4 بهمن 1388 / 8 صفر 1431 / 24 ژانویه 2010

عوامل دست نشانده رژيم سرسپرده شاه مخلوع به بهانه اوضاع نامناسب جوّي و نبود ديد كافي كليه پروازها را تا صبح روز هشتم بهمن لغو كردند. بختيارنخست وزيررژيم طاغوت پروازامام خميني(رحمت الله علیه) را به ايران باز گرداند ممنوع اعلام كرد. درهمين اثنا خبرگزاري‎ها اعلام كردند كه هدف دولت ايران ازبستن كليه فروگاههاي غيرنظامي جلوگيري ازبازگشت آيت الله خميني است كه تصميم دارد روزششم بهمن ماه به تهران بازگردد. ازسوي كارمندان شركت هواپيماي ملي ايران ازمردم خواستند كه درمحل پايانه شماره چهار فرودگاه مهرآباد اجتماع كنند. درپي اين درخواست هزاران تن ازمردم دراين محل گردآمدند و درنتيجه مردم نيروهاي نظامي رژيم را كه تا شعاع سه كيلومتري فرودگاه را زيرنظرداشتند، محاصره كردند. با اين حركت مردمي و انقلابي رژيم طاغوت اعلام عقب نشيني كرد و راديو تهران اعلام كرد كه فرودگاه بين المللي تهران پس ازاينكه بيش ازدوساعت بسته شده بود بعد ازظهرهمان روزيعني روزچهارشنبه گشوده شد. همچنين دراين روزكاركنان پست و مخابرات بدستوركميته تنظيم اعتصابات به اعتصاب خود پايان دادند تا امورپستي ومخابراتي مردم به سهولت انجام گيرد.
هنوز مدتي از تاجگذاري احمدشاه قاجار نگذشته بود كه جنگ جهاني اول آغاز شد. در اين جنگ، دولت‏هاي روسيه، انگلستان و فرانسه با دولت‏هاي آلمان، اتريش، مجارستان و ايتاليا به نبرد برخاستند و پس از مدتي حكومت عثماني نيز اتّحاد خويش را با آلمان اعلام كرد و عملاً وارد جنگ گرديد. طرفين جنگ تلاش زيادي به عمل آوردند تا در دولت ايران نفوذ كرده و آن را به نفع خويش وارد كارزار نمايند و از منطقه سوق‏الجيشي ايران، ضربه سهمگيني به دشمن خود وارد كنند. در اين زمان، مستوفي‏الممالك، رياست دولت را در اختيار داشت. وي گرچه بي‏طرفي ايران را در جنگ اعلام نمود، اما هيچ كدام از طرفين جنگ، اعتنايي به اين امر نكرده و وارد خاك ايران شدند. انگلستان از جنوب و روسيه از شمال كشور متجاوزانه وارد ايران شدند و منطقه وسيعي را در اشغال خويش قرار دادند. روسيه پس از هجوم به ايران، به جنگ با نيروهاي عثماني كه در آذربايجان به خاك ايران تجاوز كرده بودند پرداخت و هر دو اشغالگر به جان هم افتادند تا اين‏كه نيروهاي امپراتوري عثماني شكست خوردند. حاكميت ايران در اين زمان به ضعيف‏ترين درجه رسيد و اوضاع سياسي و اقتصادي كشور به شدت پريشان و بحران‏زده بود. اشغال قسمت شمالي ايران از سوي دولت تزار روس به مدت سه سال طول كشيد. در نهايت در سال 1296 شمسي (1917 ميلادي) انقلاب كمونيستي روسيه به وقوع پيوست و نيروهاي روسي به دليل اوضاع پريشان داخلي روسيه، شمال ايران را تخليه كردند.
پس از ارتحال آيت‏اللَّه بروجردي، محمدرضا پهلوي درصدد انجام برنامه‏هاي به اصطلاح اصلاحات برآمد. يكي از اين برنامه‏ها اصول ششگانه شاه و ملت بود كه با تبليغات و سر و صداي فراواني عنوان گرديد و قرار شد در ششم بهمن 1341 ش به رفراندوم گذاشته شوند. از اين رو شاه ظاهراً براي تقسيم املاك قم و باطناً براي قدرت‏نمايي، تصميم به مسافرت به اين شهر گرفت. بامداد روز سوم بهمن، شهر قم به يك پايگاه نظامي و امنيتي تبديل گرديد و عده‏اي از شهر تهران براي استقبال ظاهري از شاه، به قم آمده بودند. محمدرضا شاه كه مي‏خواست تكليف خود را با روحانيون روشن سازد و به اصطلاح، نفوذ و قدرت خود را در شهر مذهبي قم به رخ حوزه علميه بكشد، در چهارم بهمن سال 1341 به قم رفت، ولي چون حضور در مراسم استقبال از شاه توسط علما تحريم شده بود، به جز عده‏اي كه از تهران آمده بودند و تعداد اندكي از مردم قم، كسي در سخنراني شاه حاضر نشد. شاه از شدت خشم حتي وارد حَرَم نشد و در سخنان خود روحانيت را ارتجاع سياه خواند و آنان را خائن‏تر از حزب توده و كمونيست‏ها شمرد. او به زعم خود مي‏خواست به جامعه روحانيت پاسخ دهد و آنان را تهديد و ارعاب نمايد. اين سخنان، صفوف مخالفان رژيم را فشرده‏تر كرد و اختلاف شاه و روحانيون را آشتي‏ناپذير گردانيد.
وقتي كه خبر بازگشت حضرت امام خميني(ره) به كشور قوت گرفت، دولت بختيار، براي جلوگيري از ورود امام، به كليه شركت‏هاي هواپيمايي بين المللي اعلام كرد كه به تهران پرواز نكنند. علاوه بر اين به دستور بختيار، تعداد زيادي تانك و زره‏پوش در فرودگاه مهرآباد تهران مستقر شدند تا از ورود امام به ميهن اسلامي جلوگيري نمايند. همچنين كليه فرودگاه‏هاي كشور براي سه روز بسته اعلام شد و در نتيجه، نزديكان امام اعلام كردند، به مناسبت بسته بودن فرودگاه‏ها، سفر امام به تهران، دو روز به تعويق افتاد. عكس‏العمل مردم در برابر اين عمل بختيار به حدي شديد بود كه دستور بختيار در ظرف چند روز لغو شد.
استاد حسن هَريسي در سال 1282 ش در تبريز به دنيا آمد. از دوازده سالگي به مدرسه طالبيه آن شهر رفت و پس از فراگيري قرآن، گلستان سعدي، صرف، نحو، منطق و فقه و اصول، به خوشنويسي روي آورد و خط نستعليق و نسخ را در محضر استادان شهر آموخت. استاد هريسي از 25 سالگي خدمات فرهنگي خود را به عنوان معلم خوشنويسي در مدارس تبريز آغاز كرد و از 1347 در خانه فرهنگ تبريز به آموزش خوشنويسي پرداخت. علاوه بر كتابچه‏ها و جزوات رسم‏الخط، از استاد هريسي كتابت سه نسخه قرآن، سه نسخه مفاتيح‏الجنان، مُنتهي‏الامال، معراجُ السّعاده، صحيفه سجاديه و ده جلد نهج‏البلاغه به يادگار مانده است. وي علاوه بر خوشنويسي، طراحي سرفصل كتاب‏ها را نيز انجام مي‏داد كه صفحات اول كتابت قرآن، از آن نمونه است. استاد هريسي سرانجام در هشتاد سالگي براثر سكته مغزي در تبريز در گذشت.
سلمان فارسي صحابي بزرگ پيامبرعاليقدراسلام بدرودحيات گفت و درشهرمداين بدست مبارك حضرت علي (علیه السّلام) به خاك سپرده شد. سلمان نخستين ايراني بود كه اسلام آورد و قبل ازآن «روزبه» نام داشت اما پس ازپذيرفتن اسلام، «سلمان» خوانده شد. سلمان فارسي درميان پيشتازان اسلام و ياران والاي پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مقامي ممتازداشت و همچنين درميدانهاي جنگ با دشمنان اسلام شخصيتي توانمند و رشيد ازخود بروزداده بود. شركت فعال سلمان درجنگ خندق و پيشنهاد وي مبني برحفرخندق بدورشهرمدينه شاهدي برتدبيراو درميدانهاي پيكاراست. سلمان پس ازرحلت حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و درزمان خلافت و امامت حضرت علي (علیه السّلام) به ولايت مداين منصوب شد و درهمين مقام بود كه با زندگي وداع كرد و به حضرت حق پيوست.
« اِبن نُباته» شاعر و نويسنده عرب درگذشت. او ازمحضردرس بسياري ازفضلا و اديبان عصرخود بهره برد و مدتي هم كاتب دارُ الاِنشاي شهردمشق بود. ابن نُباته دركناركارهاي ديواني و دولتي به سرودن شعرپرداخت. شعراو آكنده ازصنايع بديعي است و انعكاس چنداني ازاوضاع زمان درآنها مشاهده نمي شود.
محمد بن عبدالملك زِيات در دوره‏ي خلافت معتصم و واثق عباسي، وزارت را بر عهده داشت. وي تنوري ساخته بود كه در آن ميخ‏هاي آهني وجود داشت و او مخالفين را در آن تنور شكنجه مي‏داد. پس از واثق، متوكل عباسي به خلافت رسيد. او پس از مدتي ابن زيات را از وزارت بركنار كرد و او را در داخل همان تنور حبس نمود. ابن زيات به مدت 40 روز در داخل تنور محبوس ماند تا اين كه جان سپرد.
آيت‏اللَّه العظمي سيدابوالقاسم خويى فرزند حاج سيدعلي اكبر در شب پانزدهم ماه رجب سال 1317 ق در خانواده‏اي اهل علم و دانش و تقوي در شهرستان خوي ديده به جهان گشود و در 13 سالگي براي تحصيل علوم اسلامي عازم نجف شد. ايشان از كودكي و نوجواني به هوش و ذكاوت و استعداد معروف بود. آيت‏اللَّه خويى در 21 سالگي به درس خارج مشغول شد و از بزرگاني همچون آيات عظام: كمپاني، عراقي، بلاغي، شيخ الشريعه‏ي اصفهاني و آقا سيدابوالحسن اصفهاني اجازه‏ي اجتهاد دريافت نمود. ايشان از جواني به تدريس همت مي‏ورزيد و پس از اخذ اجتهاد، درس خارج خود را آغاز كرد. محفل درس آيت‏اللَّه خويى پرجمعيت‏ترين درس حوزه‏ي نجف بود و فُضلاي بسياري در حلقه‏ي درس اين استاد بزرگوار حوزه پرورش يافتند. حضرات آيات عظام: ابوالفضل نجفي خوانساري، ميرزا جواد تبريزي، حسين وحيد خراساني، سيدعباس خاتم يزدي، سيدعبدالكريم موسوي اردبيلي، شهيد سيد محمدباقر صدر، سيدمحمود هاشمي شاهرودي، سيد محمدحسين فضل اللَّه و ده‏ها عالم بزرگ از جمله شاگردان اين مرجع بزرگ شيعه در طول بيش از 60 سال تدريس مي‏باشند. ايشان در تدريس بسيار چيره دست بود و با توانايى شگرفي آموزش مي‏داد. هنگام تدريس، شمرده، فصيح، منظم و مرتب سخن مي‏گفت و با پرهيز از زياده‏گويى و حاشيه‏پردازي، درس را فشرده و سنجيده ارايه مي‏كرد. از آيت‏اللَّه خويى بيش از 25 دوره كتاب در موضوعات مختلف بر جاي مانده است كه مُعجَم رجالُ الحَديث و تَفصيل الطَّبقات الرُّواة در 23 جلد در علم رجال، نَفَحاتُ الاعجاز في رَدِّ حُسنِ الايجاز در علوم قرآني و تكمله‏ي منهاجُ الصّالحين و... از آن جمله‏اند. معظمٌ‏له هم‏چنين موسسات خيريه‏اي در شهرهاي مختلف دنيا داير كرده است كه شامل بناهاي مسكوني، مسجد، حسينه، كتابخانه، مدرسه و درمانگاه مي‏باشد. آيت‏اللَّه خويي سرانجام در سن 96 سالگي در حالي كه از يك سال پيش از طرف حزب بعث خونخوار عراق در كوفه تبعيد بود، در 8 صفر 1413ق برابر با 17 مرداد 1371 ش دار فاني را وداع گفت و در مسجدالخضراء محل تدريس خود در نجف اشرف مدفون گرديد.
نخستين بار در تاريخ كشور روماني در منطقه اصلي اين كشور يعني ايالات مولداوي و والاكيا با يكديگر متحد شدند و به اين ترتيب هسته مركزي كشور روماني بوجود آمد در سال 1859 ميلادي ، الكساندرا كوزا به حكومت اين دو ايالت منصوب شد سرانجام پس از اتحاد اين دو ايالت كشور روماني در شرق اروپا شكل گرفت و بصورت سرزمين واحد در آمد.
جنگ‏هاي بين انگلستان و هلند، پس از سال‏ها رقابت و بحران در روابط دو كشور، در نيمه قرن شانزدهم آغاز شد كه چندين مرحله به طول انجاميد و هربار پس از شكست يكي از طرفين، قرارداد صلحي به امضا رسيد. يكي از اين جنگ‏ها در سال 1664م روي داد كه در آن، نيروهاي انگليسي به متصرفات افريقايى هلند حمله كردند و در سال بعد، رسماً به اين كشور، اعلان جنگ دادند. در اين ميان، وقوع بيماري طاعون و آتش‏سوزي‏هاي بزرگ در انگلستان باعث شد تا اين كشور درخواست صلح نمايد. در نتيجه در 24 ژانويه 1667م قرارداد صلحي ميان كشورهاي انگلستان، هلند، فرانسه و دانمارك در منطقه بردا واقع در جنوب غربي هلند به امضا رسيد كه بر اساس آن، هلند كه توانايى حفظ مستعمرات خود را در قاره تازه كشف شده امريكا نداشت، آنها را به انگليس واگذار كرد. مهم‏ترين منطقه‏اي كه به موجب معاهده "بردا" به انگليس واگذار شد، ايالت فعلي نيويورك درشرق امريكا بود. انگلستان در ازاي سرزمين‏هايي كه از هلند دريافت كرد، منطقه سورينام يا گويان در امريكاي جنوبي را به اين كشور استعماري، واگذار نمود و در قوانين تجاري انگليس، تعديلاتي به نفع هلند صورت پذيرفت.
تا قبل از حفر نخستين چاه نفتي به كمك وسايل جديد حفاري، اين ماده مهم فقط از چشمه‏هاي سطحي نفت، يا چاه‏هاي كم عمق كه به وسيله دستْ حفر مي‏شد استخراج مي‏گرديد و موارد استفاده از نفت خام نيز محدود بود. با اين حال در 24 ژانويه سال 1859م براي اولين بار يك چاه كه به منظور استخراج نفت حفر شده بود، به طور محدود به نفت رسيد و بدين ترتيب براي نخستين بار در تاريخ، اين ماده حياتي از اعماق زمين بيرون آورده شد. اين چاه توسط "ادوين لورنتين دريك" در ايالت پنسيلوانياي امريكا حفر گرديد. اما در واقع، آغاز عصر نفت از روز 27 اوت 1859م است كه پس از حفر يك چاه عميق 230 متري، انسان به نفت دست يافت. كشف نفت به عنوان مهم‏ترين كشف نيمه دوم قرن نوزدهم، تاثير شگرفي در توسعه صنايع و وسايل حمل و نقل برجاي گذاشت و در سال‏هاي بعد، به يكي از مهم‏ترين منابع انرژي تبديل شد كه حتي بر سياست‏هاي جهاني نيز تاثير مي‏نهاد. دكل و ساير آلات حفاري مربوط به اين چاه هنوز به عنوان سمبلي از پيدايش صنعت نفت در جهان، در موزه‏اي درنگهداري مي‏شود.
سِر وينستون لئونارد اسپنسِر چرچيل سياست‏مدار معروف و نخست‏وزير انگلستان در دوران جنگ جهاني دوم، در 30 نوامبر سال 1874م در لندن به دنيا آمد و پس از پايان تحصيلات خود وارد ارتش گرديد. او در سال 1901م از سوي محافظه كاران به نمايندگي مجلس انگلستان انتخاب شد و در 1905م، دبير دولت انگليس و مستعمرات اين كشور گرديد. چرچيل بعدها به عنوان نماينده پارلمان از سوي ليبرال‏ها وارد مجلس شد و سپس به سمت رئيس دفتر برنامه‏ريزي تجاري و نيز به عنوان وزير كشور و اولين لُرد درياداري مشغول به كار گرديد. وي در اين پست به اصلاحات وسيعي در امور درياداري انگلستان دست زد، ولي به واسطه بعضي اتهامات در مورد سهل‏انگاري در جنگ جهاني اول استعفا كرد. چرچيل در سال 1917م به كابينه فرا خوانده شد و در اواسط دهه 1920م بار ديگر به مجلس انگلستان راه يافت. وي از سال 1930 تا 1939م فاقد پست دولتي بود و توجه خود را تنها به سياست خارجي معطوف كرد. چرچيل در خلال سال‏هاي جنگ جهاني دوم، ابتدا به درياسالاري و سپس در 10 مه 1940م، به نخست‏وزيري دولت ائتلافي انگلستان رسيد. وي در جريان جنگ جهاني دوم توانست انگلستان را از يك سو به اروپاي غربي و از جانب ديگر به امريكا نزديك سازد. چرچيل كه در تيره روزترين مقاطع تاريخ حيات انگلستان رهبر اين كشور بود، با شكست محافظه‏كاران، به حزب ليبرال كه به رهبري وي در جنگ جهاني خوشبين بودند پيوست و از جانب آنان وارد مجلس شد و پست نخست‏وزيري را بار ديگر به دست گرفت. با وجود اين، در نخستين انتخابات عمومي انگلستان كه پس از شكست آلمان برگزار شد. اكثريت مردم انگلستان به چرچيل راي ندادند و او در حالي كه به همراه سران متفقين، در كنفرانس پوتسدام حضور داشت، علي‏رغم همه خدماتي كه در زمان جنگ به ملت انگليس كرده بود، از كار كنار رفت. چرچيل يكبار ديگر در سال 1951م و به دنبال ملي شدن صنعت نفت ايران، به نخست‏وزيري رسيد. او با طرح سرنگوني حكومت دكتر مصدق و جلب حمايت امريكاييان براي اجراي اين نقشه، توانست حكومت حزب متبوعش، يعني حزب محافظه‏كار را براي مدتي طولاني در انگلستان تثبيت سازد. چرچيل در ده سال باقي‏مانده عمر بيشتر به كار نويسندگي و نقاشي اشتغال داشت و خاطرات دوران جنگ را به نگارش درآورد. وي سرانجام در 24 ژانويه سال 1965 در 91 سالگي درگذشت. چرچيل را بايد از معماران اصلي سياست بين‏المللي انگلستان در يك قرن اخير دانست.