دین و رسانه (3)

نویسنده : سید عبدالرسول علم الهدی




بررسی نظری ارتباط دین و رسانه

ورود به عرصه مهم بررسی کیفیت و نحوه تعامل و رابطه دین به عنوان یک پدیده فرابشری و رسانه به عنوان پدیده ای بشری همواره از حساسیت های خاصی برخوردار بوده است به گونه ای که این بررسی و پژوهش ها به عمر شکل گیری رسانه ، خصوصا رسانه های جمعی بعضا دستخوش بی توجهی های گسترده ای در این حوزه مطالعاتی شده است . در قرون معاصر و جوامع مدرن این بی توجهی ها را شاید بتوان ناشی از جهت‏گیری‏هایی دانست که در جوامع جدید نسبت به رسانه وجود دارد و در راستای آن رسانه‏ها نیز تلاش می‏کنند که از هرگونه سمت و سوی ایدئولوژیک پرهیز کنند و به عبارت دیگر، این ترس نسبت به جهت‏گیری دینی رسانه در کنار دیدگاه سنتی موجود، باعث شده که رابطه‏ی میان نسبت دین و رسانه چندان مورد بررسی قرار نگیرد.
عمده تاملات در مورد رابطه دین و رسانه نیز در این عقیده ریشه دارد که احتمالا وسایل ارتباطی مدرن، با قرار دادن خود در درون دین، در حال دگرگون کردن ماهیت آن هستند. یعنی بر اثر فرایند رسانه ای کردن، ابزار و فرایند های ارتباطی در حال دگرگون کردن دین هستند. زیرا این ظرفیت رادارند که بخش هایی از آن را دوباره سازماندهی کرده و جایگزین کنند.(باهنر، 1386)
نگاه های مختلفی به تعامل دین و رسانه در نوع ، میزان و چگونگی آن وجود دارد. با بررسی ریشه ها و رویکردهای اصلی نظریات مختلف در این باب می توان آن را بر مبنای چند رویکرد (پارادایم) اصلی که رواج آنها بستگی زیادی به شرایط تاریخی، سیاسی و اجتماعی جوامع داشته است ، دسته بندی کرد: پارادایم‏ ذات‏گرا یا ابزار گرا ( 1930-1940) ، کارکردگرا ( 1940-1970 ) ، فرهنگ‏گرا ( 1980 ) ، نوذات گرا ( 1990 تا کنون ) و پارادایم نمادگرائی خلاق به عنوان یک رویکرد جدید در عرصه تعامل دین و رسانه.
ممکن است با رویکردی فلسفی و از منظری جوهر‌گرا برای هر یک از دین و رسانه، ذاتی قائل شد و سپس نسبت این دو را تحلیل کرد. این تلاشی است که گاه بارقه‌هایی از آن را در سالیان پس از انقلاب در ایران دیده‌ایم. در برخوردی نظری، با دین و رسانه، گاه ایندو را دو زبان فرض می‌کنند و به این می پردازند که چه اقتضائاتی بر ترجمه متنی از یکی از این دو زبان به دیگری حاکم است. (این سنت عمدتاً در میان مسیحیان رواج دارد) این نظریات تعامل دین با رسانه را قبول می کند اما رسانه را در خدمت دین دانسته و وسیله ای برای گسترش و توزیع پیام دین می داند.
گاه نیز در عرصه رخدادهای اجتماعی، دین در حد یک نهاد اجتماعی و نه امری همانند با فرهنگ تقلیل داده می‌شود و رسانه نهادی دیگر، و نه جلوه‌ای از فرهنگ، آنگاه فرض رابطه این دو وارسی می‌شود. رویکرد اخیر وجه غالب همان چیزی است که می‌توان تحت عنوان «جامعه شناسی رسانه» یا «جامعه شناسی ارتباطات» به آن اشاره کرد.(گیویان،1386) در این رویکرد وقتی از دین با عنوان نهاد نام برده می شود و پژوهشگر آنرا بعنوان یک پدیده همچون اشیاء دیگر نظاره می کند نظریات سکولاریته شکل می گیرد.

رویکرد تضاد و تباین دین و رسانه

رویکردی که معتقد به تباین ، تضاد و تقابل بین دین و رسانه است و معتقد است دین یک نهاد سنتی است که به توزیع معرفت می‌پردازد و باید به آن مثل سایر نهاد‌های سنتی نگریسته شود اما رسانه مفهومی مدرن است که دارای کارکردهای کاملاٌ جدید بوده و با دین تباین دارد. ولی رسانه نیز همانند دین به توزیع معرفت پرداخته و به رابطه انسان با محیط پیرامون خود شکل می‌بخشد. در این رویکرد رسانه در دنیای جدید رقیب دین است و می‌کوشد جای دین را بگیرد.(گیویان، 1386)
در پارادایم ذات‏گرا یا ابزارانگارانه که در دوران نوسازی و سالهای 1930 و 1940 میلادی و توسط متفکرانی چون ترنر به کار گرفته شده، رسانه به عنوان ابزاری برای مدرن کردن و نوسازی جامعه تلقی می‏شود. این پارادایم معتقد است که دین و رسانه دو امر جدا بوده و هریک کار خود را می‏کنند.
پدیده‌های رسانه‌ای پیوندی انکارناپذیر با فرهنگ عامه‌پسند دارند (به عنوان مثال مراجعه شود به: Fiske 1995a: 241-264). به همین خاطر، تا مدتها نه عالمان دین و نه پژوهشگران دین جایگاه ارزشمندی برای مطالعه پدیده‌های رسانه‌ای و به‌طور کلی پدیده‌های مرتبط با آن قائل نبودند. این دو گروه از دو موضع متفاوت این پدیده‌ها را طرد می کردند. عالمان دینی از آن جهت که، فی‌المثل، سینما و تلویزیون را فرآورده‌های بی‌دینی، ابزاردست بی‌دینان، و یا باعث بی‌دینی توده‌های مردم می‌دانستند، آنها را ضد ارزش و دست کم بی‌ارزش ارزیابی و از توجه به آن پرهیز می‌کردند. از منظر پژوهشگران دانشگاهی دین، که عمدتاً وقت خود را صرف مطالعه متون دینی، فرآورده‌های متفکران و به عبارت دقیق تر جلوه‌هایی از فرهنگ والامی‌کردند، پدیده‌های رسانه‌ای امری «مبتذل» (Neuman 1982: 472 & Allen 1995: 3-5) و لذا خارج از حوزه مطالعات دانشگاهی دین تلقی می‌شد.(گیویان، 1386)
چنان که خواهیم دید این تصور از نسبت دین، فرهنگ، و رسانه تا زمانی که دین از قالبی که در دوره مدرن برای آن تدارک و بر آن تحمیل شده بود، خارج نشد و معنای اجتماعی دیگری نیافت، چندان تغییر نکرد.
در پارادایم نوذات گرائی که از دهه نود با جمله‏ی مشهور مک لوهان آغاز شده که می‏گوید: ”رسانه خود پیام است“ و این جمله در واقع نقدی بر ابزارگرایی سنتی نسبت به رسانه است. رسانه دیگر مجرا، کانال یا میانجی نیست؛ بلکه خود حاوی ذاتی است که می‏تواند جهان نمادینی را خلق کند. مثلاً در فیلمی مثل جنگ ستارگان، تصوری که از انسان، جهان و خلقت توصیف می‏شود، جهانی بازتولیده شده توسط رسانه است. پارادایم نوذات‏گرایی رسانه می‏گوید که رسانه نمی‏تواند دین را تعریف کند چرا که خود تصویرساز بوده و نماد می‏آفریند و این به نوعی سکولار کردن امری قدسی است. درواقع، رسانه به دلیل آنکه نمادهای دینی را پایین آورده و نمایشی می‏کند، خود حاوی وجهی سکولار است. علاوه بر آن، رسانه در جهان معاصر مروج نوعی فرهنگ نمایش سالاری بوده که در نتیجه‏ی آن، فرهنگ بصری در جوامع، سلطه‏ی بیشتری یافته است. به عبارت دیگر، افراد ترجیح می‏دهند ببینند تا بخوانند و این باور کردن از طریق دیدن، ویژگی فرهنگی جوامع معاصر است. شاید عمیق نشدن در آگاهی ها، وجود تحلیلهای سطحی از مسائل اجتماعی و سیاسی نوعی بی سوادی مدرن برای جوامع امروز داشته که مرهون بصری شدن آگاهی هاست.

ارتباط تنگاتنگ دین و رسانه

با کنکاش و ردیابی در این مسیر می‌توان نمونه‌های بارز و برجسته‌ای از نقش و جایگاه دین در رسانه‌های امروزی را پیدا کرد. از این دیدگاه موقعیت مذهب در عصر رسانه‌ها نشان می‌دهد که دین با نفوذ در تمامی زوایای اندیشه و عقل آدمی بیشترین ارزشهای ضروری را گردآوری می‌کند تا با جذب شیوه‌های ارتباطی و فناوری‌های نوین میان انسان‌های پیرو آن ارتباط برقرار کرده و به نوعی خود را با شرایط جدید سازگار سازد .
در پارادایم کارکردگرا که از دهه 1940 تا 1970 حاکم بود، نوعی تعامل بین رسانه و دین به وجود می‏آید. دین می‏تواند کارکردی برای رسانه داشته باشد و آن فراهم کردن محتوا، ارزش‏ها و نمادهاست و در مقابل رسانه نیز به تبلیغ دین و گسترش پیام آن کمک می‏کند. بنابراین، دیدگاه کارکردگرایانه تلاش می‏کند که به سازشی مسالمت‏آمیز میان رسانه و دین رسیده و نقش تفکیک شده‏ای برای هر یک داشته باشد. به وجود آمدن همین دیدگاه، سبب شد که بحثی تحت عنوان کلیسای الکترونیکی در سال 1940صورت گیرد و طی آن مبلغین کلیسایی به استدیوها آمده و به اجرای شوهای تلویزیونی و تبلیغات مذهبی مشغول شوند و حتی شبکه‏های دینی راه انداخته و به معرفی رسالت مذهبی خود بپردازند و درواقع، نوعی دیدگاه کارکردگرایانه را میان این دو حوزه برقرار کنند.
دیدگاه ابزارگرا یا دیدگاه کارکردگرا، هیچ یک چندان رسا نیست و درواقع، عنصر واسطی بین رسانه، دین و مخاطب وجود دارد که می‏توان آن را به عنوان فرهنگ معرفی کرد که البته بخش اعظمی از آن را فرهنگ عامه تشکیل می‏دهد. بنابراین دیدگاه می‏توان گفت که رابطه‏ی چندگانه‏ای بین دین، رسانه، مخاطب و فرهنگ وجود دارد و مخاطب از چارچوب و شبکه‏ی فرهنگ، دین و رسانه را می‏فهمد.
در دیدگاه فرهنگ گرا، رسانه دیگر ابزار نیست بلکه رسانه در اینجا از معانی مشترکی استفاده می‏کند که ضرورتاً دین نبوده و درواقع، حوزه‏ی فرهنگ است. بنابراین طی آن، نوعی استقلال رسانه از دین به وجود می‏آید. در واقع بحث‏ها کم‏کم به این سمت می‏رود که رسانه می‏تواند حتی نقش میانجی‏گری را به جای دین در جوامع معاصر ایفا کند.
بحث دین رسانه‏ای شده هم نشان می‏دهد که رسانه دیگر تنها مجرایی نیست که چیزی از طریق آن ظهور کند بلکه خود می‏تواند تغییراتی در محتوا نیز به وجود آورد و در واقع رسانه مبتنی بر فرهنگی است که در جامعه وجود دارد و از طریق آن فرهنگ، دین را به گونه ای که می‏فهمد، نشان می‏دهد.
در رویکرد نمادگرایی خلاق ما باید تصورات کارکردگرا و ابزارگرا را درباره‏ی رسانه کنار بگذاریم. حتی اینکه رسانه باعث کاهش امر قدسی می‏شود را نیز باید کنار گذاشت. در واقع اکنون می‏توان گفت که رسانه نه تنها به کاهش امر قدسی نمی‏پردازد، بلکه ما با رسانه، دین را بهتر می‏شناسیم چرا که تنها راه شناختن دین، ادبیات و گونه‏های خاص ادبی متن نیست و حتی اساساً ضرورتی هم ندارد که ما از طریق رسانه به امر ناب برسیم. تولید و گردش خلاق نمادها هم در عرصه‏ی دینی ممکن است و هم در عرصه‏ی رسانه‏ای؛ گرچه نقش دین می‏تواند در به دست آوردن تصورات، بنیانی‏تر و قوی‏تر باشد.
رسانه ها قابلیتهای متفاوتی دارند که دین در بهره برداری از نمادسازی های هر کدام از رسانه ها می تواند با مخاطبین ارتباط برقرار کند و مخاطبان می توانند از واسطه های رسانه ای در بهره برداری از محتوای دینی سود جویند. باید به این قابلیتها توجه دوباره ای داشت تا بتوان مراتب مختلفی از پیام دین را انتقال داد. بطور مثال هیچ گاه تلویزیون و سینما که خاصیت بصری بودن درآنها پررنگ است نمی توانند مفاهیم عرفانی را انتقال دهند زیرا ذهنی بودن این مفاهیم جزء لاینفک آنست. باید از هر رسانه ای در حد توان آن انتظار انتقال پیام دینی داشت و همه چیز را معطوف به یک قالب رسانه ای ندانست.

منابع تحقیق :

- گیویان، عبدالله. دین، فرهنگ و رسانه. تهران، فصلنامه رسانه، 69، تابستان1386.
- باهنر، ناصر. رسانه ها و دین، از رسانه های سنتی اسلامی تا تلویزیون. تهران، مرکز تحقیقات صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، 1387.
- اسمیت، فیلیپ. ترجمه حسن پویان. درآمدی بر نظریه های فرهنگی. تهران، دفتر پژوهشهای فرهنگی؛ مرکز بین المللی گفتگوی تمدنها، 1383.
- گیدنز، آنتونی. مترجم: صبوری کاشانی، منوچهر. درآمدی بر جامعه شناسی. تهران، نی، 1386.
- ارکان، عاطفه. سیر تحول وسایل ارتباطی بشر از جامعه ابتدایی تا جامعه اطلاعاتی. قم، هفته نامه پگاه حوزه، 1386، شماره 213.
- تافلر، الوین. مترجم: خوارزمی، شهین دخت. موج سوم. تهران، علم، 1385.

منبع: http://www.farhangnews.ir