مقام علمى امام باقر (ع)
مقام علمى امام باقر (ع)
مقام علمى امام باقر (ع)
شناخت کوتاهى از زندگى امام باقر علیه السلام
1. باقر، یعنى شکافنده علوم. در علت نامگذارى به آن مى خوانیم: «لُقِّبَ بِهِ لِاَنَّهُ بَقَرَ الْعِلْمَ وَعَرَفَ اَصْلَهُ وَاسْتَنْبَطَ فَرْعَهُ وَ تَوَسَّعَ فیهِ وَ التَّبَقُّرُ التَّوَسُّعُ؛ [حضرت باقر علیه السلام ] به لقب باقر یاد شده است؛ چون علم را شکافت و پایه علم را شناخت و فرع آن را استنباط کرد و در آن توسعه داد و تَبَقّر [به معناى] توسعه دادن است.»
درباره معناى باقر احتمال دیگرى نیز ذکر شده و آن اینکه «لُقِّبَ بِهِ لِکَثْرَةِ سُجُودِهِ فَقَدْ بَقَّرَ جَبْهَتَهُ اَىْ فَتَحَها وَوَسَعَها؛ به او باقر گفته شده، براى زیادى سجده هایش و باز شدن و توسعه پیشانى اش.»
2. الشبیه، چون شبیه جدّش رسول خدا صلى الله علیه و آله بود.
3. الامین؛ 4. هادى؛ 5. صابر؛ 6. شاهد. معناى هر یک از القاب مذکوره روشن است.
پدر آن حضرت، على بن الحسین علیهماالسلام و مادر گرامى اش، «ام عبداللّه ، دختر امام حسن مجتبى علیه السلام مى باشد و از این جهت او اولین فردى است که هم از نظر پدر و هم از طرف مادر، فاطمى و علوى بوده است؛ لذا درباره آن حضرت گفته اند: «عَلَوِىٌّ مِنْ عَلَوِیَّیْنِ وَ فاطِمِىٌّ مِنْ فاطِمِیَّیْنِ وَ هاشِمِىٌّ مِنْ هاشِمِیَّیْنِ.»
خلفاى معاصر حضرت عبارت اند از: 1. ولید بن عبدالملک (86 ـ 96)؛ 2. سلیمان بن عبدالملک (96 ـ 99)؛ 3. عمربن عبدالعزیر (99 ـ 101)؛ 4. یزید بن عبدالملک (101 ـ 105)؛ 5. هشام بن عبدالملک (105 ـ 125).
مقام علمى حضرت از دیدگاه دیگران
1. ابن حجر هیثمى مى گوید: «محمد باقر علیه السلام به اندازه اى گنجهاى پنهان معارف و دانشها را آشکار ساخته، حقایق و حکمتها و لطایف دانشها را بیان کرده که جز بر عناصر بى بصیرت یا بد سیرت پوشیده نیست و از همین جا است که وى را شکافنده و جامع علوم و برافرازنده پرچم دانش خوانده اند.»
2. ابرش کلبى به هشام با اشاره به امام باقر علیه السلام گفت: «اِنَّ هَذا اَعْلَمُ اَهْلِ الْاَرْضِ بِما فِى السَّماءِ وَالْاَرْضِ فَهَذا وَلَدُ رَسُولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله ؛ به راستى این مرد (محمد باقر علیه السلام ) داناترین مرد روى زمین است نسبت به آنچه در آسمانها و زمین مى باشد. این فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله است.»
3. عبداللّه بن عطاء مکى مى گوید: «من هرگز دانشمندان [اسلامى] را نزد هیچ کس به اندازه مجلس محمد بن على علیهماالسلام ، [از نظر علمى] حقیر و کوچک ندیدم. من «حکم بن عتیبه» را که در علم و فقه مشهور آفاق بود، دیدم که در خدمت امام باقر علیه السلام مانند کودکى در برابر استادش [زانوى ادب بر زمین زده، شیفته او گردیده] بود.»
و خود حکم بن عتیبه درباره قول خداوند که مى فرماید: «اِنَّ فى ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمینَ» مى گوید: «وَاللّه ِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِّىٍ مِنْهُمْ؛ به خدا سوگند! محمد بن على (امام باقر علیه السلام ) جزء آنهاست.»
4. هشام بن عبدالملک با آنکه از دشمنان سرسخت حضرت بود، خطاب به آن حضرت گفت: «لا تَزالُ الْعَرَبُ وَ الْعَجَمُ یَسُودُها قُرَیْشٌ مادامَ فیهِمْ مِثْلُکَ؛ تا زمانى که مثل تو [در علم و مقام] وجود داشته باشد، قریش بر عرب و عجم آقایى مى کند.»
5. قتادة بن دعامه بصرى، یکى از علماى عامه، خطاب به آن حضرت چنین گفت: «من در محضر فقها و در محضر ابن عباس زیاد نشسته ام؛ ولى هیچ جا قلبم مضطرب نشد، جز زمانى که در محضر شما نشستم.»
6. شمس الدین محمد بن طولون مى گوید: ابو جعفر محمد بن زین العابدین ...، ملقب به باقر علیه السلام ... عالم و آقا و بزرگوار بود. او را باقر نامیده اند، چون در علم توسعه ایجاد کرد.»
7. محمد بن طلحه شافعى مى گوید: «او باقر العلم و شکافنده علوم است و جامع و نشر دهنده و بلند کننده پرچم آن است.»
8. ابن ابى الحدید مى گوید: «کانَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِىٍّ ... سَیِّدُ فُقَهاءِ الْحِجازِ وَ مِنْ اِبْنِهِ جَعْفَرٍ تَعَلَّمَ النّاسُ الْفِقْهَ؛ محمد بن على علیهماالسلام آقاى فقهاى حجاز بود، و از او و فرزندش، مردم علم فقه را آموختند.»
9. احمد بن یوسف دمشقى مى گوید: «منبع فضائل و افتخارات، امام محمد بن على باقر علیه السلام است. او را باقر نامیده اند، چون علم را مى شکافد و گفته شده این لقب از کلام رسول خدا صلى الله علیه و آله گرفته شده که جابر بن عبداللّه انصارى مى گوید: پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: در آینده، فرزندى از فرزندان حسنم را مى بینى که همنام من است و علم را مى شکافد، شکافتنى. هر گاه او را دیدى، سلام مرا به او برسان!»
10. ابن خلکان مى گوید: ابو جعفر محمد بن على... یکى از امامان دوازده گانه است و «کانَ الْباقِرُ عالِما سَیِّدا کَبیرا؛ امام باقر علیه السلام دانشمند و سرور و بزرگوار بوده است.»
شکافنده علوم
جابر بن عبداللّه انصارى مى گوید: روزى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به من فرمود: «بعد از من شخصى از خاندان مرا خواهى دید که همنام من و شبیه من است «وَیبْقُرُ الْعِلْمَ بَقْراً؛ علم را مى شکافد، شکافتنى [و او درهاى دانش را به روى مردم خواهد گشود].»
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله زمانى این پیشگویى را کرد که هنوز حضرت باقر علیه السلام چشم به جهان نگشوده بود. سالها گذشت تا دوران امامت حضرت سجاد علیه السلام فرا رسید. روزى جابر از کوچه هاى مدینه مى گذشت، چشمش به حضرت باقر علیه السلام افتاد. دید درست قیافه و شمایل پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله را دارد. پرسید: اسم تو چیست؟ گفت: محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب علیهم السلام . آن گاه جابر بر پیشانى او بوسه زد و گفت: پدر و مادرم فدایت باد! پدرت، رسول خدا صلى الله علیه و آله به تو سلام رسانده است. حضرت باقر علیه السلام فرمود: «وَعَلى رَسُولِ اللّه ِ السَّلامُ؛ و سلام بر رسول خدا صلى الله علیه و آله باد!»
از این تاریخ به بعد، جابر هر روز، دو نوبت به دیدار او مى شتافت و مرتب به او مى گفت: یا باقر! یا باقر! برخى نادانان مى گفتند: جابر هزیان مى گوید؛ ولى او مى گفت: به خدا قسم!هزیان نمى گویم. این چیزى است که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به من خبر داده است.
در نتیجه، مى توان گفت بین مورخین از مسلّمات است که لقب باقر و شکافنده علوم توسط پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به آن حضرت داده شده است.
پایه گذارى نهضت علمى
در دوران امام باقر علیه السلام دولت بنى امیه رو به زوال بود و مردم نیز به شدت از آنها تنفر پیدا کرده بودند و وجود فردى همچون عمر بن عبدالعزیز (که خدمت بزرگى به علم و تشیع نمود و ضربه کارى را به پیکر بنى امیه وارد کرد) و اختلاف شدیدى که در مملکت اسلامى به وجود آمده بود و در هر گوشه و کنارى انقلابى به وقوع پیوسته بود و خلفا به سرعت تغییر مى کردند ـ به گونه اى که در نوزده سال امامت حضرت باقر علیه السلام پنج خلیفه روى کار آمدند: ولید بن عبد الملک، سلیمان بن عبد الملک، عمر بن عبدالعزیز، یزید بن عبد الملک، هشام بن عبدالملک ـ عواملى بود که زمینه و فرصت مناسبى براى نهضت علمى آن حضرت فراهم ساخت.
همچنان که مى دانیم تا زمان عمر بن عبدالعزیز نقل حدیث ممنوع بود و این سنّت سیّئه توسط خلفاى قبلى بنیانگذارى شده بود که بر اساس آن، گنجینه هاى علمى به یاد مانده از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله سوزانده شد و یا زیر خاک از بین رفت و یا در سینه هاى راویان باقى ماند و نقل آنها به عنوان آرزویى به گور برده شد و ضرر و زیانهاى جبران ناپذیرى بر پیکر احادیث اسلامى وارد آمد و از آن زمان بود که کم کم بازار جعل و تحریف احادیث نیز گرم شد.
این وضع تا اواخر قرن اول هجرى ادامه یافت؛ یعنى تا زمان به خلافت رسیدن عمربن عبدالعزیز (99 ـ 101). وى با یک اقدام خردمندانه این بدعت شوم را برداشت و مردم را به نقل و تدوین حدیث تشویق کرد و طى بخشنامه اى چنین نوشت: «اُنْظُرُوا حَدیثَ رَسُولِ اللّه ِ فَاکْتُبُوهُ فَاِنّى خِفْتُ دُرُوسَ الْعِلْمِ وَذِهابَ اَهْلِهِ؛ احادیث رسول خدا صلى الله علیه و آله را مورد توجه قرار داده [و جمع آورى کرده]، بنویسید؛ زیرا بیم آن دارم که دانشمندان و اهل حدیث از دنیا بروند و علم مندرس [و چراغ آن خاموش] گردد.»
امام باقر علیه السلام از این فرصت پیش آمده، به احسن وجه بهره و استفاده برده، شاگردان فراوان تربیت کرد و علوم بى شمارى را به آنها تعلیم داد که در بخشهاى بعدى به آنها اشاره مى شود. در اینجا به یک مسئله تاریخى اشاره مى کنیم:
بنیانگذاران علوم اسلامى
در این بخش، اهل سنت (با اینکه خلفاى آنان نقل و تدوین حدیث را ممنوع کرده بودند) تلاش دارند که خود را جلودار حدیث و فقه جلوه دهند. جلال الدین سیوطى که اصرار دارد پایه گذاران علوم اسلامى را جمعى از اهل تسنن معرفى کند، مى گوید: «نخستین کسى که در فقه کتاب نوشت، ابوحنیفه بود.»
و برخى از خودیها نیز نوشته اند که: «نخستین کسى که به امر عمر بن عبدالعزیز احادیث را جمع کرد، محمد بن مسلم بن شهاب زهرى بود.»
فعلاً به این نکته کارى نداریم که امثال زهرى روایات تحریف شده را جمع آورى نموده و از روایاتى که به نحوى به نفع اهل بیت علیهم السلام و شیعه بوده، خود دارى کرده است؛ اما این نکته را مى خواهیم روشن کنیم که پایه گذار تمام علوم، امامان شیعه و شیعیان بوده اند؛ هر چند دستگاه استبداد حاکم مانع از انتشار و مطرح شدن آن گشته است. شواهد فراوانى نیز بر این ادعا وجود دارد:
الف. اعترافات ابن ابى الحدید
امامیه و زیدیه نیز در کلام هر چه دارند، از على علیه السلام دارند. اما در علم فقه، تمام فقهاى عالم اسلام (مذاهب اربعه) عیال و جیره خوار على علیه السلام هستند؛ چرا که شاگردان ابوحنیفه همچون ابى یوسف و محمد، فقه را از او گرفته اند و شافعى نیز شاگرد محمد بن حسن بوده و فقهش به ابوحنیفه بر مى گردد و اما احمد حنبل که شاگرد شافعى است، او هم به ابوحنیفه بر مى گردد و ابوحنیفه شاگرد جعفر بن محمد علیهماالسلام است و جعفر (امام صادق علیه السلام ) از پدرش محمد (امام باقر علیه السلام ) علوم را فرا گرفته و سرانجام امر به على علیه السلام ختم مى شود. اما مالک شاگرد ربیعة الرأى و او شاگرد عَکرَمه، شاگرد عبدالله بن عباس و او نیز شاگرد على علیه السلام بوده و مى توان از طریق شافعى او را شاگرد على علیه السلام تلقى کرد.
و اما فقه شیعه که برگشت به على علیه السلام دارد، روشن است و علوم صحابه از عمر و عبد الله بن عباس... همه به على علیه السلام بر مى گردد.
علم تفسیر نیز مستقیماً از او و یا شاگردش عبدالله بن عباس گرفته شده است.
و علوم طریقت [و عرفان] نیز به او ختم مى شود؛ چرا که ارباب این فن در تمام بلاد اسلامى خود را به او منتسب مى دانند و به این مسئله، شبلى، جنید بغدادى، سرى مقطى، ابو یزید بسطامى، ابو محفوظ معروف کرخى، و... اعتراف کرده اند.
علم نحو و ادبیات را همه مى دانند که از ابداعات حضرت امیر علیه السلام است. ابى الاسود دُوئلى از آن حضرت، اصولش را آموخت و ما اضافه کنیم که خلیل بن احمد، پایه گذار علم «عروض»، معاذ بن مسلم بن ابى سارة کوفى، پایه گذار علم «صرف» و ابو عبداللّه محمد بن عمران کاتب خراسانى (مرزبانى) یکى از پیشتازان علم بلاغت، از شیعیان و سرانجام از شاگردان على علیه السلام هستند.
ب. تدوین علوم
و همین طور ابورافع کتابى دارد به نام «السنن و الاحکام و القضایا» و سلمان فارسى کتابى دارد به نام «حدیث الجاثلیق رومى» و ابوذر کتابى دارد به نام «خطبه» و همین طور عبداللّه بن عباس کتابى در ثبت قضاوتهاى امیرمؤمنان علیه السلام و کتابى در تفسیر دارد.
و ابو رافع قبطى کتابى به نام «السنن و الاحکام و القضایا» و واضح بن نباتة نویسنده عهد نامه مالک اشتر و وصیّت على علیه السلام به محمد پسرش مى باشد. ربیعة بن سمیع کتابى در زکات حیوانات و عبیداللّه بن ابى رافع مدنى، کتابى در «قضایاى امیرالمؤمنین علیه السلام » دارد و همین طور میثم تمار و زید بن وهب و سلیم بن قیس کتابهایى داشته اند و در زمان امام سجاد علیه السلام نیز کتاب «صحیفه سجادیه» و رساله حقوق و کتابهایى توسط جابر بن یزید، زیاد بن منذر و... تدوین شده است.
آیا با این وضع، مى توان ابوحنیفه را که در سال 100 هجرى متولد شده (یعنى شش سال بعد از شهادت امام سجاد علیه السلام ) و 43 سال بعد از ولادت امام باقر علیه السلام (در سال 150) از دنیا رفته است، بنیانگذار فقه دانست، با اینکه تمامى کتبى را که نام بردیم، قبل از به دنیا آمدن ابوحنیفه تدوین شده است؟
جهاد علمى امام باقر علیه السلام
الف. تشویق به فراگیرى علوم
حضرت باقر علیه السلام این گام اول را به خوبى با بیان احادیث برداشته و سخنان گهر بار و نورانى فراوانى در این زمینه بیان کرده است.
در مورد تشویق به فراگیرى علم فرمود: «اَلْکَمالُ کُلُّ الْکَمالِ التَّفَقُّهُ فِى الدّینِ وَ الصَّبْرُ عَلَى النّائِبَةِ وَ تَقْدیرُ الْمَعیشَةِ؛ کمال تمام کمال [در سه چیز]: فهمیدن دین، بردبارى بر سختیها و اندازه گیرى معیشت است.»
آن حضرت درباره روش فراگیرى علوم از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل فرمود: «اَلْعِلْمُ خَزائِنُ وَ مِفْتاحُهَا السُّؤالُ فَاسْئَلُوا یَرْحَمُکُمُ اللّه ُ فَاِنَّهُ یُؤْجَرُ فیهِ اَرْبَعَةٌ السّائِلُ وَ الْمُعَلِّمُ وَ الْمُسْتَمِعُ وَالْمُجیبُ لَهُمْ؛ علم گنجینه هایى است و کلید آن پرسش است. پس سؤال کنید! خدا شما را مورد رحمتش قرار دهد؛ زیرا پرسش باعث مى شود چهار کس اجر برد: پرسشگر، معلم، شنونده و کسى که جواب مى دهد.»
و در مورد جایگاه با ارزش علما و دانشمندان فرمود: «عالِمٌ یُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ اَفْضَلُ مِنْ اَلْفِ عابِدٍ؛ عالمى که از علمش بهره برده شود، برتر از هزار عابد است.»
و فرمود: «وَاللّه ِ لَمَوْتُ عالِمٍ اَحَبُّ اِلى اِبْلیسَ مِنْ مَوْتِ سَبْعینَ عابِداً؛ به خدا سوگند! مرگ یک عالم در نزد شیطان، محبوب تر از مرگ هفتاد عابد است.»
و درباره شرایط فراگیرى علم و اخلاص و دنیاگریزى عالم فرمود: «اِنَّ الْفَقیهَ حَقَّ الْفَقیهِ الزّاهِدُ فِى الدُّنْیا الرّاغِبُ فِى الْآخِرَةِ الْمُتَمَسِّکُ بِسُنَّةِ النَّبِىِّ؛ فقیه حقیقى، فقیهى است که زاهد [و گریزان از] دنیا باشد و مشتاق آخرت، و پیرو سنت نبى صلى الله علیه و آله .»
و نیز فرمود: «مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ لِیُباهِىَ بِهِ الْعُلْماءَ اَوْ یُمارِىَ بِهِ السُّفَهاءَ اَوْ یَصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ النّاسِ اِلَیْهِ فَلْیَتَبَوَّءْ مَقْعَدُهُ مِنَ النّارِ، اِنَّ الرِّئاسَةَ لا تَصْلُحُ اِلاّ لاَِهْلِها؛ کسى که علم را براى مباهات و بالیدن نزد علما یا مجادله نزد سفها و یا [راهیابى در دل مردم و] جلب توجه مردم به سوى او، فراگیرد، پس نشیمنگاه خود را آتش قرار دهد. به راستى ریاست جز براى اهلش شایسته نیست.»
و درباره احتیاط و توقف در شبهات فرمود: «اَلْوُقُوفُ عِنْدَ الشُّبْهَةِ خَیْرٌ مِنَ الْاِقْتِحامِ فِى الْهَلَکَةِ وَ تَرْکُکَ حَدیثاً لَمْ تُرْوِهِ خَیْرٌ مِنْ رِوایَتِکَ حَدِیثاً لَمْ تُحْصَهُ؛ توقف در نزد شبهه بهتر از فرو رفتن در هلاکت است. رها کردن حدیثى که روایت آن برایت ثابت نیست [و از همه جهت روشن نیست]، بهتر است از آنکه حدیثى را که بر آن احاطه ندارى، روایت کنى.»
و فرمود: «ما عَلِمْتُمْ فَقُولُوا، وَمالَمْ تَعْلَمُوا فَقُولُوا: اللّه ُ اَعْلَمُ اِنَّ الرَّجُلَ لَیَنْتَزِعُ الآْیَةَ الْقُرْآنَ یَخِرُّ فیها اَبْعَدَ ما بَیْنَ السَّماءِ وَالْاَرْضِ؛ آنچه مى دانید، بگویید و درباره آنچه نمى دانید، بگویید: خدا اعلم است. به راستى مرد آیه اى از قرآن را بیرون مى کشد [و به دلخواه معنى مى کند و بر اثر آن]، به فاصله دورتر از میان آسمان و زمین [سرنگون مى گردد و یا] از معناى حقیقى دور مى افتد.»
اینها هر کدام شاه کلیدى است براى راهنمایى علما که چگونه در نقل روایات و علوم دقت داشته باشند.
آن حضرت درباره لزوم احتیاط کامل فرمود: «حَقُّ اللّه ِ عَلَى الْعِبادِ اَنْ یَقُولُوا ما یَعْلَمُونَ وَیَقِفُوا عِنْدَ ما لا یَعْلَمُونَ؛ حق خدا بر بندگان [عالم] آن است که هر چه مى دانند، بگویند و در آنچه نمى دانند، دست نگه دارند.»
ب. نشر علوم
1. «مَنْ عَلَّمَ بابَ هُدىً فَلَهُ اَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهِ وَلا یَنْقُصُ اُولئِکَ مِنْ اُجُورِهِمْ شَیْئاً؛ کسى که باب هدایتى را تعلیم دهد، مانند اجر کسى را دارد که به آن عمل کرده است و از پاداش عمل کنندگان کاسته نمى شود.»
2. در جاى دیگر فرمود: «تَذاکُرُ الْعِلْمِ دِراسَةٌ وَالدِّراسَةُ صَلاةٌ حَسَنَةٌ؛ مذاکره علمى، درس [و تعلیم] است و درس، نمازى است نیکو (پذیرفته شده).»
3. و فرمود: «زَکاةُ الْعِلْمِ اَنْ تُعَلِّمَهُ عِبادَ اللّه ِ؛ زکات علم آن است که آن را به بندگان خدا تعلیم دهى.»
4. و فرمود: «رَحِمَ اللّهُ عَبْداً اَحْیا الْعِلْمَ... اَنْ یُذاکِرَ بِهِ اَهْلَ الدِّینِ وَ اَهْلَ الْوَرَعِ؛ خدا رحمت کند بنده اى را که علم را زنده کند... و زنده کردن علم به این است که با اهل دین و افراد با ورع مذاکره کنى.»
به راستى هر یک از نکات پیش گفته، درهاى زیادى را بر روى انسان در فراگیرى علم و ارائه آن باز مى کند. حال اساسى ترین پرسش رخ مى نماید و آن اینکه حالا که متوجه شدیم علم پاداش فراوان و عالم منزلت والایى دارد، علم را از چه کسانى باید بگیریم؟ و براى فراگیرى علوم اسلامى درِ خانه چه کسانى برویم؟ و زانوى ادب در خدمت چه کسانى بزنیم؟ در این بخش نیز امام باقر علیه السلام اندیشه سازى و راهنماییهایى دارد.
اولاً، علوم قرآن را تماماً مختص به اهل بیت علیهم السلام مى داند و مى فرماید: «لَیْسَ عِنْدَ اَحَدٍ مِنَ النّاسِ حَقٌّ وَلا صَوابٌ وَلا اَحَدٌ مِنَ النّاسِ یَقْضى بِقَضاءِ حَقٍّ اِلاّ ما خَرَجَ مِنّا اَهْلَ الْبَیْتِ؛ در نزد هیچ کسى از مردم حق وجود ندارد، و [سخن] صواب و راست پیدا نمى شود و هیچ کسى از مردم به حق قضاوت نمى کند، مگر از ما اهل بیت باشد.»
و در جاى دیگر فرمود: «ما یَسْتَطیعُ اَحَدٌ اَنْ یَدَّعِىَ اَنَّ عِنْدَهُ جَمیعُ الْقُرْآنِ کُلِّهِ ظاهِرِهِ وَ باطِنِهِ غَیْرُ الْاَوْصِیاءِ؛ هیچ کس توان ندارد ادعا کند که جمیع [علوم[ قرآن، ظاهر و باطنش در نزد اوست، جز اوصیاء [پیامبر و امامان معصوم علیه السلام ].»
و آن گاه صریحاً فرمود که اصل قرآن در نزد اهل بیت علیهم السلام است: «اِنَّ الْعِلْمَ الَّذى نَزَلَ مَعَ آدَمَ علیه السلام لَمْ یُرْفَعْ، وَالْعِلْمُ یُتَوارَثُ وَ کانَ عَلِىٌّ علیه السلام عالِمَ هذِهِ الْاُمَّةِ وَ اِنَّهُ لَمْ یُهْلَکْ مِنّا عالِمٌ قَطُّ اِلّا خَلَفَهُ مِنْ اَهْلِهِ مِنْ مِثْلِ عِلْمِهِ اَوْ ما شاءَ اللّهُ؛ به راستى علمى که با آدم علیه السلام نازل شد، برنگشته [و از بین نرفته]، بلکه به ارث گذاشته مى شود و [آن علوم به على علیه السلام رسیده اند و[ على علیه السلام عالم این امّت است و به راستى عالمى از ما از دنیا نمى رود، مگر اینکه کسى جانشین او مى شود که مثل علم او را دارد و یا آنچه که خداوند بخواهد.»
متأسفانه در جامعه اسلامى این اندیشه صحیح جا نیفتاد و الاّ مردم درِ خانه على علیه السلام را رها نمى کردند تا جاى دیگر روند و امام صادق علیه السلام را ترک نمى گفتند تا به دنبال امثال ابوحنیفه بروند.
امام باقر علیه السلام در کنار این اندیشه سازى، مذاهب منحرفى همچون: غلات و مرجئه و... را به شدت مورد انتقاد قرار داد و آنان را به مردم معرفى کرد که جاى تفصیل آن فرصت دیگرى مى طلبد.
ج. تدوین کتب
1. تفسیر القرآن، چنان که محمد بن اسحاق بن ندیم در «الفهرست» به آن تصریح نموده، مى گوید: «تفسیر القرآن، کتاب محمد بن على بن الحسین علیهم السلام است که ابى الجارود زیاد بن منذر رئیس جارودیّة از آن حضرت نقل کرده است» و سید حسن صدر مى گوید: «جمعى از ثقات شیعه همچون ابو بصیر، یحیى بن القاسم الاسدى نیز نقل نموده اند و على بن ابراهیم بن هاشم قمى در تفسیر خود آن را از طریق ابى بصیر نقل کرده است.»
2. نسخة احادیث؛ 3. صحیفة احادیث؛ 4. الرسالة الى سعد الاسکاف؛ 5. کتابى که زراره روایت کرده؛ و کتابى دیگر که عبدالمؤمن بن القاسم آن را نقل کرده است.
د. تربیت شاگردان
1. «محمد بن مسلم» از شاگردان برجسته حضرت باقر علیه السلام در فقه و حدیث است. او اهل کوفه بود و طى چهار سال اقامت در شهر مدینه پیوسته به محضر امام باقر علیه السلام و بعد از او خدمت فرزندش حضرت صادق علیه السلام شرفیاب مى شد و از محضر آن دو امام همام بهره مى برد و خود گفته است: «هر موضوعى که به نظرم مى رسید، از امام باقر علیه السلام مى پرسیدم و جواب مى شنیدم؛ به طورى که سى هزار حدیث از امام پنجم و شانزده هزار حدیث از امام ششم فرا گرفتم.»
علاوه بر حفظ حدیث، محمد بن مسلم کتابى دارد به نام «اربعمأة مسئلة» (چهار صد مسئله) که مجموع پاسخهایى که درباره چهار صد پرسش از امامین همامین علیهماالسلام گرفته است، در آن گرد آورده است.
2. «جابر بن یزید جعفى». او نیز اهل کوفه بود که براى استفاده از محضر حضرت باقر علیه السلام به مدینه هجرت کرد و بهره هاى فراوان برد و اندوخته هاى خود را در قالب کتابهاى ذیل به جامعه اسلامى و بشرى عرضه کرد:
1. کتاب تفسیر؛ 2. کتاب نوادر؛ 3. کتاب جَمَلْ؛ 4. کتاب صفین؛ 5. کتاب نهروان؛ 6. کتاب مَقْتل امیرالمؤمنین علیه السلام ؛ 7. کتاب مقتل الحسین علیه السلام .
3. برد الاسکاف که شاگرد حضرت سجاد و باقر و صادق علیهم السلام بوده است و کتابى دارد.
4. ثابت بن ابى صفیة، معروف به ابوحمزه ثمالى اَزَدى، متوفاى 950 که کتابى در تفسیر و امثال آن دارد.
5. بسام بن عبداللّه صیرفى که داراى کتاب است.
6. حجر بن زائده حضرمى که از محضر امام باقر و صادق علیهماالسلام بهره برده و داراى کتاب است.
7. عبدالمؤمن بن قاسم بن قیس انصارى متوفاى 147 که کتابى دارد.
8. ابان بن تَغلب بن رباح، معروف به ابوسعید البکرى الجریرى، متوفاى 141 ق که کتابى دارد به نام فضائل.
9. زرارة بن اعین.
و از دیگر شاگردان آن حضرت که داراى کتاب بوده اند: سلام بن ابى عمرة الخراسانى، مسعدة بن صدقة، مسمع بن عبدالملک، نضر بن مزاحم المنقرى، عمرو بن ابى المقدام، ظریف بن ناصح، محمد بن الحسن بن ابى سارة، معاذ بن مسلم الهراء الانصارى، وهب بن عبد ربه، کرد بن مسمع، ابى بصیر، ابى عبیده، سلیمان بن داود منقرى، هیثم بن مسروق، عمرو بن خالد، حجاج بن دینار، اسحاق قمى و... .
و چنان که اشاره شد، مجموع شاگردان آن حضرت 465 نفر بوده اند که نام بردن از همه آنها از حوصله یک مقاله خارج است.
هـ . مناظرات حضرت باقر علیه السلام
ابوبصیر نقل کرده که حضرت باقر علیه السلام به همراه فرزندش امام صادق علیه السلام هنگام خارج شدن از قصر هشام در مقابل قصر با جمعیتى انبوه روبه رو مى شوند. وقتى از وضع آنها مى پرسد، مى گویند: اینها کشیشان و راهبان مسیحى هستند که در مجمع بزرگ سالیانه خود منتظر آمدن اسقف اعظم هستند تا مشکلات علمى آنان را حل کند.
حضرت باقر علیه السلام مى فرماید: همراه فرزندم به صورت ناشناس در آن مجمع شرکت کردم. طولى نکشید اسقف اعظم وارد شد، در حالى که خیلى سال خورده و پیر شده بود. با شکوه و احترام در صدر مجلس نشست. نگاهى به جمعیت انداخت و سیماى باقر العلوم علیه السلام او را جذب کرد. گفت: از ما مسیحیان هستى یا از امت مرحومه [و از مسلمانان] هستى؟ فرمود: از امت مرحومه [و از مسلمانان] هستم. گفت: از دانشمندان آنانى یا افراد نادان؟
فرمود: از افراد نادان آنها نیستم. گفت: اول من سؤال کنم یا شما؟ فرمود: اگر مایلید، شما سؤال کنید.
گفت: شما به چه دلیلى ادعا مى کنید که اهل بهشت غذا مى خورند و مى آشامند، ولى مدفوعى ندارند؟ آیا دلیل و برهانى و نمونه اى براى آن دارید؟ فرمود: بلى، نمونه آن جنین در رحم مادر است که غذا مى خورد و مى نوشد، ولى مدفوعى ندارد. گفت: [عجب] شما گفتى از دانشمندان نیستى!
فرمود: گفتم از نادانها نیستم [و نگفتم از دانشمندان نیستم]. گفت: خبر بده مرا از لحظه اى که نه از شب است و نه از روز. حضرت فرمود: ساعتى از از مهم ترین امتیازات امام باقر علیه السلام که زمان، زمینه آن را فراهم کرد، این است که حضرت بنیانگذار انقلاب فرهنگى و نهضت علمى شیعه و بلکه اسلام شمرده مى شود. هر چند معارف اسلامى و تشیع به دست فرزندش امام صادق علیه السلام انتشار و توسعه یافت و به اوج خود رسید؛ ولى پایه گذارى و تأسیس آن با دست با کفایت امام باقر علیه السلام بود.
طلوع شمس که نه از شب است و نه از روز و در آن لحظه، بیماران شفا مى گیرند. کشیش با عصبانیت گفت: مگر نگفتنى از دانشمندان نیستم!
فرمود: من فقط گفتم از جهال آنان نیستم. گفت: به خدا! پرسش مى کنم که در جواب آن در بمانى.
فرمود: هر چه دارى، بپرس! گفت: خبر بده از دو مردى که با هم متولد شدند و با هم از دنیا رفتند. یکى پنجاه سال و دیگرى 150 سال داشت. فرمود: عزیز و عزیر (یا عزیر و غرره)... .
گفت: به چه دلیل عقیده دارید که نعمتهاى بهشتى بر اثر مصرف کم نمى شود؟ نمونه اى براى آن دارید؟
فرمود: بلى، نمونه روشن آن آتش است که اگر صد چراغ را با آن روشن کنیم، آتش اول به حال خود باقى است... .
بعد از همه سؤالات، با عصبانیت و ناراحتى فریاد کشید: «مردم! دانشمند والامقامى را آورده اید تا مرا رسوا سازید! به خدا سوگند! تا دوازده ماه مرا در میان خود نمى بینید و این را گفت و از مجلس بیرون رفت.
منبع:سایت حوزه
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}