مرزهاي فرهنگي

نويسنده:سيد رضا تقوي




آنان که با همتي کوه سان برآنند تا از دست آوردهاي ارزشي خويش پاسداري کنند و گوهرهاي گران بهاي زندگي را از دست برد غارتگران بدخواه، محافظت کنند رسالتي بس خطير بر عهده گرفته اند.
پاسداري به معناي نگهباني و مراقبت است. هر گاه اين کلمه را با کلمه ي مورد نظر، به صورت پسوند، ارتباط و نسبت بدهيم از حالت کلي و اطلاق خارج شده و جهت خاصي پيدا خواهد کرد و از همين جا مي توان «پاسداري» و «پاسدار» را در همان حوزه ي خاص ارزش يابي کرد و قدر و منزلت آن را به دست آورد.
پاسداري، آن گاه ارزشمند خواهد بود که از ارزش هاي مذهبي و ملي باشد؛ ارزش هايي، که ملتي آنها را ميراث گران بهاي انساني و فرهنگي خود به حساب مي آورند و براي به دست آوردنش قرن ها کوشيده اند تا آن جا که هويت انساني خويش را متأثر از آنها مي دانند.
در تاريخ ملت ها و اقوام مختلف، چهره هاي برجسته اي را سراغ داريم که به هنگام هجوم دشمن به ارزش هاي انساني- ملي خود، به مقابله با آنها برخاسته و از هيچ گونه فداکاري، در جهت دفاع و نگهباني از سرمايه هاي ارزشي خويش، دريغ نورزيده اند.
يکي از شيوه هاي دشمنان بشر اين بوده است که براي تسلط بر ديگر ملت ها، نخست ملخ گونه به مزرع سبز ارزش ها هجوم برده و پس از اين که در غارت گري موفق شد منابع مادي و ثروت هاي طبيعي آنان را نيز به سهولت بلعيدند، چرا که ملت غارت شده در ارزش ها داراي دروني پوک و پوچ، شخصيتي محقر، روحيه اي ضعيف و انديشه اي ناباور خواهد شد و در نتيجه، قدرت مقاومت را از دست مي دهد و ذلت و سرافکندگي را با از دست دادن استقلال و آزادي نصيب خود مي سازد.
لياقت و درايت ملت ها را مي توان در چگونگي پاسداري از ارزش هاي تاريخي و فرهنگي خويش به دست آورد. چه بسيارند ملت هايي که مصلحان و آموزگاران بزرگ، ارزش مندترين سرمايه هاي سعادت ساز را برايشان فراهم کردند که مي توانستند با نگهباني و نگهداري و بهره برداري از آنها، قله غرورمند پيروزي را تسخير نموده و سعادت دنيا و آخرت را نصيب خويش گردانند، ولي با کمال تأسف در اثر بي توجهي و عدم لياقت در امر پاسداري، همه آنها را از دست داده و زمينه را براي سقوطي حتمي فراهم ساختند.

اسلام و ارزش پاسداري

آيين آسماني اسلام، به همان اندازه که بر «ارزش ها» ارج مي نهد براي پاسداري از آنها نيز ارزش قائل است و اعتقاد دارد که پاسداري از پاکي ها به اندازه پاکي ها مقدس است، زيرا از نظر اسلام نعمت هاي خداوندي و ثمرات تلاش هاي خير خواهان بشري امانتي هستند که از گذشته به نسل هاي آينده انتقال پيدا مي کند و هر نسل، در هر عصر، وظيفه دارد تا ميراث ارزشي گذشتگان را پاسدار باشد. چنان که پيامبر اکرم حضرت محمد صلي الله عليه و آله به هنگام رحلت خود «قرآن» و «عترت» را به عنوان دو امانت گرانبها در ميان امت اسلامي گذاشت و خواستار نگهباني از اين دو امانت شد: «اني تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي»
براي اين که ديدگاه اسلام در خصوص ارزش پاسداري روشن تر گردد به چند روايت اشاره مي کنيم.
پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمود:
حرس ليله في سبيل الله عزوجل افضل من الف ليله يقام ليلها و يصام نهارها؛
يک شب پاسداري در راه خدا بهتر از هزار شبانه روز است که شبش به نماز و روزش به روزه خاتمه يابد. (1)
باز ايشان در وصيتي به علي عليه السلام فرمود:
يا علي! کل عين باکيه يوم القيامه الا ثلاثه اعين: عين سهرت في سبيل الله، و عينين غضت عن محارم الله، و عين فاضت من خشيه الله؛
يا علي! در روز قيامت هر چشمي گريان است مگر سه چشم؛ چشمي که در راه خدا بيدار مانده و چشمي که از حرام هاي خدا چشم پوشي کرده و چشمي که از خوف خدا اشک ريخته باشد. (2)
هم چنين آن بزرگوار صلي الله عليه و آله فرمود:
ان الله عزوجل يباهي بالمتقلد سيفه في سبيل الله ملائکته و هم يصلون عليه مادام متقلده؛
خداوند متعال به آن سرباز مسلحي که در راه پاسداري از ارزش هاي الهي، خود را آماده کرده است بر فرشتگانش مباهات مي کند و تا وقتي که مسلحانه در سنگر پاسداري قرار دارد فرشتگان بر او درود مي فرستند. (3)
از آن حضرت صلي الله عليه و آله است که:
عينن لا تمسهما النار: عين بکت من خشيه الله و عين باتت تحرص في سبيل الله؛
دو چشم را آتش جهنم لمس نخواهد کرد: چشمي که از خوف خدا بگريد و چشمي که براي نگهباني در راه خدا، بيدار مانده باشد. (4)
نگهباني از والايي ها، آن اندازه ارزش مند است که پيشوايان معصوم ما عليهما السلام، در نيايش هاي عارفانه خود از خداوند مي خواستند تا توفيق پاسداري از ارزش ها را به آن بزرگواران عنايت فرمايد. چنان که حضرت سيد الساجدين امام زين العابدين عليه السلام در دعاي ششم از کتاب صحيفه ي سجاديه مي گويد: «و حياطه الأسلام» خداوندا! به ما اين توفيق را ارزاني بدار تا از دين اسلام و صراط مستقيم حق، پاسداري و حمايت کنيم.

پاسداري از مرزها

«مرز» در حقوق بين الملل به آن خطوط جغرافيايي قرار دادي و مشترکي مي گويند که دو کشور را از يک ديگر جدا مي کند و قسمتي را زير پوشش حکومت و قدرت سياسي خاصي قرار مي دهد.
در حقوق اسلامي از اصلاح «مرز» به گونه اي خاص تعريف مي شود، توجه به اصطلاحات «دار الايمان» و «دار الحرب» و «دار العهد» تا حدود زيادي مي تواند روشنگر اين باشد که در بينش اسلامي مرز آن نقطه اي است که ايمان و کفر با يک ديگر تلاقي مي کنند. علامه طباطبائي «مرز کشور اسلامي را عقيده مي داند نه حدود جغرافيايي» لذا مي نويسد: «اسلام تاثير انشعابات ملي را در ايجاد جامعه، به کلي لغو نموده و انشعاباتي که لازمه ي زندگي ابتدايي و قبيله اي و يا اختلافات جغرافياي مربوط به سرزمين زندگي بوده است...
«... اسلام اين نوع اختلاف فرعي و مصنوعي و تمايزات زيان بخش را لغو کرده و جامعه اي بنيان نهاده است که مرزهاي آن را عقيده تعيين مي کند نه نژاد، وطن و امثال آن. حتي در مسئله ازدواج نيز که سازنده ي واحد بنيادين جامعه بشري است ملاک و محور را عقيده قرار داده است نه وطن و اقامتگاه.» (5)
شهيد ثاني در کتاب مسالک مرز را اين گونه تعريف مي کند:
الرباط هو الارصاد في اطراف بلاد الاسلام للاعلام باحوال المشرکين علي تقدير هجومهم؛
مرز به نقطه هايي گفته مي شود که در اطراف کشور اسلامي است و از آن نقطه ها خطر هجوم و نفوذ دشمن را هراس داريم.
«محقق کرکي» (متوفاي 993 ه ق) در کتاب جامع المقاصد مي فرمايد: «هر جايي که از خطر هجوم دشمن به آن جا بهراسيم «مرز» ناميده مي شود.»
در فقه سياسي اسلام به واژه «رباط» برخورد مي کنيم که فقها با استفاده از قرآن کريم و روايات معصومين عليهما السلام بحث هاي نسبتا مفصلي درباره آن ارائه داده اند. قرآن مي فرمايد:
(وأعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخيل ترهبون به عدو الله و عدوکم)؛ (6)
در برابر دشمنان آن چه توانايي داريد اعم از نيرو و اسبان ورزيده آماده سازيد تا بدين وسيله دشمنان خدا و خودتان را بترسانيد.
درباره واژه «رابطو» آمده است:
(يا ايها الذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطو)؛ (7)
اي مؤمنان! در برابر مشکلات پايدار باشيد و در برابر دشواري هاي جمعي استقامت کنيد و مرزهاي خود را نگهبان باشيد.
«رباط» در اصل به معناي ريسماني است که با آن حيوانات را مي بندند و «رباط الخيل» يعني بستن اسبان. چون مرز داران اسب هايي را جهت مرز داري مي بستند به آنها «رباط» گفته و مرزداران را «مرابطين» ناميده اند.
کلمه «رابطوا» را بعضي از مفسران اين طور معنا کرده اند که: در مرزها با پيوند اسبان ايجاد خطوط دفاعي کنيد و به عبارتي، سواره نظام و اسبان را در تشکيلات منظم به هم ارتباط دهيم و از مرزها پاسداري کنيد.
«مرابط» يعني در کمين نشستن و در انتظار دشمن بودن در مرزهاست.
علامه حلي مي فرمايد: «المرابطه هي الأرصاد لحفظ الثغر؛ مرابطه يعني سنگربندي و کمين براي پاسداري و نگهباني از مرزها.»
فقهاي اسلامي بر اين نظر اتفاق دارند که مرابطه و نگهباني از مرزها واجب کفايي است و معتقدند هر زماني که خط هجوم و نفوذ دشمن به دارا لاسلام احساس شود بر مسلمانان و امت اسلامي واجب است تا مواضع نفوذ و هجوم دشمن را ببندند و از جامعه ي اسلامي رفع خطر گردانند.
در فضيلت از مرزباني روايات بسياري در کتاب هاي حديث داريم، در اين جا به چند نمونه اکتفا مي شود:
پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود:
رباط يوم في سبيل الله خير من الدنيا و ما عليها (8)؛
مرزباني يک روز در راه خدا بهتر است از دنيا و آن چه در آن است.
هم چنين آن حضرت فرمود:
رباط يوم في سبيل الله خير من صيام شهر و قيامه فان مات جري عليه عمله الذي يعمل به؛ (9)
مرزباني يک شب در راه خدا از روزه داري يک ماه که شب هايش را به عبادت سپري کند بهتر است و اگر مرزبان از دنيا برود به او پاداش اعمالش به طور دائم داده مي شود.
3- حضرت سجاد عليه السلام مرزداران را دعا مي کند و مي فرمايد:
اللهم صل علي محمد و آله، و حصن ثغور المسلمين بعزتک و ايد حماتها بقوتک؛ (10)
بار خدايا! بر محمد و آل محمد درود فرست، و مرزهاي مسلمانان را با عزت و تسلط خود استوار ساز و با توان مندي و قدرت خود نگهبانان مرزها را توان مند فرما.

پاسداري از مرزهاي فرهنگي

اگر- آن چنان که برخي از فقيها و اسلام شناسان فرموده اند- نقطه ي نفوذ دشمن را مرز بدانيم و اعتقاد داشته باشيم که مرزها را نبايد به مرزهاي جغرافيايي محدود کرد، نقطه نفوذ دشمن به حوزه فکري و فرهنگي اسلام نيز مرز تلقي مي شود و طبعا مرزباناني هم بايد از مرزهاي فرهنگي پاسداري کنند.
حوزه فرهنگ هر ملتي، همانند قلمرو حکومتي و جغرافيايي آن ملت، داراي حدود و ثغوري است که اگر حدود و ثغور آن را نشناسيم و راه هاي نفوذ دشمن را علامت گذاري نکنيم و براي آن راه ها، مرزباناني هوشيار و نگهباناني بيدار نگماريم از خطر نفوذ دشمن در امان نخواهيم بود.
نفوذ دشمنان فرهنگي به حوزه جغرافياي فرهنگي، هويت، شخصيت،استفاده و اعتقاد ملي را در معرض خطر قرار خواهد داد و در نهايت به آفت از خود بيگانگي و مسخ هويت خواهد انجاميد. بنابراين چنين نفوذ و تهاجمي به مراتب از تهاجم به مرزهاي خاکي، آبي و هوايي خسارت بارتر است.
اسلام براي مرزهاي فکري و فرهنگي مرزباناني را پيش بيني کرده و در نظام تعليم و تربيت خويش اصول مرزباني را نيز به آنها آموخته است، اين مرزبانان که به اصطلاح، همان «مرابطون» معرفي مي شوند علما و دانشمندان هستند.
امام صادق عليه السلام فرمود:
علماء شيعتنا مرابطون في الثغر الذي يلي ابليس و عفاريته يمنعونهم عن الخروج علي ضعفاء شيعتنا و عن ان يتسلط عليهم ابليس و شيعته النواصب؛ (11)
عالمان پيرو مکتب ما، مرزباناني هستند که هجوم و نفوذ شيطان و لشگريانش را بر مرزهاي ايمان و عقيده، مراقبند و آنان را از تسلط بر پيروان مستضعف ما باز مي دارند.
حضرت کاظم عليه السلام تعبير ديگري در مورد فقيهان و کارشناسان دين دارد که توجه به مفهوم آن، جايگاه بلند و منزلت حساس عالمان دين را مشخص مي کند و آن تعبير اين است که فقيهان مؤمن و اسلام شناسان متعهد «حصن» و دژ پولادين هستند؛ يعني نه تنها مرزهاي فکر و عقيده را نگهبانند بلکه خود به منزله سدي محکم در برابر هجوم بيگانه مي باشند، مؤمنان دانشمند دژهاي اسلامي هستند مانند دژهاي اطراف شهر: «... لان المؤمنين الفقهاء حصون الأسلام کحصن سور المدينه لها». (12)
با توجه به مطلب ياد شده که عالمان دين به منزله ي حصار محکمي هستند که بر گرد شهر اعتقاد و فرهنگ اسلامي کشيده شده باشند پس فقد و فوتشان، رخنه و شکافي بر آن ديوار خواهد بود که محل مناسبي براي عبور و نفوذ دشمن به داخل مي باشد.
امام صادق عليه السلام فرمود:
اذا مات المؤمن الفقيه ثلم في الأسلام ثلمه لا يسدها شيي؛ (13)
زماني که مؤمن دانشمندي بميرد رخنه اي در ديوار اسلام افتد که چيزي آن را نبندد.
بدون علت نيست که شياطين در مرگ عالمان دين و رهنمايان آيين بسيار مسرور و شادمان هستند، زيرا چيزي دوست داشتني تر براي شيطان از مرگ عالم فقيه وجود ندارد.
امام صادق عليه السلام فرمود:
ما من احد يموت من المؤمنين احب الي ابليس من موت فقيه؛ (14)
مرگ هيچ کس، در نظر شيطان محبوب تر از مرگ دانشمند فقيه نيست.
نقش ارزنده ي عالمان انديشمند و فقيهان ارزشمند اين بوده است که ميراث گران بهاي علمي و معنوي خود را به عنوان حاصل جهاد و اجتهاد نسل هاي گذشته، از دست برد دزدان و دغل کاران محافظت نموده و با آگاهي و شناختي که از معارف الهي دارند برخود فرض مي دانند که با اعلام و افشا، حوزه تفکر ديني را از هر گونه انحراف و بدعتي سالم نگه بدارند.
پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمود:
اذا ظهرت البدع في امتي فليظهر العالم علمه فمن لم يفعل فعليه لعنه الله؛ (15)
هر گاه در ميان امت من بدعت ها آشکار شوند بر دانشمند لازم است که دانش خود را آشکار سازد و اگر چنين نکند لعنت خدا بر او باد.
اين لحن شديد و تند روايت، موقعيت حساس مرزبانان مرزهاي فرهنگي را به نمايش مي گذارد، زيرا بدعت از درون، محتواي فکر و انديشه را دگرگون نموده و بدعت گذار از بيرون، جريان فکري و فرهنگي را به انحراف مي کشاند و در چنين شرايطي عالمان و آگاهان مسئوليت ويژه دارند، چرا که علم، خود مسئوليت آور است و همان طور که مي دانيم تکليف، در گرو تحقق دو شرط است: قدرت و آگاهي. هر گاه اين دو شرط تحقق پيدا کرد انسان مکلف مي شود و بايد به تکليف عمل کند.
در تاکيد مطالب ياد شده مي توان به سخن ديگري از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله اشاره کرد که آن حضرت يکي از منفورترين چهره ها را کسي مي داند که در حوزه تفکر ديني نفوذ نموده و آن را به انحراف بکشاند:
من اتي ذا بدعه فوقره فقد سعي في هدم الأسلام؛ (16)
کسي که بدعت گذاري را بزرگ دارد در نابودي اساس اسلامي کوشش کرده است.

مرزداران مرزهاي فرهنگي

ما در تاريخ اسلام، مرزبانان شجاع و نگهبانان آگاه فراوان داشتيم که هر کدام در دوران مسئوليت مرزداري خود، به بهترين شيوه، از حدود و ثغور فرهنگ و ارزش هاي اسلامي حراست کردند.
در تاريخ تشيع به چهره هاي درخشاني چون زراره بن اعين، محمد بن مسلم، ابان بن تغلب، مؤمن طاق، ابو بصير، هشام بن سالم، هشام بن حکم... برخورد مي کنيم که هر کدام در مسند مرزباني به شايستگي ايفاي مسئوليت کرده اند. و ميراث گران بهاي فرهنگ اسلام و تشيع را نگهبان بوده اند به عنوان نمونه مي توان از شخصيت برجسته و مجاهد وارسته اي چون «زراره بن اعين» نام برد که مرزداري هوشيار و پاسداري بيدار بود و مي توان مدعي شد که برجستگي شخصيت «زراره» در ميان اصحاب ائمه عليهما السلام به خاطر مرزباني اوست که در موارد مختلف از آن همه هوشياري او، تجليل به عمل آمده است تا جايي که حضرت امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
رحم الله زراره بن اعين، لو لازراره و نظرائه لا ندرست احاديث ابي؛ (17)
خداوند «زراره بن اعين» را رحمت کند. اگر زراره و هم سنگران او نبودند احاديث پدرم به کهنگي و فراموشي سپرده مي شد.
همان طور که حضور سنگربانان لايق در مرزهاي فکري و عقيدتي، سبب آرامش روحي براي مؤمنان و علاقه مندان به آن فکر و عقيده مي شود دشمنان ارزش ها را سخت ناراحت و برآشفته مي کند؛ چنان که هارون الرشيد- خليفه ي قدرت مند عباسي- نسبت به «هشام بن حکم کندي بغدادي»، که از متکلمان برجسته و شاگردان شايسته امام صادق عليه السلام و امام کاظم عليه السلام مي باشد، اظهار ناراحتي نموده و در مورد اين مرزبان بيدار مي گويد: «لسان هشام اوقع في نفوس الناس من الف سيف؛ (18) تاثير زبان و کلام هشام، در روح و روان مردم از هزار شمشير بيشتر است.»
در زمان حيات پيشوايان معصوم عليهما السلام اصحاب با صفا و شاگردان با وفاي آن بزرگواران رسالت مرزباني را با شيريني پذيرفته بودند و با تمام مشکلات به خوبي از عهده ي اين مسئوليت بر آمدند ولي در دوران غيبت کبراي حضرت بقيه الله الاعظم حجه بن الحسن عليه السلام اين مسئوليت سنگين، بر دوش فقها و علما گذاشته شد و آنان مکلف گرديدند تا در کشور عقيده و ايمان، از مرزهاي فرهنگي پاسداري کنند و در هر زمان و يا از هر مکان که دشمن آهنگ نفوذ به حوزه فکري و عقيده را ساز کند آژير خطر را به صدا درآورده و با شيوه هاي سنجيده و اسلحه متناسب جلوي نفوذ او را بگيرند.
تاريخ، نمونه هاي برجسته اي از مرزبانان حکيم در سينه خود ثبت کرده است که هر کدام از آنها حماسه اي بزرگ و جهادي افتخار آفرين به شمار مي آيد که ما در اين جا به سبب رعايت اختصار تنها به چند نمونه اشاره نموده و مفصل آن را به فرصت ديگري مي گذاريم:
1- آيه الله ميرزا محمد حسن حسيني شيرازي (متولد 1230 ق) معروف به «ميرزاي شيرازي» يا «ميرزاي بزرگ»، شاگرد شايسته استاد الفقهاء و المجتهدين، شيخ مرتضي انصاري است، اين شاگرد به پايه و مايه اي رسيد که در مکتب او شيخ مرتضي انصاري است، اين شاگرد به پايه و مايه اي رسيد که در مکتب او انديشوران برجسته و فقيهان وارسته اي چون ميرزا محمد تقي شيرازي، حاج شيخ عبدالکريم حائري يزدي، ميرزا حسين نائيني، شيخ فضل الله نوري و ده ها فقيه ديگر تربيت شده اند و در عرصه ي علم و فقاهت نورافشاني کرده اند.
در دوران مرجعيت و زعامت ميرزاي شيرازي، جهان اسلام عموما و ايران اسلامي خصوصا مورد طمع بيگانگان قرار مي گيرد، بي کفايتي هاي ناصرالدين شاه قاجار و دسيسه هاي استعمارگران انگليسي به اوج خود رسيده و زمينه هاي تسلط بيشتر را براي ايران از طريق واگذاري قرارداد امتياز تنباکو به کمپاني انگليسي «رژي» فراهم ساخته به گونه اي که امتياز نامه در پانزده ماه در سال 1307 قمري تنظيم و حق خريد و فروش توتون و تنباکو، چه در داخل کشور ايران و چه صدور آن به خارج از کشور به مدت پنجاه سال با امضاي شاه ايران به کمپاني «رژي» واگذاري مي شود. مردم شيراز، آذربايجان، خراسان، اصفهان، تهران و ديگر شهرهاي ايران با اجتماع در مساجد و بستن بازارها... نارضايتي خويش را اعلام نموده و از نفوذ دشمن به خانه مسلمانان سخت ابراز نگراني مي کنند.
در چنين موقعيتي مرزبان هوشيار و فقيه بيدار حضرت آيه الله العظمي ميرزا حسن شيرازي از سنگر مرجعيت با سلاح فتوا انديشه هاي پليد انگليس را نشانه مي رود و اين جمله کوتاه را در قالب حکم خدا صادر مي کند و مي نويسد:
«اليوم استعمال تنباکو و توتون بأي نحو کان، در حکم محاربه ي با امام زمان صلوات الله و سلامه عليه است.» (19)
اين فتوا در حقيقت بمبي پر قدرت بود که انفجارش کاخ آرمان هاي استعمارگران را در هم ريخت و بساط انگليس و نوکرانش را در آن مقطع حساس جمع کرد. همه اقشار و اصناف، کشوري و لشکري- روستايي و شهري- زن و مرد مسلمان و غير مسلمان از اين حکم پيروي کردند و حتي در دربار و حرم سراي ناصرالدين شاه نيز به گونه اي تاثير گذاشته بود که توسط همسر شاه قليان ها شکسته شد تاريخ اين مطلب را بدين گونه ثبت مي کند که:
«در آبدارخانه و حرم سراي ناصرالدين شاه، تمام خواجه ها و غلامان، قليان ها و سرقليان ها را شکسته، براي اطلاع شاه در جلو خوابگاه همه را جمع کردند... شاه به اندرون انيس الدوله، که در واقع ملکه و بي اندازه مورد علاقه و توجه ناصرالدين شاه بود وارد شد، در حالي که کلفت هاي انيس الدوله مشغول پياده کردن سر قليان هاي نقره و طلاي مرصع بودند و خود انيس الدوله ناظر به عمل خدمت کاران بود، شاه از انيس الدوله پرسيد:
خانم چرا قليان ها را از هم جدا و جمع مي کنند؟
جواب داد: براي آن که قليان حرام شده.
ناصرالدين شاه روي درهم کشيده با تغير گفت: که حرام کرده؟
انيس الدوله هم با همان حال گفت: همان کس که مرا به تو حلال کرده است.
شاه هيچ نگفت و برگشت و براي آن که مبادا به احترامش لطمه اي وارد آيد بعد از آن، به هيچ يک از نوکران خود دستور نمي داد که قليان بياورند. در تمام دربار قليان ها را جمع کردند.» (20)
2- ميرزا محمد تقي شيرازي (متولد 1338 ق)، فرزند ميرزا محب علي معروف به ميرزاي دوم، از شاگردان برجسته حوزه درس ميرزاي اول، يعني ميرزاي حسن شيرازي است.
شيخ آقا بزرگ تهراني در کتاب «طبقات اعلام الشيعه» درباره ي اين مرزبان هوشيار مي گويد:
«ميرزا محمد تقي حائري شيرازي، پيشواي انقلاب عراق، و نخستين افروزنده ي شعله آن شورش، از بزرگ ترين عالمان بود و عظيم ترين مجتهدان و از مشهورترين مردم عصر خويش، در علم و تقوا و غيرت ديني.»
در شيراز- چنانکه خود برايم گفت- زاده شد و در کربلا پرورش يافت. در همين شهر مقدمات علوم اسلامي را فرا گرفت و در نزد ملا محمد حسين فاضل اردکاني درس خواند تا در فضل و دانش برآمده آن گاه به دوست و هم مباحثه ي خويش «سيد محمد فشارکي اصفهاني» همراه نخستين دسته مهاجران، به سامرا رفت و به محضر درس ميرزاي شيرازي مجدد پيوست. سپس در شمار برترين شاگردان حوزه اسلامي گشت. در زمان حيات استاد، جمعي از شاگردان فاضل استاد نزد او نيز درس مي خواندند.
اين گونه بود تا آن که استاد او (ميرزا محمد حسن شيرازي) درگذشت و ميرزا محمد تقي شيرازي، از روي شايستگي و اولويت به جانشيني وي تعيين گشت و مرجع تقليد شد.» (21)
ميرزاي دوم شخصيتي باهوش، سياست مداري آگاه، مرجعي با صلابت، فقيهي فروتن و زاهدي عارف بود. از شاگرد او آيه الله شيخ محمد کاظم شيرازي درباره عدالت ميرزا محمد تقي سئوال شد وي در پاسخ گفت: از من درباره ي عصمت او پرسش کنيد نه از عدالتش! (22)
مکتب اين مرد بزرگ فقيهان عظيم الشأني چون: شيخ محمد جواد بلاغي نجفي، شيخ عبدالکريم حائري يزدي، سيد حسين طباطبائي قمي حائري، سيد جمال الدين موسوي گلپايگاني، شيخ آقا بزرگ تهراني، شيخ محمد علي شاه آبادي و... را به جهان علم و فقاهت تحويل داده است.
آيه الله ميرزا محمد تقي شيرازي، مرزبان بيدار، با آگاهي و شعور بالاي خود، رسالت مرزباني را در مواقع حساس، به خوبي ايفا کرد. او در مقابل دسيسه بازان انگليسي، که کشور اسلامي عراق را در عرصه ي تاخت و تاز خود قرار داده بودند با شهامت و شجاعت ايستاد و از مردم مسلمان عراق خواست تا به سياست هاي انگلسي ها تن در ندهند.
دولت متجاوز انگليسي، تمام سعي خود را بر اين گذاشته بود که تا ملت عراق نماينده ي دولت بريتانيا، «سر پرسي کاکس» را به عنوان رئيس حکومت عراق بپذيرد ولي مرجع هوشيار و فقيه بيدار، ميرزا محمد تقي شيرازي قامت برافراشت و قلم از قلمدان برداشت و با صدور فتوا قدم به عرصه ي دفاع از کيان ملت مسلمان عراق گذاشت و حکم خدا را از مسند ولايت صادر فرمود:
ان المسلم لا يجوز له ان يختار غير المسلم حاکما عليه؛ (23)
براي مسلمانان جايز نيست که غير مسلمان را حاکم و امير خود اختيار کند.
اين فتوا نخستين جرقه اي بود که نور اميد را در دل ها تاباند و آتش انقلاب اسلامي عراق را بر افروخت.
سپس از مردم خواست تا در برابر بيگانه بايستند و استقلال خود را در سايه جهاد و مبارزه با نفي استعمار و طرد استعمارگر به دست آورند و او براي انجام چنين امر عظيمي، فتواي خويش را صادر فرمود:
«مطالبه الحقوق واجبه علي العراقيين و يجب عليهم في ضمن مطالباتهم رعايه السلم و الامن. و يجوز لهم التوسل بالقوه الدفاعيه اذا امتنع الأنکليز عن قبول مطالباتهم...»
بر مردم عراق، مطالعه حقوق خويش واجب است. همين طور واجب است در خلال اقدامات حق طلبانه خود، صلح و امنيت عراق را در نظر داشته باشند، اما اگر دولت انگليس از پذيرفتن پيشنهادهاي آنان سرباز زد مردم مي توانند از اسلحه استفاده کنند و با دشمن بجنگند...
اين فتوا، که از چنان مرجعي بزرگ صادر شده بود، اهميتي بسيار يافت، زيرا مردم تا پيش از اذن او، دست به اسلحه نمي بردند، اما همين که او اجازه ي به کار بردن اسلحه داد و تکليف را تعيين کرد، ملت عراق در صف دفاع جاي گرفت و به عمل به تکليف پرداخت. (24)
3- يکي ديگر از مرزبانان شجاع و فقيهان آگاه، حضرت آيه الله ملا فتح الله اصفهاني، معروف به «شيخ الشريعه» يا «شريعت اصفهاني» است. او علم و آزادگي را در مکتب فقيه مجاهد آيه الله ميرزا حسن شيرازي آموخته بود و کنار فقهاي بزرگي چون ميرزاي دوم، سيد اسماعيل صدر و شيخ عبدالله مازندراني... نقش مرزباني خود را به خوبي ايفا کرد.
پس از رحلت مرجع عالي قدر، ميرزا محمد تقي شيرازي (ميرزاي دوم) زمام امور ديني مردم را در عراق به عهده گرفت و از اين پس مسند مقدس مبارزه را عليه سلطه بيگانگان هدايت مي کرد. او در اعلاميه اي در خصوص نفوذ فرهنگي و سلطه فيزيکي دشمنان بر سرزمين هاي اسلامي خطاب به علما، فرماندهان، رؤساي قبيله ها، بازرگانان بزرگ و همه مسلمانان جهان دو مطلب مهم را چنين تجزيه و تحليل مي کند:
1- بيگانگان استعمارگر با ملايمت و روش دوستانه اي، دل هاي مردم پست و نادان را جلب کردند.
2- استعمارگران با آوردن ساخته ها و دست آوردهاي خود به بازار، مردم مسلمان را در همه امور زندگي به خود نيازمند ساختند.
3- به بهانه ي آموزش و پرورش و خدمات پزشکي شيوه هاي بد ديني و گمراه کننده خويش را تبليغ کردند.
4- هيئت هاي مبلغين مذهبي خود را، در ميان مسلمانان فرستادند تا آنان را از علماي اسلام متنفر سازند.
5- کتاب هاي ضد ديني خود را در ميان مسلمانان به رايگان و يا به بهايي ارزان پراکندند.
6- آن بيگانگان زر و سيم مسلمانان را گرفته به جاي آن کاغذ و چيزهاي تجملي به ما دادند.
7- مسلمانان را معتاد به چيزهاي غير لازم، مانند قند و شکر، چاي و سيگار کردند.
8- استعمارگران اصل «تفرقه بينداز و حکومت کن» را به کار برده بدان وسيله بسياري از سرزمين هاي اسلامي را اشغال کردند.
9- تني چند هستند که خود را به لباس روحاني گري در آورده و ادعاي دانش مي کنند؛ در حالي که در واقع امر، آنان از گروه علماي روحاني به شمار نمي روند. بيگانگان اين علما را نيز همراه علماي واقعه قلمداد کرده و فسادي را که آن علماي دروغين مرتکب مي شوند به حساب بدي مذهب اسلام مي گذارند و بدين وسيله مردم را به گردن کشي، نسبت به علماي حقيقي اسلام مي خوانند.
10- استعمارگران با به دست آوردن امتيازات و دادن وام ها و امضا کردن پيمان هاي گوناگون، نفوذ خويش را در کشورهاي اسلامي گستردند. (25)
4- يکي ديگر از نگهبانان مرزهاي شرف و عزت، فقيه مجاهد و با فضيلت، حضرت آيه الله ميرزا مسيح تهراني، (متولد 1193 ق)، فرزند قاضي سعيد استر آبادي و از شاگردان برجسته حوزه درس ميرزا ابوالقاسم قمي است که پس از دست يابي به مدارج بالاي علمي، رحل اقامت در تهران افکند و در مسند مرجعيت به هدايت و ارشاد مردم و نيز با تشکيل حوزه درس به تربيت شاگرد پرداخت از يادگارهاي او شبستان چهل ستون، در مسجد جامع تهران است.
شخصيت علمي ميرزا مسيح را بايد از آثار قلمي و تاليفات فقهي آن بزرگوار به دست آورد که متاسفانه اکثر قريب به اتفاق آثار ارزشمند اين عالم رباني، مانند شرح قواعد الاحکام، کشف النقاب، اجتهاد و تقليد... (نزديک يک هزار صفحه دست نويس و چاپ نشده) مهجور و متروک مانده است.
اين بزرگ مرد غيرت مند، پس از انعقاد قرارداد خفت بار ترکمن چاي و ضعف و سستي حکومت فتحعلي شاه قاجار و زورگويي و ستم گري سفير مغرور روسيه با صدور حکم شرعي مردم را به دفاع از نواميس مسلمانان فرا خواند و آنان با قيام خود به سفارت روسيه يورش بردند و سفير روس را کشتند که پس از اين حادثه با فشار دولت روس او را به عراق تبعيد کرده و مدت هيجده سال در تبعيد به سر برد تا اين که در سال 1236 قمري در سن هفتاد سالگي با سربلندي و آزادگي، چشم از جهان فرو بست و مرحوم صاحب جواهر بر جنازه اش نماز گذارد و در کنار مرقد منور مولايش امير مؤمنان عليه السلام به خاک سپرده شد.
«جنگ دوم ايران و روسيه، با امضاي قرار داد تحميلي «ترکمن چاي» در روز 5 شعبان 1243 هجري قمري متوقف گرديد، در تهيه و تنظيم مواد و امضاي اين قرار داد از طرف روس ها ژنرال «پاسکويچ» (فاتح ايروان) رسما عامل بود. ليکن مشاور و خواهرزاده او به نام «آلکساندر سرگئويچ گريبايدوف» در سخت گيري و اعمال فشار، براي تنظيم آن سند که صد در صد به زيان ايران و به نفع روس ها بود، نقش اساسي و فراوان داشت. به همين دليل بود که با سفارش کتبي ژنرال پاسکيويچ به تزار روس، او جايزه و تشويق مهمي دريافت نموده و پس از پايان جنگ به عنوان وزير مختار وايلچي (سفير) کشور فاتح روسيه به ايران آمد تا مواد قرار داد را به اجرا در بياورد.
«يکي از مواد اين قرار داد تحميلي و زورگويانه که در اثر ضعف و سستي و نا آگاهي رجال حاکم ايران و شيطنت انگليسي ها و زورگويي روس ها نوشته شده بود مربوط به مبادله ي اسرا بود.» ماده سيزدهم آن چنين است:
«همه کساني که از دو سوي، در جنگ اسير شده باشند، چه در جنگ اخير و چه در جنگ سابق، هم چنين اتباع دو دولت که در هر دو مورد گرفتار شده باشند به فاصله چهار ماه آزادنه پس داده خواهد شد و پس از آن که خوار و بار و چيزهاي لازم برايشان، آماده کردند ايشان را به عباس آباد روانه خواهند کرد تا به دست نمايندگاني از دو سوي، مأمور گرفتنشان هستند بسپارند و سپس ايشان را به خانه خود بفرستند.»
«گريبايدوف» به عنوان نماينده عالي رتبه کشور فاتح با نخوت و غرور، مقرارت رايج بين المللي را که سفيران و نمايندگان خارجي در کشور ميزبان بايد رعايت کنند به راحتي زير پا مي گذاشت و از طرفي هم با برخوردهاي تحقير آميزش شخصيت رجال سياسي و مردم نجيب ايران را مي شکست چنان که تاريخ مي گويد:
«زماني که به عنوان سفير، به حضور فتحعلي شاه رسيد، از شدت غرور و جهالت حاضر نشد مقررات و تشريفات مرسوم سفر را به جاي بياورد، با اين حال فتحعلي شاه و رجال سياسي آن روز ايران براي مصالح خاصي اين رفتار خلاف مقررات ديپلماتيک را ناديده گرفته و به احترام و نوازش او پرداختند.» (26)
اين سفير خود سر، براي اجراي بند 13 قرار داد بدين جهت پافشاري مي کرد تا زنان گرجي که از زمان کريم خان زند و آقا محمد خان قاجار از گرجستان به اسيري به ايران آورده و دين مبين اسلام را پذيرفته و هر کدام به عقد ازدواج افراد مختلف در آمده و صاحب اولاد و نوه و نتيجه شده بودند آنها را حتي با اجبار و اکراه- به کشورشان بازگرداند. او مأموران خود را که بيشتر از ارامنه و روس ها بودند بدون اذن و اجازه به درون خانه ها مي فرستاد تا زنان گرجي را دستگير و به نزد ايلچي برده و به هر شکل آنها را به کشورشان بازگرداند.
«... گريبايدوف دستور داد که با خشونت هر چه تمام تر، زناني که مسلمان شده و با ايرانيان ازدواج کرده و اولاد دار بودند آنان را نيز از خانه هاي ايرانيان خارج کرده، تحويل بگيرند و به محل هاي اوليه خودشان روانه نمايند؛ از جمله زناني که با سختي و خشونت بيرون آورده و تحويل گرفته شد دو نفر از زنان حرم سراي «آصف الدوله يا رخان قاجار، از رجال طراز اول ايران بود که داراي اولاد هم بودند».
آصف الدوله، قضيه را به ميرزا مسيح استر آبادي مجتهد مسلم تهران اطلاع داد و از وي در اين باب استفتا نمود. ميرزا مسيح گفت:
«چون زنان مسلمان شده، در کنف اسلام مي باشند، موضوع بر خلاف شرع اسلام عمل شده و زن ها را بايد از سفارت روس بيرون آورد.»
به سفير جوان و مغرور، براي پس گرفتن زنان مراجعه کردند، او از پس دادن آنان استنکاف ورزيد. کشمکش بين مأموران سفارت و عامه مردم آغاز گرديد. در اين بين، يک نفر از ايرانيان کشته شد. اين قضيه بر عصبانيت مردم و وخامت اوضاع افزود. سفير را از اين هيجان وحشت گرفت مأمورين سفارت آقا يعقوب خواجه {از ارامنه و جاسوس سفارت روسيه} و آن دو نفر زن شوهر دار از سفارت بيرون کرده تحويل مردم دادند. به محض اين که مردم آقا يعقوب را ديدند او را تکه تکه کردند و زنان را هم به خانه ميرزا مسيح مجتهد بردند.
به جاي اين که قضيه به همين جا ختم شود، مردم به سفارت هجوم آوردند و با دادن هشتاد و اندي کشته سفارت را گرفته و تمام مأموران روس را که عده آنان بالغ بر 38 نفر بود کشتند و سفارت روس را نيز خراب کردند». (27)
فتواي عالم مجاهد، حضرت آيه الله ميرزا مسيح تهراني، غيرت ديني مردم را به جوش آورد و براي دفاع از حيثيت و شخصيت ملي مذهبي خود، يک پارچه در برابر خيانت کاراني که حرمت ملتي را حرمت نگذارند و دست تعدي به نواميس آنها دراز کردند به مقابله و مقاتله برخاست و چنان درسي به آنان داد که براي هميشه در حافظه تاريخ خواهد ماند.
5- از شخصيت هاي ارجمند و مرزبانان ارزشمند، که در عرصه جهاد و اجتهاد جلودار، و مرزهاي عزت و ديانت را پاسدار بود مرحوم آيه الله آخوند محمد کاظم خراساني است. وي در سال 1255 قمري در مشهد مقدس ديده به جهان گشود، پدرش «ملا حسين» مردي به عشق هم جواري حضرت ثامن الحجج علي بن موسي الرضا عليه السلام از شهر هرات کوچ کرد و در مشهد رحل اقامت افکند و زندگي را از طريق تجارت ابريشم تامين مي کرد.
«ملا حسين» فرزندش «محمد کاظم» را به حوزه ي علميه سپرد تا درس دين بياموزد پس از چند سال بهره گيري علمي از حوزه علميه خراسان در سن بيست و دو سالي راهي نجف شد در اين بين، به مدت سه ماه از محضر پر برکت حاج ملا هادي سبزواري در سبزوار و بيش از يک سال در تهران از حوزه ي درس حکيم همداني، ميرزا ابوالحسن جلوه استفاده نمود و سپس راهي نجف اشرف شد.
تلاش هاي علمي و فکري آخوند محمد کاظم خراساني در حوزه ي علميه نجف او را به مرحله اي رسانيد که يکي از ارکان علمي حوزه علميه و از پيشوايان بزرگ دين در جهان اسلام به شمار آمد.
از ويژگي هاي اين عالم رباني، تيز هوشي در امر مرزباني است او دين را آميخته با سياست مي دانست و در هر مورد و يا از هر موضعي که دشمن قصد نفوذ به حوزه ي دين و ديانت و درهم شکستن شرف و عزت مسلمانان را داشت به مقابله برمي خاست، که در زندگي سراسر افتخار اين مرد بزرگ، نمونه هاي فراواني از بيداري و غيرت مندي را مي توان مشاهده کرد.
آن گاه که کشور اسلامي ايران مورد تاخت و تاز متجاوزان روس و انگليس قرار گرفت فتواهاي اين فقيه بيدار و فريادهاي دردمندانه او و عالمان آگاه، از نجف اشرف بود که قدرت مقاومت را در برابر بيگانه افزايش مي داد.
احمد کسروي که با عالمان ديني، کينه توزانه برخورد مي کند ولي در موارد بسياري نتوانسته تعهد، دردمندي و شهامت اين بزرگواران را ناديده بگيرد. او درباره ي غيرت و احساس تعهد آخوند محمد کاظم خراساني در کتاب تاريخ هجده ساله آذربايجان مي نويسد:
«... خروش مردم روز به روز بيشتر مي شد. در عراق آخوند خراساني و حاج شيخ مازندراني به کوشش برخاستند و نخست فتوا به ترک کالاهاي روس داده و آن را با تلگراف به همه جا آگاهي فرستادند و سپس آخوند بر آن شد که خويشتن براي جهاد و شورانيدن مردم به جنگ روسيان به ايران آيد و بي درنگ به آمادگي پرداخت.
اين کار جنبش، مردم را چندين برابر گردانيد. در همه جا علما به کار برخاستند. مردم را به ترک کالاي روس وا داشتند.
ايرانيان از سال ها عادت به چايي خوردن دارند، ولي چون قند از آن روس بود و چاي نيز از خاک روس به ايران آمدي، در اين هنگام آن را رها کردند و به جاي چراغ نفتي شمع روشن کردند. انگلستان هر چه کالاي روس بود پرهيز نمودند.
در تهران جوانان و شاگردان دبستان ها در خيابان ها گرديده، مغازه ها و دکان ها را از خريد و فروش کالاهاي روسي باز مي داشتند و هر گاه يکي گوش نمي داد شيشه هاي مغازه و دکان را مي شکستند.
ترامواي تهران که از يک شرکت بلژيکي بود، مردم چون چندان جدايي در ميان روسيان با ديگر اروپاييان نمي نهادند از آن نيز پرهيز مي جستند و چندين روز ترامواها، همه تهي آمد و شد مي کرد...» (28)
6- مرزبان ديگري که در تاريخ سياسي و فرهنگي ايران جايگاه ويژه اي را به خود اختصاص داده و ايفا رسالت مرز داري، با هوش مندي و درايت، به شايستگي و کفايت، از عهده برآمده و در نهايت جان شيرين بر سر آرمان هاي مقدسش گذاشته شهيد والا مقام، آيه الله سيد حسن مدرس است.
شهيد مدرس فرزند سيد اسماعيل در سال 1287 قمري در قريه ي «سرابه- کچو» از توابع شهرستان اردستان ديده به جهان گشود و در سن شش سالگي به همراه خانواده اش به قمشه (شهرضا) مهاجرت کرد و تا سن چهارده سالگي تحت تعليم جدش عالم جليل القدر مير عبد الباقي تربيت شد و در سن شانزده سالگي، بنا به وصيت جدش جهت تحصيل به اصفهان، و پس از سيزده سال بهره مندي از محضر علما در سال 1311 ه ق عازم نجف اشرف گرديد و مدت هفت سال از محضر بزرگاني چون آخوند ملا محمد کاظم خراساني و سيد محمد کاظم يزدي- قدس سرهما-، استفاده برد و نفس گرم و کلام پر نفوذ آيه الله حاج ميرزا حسن شيرازي در او تاثير به سزايي داشته است. سپس در سال 1316 ه ق از نجف به اصفهان بازگشت و در مدرسه «جده کوچک» به تدريس فقه و اصول مشغول شد و در سال 1328 ه ق به عنوان يکي از روحانيون طراز اول، براي نظارت شرعيه بر امور مجلس شوراي عالي ملي از جانب علماي نجف برگزيده شد و به تهران آمد. او در پنج دوره مجلس، با شجاعت و شهامت، وظيفه مرزباني از مرزهاي فکري و فرهنگي را از مسند نظارت و ديده باني به خوبي ايفا کرد و سرانجام در غروب دهم آذر 1317 شمسي 27 رمضان 1356 قمري، پس از تحمل حدود ده سال تبعيد و زندان، توسط مأموران رضاخان در «کاشمر» به شهادت رسيد.
شهيد آيه الله مدرس، از چهره هاي شجاع، نکته سنج، صريح، حاضر جواب، بصير و حکيم بود و به سبب همين برجستگي هاي اين مرد بزرگ بود که فقها و علما، امر مهم مرزباني و نظارت شريعه بر امور قوه مقننه را به مرحوم مدرس واگذار کرده بودند. او آزادي و آگاهي خويش را مديون ايمان سرشار و روحيه ي قانع خويش مي داند و مي فرمايد:
اگر من نسبت به بسياري از اسرار آزادانه اظهار عقيده مي کنم و هر حرف حقي را بي پروا مي زنم براي آن است که چيزي ندارم و از کسي هم نمي خواهم. اگر شما هم بار خود را سبک کنيد و توقع را کم نماييد آزاد مي شويد... بايد جان انسان از هر گونه قيد و بندي آزاد باشد تا مراتب انسانيت و آزادگي خويش را حفظ نمايد.
شهيد مدرس، آزاده اي که با بينش تيز و بصيرت بلندش، دشمن و راه هاي نفوذ او را مي شناخت و چون مرزباني آگاه، با شيوه هاي مناسب راه نفوذش را سد مي کرد. اين فقيه فرزانه، نه تنها خود مرزباني هوشيار و ديده باني بيدار بود و با دشمن به مقابله بر مي خاست بلکه هر آن کس که براي دفاع از مرزهاي حيثيتي اسلام و مسلمانان مبارزه مي کرد با زبان و قلم و يا هر وسيله ديگر به حمايتش همت مي گماشت چنان که ما اين موضوع را درباره ميرزا کوچک خان جنگلي و انقلاب جنگلي ها مشاهده مي کنيم.
گروهي از مسلمانان از آيه الله مدرس، درباره ماهيت سردار جنگل، ميرزا کوچک خان و مبارزه او استفتاء کردند و پرسيدند:
آيا محاربه با جمعيتي که پنج سال است بنام «اتحاد اسلام» و «جنگلي ها» در حدود گيلان قيام کرده و عملا خودشان را به تمام اهالي ايران معرفي نموده و جز حفاظت از نواميس اسلامي و خواست استقلال مملکت و دفاع از دشمنان ايران و اسلام و قطع نفوذ و مداخلات ظالمانه و تعديات جابرانه اجانب مقصد و مقصودي نداشته و ندارند و تنها جمعيتي که در تحت تاثيرات ديگران نبوده فقط به قواي مادي و معنوي ايراني اتکا و احتکال داشته و حقيقتا موجب افتخار و شرافت ايران و ايراني است چه صورت دارد؟
آيا محاربه ي با اين جمعيت در حکم محاربت و محاربه با امام زمان (عج) خواهد بود؟ حکم الله را بيان نماييد.
بسم الله الرحمن الرحيم- حقير از آقاي ميرزا کوچک خان و از اشخاصي که صميمانه و صادقانه، با ايشان هم آواز بودند، نيت سويي نسبت به ديانت و صلاح مملکت نفهميدم، بلکه جلوگيري از دخالت خارجه و نفوذ سياست آنها در گيلان، عملياتي بوده بس مقدس، که بر هر مسلماني لازم. خداوند همه ايرانيان را توفيق دهد که نيت و عمليات آنها را تعقيب و تقليد نمايد. پر واضح است که طرفيت و ضديت و محاربه با همچه جمعيتي مساعدت با کفر و معاندت با اسلام است» (29)
«في شهر جمادي الثاني 1338 سيد حسن المدرس»
در مورد شخصيت هاي برجسته اي که رسالت مرزباني را بر دوش جان کشيدند و با سرافرازي از اين آزمايش به درآمدند سخن بسيار است و تاريخ با همه بي مهري هايش، نتوانسته درخشش ستارگان آسمان فضيلت و فقاهت را در پس ابرهاي سکوت و تزوير پنهان گرداند.
حماسه هاي پر شور فقيه آگاه سيد عبدالحسين لاري، شيخ شهيد، شيخ فضل الله نوري، سيد جمال الدين اسد آبادي، سيد ابوالقاسم کاشاني، نواب صفوي و از همه پر اوج تر فتواي حماسه آفرين حضرت امام خميني قدس سره و تلاش هاي ارزشمند استاد شهيد مطهري و درايت و کفايت شهيد مظلوم بهشتي... همه و همه نمونه هايي از اين پاسداري است.
آن روز که حسن نزيه در خرداد 1358 اعلام کرد که: «اجراي احکام اسلام نه لازم است و نه ممکن و نه مفيد!» شهيد مظلوم آيه الله دکتر بهشتي در برابر زمزمه شوم حسن نزيه خروشيد و فرمود: «سخن نزيه سخني است که فقط از گلوي يک بيگانه از اسلام مي تواند برخيزد.»
با حضور مرزبانان هوشيار دشمن قادر به نفوذ در حوزه فکر و فرهنگ امت اسلامي نبود و لذا همت بر اين گماشت تا در طرحي گسترده، مرزبانان را ترور شخصي و يا شخصيتي کند و در هر دو قسمت، سرمايه گذاري عظيمي کرد. و بي جهت نيست که «سوليوان» سفير آمريکا در ايران قبل از انقلاب مي گويد: «اگر هر گروه ميانه رو و متمايل به غربي که به مبارزه عليه ملاها برخيزد در مورد او به عنوان يک گروه مترقي با علاقه تمام تبليغ خواهيم کرد.» (30)

پی نوشت ها

1- نهج الفصاحه، ص 285.
2- تحف العقول، ص 8.
3- کنزالعمال، خ 10787.
4- ميزان الحکمه، ج 2، ص 134.
5- تفسير الميزان، ج 4، ص 133 به نقل از: عميد زنجاني، فقه سياسي، ج 3، ص 212.
6- انفال (8) آيه 60.
7- آل عمران (3) آيه 200.
8- صحيح بخاري، ج 4، ص 43.
9- کنزالعمال، ج 2، ص 52 به نقل از: مرزداري در اسلام، ص 123.
10- صحيفه سجاديه، دعاي 27.
11- الاحتجاج، ج 2،ص 155.
12- اصول کافي، ج 1، ص 38، باب فقه العلما.
13- همان.
14- همان.
15- همان، باب البدع.
16- بحارالانوار، ج 72، ص 265.
17- وسائل الشيعه، ج 18،ص 109.
18- الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 3،ص 77.
19- حجه الاسلام زنجاني، تحريم تنباکو، ص 55 و موسي نجفي و رسول جعفريان، سده تحريم تنباکو، ص 162.
20- تيموري، تحريم تنباکو، ص 104، به نقل از: نشريه حوزه، 51- 50، ص 207.
21- محمد رضا حکيمي، بيدارگران اقاليم قبله، ص 97.
22- ميرزا محمد تقي شيرازي، سروش استقلال، ص 63.
23- محمد رضا حکيمي، همان، ص 113.
24- همان، ص 115.
25- عبدالهادي حائري، تشيع و مشروطيت در ايران، ص 165.
26- ياد، فصلنامه بنياد تاريخ انقلاب اسلامي، ش 29- 30، ص 213.
27- همان، ش 20- 30، ص 217.
28- مرگي در نور، (زندگاني آخوند خراساني)، ص 254.
29- حکايتهايي از زبان سرخ روحاني شهيد سيد حسن مدرس، ص 15.
30- افشاگري شماره 3، دانشجويان پيرو خط امام.

منبع: کتاب تاملات فرهنگي