منبعى تازه ياب براى تدوين ديوان اشعار معصومان(ع) (1)

نویسنده : جويا جهانبخش




هرچند ـ چُنان كه برخى گفته اند ـ انديشه فرمانروا بر تمدّنِ اسلامى, انديشه اى (نَصْ محور) است و دانش مسلمانان بر نصوص دينى تكيه اى گريزناپذير دارد,1 و اگرچه كارنامه حديثْ پژوهان مسلمانْ بس, تحسين برانگيز است; اما هنوز بهره اى وافر از ثروتهايِ نقلى ـ حديثى جهان اسلام, حتّى رويِ تدوينى سزاوار به خود نديده اند تا چه رسد به نقّادى و ارزيابى.2 اين, تازه جُز انبوه اخبار و احاديثى است كه دستِ تطاول زمانه از توشه دان دانش و بينش امّتْ ربوده و ايشان را تا طليعه دوباره عصر حضور از آن ذخاير وافر محروم گردانيده است.
در ميان نصوصى كه بايد به تدوين و نقد و تحقيقِ آنها همّت گماشت, اشعار پراكنده اى است كه در متن هايِ مختلف تاريخى, حديثى, ادبى, اخلاقى و… به نام معصومان (علیهم السّلام) آمده و هنوز, نه با استقصاى جامع در يك جا گردآمده و نه داورى درستى درباره چگونگى انتسابشان به معصومان (علیهم السّلام) صورت پذيرفته است.
در بررسى و نقد اشعار منسوب به ايشان بايد از دو گونه نقدْ سود جست: يكى, نقد درونى كه متن را از ديدگاه ساختار زبانى, پيوندهاى عبارات و انواع واژه ها و مجازها و ديگر عناصر مربوط به صورت و محتواى سخن به بررسى مى نهد; ديگر, نقد بيرونى كه منابعِ متن و ـ در صورت وجود ـ ( زنجيره روايتگران ) ( / سلسلة الرّواة ) را برمى رسد و به تحقيق در سند مربوط است.3
طبيعتاً گردآورى شعرهاى پراكنده اى كه به معصومان (علیهم السّلام) نسبت داده شده با تأمّل كتاب شناسانه در منابع اين اشعار و ثبت اختلافاتى كه در بعضى موارد درباره گوينده شعر و يا انشادى يا انشايى بودن شعر, وجود دارد, بر هرگونه تكاپوى ناقدانه و ارزيابانه مقدّم است.
پيشينيان ما, به فراخور امكانات و توانش هاى خويش ـ على الخصوص درباره اشعار منسوب به مولى الموحّدين, امام على بن أبى طالب (علیه السّلام) ـ , نگارش هايى برجاى نهاده اند كه مع الأَسَف توجّه كم و محدودى به احيا و نشر و بررسى آنها معطوف گرديده است.
سلوة الشّيعةيِ عليّ بن احمد بن محمد فَنْجگِردى نيشابورى (م 513 ق) كه ظاهراً ديرينه ترين تدوين با اسم و رسم موجود از اشعار منسوب به امير مؤمنان(علیه السّلام) است, امسال پس از صدها, بل قريب به هزار سال, براى نخستين بار منتشر شد.4 انوار العقول قطب الدّين محمد بيهقى كيدرى (زنده 610 ق) كه مفصل ترين و مشهورترين تدوين ديرينه اين ديوان است, در سال 1419ق, براى نخستين بار به روش علمى و انتقادى (والبتّه بدون ضبط نصّ مقبول) طبع گرديد.5شرح بلندآوازه قاضى حسين ميبدى (م 909 ق) هم بر ديوان منسوب به امام (علیه السّلام) در سال 1379ش, براى نخستين بار به چاپ انتقادى رسيد.6
هرچند با تصحيح و نشر انتقادى سلوة الشّيعة, أنوار العقول و شرح ميبدى و… هم باز, پرونده تدوين اشعار منسوب به أميرمؤمنان ـ كه خود بخشى از اشعار منسوب به چهارده معصوم (علیهم السّلام) خواهد بود ـ بسته نمى شود , دست كم تصوّرى صحيح تر و روشن تر از چند و چون اين اشعار و انتساب آنها به معصوم فرادست مى آيد.
در دسترس نبودن امثال همين مآخذ و عدم بررسى آنها سبب شده تا برخى از پژوهشگران و متن پژوهانْ داورى هاى سست و سهل انگارانه اى در اين زمينه ها ارائه دهند و پُرسمان نصوص منظوم منسوب به أهل بيت (علیهم السّلام) را چندان جدّى نگيرند.
علاّمه محمد قزوينى ـ كه گاه , تحقيق در بعض جوانب تاريخى و ادبى را به مرز وسواس مى كشاند! ـ در اين جا آسانگيرانه چُنين اظهار نظر مى كند:
جميع اشعار خوب عالم را شيعه به حضرت امير نسبت مى دهد و اگر جميع اشعار شعراى معروف را ـ كه همه كس به اسم و رسم مى شناسد ـ از ديوان حضرت امير بردارند , فقط دو جلد دو طرف كتاب خواهد ماند! 7
بى وزنى و بى ارجى چُنين داورى كلّى گويانه اى در ترازوى تحقيق , حاجت به بيان ندارد; ليك خاطرنشان مى كنيم كه:
اوّلاً, قديمى ترين منابعى كه بسيارى از اين اشعار را به نام امام (علیه السّلام) ثبت كرده اند, شيعى نيستند;
ثانياً, حتى بعضى از اشعار شاعران ديگر كه به اين ديوان راه يافته است, چندان مشهور نيست كه (همه كس به اسم و رسم بشناسد!);
ثالثاً, بسيارى از اشعار موجود در اين ديوان ـ تا آن جاكه تتبّعات فعلى , مثل تتبّعات كامل سلمان جبورى در تذييل أنوار العقول , نشان مى دهد ـ , به قائل شناساى ديگرى منسوب نيستند و چُنان نيست كه از ديوان, فقط جلد آن باقى بماند!8
امروزه با نشر متن انتقادى سلوة الشّيعة و أنوار اليقين و نيز انتشار مطالعات كسانى چون استاد سيد محمدحسين حسينى جلالى,9 مى توان اميدوار بود كه چنان داورى ها و اظهار نظرهاى مسامحه كارانه اى كم تر مجال طرح بيابد; ولى هنوز تا تدوين مجموعه اشعار منسوب به معصومان (علیهم السّلام) راهى دراز و پيمودنى پيش روست. براى اين كار بايد اكثر قريب به اتفاق متون كهن اسلامى را بررسيد. بخش قابل ملاحظه اى از اين متون, جُنگ ها و بياض ها10 و كشكول ها و متونى هستند كه اين گونه شعرها را به عنوان نوادر و طرايف در خود ثبت كرده اند. اصولاً براى بازيابى اشعار خارج از (ديوان)ها, در ادب همه ملل اسلامى, مراجعه به جُنگ ها و كشكول ها متداول و ضرورى است; چنان كه بسيارى از غزل ها, رباعى ها و قطعه هاى كهن شاعران پارسى گو را امروز در همين گونه متونْ مى توان يافت.
جنگ مهدوى * يكى از همين جُنگ هاست كه يك بررسى و تصفّح اجمالى هم براى شناخت ارزشى كه اين جنگ در تدوين ديوان اشعار منسوب به معصومان (علیهم السّلام) دارد, بسنده است.
اين جنگ از دستنوشت هاى كتاب خانه شخصى استاد ارجمند, آقاى دكتر اصغر مهدوى است كه مركز نشر دانشگاهى (در تهران) نسخه برگردان آن را با شمارگان يك هزار نسخه منتشر كرده است.
به گزارش دكتر نصر اللّه پورجوادى ـ كه ديباچه (نسخه برگردان) به قلم اوست ـ , اين جُنگ خطى جمعاً داراى 540 صفحه است, به خطّ نسخ و نستعليق, با عناوين و نشانه هاى شنگرف.
اوراقى از آغاز و انجام مجموعه افتاده است. در حوالى 1248 ق, چند ورق كاغذ فرنگى آهار مهر زده به ابتداى آن افزوده اند.11
شادروان استاد محمدتقى دانش پژوه ـ كه فهرست اجمالى 884 دستنوشت فارسى و عربى را از كتاب خانه دكتر مهدوى تنظيم كرده و به عنوان دفتر دوم نشريه كتاب خانه مركزى دانشگاه تهران منتشر نموده است, گويا نخستين كسى است كه شناختنامه اى علمى (طبعاً در تناسب با حجم فهرست پيشگفته) از اين جنگ به دست محقّقان و متن شناسان داده است.12
جُنگ مهدوى با نثر اللآلى معروف ـ كه مجموعه اى از كلمات قصار منسوب به امير مؤمنان على(علیه السّلام) است و گويا فراهم آورده أمين الإسلام طَبْرِسى, صاحب مجمع البيان13 ـ آغاز گرديده است[ر.ك: رويه هاى4-1].
خطبه نثر اللآلى در جنگ مهدوى, با آن كه در دسترس نگارنده است,14 تفاوت دارد. از اين رو, بازنوشتنش سودمند مى نمايد:
(هذا كتاب نثر اللآلى من كلام مولانا أميرالمؤمنين عليّ بن أبى طالب ـ صلوات اللّه و سلامه عليه ـ على ترتيب حروف المعجم.
رواه الشّيخ الأجل أبوعلى الطّبرسى, صاحب مجمع البيان ـ برّد اللّه مضجعه ـ .
قال أمير المؤمنين و امام المتّقين على بن أبى طالب ـ عليه سلام اللّه أبد الابدين ـ [رويه1].
در اين خطبه, واژه هايى چون (رَواه) , به جاى (جَمَعَه) ـ كه در بعضى نسخ ديگر ديده مى شود ـ 15 و تصريح بدين كه اين أبوعلى طَبْرسى همان صاحب مجمع البيان است , سخت درخورِ نگرش است.
هرچند اوراقِ دربردارنده نثر اللآلى از برگ هاى تازه نويس16 جنگ مهدوى ـ كه به ظاهر از روزگار قاجار است ـ مميّزاتى از دست آن چه ياد شد, وجود دارد كه رجوع به اين نسخه نثر اللآلى را براى تجديد تصحيح آن رساله ارزشمند و ديرسال, حايز اهميّت نشان مى دهد.
نسخ نثر اللآلى از نظر شمار كلمات قصار , همسان كلمات اين نسخه با (إيمان المرء يعرف بأيمانه) [رويه 1] آغاز مى شود و با (يبلغ المرء بالصدق إلى منازل الكبار) [رويه 4] پايان مى يابد17 و در ادامه اش چنين ترقيمه گونه اى جاى مى گيرد: (تمّت بعون اللّه الملك المختار) [رويه 4].
تا پايان جُنگ به مطالب متعدّد و متنوّع ذوقى و ادبى و حكمى و حديثى و تاريخى باز مى خوريم كه گفت وگو از آنها گفتارى جداگانه مى طلبد.
آن چه در اين جا خاطرنشان كردنى است, صبغه (متشيّعانه) ـ و نه لزوماً (شيعيانه)ى18 ـ حاكم بر بسيارى از اوراق و مطالب اين كتاب كهن است. در همين رابطه, مقادير معتنابهى از احاديث و مأثورات و گفتآوردهاى منقول از اهل بيت عصمت و طهارت ـ عليهم الصّلاة والسّلام ـ در اين جنگ دستياب مى شود تا حدّى كه اگر تنها همين بخش از مطالب جُنگ مهدوى بيرون نويس و تدوين و تحقيق شود و با پژوهش نامه اى مناسب منتشر گردد, به كتابى وزين و خواندنى بدل مى گردد; چون كتابت محتويات اين جُنگ, على الظّاهر, از سال 753 ق, به بعد19 انجام گرفته و بيشتر اوراق و مكتوبات آن بسيار كهنه است. پايگاه اين گونه محتويات, آن را در ميان نگارش هاى كهن حديثى, بايد ممتاز قلمداد كرد.
نگارنده اين سطور, هم به جهت تعلّق خاطرى كه به موضوع اشعار منسوب به معصومان (ع) داشته, و هم به مقتضاى تصحيح و تحقيق مناقب آل أبى طالب (علیه السّلام) ابن شهرآشوب ـ ره ـ كه مصحّح و محقّق را از تصفّح و پى جويى نشان هر نقل منثور و منظوم در اين گونه متون قديم ناگزير مى دارد, كوشيد همه اشعار منسوب به معصومان (ع) را در اين جُنگ ببيند و بخواند.
از همان بررسى نخستين, هويدا شد كه اين جُنگ, منبع بسيار با ارزشى براى تدوين ديوان اشعار منسوب به معصومان (علیهم السّلام) به شمار مى رود; به ويژه از آن رو كه:
1 . ابيات و (تكْ ضبط)هايى كه در آن هست , در منابع متداول در اين باب و مآخذ موجود, ديده نمى شود و اگر منحصر نباشد, دست كم نادر است;
2 . ظاهراً اين اشعار, همه برگرفته از منبع به خصوص و مشهورى نيستند و در زمان هاى مختلف و به استناد مآخذ متفاوتْ يادداشت شده اند و احتمالاً از همين رو, شعرى كه در يك جا به أميرمؤمنان (علیه السّلام) منسوب گرديده, در جاى ديگر, با اندكى تفاوت در ضبط , به امام حسين (علیه السّلام) نسبت داده شده است;20
3 . ظاهراً كاتبان اين سروده ها, شعرهاى منسوب را, نه فقط از روى تفنّن, كه از روى توجّه, كتابت كرده اند و كَثْرَتِ اشعار منسوب به معصومان (علیهم السّلام) نمودار همين ويژگى است;
4 . قدمت اين جُنگ, با برخى از قديمى ترين منابع مربوط به اين گونه اشعار, سنجيدنى است; لذا پايگاه اين جُنگ را در سياهه منابع بايد جدّى گرفت.
بدين ترتيب, اشعار منسوب را ـ چندان كه يافتم ـ بيرون نويس كردم, بى آن كه در پى(تصحيح) يا (تخريج) كامل آنها باشم; بلكه حتّى المقدور خواستم ضبط نسخه را فرا نمايم و پيش روى حديث پژوهان قراردهم.
از اين طريق, هم اين گونه داده هاى نسخه,21 آسان تر در اختيار پژوهشگران قلمرو اشعار منسوب به معصومان (علیهم السّلام) قرار مى گيرد و هم, بررسى پايگاه جُنگ مهدوى از اين حيث, ميسرتر مى گردد. چون ظاهراً برخى از اشعار, به خاطر (انشاد) و (تمثّل) به معصوم (علیه السّلام) منسوب شده اند,22 بايد اشعارى را كه معصومان (ع) انشاد كرده و مورد تمثّل قرارداده اند,هم جمع آورى كرد تا چه بسا اين اشارات در بازيابى نسبت برخى اشعارِ نسبت داده شده به ايشان به كار آيد, و يا اگر شعر مذكور انشادى و تمثّلى نبود و انشايى بودن آن ثابت شد, در سازواره انتقادى به عنوان مددكار ضبط نصّ مورد استفاده قرار گيرد.
به همين خاطر, ما اشعار انشادى و تمثّلى را هم از جُنگ مهدوى بيرون نويس كرديم. آن چه در پى مى آيد, شعرهاى بيرون نويس شده با پاره اى توضيح است:
- قال أميرالمؤمنين (علیه السّلام) : إنّ العقل لإقامة رسم العبوديّة لا لإدراك الرّبوبيّة,23 ثم تنفّس الصعدآء و انشأَ يقولُ:
كيْفيةُ المَرْءِ لَيْسَ المرءُ يَعرِفُها
فكيف كيفيةُ الجبارِ فِى القِدَمِ
هوالذى أنشأ الأشىآء مُبتدعاً
فكيف يدركه مستحدث النسَم
و قال (علیه السّلام) :
العجز عن درك الإدراك إدْراكُ
والبحث عن سِرّ ذاتِ السّر إِشرَاكُ
و فى سراير همّاتِ الورى همَمٌ
عن ذى النّهى عجرت قنٌّ واَملاكُ [كذا]
يهدى الآله الّذى منه إليه هديً
مستَدرِكاً و وَليُّ اللّهِ مِدْرَاكُ [10]
(سنج: أنوار العقول, ص 357 و 304.)
- وقال أمير المؤمنين على بن أبى طالب (علیه السّلام) :
أَرى [ظ.] طالب الدّنيا و أن طالَ عمرُه
ونال من الدّنيا سروراً و انعمآ
كبان بنى بنيانَهُ فاتمَّهُ
فلمَّا استوى ما قد بناه تهَدّما
و له (علیه السّلام):
إن الّذين [اصل: اللذين] شروا دنيا بآخرة
لم يربحوا باتّخاذ البيع بل خِسرُوا
باعوا نفيساًجَديداً جَيّداً حسناً
بدارس طامس يا بئس ما انحسروا 24
(اين دو قطعه را در أنوار العقول ـ چه متن و چه مستدركات ـ نيافتم; همچُنين در امامى.)
- أنشد الرّضا(علیه السّلام) للمأمون:
يعيب الناس كلّهم زمانا
وما لزمَانِنا عيب سوانا
نعيب زماننا و العيب فينا
ولو نطق الزّمان بنا هجانا
وإنّ الذّيب يترك لحم ذيب
ويأكل بعضُنَا بعضاً عيانا
(سنج: بحارالأنوار, ج 49, ص 111 و ج 72, ص 310; عيون أخبار الرّضا(ع), ج 1, ص 190(چ أعلمى)).
بنا بر اين مآخذ, اين ابيات از جناب عبد المطّلب است.25 در فهرست نسخه برگردان, ظ. شعر ديگرى را به سرنويس مربوط به إشاد حضرت ثامن الحجج (علیه السّلام) , مربوط دانسته اند كه شايد ظ. تلقّى صحيحى نباشد; واللّه أعلم.)
- امير المؤمنين (علیه السّلام) : والشّر مفعول لفاعله حتى [ظ] فعلت الشرّ اعطبكا 26
(در فهرست نسخه برگردان از 5 بيت منسوب به امير المؤمنين (علیه السّلام) در اين صفحه سراغ داده اند, ولى ما بيش از همين يك بيت را نيافتيم. اين بيت در أنوار العقول ـ چه متن و چه مُستدركات ـ يافت نشد.)
- لأميرالمؤمنين (علیه السّلام) :
لسانُكَ لاتَذْكُر بهِ عورةَ امريٍ[ء]
فعندكَ عَوْرات و للناسِ السُنُ
و عيْنُكَ إِن اَبْدَت إِليكَ مَعَايِباً
لقومٍ فَقُلْ يَا عينُ لِلناسِ أعْين
(اين قطعه در أنوار العقول ـ چه متن و چه مُستدركات ـ يافت نشد.)
- أمير المؤمنين ـ عليه الصّلوة والسّلام ـ :
و فى الجهل قبل الموت مَوتٌ لأَهْلِهِ
فَاجْسَامهم قَبلَ القبور قُبُورُ
وانّ امْرَءً لم يَحْيَ بالعِلم مِيّتٌ
فليْسَ له حتى النشور نشُورُ[29]
[بالايِ (عليه الصلوة و السلام), ـ ظ. به خطّى ديگر ـ افزوده شده: (رضى اللّه عنه و كرم وجهه).]
(سنج: أنوار العقول, ص 221.)
- قال أميرالمؤمنين ـ عليه أفضل الصّلوة والسلام ـ :
إذا جادتِ الأيّام يوماً فَجُد بِهَا
عَلَى الناسِ طُرّاً قَبْلَ أَنْ قَدْ تَوَلّتِ
هِيَ أَقْبَلَتْ فَلا الجُودُ يُفْنِيهَا إِذَا
وَلا الْبُخْلُ يُبْقِيهَا إِذَا زَلتِ [35 و34]
(در أنوار العقول ـ چه در متن و چه در مستدركات ـ يافت نشد; و نيز در امامى.)
- قال على (علیه السّلام) بعد وفاة النّبيّ ـ صلّى اللّه عليه ـ :
نفسى على زفراتها محبوسة
يا ليتها خرجت مع الزّفرات
لاخير بعدك فى الحيوة و إنّما
أبكى مخافة أن تطوّل حياتى[134]
(سنج: أنوار العقول, ص 155; امامى, ص 170 و 172.)
- لمّا جاد على (علیه السّلام) بالخاتم على السائل, قال له ابنه الحسن(علیه السّلام) : يا اَبهْ! هذا ممّا
أهداه إلينا رسول اللّه ـ صلى اللّه عليه ـ , فلم وهبتَهُ؟
فقال (علیه السّلام) :
إنّ للأضياف عندى ضو[ء] نار ليس يخبو
فادفع البرّ إلى من هو فى دينك يصبو
ودع الوعد بلا مطل فإن المطل صعب
و تاول بكتاب اللّه جلّ اللّه ربّ
لن تنالوا البرّ حتّى تنفقوا ممّا تحبّوا [134]
[ـ ظ. به خطّى ديگر , زير (تحبّوا) نوشته شده: (تحبّون) ; البتّه بدون نقطه حرف يكم.]
(در أنوار العقول ـ چه در متن و چه در مستدركات ـ يافت نشد, همچنين در امامى.)
- قال أمير المؤمنين (علیه السّلام) :
تؤمّل فى الدّنيا طويلا ولا تدرى
إذا كان ليل هل تعيش إلى فجر
فكم من صحيح مات من غير علة
و كم من مريض عاش دهر إلى دهر [135]
(سنج: أنوار العقول, ص 215; امامى, ص 258 و 260. ضمناً در فهرست نسخه برگردان اين مورد ياد نشده است.)
- أنشد الكاظم (علیه السّلام) :
تنحّ عن القبيح و لا تُرده
و من اَوْلَيْتَهُ حسناً فزدْهُ
ستكفى من عدوك كل كيْد
إذا كاد العَدُوّ ولم تَكِدهُ [135]
(در نشور المحاضر, تحقيق عبّود الشّالجى, ط. بيروت, ج 8 , ص 156 و 157, داستانى آمده كه در آن, أبو الحسن محمد بن فراس كاتب27 اين دو بيت را برمى خواند.
اين دو بيت در تاريخ بغداد, تحقيق مصطفى عبد القادر عطا, ط. دارالكتب العلميّه, ج 14, ص 18 هم آمده است. براى نسبت انشاد اين شعر به امام كاظم (علیه السّلام) , ر.ك: مناقب آل أبى طالب (علیه السّلام) , ج 4, ص 344 و 345.)
- قال على (علیه السّلام) :
الموت لا والداً يبقى ولا ولدا
هوالسبيل إلى أن لا نرى أحدا
كان النّبيّ و لم يخلد لأمّته
لو خلّد اللّه خلقاً قبله خلدا
للموت فينا سهام غير خاطئة
من فاته اليوم سهم لم يفته غدا 28
(سنج: أنوار العقول, ص 172; امامى, ص 208 و 210.)
در فهرست نسخه برگردان از 9 بيت منسوب به أمير مؤمنان (علیه السّلام) در رويه 145 خبر داده اند; ولى ما 5 بيت يافتيم.)
- و قال صلّى اللّه عليه
أخاف و أرجو عفوه و عقابه
و أعلم حقّا أنّه حكم عدل
فإن يك عفواً فهو منه تفضّل
و إن يك تعذيب فإنّى له أهل
(در اين جُنگ , معمولاً دعاى (صلّى اللّه عليه) را درباره رسول اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مى بينيم, ولى در اين مورد, ظاهراً مراد نويسنده, امير مؤمنان (علیه السّلام) بوده است; چه در كنار يكى ديگر از اشعار منسوب به آن حضرت نوشته شده است. به هر روى, اين شعر از اشعار منسوب به مولى الموحّدين (علیه السّلام) است. سنج: أنوار العقول, ص 322; امامى, ص 454.
بر داننده دستور زبان تازى, پوشيده نيست كه (تعذيب) در بيت دوم, سهو قلم كاتب مى نمايد و ـ چنان كه در أنوار العقول و امامى ديده مى شود ـ (تعذيباً) بايد باشد.)
ادامه دارد ...

پي نوشت :

* جُنگِ مهدوى (نسخه برگردان از رويِ جُنگِ كهن خطّيِ متعلّق به كتاب خانه دكتر اصغرِ مهدوى), تهيّه فهرست ها: مهدى قمى نژاد, مركزِ نشرِ دانشگاهى, تهران, چ 1, 1380 ش.
1 . دولتِ اسلامى و توليداتِ فكرِ دينى, دكتر داوود فيرحى, انتشارات بقعه, چ 1, 1380 ش, ص 18.
2 . خصوصاً بايد توجّه داشت كه در بسيارى از ادوار, على الأخصّ, ادوارِ متأخّرتر, در موردِ اخبار و مأثوراتِ غير فقهى, كم تر به بحث هايِ نقّادانه و ارزيابانه در سَنَد و متنْ بها داده شده است; درحالى كه عيارشناسى و نقد و بررسى احاديث غير فقهى, به سبب ربط وثيقى كه با انديشه دينى و جهان بينيِ مذهبى عموم متديّنان دارند و مسائل ريشه اى و بنيادينى كه به آنها مى پردازند, و نيز به سبب كثرت ادعاهاى جعل و تحريف كه در اين گونه زمينه ها وجود داشته و به هيچ روى با حوزه احكام (عبادات و معاملات) قابل قياس نيست, باياتر و ناگزيرتر است.
ر.ك: پژوهشى درباره حديث و فقه (مصاحبه و مجموعه مقالات), استاد كاظم مديرشانه چى, بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى (ع) و دانشگاه فردوسى مشهد, چ 1, 1380 ش, ص 67 ـ 70; فصل نامه علمى ـ تخصّصى علوم حديث, ش 20, ص 95 ـ 97 (/ گفت وگو با علاّمه سيّد مرتضى عسكرى).
3 . نيك پيداست چُنين بررسى نقّادانه جامعى, منحصر به اشعار نيست, بلكه هر حديثى (/ حديث نامه اى) را شامل مى شود; چُنان كه شادروان شيخ محمد مهدى شمس الدّين ـ ره ـ اين روش را درباره نهج البلاغه يِ شريف به گفت وگو نهاده است (ر.ك: حركت تاريخ از ديدگاه امام على (علیه السّلام) , استاد محمد مهدى شمس الدين, ترجمه دكتر محمد رضا ناجى, پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى, چ 1, بهارِ 1380 ش, ص 18).
افزودنى است كه اين گونه نقد درونى, نيازمند آگاهى ژرف و فراخْدامنه از سنّت هاى ادبى و زبانى تازى است كه محقّقان اين رشته ـ مع الأسف ـ نوعاً از آن بى بهره اند; حال آن كه كسى چون جاحظ ـ كه شريف رضى ـ ره ـ به داورى ادبى اش استناد مى كند(ر.ك: نهج البلاغه, ذيل خطبه 32), يا جار اللّه زمخشرى ـ كه در اين حوزه به خود اجازه اظهارِ نظر مى دهد (ر.ك: مجله علوم حديث, ش 12, ص 183, مقاله نگارنده) ـ دست كم از جهت ادبى, در اين شاخه اهليت داشته اند.
4 . نشريه گنجينه بهارستان (/ 17 رساله در علوم قرآن و روايى), جويا جهانبخش, 1380 ش, ص 339 ـ 377.
5 . تحقيق: كامل سلمان جبورى, بيروت: دارالمحجّة البيضاء و دارالرّسول الأكرم (ع).
درباره اين تحقيق, ر.ك: فصل نامه علوم حديث, ش 12, ص 152 به بعد (مقاله نگارنده). اخيراً نسخه اى نفيس از أنوارالعقول با تاريخ 776 ق, به تملّك كتاب خانه بزرگ آية اللّه العظمى مرعشى نجفى درآمده كه براى تصحيح اثر, حايز اهميّت فراوان است(ر.ك: فصل نامه ميراث شهاب, ش 23 و 24, ص 39).
6 . با اين مشخّصات كتابشناختى: شرح ديوان منسوب به أميرالمؤمنين على بن أبى طالب (ع), قاضى كمال الدين ميرحسين بن معين الدّين ميبدى يزدى, به تصحيح حسن رحمانى و سيّد ابراهيم اشك شيرين, تهران: ميراث مكتوب, چ 1, تابستان 1379 ش.
7 . مرزبان نامه, به تصحيح محمد روشن, انتشارات اساطير, چ 3, 1376 ش, ص 632.
قزوينى همچُنين, وقتى در يكى از نامه هايش از كتاب هاى (منحول) ياد مى كند, از (ديوان حضرت امير(ع)) هم سخن به ميان مى آورد (ر.ك: نامه هاى قزوينى به تقى زاده, به كوشش ايرج افشار, ص 119).
8 . شگفتا كه نظير اين سخن در سال هاى اخير هم تكرار شده است (ر.ك: كتاب ماه ادبيات و فلسفه, ش 38, 16).
9 . ر.ك: آينه پژوهش, ش 66 (ويژنامه امام على ـ ع ـ), ص 141 ـ 153.
10 . ميان بياض و جنگ از حيث محتويات هماهنگى هست و طبعاً نمى توان ميان آن دو تمييزى بدين لحاظ قائل شد; ولى از حيث طرز باز شدن متفاوت اند. جُنگ, از سوى عطف جلد به طور طولى باز مى شود; ولى جلد در بياض ها از جانب عرض كاغذ و بر عطف آن مى گردد. بنابراين مى توان گفت هر بياضى جنگ است; ولى هر جنگى بياض نيست. اصطلاح بياض به هيچ گونه گوياى مطالب و مندرجات درون آن نيست و منحصراً گوياى شكل صحّافى آن است. بياض, هم به مصرف نوشتن شعر و رساله و منتخبات از كتب مى رسيد و هم حساب روزانه و يادداشت سفر و … در آن نوشته مى شد. اين گونه مندرجات در جنگ ها هم مضبوط مى شده است (ر.ك: بخارا, ش 19, ص 71 و 72).
11 . جنگ مهدوى, ص شش از مقدمه.
12 . همان, ص چهار و پنج از مقدمه.
13 . ظاهراً محقّقانه ترين طبعى كه تاكنون از اين يادگار ارزنده تراثى صورت بسته, همان است كه به اهتمام استاد سيّد محمّدرضا حسينى جلالى در علوم الحديث, السّنة الرّابعة, العدد الثّامن, ص 297 ـ 330 منتشر شده است. پس از اين چاپ, دو تصحيح ديگر نيز منتشر شده: يكى در گنجينه بهارستان, پيشگفته, و ديگر در شماره نخست فصل نامه نهج البلاغه. از براى اطّلاع درباره اين اثر و انتساب آن به طبرسى ـ ره ـ ر.ك: علوم الحديث پيشگفته, ص 299 ـ 305; يادداشت هاى قزوينى, به كوشش ايرج افشار, انتشارات علمى, چ 2, ج 8, ص 105 ـ 107.
14 . ر.ك: علوم الحديث, پيشگفته, ص 310.
15 . همان.
16 . اين برگ هاى نونويس, به گزارش دكتر پورجوادى, كه ديباچه (نسخه برگردان) را نوشته است ـ , در حوالى 1248 ق, به نسخه الحاق گرديده است (ر.ك: جنگ مهدوى, نسخه برگردان, ص شش از ديباچه).
اخيراً نسخه اى نفيس و كهن از نثر اللآلى (مورخ 776 ق) به تملّك كتاب خانه بزرگ حضرت آية اللّه العظمى مرعشى درآمده است (ر.ك: فصل نامه ميراث شهاب, ش 23 و 24, ص 39).
17 . نسخه اى هم كه حاج شيخ آقابزرگ تهرانى ـ ره ـ فرجامش را گزارش كرده, به همين كلمه خاتمه مى يافته است. در چاپ استاد حسينى جلالى اين كلمه ـ بدون لفظ (إلى) ـ , كلمه 288 است و اين چاپ نثر اللآلى دربردارنده 291 كلمه است (ر.ك: علوم الحديث, پيشگفته, ص 299 و 326).
18 . در تمييز بين (شيعى) و (متشيّع), به تعبير استاد جلال الدّين هُمايى(قده), نظر داشته ام كه مفهوم عامّ (تشيّع) را هواخواهى على و آل على و خاندان پيغمبر اكرم ـ صلوات اللّه عليهم أجمعين ـ مى داند (ر.ك: مولوى نامه, نشر هُما, چ 9, ج 1, ص 51).
اين مفهوم, اگرچه از حقيقت دينى و كلامى (تشيّع) عام تر است, ولى در ادوارى از تاريخ و در برخى كاربردهاى تراثى لفظ (تشيّع), ظهورى ترديدناپذير دارد (ر.ك: تاريخ تشيّع در ايران, رسول جعفريان, انتشارات انصاريان, ج 1).
19 . دكتر پورجوادى, پيش از نشر نسخه برگردان, در مقاله اى نوشته بودند كه اين جُنگ را كاتبان مختلف در زمان هاى مختلف از قرن هشتم تا سيزدهم نوشته اند… قديم ترين اثر آن, ظاهراً رساله اى است از أبوعبد اللّه معصومى درباره عشق… كه در تاريخ 754 ق, كتابت شده است (محقّق نامه, به كوشش بهاء الدّين خرّمشاهى و جويا جهانبخش, تهران, سينانگار, 1380 ش, ج 1, ص 464).
رساله مورد اشاره آقاى دكتر پورجوادى را مى توان در نسخه برگردان, رويه هاى 448-458, ملاحظه كرد. پايان ترقيمه رساله از اين قرار است: (… فى تاريخ سنة أربع و خمسين و سبعمائة).
20 . ر.ك: رويه هاى 267 و 345.
21 . دكتر نصر اللّه پورجوادى ـ كه سال هاست به پژوهش در آثار بر جاى مانده از أحمد غزّالى مشغول است ـ پيش از اين, اشعار تازى و پارسى منسوب به أحمد غزّاى را از اين جُنگ بركشيده و در محقّق نامه (ج 1, ص 463 ـ 469) به نشر سپرده است.
22 . در اين باره, ر.ك: فصل نامه علوم حديث, ش 12, ص 179 و 180 (/ از گفتار نگارنده); آينه پژوهش, ش 66, ص 145 و 146 (از گفتار ترجمه شده استاد جلالى).
23 . در كلمات صوفيّه آمده است: العقلُ لإقامةِ العبوديّة والعشقُ لإدراك الرّبوبيّة.
متأسفانه قائل و نام و نشان مأخذ اين مطلب را هم اكنون به خاطر ندارم; ولى پيداست هر كه بوده, نظر به حديث علوى فوق داشته است.
24 . آيا (اتّجروا) نيست؟
25 . اين شعر در ربيع الأبرار زمخشرى هم آمده و من در ترجَمه منتخباتى كه از ربيع الأبرار پرداخته ام, آورده ام (ر.ك: مجلّه حوزه اصفهان, ش 1, مقاله (بهارِ نيكان)).
26 . أَعْطَبَهُ: أَهْلَكَهُ (أقرب الموارد).
27 . اين كاتب, نزد پيشينيان, به رشك برى و بدخواهى نامبردار بوده است, و در الملح و النّوادر حصرى آمده كه وى كينه اى سخت از ابن الرّوميِ شاعر در دل داشته و از اين رو, نهانى, زهر در لوزينه اى كرده و ابن الرّومى با خوردن آن, از جهان رفته است!(ر.ك: نشوار المحاضره, ج3, ص 271 و ج 8, ص 156).
28 . حسام الدّين حسن بن عبد المؤمن خويى (زنده در 709 ق) قسم چهارم از نزهة الكتّاب خويش را به صد بيت از شعر تازى مترجم به صد بيت پارسى از گفتار مؤلّف كتاب اختصاص داده است. يكى از بيت هاى صدگانه, همين بيت اخير است, كه چُنين به پارسى معنا كرده است:
تير قضا ( نسخه بدل: فنا ) خطا نكند هر كجا كه جست
فردا رسد بدان كسى كامروز ازو برست
ناگفته نماند كه ضبط نصّ بيت عربى هم در نزهة الكتّاب اندكى با اين متن تفاوت دارد (ر.ك: مجموعه آثار حسام الدّين خويى, با مقدّمه و تصحيح صغرا عبّاس زاده, چ 1, 1379 ش, ص 207).

منبع:www.hadith.net