داستانی در مورد پیامبر(ص) به قلم مجید ملا محمدی
روزی که آسمان پُر از فرشته شد و زمین پیراهن ایمان و امید بر تن کرد. محمّد(ص) داشت دعا میخواند که فرشتهی بزرگ خدا جبرئیل پا به غار حرا گذاشت. جبرییل به محمّد سلام کرد و گفت: «بخوان!» حضرت محمد(ص) چهل ساله بود که به پیامبری انتخاب شد. دنیا لباس تازهای از نور و ایمان بر تن کرد.
بخوان به نام پروردگارت
سالها و قرنها بود که غریب و دلشکسته به یک کوه سنگی تکیه داده بود و گاه و بیگاه همصحبت آن کوه یا پرندهای رهگذر میشد. به او غار حرا میگفتند؛ امّا روزی از روزها صدای پایی به گوشش رسید. فوری پلکهای سنگیاش را بالا داد. یعنی چه کسی بود که بعد از سالها و قرنها داشت با گامهای نرم و آهستهی خود به او نزدیک میشد؟! غار حرا با خود فکر کرد:- «شاید باران باشد، شاید هم یک ابر...
گفتم شاید باران است
یا یک سنگی بیجان است
شاید یک ابر تنهاست
یا باد گرم صحراست.»
امّا آن صدا، صدای پای یک انسان بود. خیلی زود بوی یک عطر خوب و دلنشین در سرتاسر کوه به پرواز درآمد.
او آمد، لبخند آورد
شادی و پیوند آورد
دستش بوی باران داشت
بوی گل و ریحان داشت
وقتی چشم در چشم آن مرد غریبه دوخت، با خوشحالی زیاد برایش آغوش باز کرد و به او خندید. انگار سالها بود که او را میشناخت.
اسم آن مرد مهربان «محمّد» بود. مردم شهر مکّه به خاطر امانتداری و راستگوییاش به او «محمّد امین» میگفتند. محمّد با دیدن غار حرا نفس راحتی کشید و جلو رفت. هوا گرم و سوزان بود.
او خندید، من خندیدم
از لبخندش، گُل چیدم
با من از غمهایش گفت
ازشهر زیبایش گفت
به زودی محمّد با غار حرا مأنوش شد. او هر روز به آنجا میرفت یا دعا میخواند یا غرق در فکر میشد. مردم مکّه بتپرست بودند؛ امّا محمّد از آنها بیزار بود و خدای بزرگ را میپرستید.
بالاخره آن روز بزرگ از راه رسید؛ روزی که آسمان پُر از فرشته شد و زمین پیراهن ایمان و امید بر تن کرد. محمّد(ص) داشت دعا میخواند که فرشتهی بزرگ خدا جبرئیل پا به غار حرا گذاشت. او از طرف خدا مأمور بود تا محمّد(ص) را برای رسالتی بزرگ انتخاب کند؛ رسالت پیامبری و هدایت مردم. جبرییل به محمّد سلام کرد و گفت: «بخوان!»
محمد پاسخ داد: «نمیتوانم!»
فرشتهی بزرگ دوباره گفت: «بخوان!»
- «بخوان به نام پروردگارت.»
- - «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ.»
حضرت محمد(ص) چهل ساله بود که به پیامبری انتخاب شد. دنیا لباس تازهای از نور و ایمان بر تن کرد. فرشتهها به آخرین و بزرگترین پیامبر برگزیدهی خدا تبریک گفتند.
فرشته خواند و او خواند
غم از دلهای ما راند
محمّد، بهترین بود
برای ما امین بود
بخشنده، با ایمان، پاک
گُلی بر دامن خاک
همیشه با خدا دوست
خدا همصحبت اوست
آن روز دلانگیز روز «مبعث» نام گرفت.
پی نوشت:
1. سورهی علق، آیهی 1-4.
منبع:
مجله باران
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}