«البقاعی» در تفسیر نظم الدرر فی تناسب الآیات والسور می‌گوید: با کشف نحوه ارتباط آیات، حکمت تکرار یک قصه در سوره‌های مختلف روشن می‌شود و از همین جا به این نکته منتقل می‌شود که بین غرض سوره و نحوه قصه پردازی در آن رابطه مستقیمی وجود دارد. او می‌گوید:
 
در هر سوره‌ه ای که یکی از قصه های قرآنی تکرار شده است، بین مقصود اصلی سوره و آن قصه هماهنگی وجود دارد. و لذا یک قصه در سوره‌ های مختلف اهداف متفاوتی را دنبال می‌کند از همین رو یک قصه در هرجا با الفاظ متفاوتی نقل می‌شود و تقدم و تأخر عبارات و نظم آن و همچنین کوتاهی و بلندی داستان آن تغییر می‌کند و به تناسب مطالب سوره داستان از وضوح یا اجمال بیشتری برخوردار است.
 
دکتر «محمود حجازی» در کتاب خود همین نظریه را از «الامام الشاطبی» نقل کرده و به پندار ناروای مستشرقان درباره تناقض گویی قرآن در نقل داستآن‌ها و قصه ها پاسخ می‌دهد.
 
علامه طباطبایی نیز در ابتدای سوره «قصص» که در آن به هجرت موسی از مصر و سپس بازگشت افتخار آمیز او به شهرش اشاره دارد بر وجود هماهنگی بین قصه موسی و هدف سوره تأکید دارد. او می‌گوید: غرض سوره وعده جمیل به مؤمنین است، مؤمنینی که قبل از هجرت به مدینه در مکه بودند. همان عده اندکی که مشرکین و فراعنه قریش ایشان را ضعیف و ناچیز می شمردند و اقلیتی که در مکه در بین این طاغیان در سخت ترین شرایط به سر می بردند و فتنه ها و شدائدی را پشت سر می گذاشتند، خدای تعالی در این سوره به ایشان وعده می‌دهد که به زودی بر آنان منت نهاده و آن‌ها را پیشوایان مردم قرار می‌دهد و وارث همین فراعنه شان می‌کند و در زمین سکنت و حکومتشان می‌دهد و به این طاغیان آنچه را که از آن بیم داشتند نشان می‌دهد. به همین منظور برای این مؤمنین، آن قسمت از داستان فرعون و موسی را خاطرنشان می سازد که موسی را در شرایطی خلق کرد که فرعون در اوج قدرتش بود و آن قدر بنی اسرائیل را خوار و زیردست کرده بود که پسرانشان را می کشت و دخترانشان را زنده می گذاشت. در چنین شرایطی خداوند موسی را بدنیا آورد و از آن مهمتر اینکه او را در دامن دشمنش یعنی خود فرعون پرورش داد، تا وقتی که به حد رشد رسید آن وقت وی را از شر فرعون نجات داد و به سوی مدین گریخت. پس از مدتی با عنوان رسالت دوباره به سوی ایشان برگردانید و معجزاتی آشکار را به وی داد تا آنکه فرعون و لشکریانش را تا آخرین نفر غرق کرد و بنی اسرائیل را وارث ایشان نمود.
 
این داستان را نقل می‌کند تا به مسلمین بفهماند عین همین سنت را در میان مؤمنین اسلام جاری خواهد کرد و ایشان را به ملک و عزت سلطنت خواهد رسانید و رسول خدا را دوباره به وطن باز می گرداند. با ارائه این توضیحات علامه طباطبایی آشکارا به وجود ارتباط بین غرض سوره و جهت گیری خاص داستان های آن صفحه می گذارد.
 
روش های اثبات ارتباط قصه ها با غرض اصلی سوره برای نشان دادن رابطه قصه های قرآنی و غرض اصلی سوره به نمونه ها و شواهد فراوانی می‌توان اشاره نمود که هریک به گونه‌ای این ارتباط معنادار و هدایت کننده را گوشزد می‌کنند. این موضوع از دو طریق قابل اثبات است.
 
یکی اینکه داستان‌های مختلفی را که در یک سوره ذکر شده‌اند بررسی نماییم و با کشف نقاط مشترک آنها جهت گیری یکسان و هماهنگ آنها را با غرض سوره به نمایش بگذاریم. راه دیگر آن است که یک داستان را که به وجوه گوناگون در چند سوره ذکر شده بررسی کنیم و نشان دهیم که چگونه در هر سوره تنها به آن بخش از داستان که با غرض سوره هماهنگ است اشاره شده و سایر نکات را مسکوت گذارده است. در اینجا به یک نمونه از هریک به منظور روشن شدن مطلب بیان می‌گردد.
 
سوره «کهف» مشتمل بر چهار داستان است که هیچ یک در سوره‌های دیگر قرآن نیامده اند: داستان اصحاب کهف، صاحبان باغ ها، موسی و عالم و ذوالقرنین. بررسی این قصه ها روشن می‌کند که همه می خواهند یک نکته واحد را بیان کنند و بر یک محور می چرخند. این محور همان چیزی است که غرض اصلی سوره را تشکیل داده و دو آیه در ابتدا و انتهای سوره به آن اشارت می‌نماید. غرض اصلی این سوره «بیان زودگذر بودن زخارف دنیا و زینت آن و همچنین ناملایمات و زحمت آن است» تا مردم به دنیا دل نبندند و آن را وسیله‌ای برای آبادی آخرت خود قرار دهند.
 
این نکته مهم در آیات ۷ و ۸ چنین بیان شده است «ما آنچه را روی زمین است زینت آن قرار دادیم تا آنان را بیازماییم که کدامشان بهتر عمل می‌کنند ولی این زرق و برق ها پایدار نیست و ما دوباره همه آنها را ویران می کنیم و زمین را خاک بی گیاهی می کنیم.» سپس به نقل داستان‌های چهارگانه می پردازد و در انتها چنین نتیجه گیری می‌نماید:«آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین مردم در کارها، چه کسانی هستند؟ آن‌ها که تلاش هایشان در زندگی دنیا گم شده و با این حال می پندارند کار نیک انجام می‌دهند.»
 
داستان‌ های ذکر شده در این سوره هریک به گونه‌ای با غرض اصلی مرتبط هستند و در صدد بیان یکی از جنبه های اصل بی ارزشی زخارف دنیا می باشند.
 

داستان اصحاب کهف

اصحاب کهف نماینده انسان هایی هستند که از زینت و زخارف دنیوی چشم پوشیدند تا ایمان خود را حفظ کنند و چگونگی به خواب رفتن آن‌ها و سخنانی که پس از بیداری بین آن‌ها ردوبدل شد نیز بر زودگذر بودن دنیا و جلوه هایش تأکید دارد و در مجموع داستان می خواهد بگوید توقف انسان در دنیای مادی و اشتغالش به زینت های آن و غفلتش از آخرت همچون یک خواب زودگذر است به گونه‌ای که انسان وقتی روز موعود را می بیند خیال می‌کند در دنیا فقط یک روز یا بخشی از روز را توقف کرده است. چنانکه اصحاب کهف نیز پس از بیداری از خواب سیصدساله گفتند چقدر خوابیدیم؟ و بعد به یکدیگر گفتند یک روز یا پاره ای از روز.
 
منبع: ساختار هندسی سوره‌های قرآن، محمد خامه‌گر، صص241-237، سازمان تبلیغات اسلامی شرکت چاپ و نشر بین الملل، تهران، چاپ اول، ۱۳۹۵