بيِّن.11
همچنين محقق محترم كتاب شرح الأخبار12 و مؤلف محترم كتاب تصنيف نهج البلاغة13 و محقق محترم نهج البلاغه نفيس بنياد نهج البلاغة14 و مؤلف محترم كتاب الإمام على(علیه السّلام) 15 نيز همين گونه سخن گفته اند. شايد مفَصّل ترين بحث در اين مورد, در كتاب نهج السعادة آمده باشد. دانشمند محترم و سخت كوش, علامه محمد باقر محمودى نوشته اند:
و أعجب من عمل أصحاب السقيفة, تحريف أبناء النابغة هذا الكلام الشريف من طبعة مصر من كتاب نهج البلاغة و لم يلتفت المساكين أنّ الشرق والغرب مشحونان بنسخ نهج البلاغة مفردة و مشروحة, مطبوعة و مخطوطة و فى جميعها ذكر هذا الكلام على نهج الصواب و لم يدروا أنّ تحريف هذا لا يصلح ما أفسده الدهر من خلفائهم; لأن الكلام مرويّ فى غير نهج البلاغة أيضاً و لأنّ شواهد هذا المعنى كثيرة و رذائل سلفهم جمة غفيرة. ثم لو كان أصل هذا الكلام هكذا, فأيّ معنى لإلحاق الأشعار التالية به؟ و أيّ مورد للإستعجاب بكينونة الخلافة بالصحابة و القرابة؟!16
احتمالاً تنها محققى كه متن مورد اشاره محمد عبده و صبحى صالح را تأييد كرده است, دانشمند گران مايه, استاد علامه جعفر مرتضى عاملى است كه در چاپ اول كتاب الحياة السياسيه للامام الرضا(علیه السّلام) , ضمن پاورقى بلندى, آن را بيان كرده است; ليكن ايشان هم در چاپ دوم همين كتاب, مطلب قبلى را حذف كرده و متن جديدى مطابق نظر محقّقان ذكر شده, آورده است.17
شايد اين حجم انبوه اعتراض, انسان را متقاعد كند كه نظر اين جمع پژوهنده را ـ كه انصافاً حق بزرگى برگردن جامعه اسلامى و ما نو آموزان دارند ـ بپذيرد و از كاوش بيشتر, خود دارى كند; ليكن چون به نظر مى رسد اين مبحث, جاى تحقيق بيشترى دارد, نكاتى را يادآورى مى كنيم; باشد كه محقّقان ديگر نيز راهنماى ما باشند.
نكته هايى روشنگر
مبانى شيعه, مؤيّد مبناى دوم است. تأكيدات مكرّر امام بر اين كه جانشينى پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حقّ او بوده و غصب شده, بدان خاطر است كه او در مشروعيت امامت, به نص, باور دارد و بدان, تأكيد مى ورزد. سفارش مكرّر پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در طى دوران رسالت, خصوصاً در ساليان آخر و بالاخص در جريان غدير خم نيز دالّ بر اين نظر است. آيات «يا أيّها الرسول بلّغ ما أنزل اليك من ربّك» و «اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتى» هم طبق اين مبنا, تفسير صحيح خواهند يافت. اين, مطلبى است كه نمى تواند در ميان شيعه مخالفى داشته باشد و بحث و تفصيل آن نيز مجالى ديگر مى طلبد.
بنابراين, شايسته و بايسته است كه امام(علیه السّلام) , از اصحاب سقيفه, چه مهاجر و چه انصار, به نحو استفهام انكارى سؤال كنند كه «أتكون الخلافة بالصحابة والقرابة؟».
دو. كسانى كه قائل به صدور «أتكون الخلافة بالصحابة ولاتكون بالصحابة والقرابة؟» هستند نيز مثل هر شيعه ديگرى, مبناى بالا را قبول دارند و بدان معترف اند; لكن در توجيه متن ياد شده مى گويند: امام على(علیه السّلام) , «جدال به احسن» را پيشه كرده است; يعنى اگرچه امام در تحقّق امامت, به نصْ باور دارد و بر آن تأكيد مى ورزد; امّا در فضايى سخن مى گويد كه حقايق, دگرسان شده و كسى اين حقيقت را نمى پذيرد. امام, با صاحبان سقيفه, به جدال احسن پرداخته و فرموده: «اگر شرط خلافت, صحابى بودن تواند بود, چرا افزون بر آن, قرابت با پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نباشد؟»; يعنى صحابى بودن با قرابت پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) , وقتى با هم همراه شدند, دارنده آنها, اولى خواهد بود.
اين استدلال, اگرچه بهترين توجيه براى انتخاب جمله «أتكون الخلافة بالصحابة و لاتكون…» است, ولى از جهاتى نااستوار است:
پی نوشت ها :
* محقّق حوزه علميه قم.
1. نهج البلاغه, تصحيح: علينقى فيض الاسلام, حكمت181; شرح نهج البلاغة, أبن أبى الحديد, ج18, ص416 (حكمت 185).
2. طبق نقل مشهور شيعه كه رحلت پيامبر را در 28 صفر سال يازدهم مى دانند, ايشان هفتاد روز پس از واقعه غدير, رحلت كرده است و طبق نقل مشهور اهل سنّت و قول بعضى از اعاظم شيعه كه رحلت پيامبر(ص) را در دوازدهم ربيع الأول مى دانند, حداكثر82 روز از آن واقعه گذشته بوده است.
3. نهج البلاغه, خطبه 67; خصائص الأئمة(ع), ص86; نثر الدر, ج1, ص279.
4. نثرالدرّ, ج1, ص279.
5. نهج البلاغه, تصحيح: صبحى الصالح, حكمت 190; نهج البلاغه, محمد عبده, حكمت 190.
6. نهج البلاغه, فيض الاسلام, حكمت 181; نهج البلاغه, تصحيح: واعظ زاده, حكمت 191; شرح نهج البلاغة, ابن أبى الحديد, ج18, ص416 (حكمت 185);خصائص الأئمة, ص111; مصادر نهج البلاغة و أسانيده, ج4, ص152 (ح190); غررالحكم, ح10123.
7. كتاب التعجّب, الكراجكى, ص12.
8. خصائص الأئمة, ص111. در اين كتاب آمده است: «و قال(ع) فى شأن الخلافة: وا عجبا! أ تكون الخلافة بالصحابة و لاتكون بالصحابة والقرابه؟ و يروى: والقرابة والنص».
9. اين كتاب, تأليف علامه محمد تقى شوشترى است كه تمامى عمر پربركت خود را صرف تحقيق و تتبع در رجال, حديث و فقه كرد. كتاب بَهج الصباغة يكى از بهترين شروح نهج البلاغه است. امتياز خاص آن, جمع آورى و شرح موضوعى كلمات امام على(ع) در نهج البلاغه است. مثلاً تمامى سخنان امام(ع) در مبحث توحيد , يكجا و در كنار هم آمده اند.
10. بهج الصباغة, ج4, ص361.
11. مصادر نهج البلاغة و أسانيده, ج4, ص152.
12. شرح الاخبار, ج1, ص350.
13. جناب آقاى لبيب بيضون در كتاب ارزشمند تصنيف نهج البلاغة(ص414).
14. نهج البلاغة, تصحيح: محمد واعظ زاده خراسانى, تهران: مؤسسه نهج البلاغة, ص«ل».
15. الامام على(ع), احمد رحمانى همدانى, ص565.
16. نهج السعادة, ج4, ص196.
17. الحياة السياسية للامام الرضا(ع), ص56. چاپ اوّل اين كتاب (قم: دارالتبليغ الاسلامى, 1398ق), مقايسه شود با چاپ دوم (قم: انتشارات جامعه مدرسين). نكته جالبْ اين كه مؤلف محترم, در صدد بيان اين مطلب است كه خلافت, دائر مدار صلاحيت و اهليت است و هيچ ارتباطى به قرابت با پيامبر(ص) ندارد; وى در چاپ جديد اين كتاب مى گويد: «و على كلٍ فلقد أنكر عليّ(ع) مبدأ استحقاق الخلافة بالقرابة و الصحابة أشدّ الانكار, فقد جاء فى نهج البلاغة قوله(ع): «وا عجبا! أ تكون الخلافة بالصحابة و القرابة؟». هكذا فى نهج البلاغة شرح محمد عبده, و لكنّ الظاهر هو أنّها محرّفة و أن الصحيح هو ما فى نسخة ابن أبى الحديد و هى هكذا: «وا عجبا أن تكون الخلافة بالصحابة و لا تكون بالصحابة والقرابة!!» (علامات تعجّب, از متن كتاب است). ذيل كلام, دقيقاً خلاف صدر آن است.
/خ
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}