دو شغل متفاوت!

نويسنده:مريم صبوري




مي گويند روزي آصف الدوله،- والي خراسان - به همراه تعدادي از غلامان خودش با کبر و غرور فراوان از يکي از کوچه هاي تنگ و باريک خراسان عبور مي کردند.
در همين هنگام مردي تعدادي الاغ را پيش انداخته بود و از آن سوي کوچه با خستگي فراوان مي آمد. او بدون توجه به آصف الدوله و همراهانش، الاغ هايش را هي مي کرد تا زودتر از کوچه عبور کند و دنبال کار خودش برود.
غلام هاي والي خراسان که وضع را اين طور ديدند فوراً جلو دويدند تا الاغ ها را کنار بزنند و راه را براي آصف الدوله باز کنند. مرد الاغ دار عصباني شد و با نوکرهاي آصف الدوله درگير شد و صداي داد و قال آنها بلند شد.
آصف الدوله که وضع را چنين ديد با صداي بلند و توهين آميزي فرياد زد:
- آهاي مردک الاغ دار! چرا راه مرا بسته اي؟ برو کنار، تو که يک الاغ دار بيشتر نيستي!
مرد، که از اين حرف خيلي ناراحت شده بود بلافاصله جواب داد:
- من هم مثل شما حق دارم که از اين کوچه عبور کنم. تنها تفاوت من با تو اين است که من آدمي هستم که الاغ مي رانم و تو الاغ هستي که آدم مي راني!
مي گويند آصف الدوله با تمام عصبانيتي که داشت، از اين حرف مرد خنده اش گرفت و دستور داد راه را براي او باز کنند.
منبع:شاهد نوجوان،شماره 54