مروري بر نقش آمريكا در جنگ عراق عليه ايران (6)






يكي از تحليل‌‌هاي "برژينسكي " همواره اين بود كه شروع جنگ نياز به تجهيزات نظامي را براي ايران افزايش خواهد داد. و ايران مجبور است براي تامين سلاح به طرف امريكايي رجوع كند و آن وقت بهره‌برداري از بحران موجود ميان عراق و ايران شروع خواهد شد.
اظهارات هارولد براون كه در "ال پاسو " امريكا صورت گرفت، شاهد ديگري بر بهره‌برداري امريكايي‌ها از اوضاع جنگ بود. آنها تمايل داشتند حال كه ايران سقوط نكرد، با ايجاد ارتباط تسليحاتي با ايران ضمن حل مسئله گروگان‌ها، روابط سرد موجود را نيز بهبود بخشند.
برژينسكي بعدها در خصوص موضع امريكا در شروع جنگ گفت:
"برخلاف آنچه كه در گذشته فكر مي‌كرديم، جنگ ايران و عراق فرصت چنداني براي مذاكرات فراهم نياورد. "
"اندرو " و "لسلي كاكبورن " دو روزنامه‌نگار امريكايي در اين زمينه چنين اظهار عقيده كردند:
"هنگامي كه نبرد آغاز شد، دولت كارتر از طريق محكوم كردن علني جنگي كه شروع آن را تشويق كرده بود و همچنين فرستادن پيشنهادهايي محرمانه با ايران داير بر ارسال تسليحات- كه فوق‌العاده مورد احتياج ايران بود- در مقابل آزادي گروگانه‌ها، به بهره‌برداري از اوضاع پرداخت. استراتژي كارتر بر اين استوار بود كه ايران را از دريافت اسلحه بويژه قطعات يدكي سلاح‌هاي ساخت ايالات متحده محروم نگه دارد تا ايران مجبور شود گروگان‌ها را آزاد كند و اميدوار بود كه اين كار قبل از آنكه مردم در ماه نوامبر (آبان 1359) به پاي صندوق هاي راي بروند انجام شود. "
"برژينسكي " مشاور امنيت ملي كارتر در خاطرات خود به صراحت به اين مسئله اشاره داشت و در كتاب خود بنام "قدرت و اصول " به اهداف سياسي امريكا در اوايل جنگ اشاره كرده و مي‌نويسند:
"آغاز جنگ ايران و عراق و نياز به لوازم يدكي هواپيماها و سلاح‌هاي امريكايي، اين اميدواري را در ما بوجود آورد كه با استفاده از اين حربه بتوانيم ايران را وادار به قبول راه حل سريعي براي مسئله گروگان‌ها كنيم. حتي اين موضوع براي خود ما مورد بحث بود كه وسايل يدكي مورنياز را قبلا به آلمان و الجزاير و پاكستان بفرستيم تا ايراني‌ها به محض آزادي گروگان‌ها با هواپيماهاي خود اين وسايل را به ايران حمل كنند. "
بنابراين موضع امريكا در شروع جنگ به دو گونه جلوه‌گر شد. از يك سو اين موضع در هفته اول جنگ غالبا قهرآميز بود. از هفته دوم جنگ به بعد، اين موضع احتياط‌آميز شد. يعني در يك مقطع 15 روزه، آمريكايي‌ها از هر دو سياست "تهديد " و "تحبيب " متناوبا عليه ايران استفاده كردند. در واقع اين دو موضع و سياست منبعث از يك استراتژي كلي و آشكار بود كه از نقض بي طرفي عملي امريكا در جنگ و حقيقت ذاتي خشنودي آمريكا از وقوع جنگ سرچشمه مي‌گرفت. اگر بپذيريم كه به گفته خود آمريكايي‌ها آنها قصد داشتند از اين جنگ به نفع خويش بهره‌برداري كنند. پس بايد بپذيريم كه آنها ابدا در سياست لفظي عنوان شده بي‌طرفي، صداقت نداشتند و نياتي را بطور پيهان و آشكار دنبال مي‌كردند.
به همين دليل بود كه وقتي روند مذاكرات براي آزادي گروگان‌ها در اواخر مهرماه مجددا آغاز شد امريكايي‌ها عليه صدام موضع گيري كردند. جيمي كارتر در 27 مهرماه 1359 گفت:
"ظاهرا عراق به اهدافي كه پرزيدنت صدام حسين تعيين كرده دست يافته است و آمريكا خواستار عقب‌نشيني هر نيروي متجاوزي است. "
جالب توجه آنكه نماينده امريكا در سازمان ملل در 2 آبان 1359 چنين گفت:
"ما خواستار عقب‌نشيني عراق از خاك ايران به عنوان قسمتي از حل صلح‌آميز جنگ خليج فارس هستيم. "
اما بحران گروگان‌ها آنچنان كه امريكايي‌ها مي‌خواستند حل نشد و ادامه پيدا كرد و لحن امريكايي‌ها مجددا عليه ايران شديدتر شد. بنابراين اگر نوساني در لحن و تمايل آمريكا در خصوص ايران بوجود مي‌آمد دقيقا ناشي از حسن نيت نبود بلكه صرفا مانور تاكتيكي سياسي امريكا بشمار مي آمد.
بايد توجه داشت كه در اواسط مهرماه محمدعلي رجايي نخست‌وزير وقت ايران براي شركت در اجلاس عمومي سازمان ملل و همچنين طرح ادعاي ايران عليه عراق در شوراي امنيت در نيويورك بسر مي‌برد و امريكايي‌ها بسيار تلاش كردند كه با وي پيرامون حل و فصل گروگان‌ها مذاكره كنند اما وي مذاكره با امريكا را رد كرد. اين درحالي بود كه از اول مهرماه مجلس شوراي اسلامي بحث پيرامون حل و فصل گروگان‌هاي امريكايي را مسكوت گذاشته بود و امريكايي‌ها مايل بودند از اين فرصت استفاده كنند. طبعا در آن شرايط مي‌بايست مواضع نرم‌تري اعلام مي داشتند.
"پير سالينجر " در كتاب "امريكا دربند " به موضوعي اشاره دارد كه نشان مي‌دهد امريكايي‌ها حاضر شدند براي آزادي احمالي گروگان‌هاي امريكايي‌ها حاضر شدند براي آزادي احتمالي گروگان‌هاي آمريكايي، بيانيه‌اي در محكوم كردن عراق صادر كنند. بازگو كردن ماجرا نشان مي‌دهد كه تا چه اندازه امريكايي‌ها حاضر بودند (نه بطور اصولي) بلكه بطور سمبليك در برابر جنگ، موضع خود را منعطف‌تر گردانند. "پير سالينجر " با اشاره به فردي بنام "هكتور ويلالون " كه از دوستان صميمي "قطب‌زاده " بود، مي‌نويسد كه وي با "قطب‌زاده " تماس گرفت (احتمالا 17 يا 18 اكتبر 1980) وزير سابق امور خارجه ايران به وي گفت:
"اگر ايالات متحده كوشش، ولو نمايشي، نكند، احتمال دارد ماه‌ها و حتي سال‌ها طول بكشد كه مذاكرات دوباره آغاز شود. ويلالون در جواب گفت: "چه بايد بكنند؟ " قطب‌زاده گفت: "بايد بيانيه‌اي كه نشان دهد موضع آنها عادلانه است در رابطه با جنگ انتشار دهند... ويلالون بلافاصله با بورژو تماس گرفت و آنها ماجرا را به هنري پرشت اطلاع دادند...
در 19 اكتبر "ادموند ماسكي " وزير امور خارجه بيانيه‌اي به اين مضمون منتشر كرد:
"ايالات متحده از درگيري در اين اختلاف سودي نمي‌برد. ما براي پايان دادن به جنگ ميان دو كشور فعاليت مي‌كنيم. ما معتقديم كه اين اختلاف مي‌تواند و بايد با احترام به اصول اوليه حقوق بين‌المللي... كه هيچ ناحيه‌اي نبايد به زور اسلحه به اشغال درآيد، و اين كه اختلاف بايد از طريق مسالمت‌آميز حل و فصل شود، پايان يابد. ما مخالف لغو عضويت ايران در سازمان ملل هستيم. "
اصل قضيه آن بود كه امريكايي‌ها به هيچ وجه حاضر نبودند كه در آن شرايط،‌ عليه عراق موضع‌گيري داشته باشند. تنها حل ماجراي گروگان‌ها كمي امريكا را منعطف‌تر مي‌كرد. حتي در اين بيانيه كه با چند واسطه سرانجام صادر گرديد نيز عراق بعنوان متجاوز معرفي نمي شود، محكوم نمي‌گردد و بيانيه در لفافه‌اي سياسي ابراز مي‌گردد. صحبتي از آتش بس و عقب‌نشيني در آن ديده نمي‌شود. هرچند نكات تازه‌اي در بيانيه بود، اما يك مانونر تبليغاتي بيش نبود و همچنانكه پير سالينجر در كتاب خود آورده است، اين اقدام حاكي از اراده حقيقي براي برخورد با جنگ ايران و عراق نبود، بلكه ناشي از يك حركت نمايشي و تاكتيكي امريكا براي حل گروگان‌ها بود.
بعد از بيانيه "ادموند ماسكي " وزير خارجه امريكا، مجددا دولت كارتر در دوم آبان ماه مواضع جديدتري را در خصوص جنگ اعلام كرد و كوشش كرد كه هم در قبال گروگان‌هاي امريكايي در تهران، نظر رهبران ايران را جلب كند و هم نگراني خود را نسبت به پيشروي ارتش عراق اعلام دارد. "مك هنري "‌سفير امريكا در سازمان ملل در جلسه شوراي امنيت در نطقي چنين گفت:
"ما عميقا اعتقاد داريم كه اين منازعه بايد با احترام به وصال حقوق بين‌المللي كه بر مبناي آن هيچ سرزميني نبايد با استفاده از زور تصرف شود، حل شود و اينكه اختلافات بايد به صورت مسالمت آميز حل گردد، نه از طريق تجاوز مسلحانه... سرزمين هيچ كشوري نبايد با استفاده از زور و يا تهديد به آن، به تصرف كشور ديگر درآيد. هيچگونه تملك ارضي ناشي از تهديد يا استفاده از زور مورد شناسايي حقوقي نيست... ايالات متحده امريكا معتقد است كه همبستگي و ثبات ايران به نفع ثبات و سعادت منطقه‌ است. امروز تماميت ملي ايران به وسيله عراق متجاوز مورد تهديد قرار گرفته است... ما در قبال اين جنگ، طرف هيچ يك از اصحاب دعوي را نمي‌گيريم ولي اين بدان معنا نيست كه ما كنار مي‌‌مانيم و مسئوليت خود يا مسئوليت سازمان ملل را ناديده مي‌انگاريم. "
با شناخت ماهيت بسياري از اظهارات و بيانات بود كه دولت جمهوري اسلامي ايران با بي‌توجهي به اين اظهارات تعارف‌آميز و ترديدآميز، جنگ را در عرصه نظامي تعقيب كرد و كار جنگ را به راه‌حل‌هاي سياسي و ديپلماتيك منحصر نكرد.
برژينسكي در كتاب خاطرات خود بنام "قدرت و اصول " به موضوع مداخله و موضع تناقض‌آميز امريكا در 26 سپتامبر 1980 (4 مهر 1359) اشاره دارد و مي‌نويسد:
"عربستان سعودي كه امنيت خود را در محاصره مي‌ديد در اواخر سپتامبر از ما تقاضاي كمك كرد. ساعت ده و 55 دقيقه بعدازظهر روز جمعه 26 سپتامبر از اطاق بررسي وضعيت كاخ سفيد به من اطلاع دادند كه عربستان سعودي براي تقويت دفاع هوائي خود تقاضاي كمك فوري كرده است و در ضمن خواهان ارسال فوري هواپيماهاي آواكس براي عمليات اكتشافي در خليج فارس است. اين درخواست در پي اطلاع مقامات عربستان سعودي از تدارك حمله عراق به تاسيسات نفتي و بندري ايران به واشنگتن مخابره شد... روز بعد، جلسه فوق‌العاده در كاخ سفيد تشكيل شد. در جلسات شوراي امنيت ملي و كميته ويژه هماهنگي كه در فاصله 27 سپتامبر تا 7 اكتبر تشكيل شد، من و "براون " بر لزوم پاسخ فوري و مثبت به مقام‌هاي سعودي تاكيد كرديم، درحالي كه "ماسكي " و "كريستوفر " در حفظ بي‌طرفي كامل ما در منطقه پافشاري كردند و گفتند كه نبايد دست به عملي بزنيم كه موجب تحريك ايران و شوروي‌ها بشود.
كريستوفر بر لزوم بي‌طرفي امريكا در جنگ ايران و عراق تاكيد كرد و مي‌گفت:
"قبول تقاضاي سعودي‌ها و ارسال هواپيماهاي آواكس براي زيرنظر داشتن نقل و انتقالات نظامي در منطقه، ناقض اصل بي‌طرفي ماست. "مانديل " معاون رياست جمهوري هم كم و بيش از نظر "ماسكي " و "كريستوفر " پشتيباني مي‌كرد. "
در اين خاطرات "برژينسكي " دقيقا موضع امريكا را در جنگ، به روشني تبيين كرده است و خود قبول دارد كه دادن آواكس ها به عربستان در فاصله چند روز پس از شروع جنگ، نقض بي‌طرفي امريكا در جنگ بود.
"كاسپار واينبرگر " وزير دفاع سابق امريكا با انتشار كتاب خاطرات خود با نام "مبارزه براي صلح " بعدها درباره نقش امريكا در قبال شروع جنگ چنين نوشت:
"امريكا در جريان جنگ با وجود ادعاهاي بي‌طرفي جانب عراق را گرفت. "
وي دليل عدول عملي امريكا را از سياست صوري‌اش كه همانا ادعاي بي‌طرفي بود، مخالفت و بي‌حرمتي ايران به امريكا ذكر كرد كه از سال 1979 شروع شد. اظهارات "كاسپار واينبرگر " كه با صراحت عنوان شده است، موضع آمريكا را در شروع جنگ نشان مي‌دهد.
"فرانسيس بويل " كارشناس حقوق بين‌الملي عقيده دارد كه موضع بي‌طرفي امريكا در شروع جنگ، صحت نداشت. وي در يك مقاله ارزشمند حقوقي مي‌نويسد:
"سياست بي‌طرفي امريكا نسبت به جنگ عراق و ايران، كه ابتدا توسط دولت كارتر پذيرفته شد و ظاهرا جانشين او نيز آن را پذيرفت، - اگر غيرقانوني نباشد- واقعيت به غلط جلوه داده شده‌اي است. مجموعه قابل توجهي از نظريات ديپلماتيك ناظر بر اين است كه دولت امريكا در سراسر جنگ با وجود اعلام بي‌طرفي‌اش، پيوسته به نفع عراق متمايل بوده است. "
"فرانسيس بويل " براي اثبات نظر خود به فروش هواپيماهاي آواكس به عربستان در هفته اول جنگ اشاره دارد و اين اقدام را نقض‌كننده بي‌طرفي تلقي مي‌كند و مي‌نويسند:
"براي مثال از مدت‌ها قبل از مناقشه، هواپيماهاي جاسوسي ايالات متحده (آواكس) كه ظاهرا براي دفاع مشروع از عربستان سعودي در آن كشور استقرار يافته بودند، از طريق دادن اطلاعاتي، كه از نقل و انتقالات نظامي ايران به دست آورده بودند، به حمايت از عراق مبادرت ورزيدند. اين عمل صراحتا اقدام خصمانه غير بي‌طرفانه‌اي را شكل مي‌داد كه عليه ايران صورت گرفته بود و براساس حقوق بين‌الملل و منشور ملل متحد، امريكا به دليل پشتيباني و مشاركت نظامي آشكار خود، شريك تجاوز غيرقانوني دولت عراق در برابر دولت ايران شناخته مي‌شود. "
جيمي كارتر در يك سخنراني در شهر "فلينيت ميشيگان " در دوازدهم مهرماه 1359 موضع امريكا را تشريح كرد و گفت:
"در حال حاضر امريكا روش فوق‌العاده احتيا‌ط‌آميزي در برابر ايران پيش گرفته است... ما در اين شرايط حساس مي‌كوشيم به ايران بفهمانيم كه در بحران اخير بي‌طرف هستيم. "
در اين عبارات، كارتر به گونه‌اي سياست محافظه‌كارانه ظاهري امريكا را اعلام مي‌كند و اين روش كم و بيش بسته به حل شدن بحران گروگان‌ها از آبان ماه تا روي كار آمدن ريگان در 30/10/1359، گاهي فراز و نشيب داشت.

روابط سياسي امريكا و عراق در شروع جنگ

نزديكي سياسي امريكا به عراق همزمان با آغاز جنگ شدت پيدا كرد و طبعا بدليل وقوع جنگ، به نوعي تماس ها و روابط پينهاي ميان دو كشور افزايش پيداكرد. بايد توجه داشت پيش از شروع جنگ، نزديكي و همكاري در سطوح غيرعلني وجود داشت، اما مقطع جنگ فرصت مناسبتري را براي هر دو كشور ايجاد كرد تا به يكديگر نزديك‌تر شوند. بويژه آنكه آمريكايي‌ها متوجه شده بودند كه جنگ نيز نتوانسته است موضع ضد امريكايي امام خميني (قدس سره) را در ايران تغيير دهد و بر عكس،‌جو ضد امريكايي در ايران بالا گرفته بود.
بدين ترتيب امريكايي‌ها دريافتند كه جنگ نيز نمي‌تواند عاملي براي حل مسائل امريكا و ايران و يا اهرمي براي برقراري روايط سياسي و يا نرم‌تر شدن مواضع ايران باشد. با اين قطع اميد از ايران، تماس‌ها با عراق بطور جدي‌تر ادامه يافت.
خبرگزاري فرانسه از واشنگتن به تحليلي از روابط امريكا و عراق يك ماه پيش از جنگ پرداخت و چنين نوشت:
"ناظران سياسي در واشنگتن بر اين عقيده هستند كه دولت آمريكا برخلاف مخالفت چند تن از اعضاء كنگره اين كشور، سعي مي‌كند مناسبات خود را با عراق بهبود بخشد. اين ناظران اضافه مي‌كنند كه از آغاز بحران ميان ايران و ايالات متحده، امريكا مناسبات خود را با بغداد افزايش داده است، اين افزايش بيشتر در دو طرح ديپلماتيك و بازرگاني بوده است... در آوريل گذشته بدنبال اين مطلب كه اكنون وقت آن رسيده كه روابط ديپلماتيك برقرار شود بحث‌ها و گفتگوهايي در كنگره درگرفت. در سال 1979 روابط بازرگاني عراق و امريكا يك ميليارد دلار بود. ناظران در واشنگتن معتقدند ايالات متحده در حاليكه با گسترش مواد اتمي علنا مخالفت مي‌كند اما از انتقاد از فرانسه كه آماده شده است تا اورانيوم غني شده به عراق تحويل دهد، سرباز مي‌زند. "
اين خبرگزاري روابط امريكا و عراق را يك ماه پيش از شروع جنگ تشريح مي‌كند و روشن است كه امريكايي‌ها و عراقي‌ها حركت بسوي روابط رسمي را آغاز كرده بودند. بنابراين اين حركت صرفا از زمان شروع جنگ آغاز نشد بلكه يك حركت رو به گسترش بود كه با جنگ تشديد شد.
در خصوص برقراري روابط نزديك‌تر، نشريه "ژون افريك " چاپ فرانسه نيز تحليلي دارد و مي‌نويستد:
"تاريخ آشتي امريكا و عراق از ماه سپتامبر 1980 يعني هنگامي كه ستون‌هاي نظامي رئيس ببغداد به خرمشهر هجوم برد، آغاز شد. واشنگتن كه در خفا صدام حسين را از طريق متحدان عرب و فراريان ايراني به حمله به همسايه‌اش تشويق مي‌كرد به دلايل استراتژيك به بغداد نزديك شد. در آن زمان (امام) خميني و انقلاب اسلامي دشمناني بودند كه بايد آنها را نابود و يا حداقل محدود مي‌كرد. "
"كنت.آر.تيمرمن " محقق جنگ عراق و ايران و نويسنده كتاب "سوداگري مرگ " نيز به روابط امريكا و عراق در شروع جنگ اشاره دارد و مي‌نويسد:
"صدام ترديدي نداشت كه در صورت حمله به ايران، ايالات محده از اقدام وي حمايت خواهد كرد. به اعتقاد صدام، كنار زدن آيت‌الله خميني آشكارا به سود امريكا بود و امريكا و عراق در بسياري از زمينه‌ها، نفع مشترك داشتند. حالا زمان از سرگيري مناسبات سياسي عراق با واشنگتن و حركت سريع به سوي همكاري استراتژيك، علني و صريح بود. "
با توجه به تحليل‌هاي فوق اين پرسش مطرح مي‌شود كه آيا برقراري روابط و نزديكي بيشتر واقعا از زمان شروع جنگ آغاز شد؟ و اساسا تحليل‌هاي ارائه شده فوق چه ميزان پايه و اساس درستي دارند؟
نشريه "وال استريت ژورنال " آمريكايي كمتر از يك سال پس از جنگ عراق با ايران فاش كرد كه يك روز پس از حمله عراق به ايران، يعني در اول مهرماه 1359، "ويليام ايگلتون " مسئول دفتر حفاظت منافع امريكا در بغداد براي مذاكره درباره حمله عراق به ايران به دفتر كار سعدون حمادي وزير امور خارجه عراق دعوت شد. وال استريت ژورنال اطلاعات ديگري از متن مذاكرات ارائه نداد.
"خالد حسين النقيب " يكي از افسران مطلع عراقي در خاطرات خود به جنبه‌هاي ديگري از اين روابط آمريكا با عراق اشاره دارد و مي‌نويسد:
"حزب بعث با نيرنگ بازي خاصي مواضع متعددي در قبال امريكا اتخاذ كرد. گاهي شعار ضد امريكايي سر مي‌داد و بر ادامه قطع رابطه با آن كشور اصرار مي‌وزيد. اين درحالي بود كه سفارت امريكا در بغداد و سفارت عراق در واشنگتن،‌بطور غير رسمي داير بود. جالب اينجاست كه در اوايل جنگ هيا‌ت‌هاي امريكايي متعددي كه در بين آنها برخي از اعضاي كنگره به چشم مي‌خوردند به عنوان "شهروندان غربي مانوس با فرهنگ عرب " وارد عراق مي‌شدند و با گرفتن هداياي گرانقيمتي مورد استقبال گرم مقامات عراقي قرار مي‌گرفتند. جالب‌تر آنكه سازمان اطلاعاتي عراق مراكز متعددي در "نيويورك " و "ديترويت " دارد! آيا سازمن اطلاعاتي امريكا از وجود اين مراكز اطلاعي ندارد؟ "
"خالد حسين النقيب " از وجود اعضاي كنگره امريكا در عراق در اوايل جنگ خبر مي‌دهد و مهمتر از همه عنوان مي‌كند كه اين افراد تحت نام‌هاي "شهروندان غربي مانوس با فرهنگ عرب " وارد عراق مي‌شدند. به عبارتي ديگر امريكا و عراق سعي مي‌كردند كه روابط را در سطح غيرعلني برقرار سازند. اعضاي كنگره به چه منظوري در اوايل جنگ به عراق مي‌آمدند؟ و چرا مي‌كوشيدند هويت ديداركنندگان مخفي بماند؟

ديدار ماسكي - حمادي در نيويورك

در 9 مهرماه 1359 ملاقات مهمي بين "سعدون حمادي " و "ادموند ماسكي "‌وزير امور خارجه امريكا در سازمان ملل برگزار شد. اين درحالي بود كه روابط رسمي بين طرفين برقرار نبودو نفس ديدار، امر غير مرسومي بشمار مي‌رفت.
خبرگزاري فرانسه در اين خصوص گزارش داد: "ادموند ماسكي ديروز با سعدون حمادي وزير خارجه عراق ديدار كرد. ماسكي در يك مصاحبه اظهار داشت:
"سياست امريكا اين است كه همواره بخاطر منافع خود، از دوستانش حمايت كند. "
نكته مهم در اين خبر آن است كه امريكا، عراق را بدون داشتن روابط رسمي با آمريكا يك دوست معرفي مي‌كند. درحالي كه تا آن زمان ظاهر روابط رسمي قطع بوده است. نكته مهمتر آنكه عراق همواره در آن شرايط و پيش از شروع جنگ مي‌گفت كه امور ديپلماتيك ميان امريكا و عراق در بغداد بوسيله سفارت بلژيك انجام مي‌شود. پس چگونه بود كه اين ديدار خارج از اين چارچوب صورت گرفت و اگر موضوعي مورد علاقه دو كشور بوده است، چرا پيش از آن از طرف سفارت بلژيك هماهنگ نشده بود؟
روزنامه السفير در اين خصوص، همان زمان چنين نوشت:
"ادموند ماسكي وزير خارجه امريكا امروز با سعدون حمادي همتاي عراقي خود ملاقات كرد و موضوع جنگ ايران و عراق را با وي مورد بحث قرار داد. بيل شوكر سخنگوي هيات نمايندگي امريكا در سازمان ملل گفت: واشنگتن اين ملاقات را به اطلاع ايران (هيات نمايندگي) رسانده است. ماسكي از تاييد اينكه آيا اين ملاقات نشانگر پايان سياست بي‌طرفي واشنگتن در برابر جنگ مي‌باشد براي روزنامه‌نگاران خودداري كرد. وي تنها گفت: سياست ما اينطور نمودار مي‌شود كه ما همواره مذاكرات را بر آتش باري ترجيح مي‌دهيم. حمادي مذاكرات را مفيد خواند و به روزنامه‌ نگاران گفت: بهترين كاري كه امريكا براي آرام كردن اوضاع مي‌تواند انجام دهد عدم مداخله به هر شكلي است. "
"سعدون حمادي " همچنين در اين ديدار از "ماسكي " خواست كه ايالات متحده مي‌بايست از اين درگيري دور بماند و از ارسال وسايل يدكي به ايران خودداري كند. نكته جالب در اظهارات سعدون حمادي اين است كه امريكا هم بايد در برابر تجاوز عراق به ايران سكوت كند و هم متجاوز را در ادامه تجاوزش با تحريم تسليحاتي ايران، ياري كند.
از ديدار "سعدون حمادي " و "ادموند ماسكي " در 9 مهر 1359 در سازمان ملل در مي‌يابيم كه نخستين تماس رسمي و علني عراق و امريكا در اين تاريخ و با شروع جنگ برقرار مي‌گردد. امريكا و عراق ده روز، پس از جنگ در يك ديدار، به هماهنگي مواضع و تبادل افكار مي‌پردازند.
مهمتر از همه اعتراف صدام حسين به اهميت ديدار "حمادي " و "ماسكي " در 9 مهر 1359 بود. صدام حسين بعدها اعتراف كرد كه در اين ديدار بر سر موضوع روابط سياسي با عراق مذاكراتي صورت گرفت. وي در مصاحبه با روزنامه كويتي "الانباء " يعني با گذشت بيش از 4 ماه از آن رويداد اعلام كرد:
"ايالات متحده براي چندمين بار اقداماتي بعمل آورده تا بطور رسمي با عراق روابط سياسي بطور رسمي برقرار سازد و آخرين تلاش هائي كه در اين مورد از سوي امريكا صورت گرفت، مذاكرات و گفتگوهاي دوستانه و صميمي سعدون حمادي با ادموند ماسكي وزير امور خارجه امريكا در آخرين مجمع عمومي سازمان ملل است. "
يادآوري مي‌شود كه يكي از روش‌هاي تبليغاتي عراق در زمان جنگ و بويژه در رابطه با امريكا، مخفي كاري بود. روش كار عراق اين بود كه موضوعات فرعي را در ابتدا منتشر مي‌كرد درحالي كه موضوع اصلي، همچنان محرمانه مي‌ماند تا گذشت زمان، شرايط آشكار شدن آن را فراهم كند. عراقي‌ها در بسياري از ديدارهاي خود با امريكايي‌ها از چنين روشي پيروي مي‌كردند.
بعد از ديدار "سعدون حمادي " و "ادموند ماسكي "، عراق به فاصله چند روز طرح آتش بس يكطرفه را از 13 مهر تا 16 مهر 1359 اعلام كرد. احتمالا يكي از مسائل مورد بحث عراق و امريكا همين موضوع بوده است، زيرا در ديدار طرفين هر دو طرف به كوتاه و محدود بودن جنگ تاكيد داشتند. هر دو كشور اعلام كرده بودند كه بايد ابعاد جنگ محدود و مهار شود. نكته مهم اعلام آتش بس يكجانبه عراق در مقر سازمان ملل و ارتباط آن با ديدار حمادي - ماسكي است. حمادي اين خبر را در مقر سازمان ملل و در زماني كه در امريكا بود اعلام داشت.
ادامه دارد........
منبع: http://www.farsnews.net