اصفهان زيبنده پايتختي جهان اسلام






گوهر يگانه اي چون اصفهان با فراز و فرودهاي تاريخي، گنبدهاي فيروزه اي، فرهنگ غني و به قول ناصرخسرو قبادياني (481 - 394 ه . ق) : «شهري بر هامون نهاده، با آب و هوايي خوش، بناهاي نيکو و مرتفع، با مسجد آدينه اي بزرگ. من در همه زمين پارسي گويان شهري نيکوتر و جامع تر و آبادتر از اصفهان نديدم. » اکنون يک بار ديگر به تکرار جايگاه رفيع خود در گذشته طولاني اش مي نشيند.
اصفهان، پايتختي را در دوره سلجوقي و صفوي تجربه کرد و به اوج شکوه و عظمت خود رسيد. اين شهر از همان گذشته هاي دور، همان طور که ناصرخسرو شاعر و حکيم بزرگ ايراني در سال 444 هجري بدان اشاره نموده است در ميان شهرهاي سرزمين کهن ما، ايران، گوهري يگانه بوده است. فرهنگ غني و طبيعت زيبا، اين شهر را در قرون متمادي به يکي از بزرگترين و آبادترين شهرهاي جهان تبديل نمود. اين تعاريف را در شعر خاقاني (595 - 520 ه . ق) در قرن ششم هجري تا بيان دلا ووله (Volle Pietro della) جهانگرد ايتاليايي که در همين زمان مي گويد: «اصفهان پايتخت ايران با حومه آن يکي از بزرگترين شهرهاي دنياست» ، مي توان گوشه اي از تعابير انديشمندان و جهانگردان داخلي و خارجي در طول قرون دانست. هر چند حمله افاغنه، ويراني اين کلان شهر سال هاي سال را در پي داشت، ولي بناهاي ماندگار و مستحکمي که ريشه در تاريخ حضور اسلام در ايران و در اين شهر دارد، دگربار اصفهان را هم چون مناره هاي برافراشته، سرافراز در ميان شهرهاي ايران عزيز، و نام آور در جهان مطرح نمود.
زاينده رود، رودخانه اي که از دل زمين، جوشان و پرهياهو، قرن هاست به اصفهان سفر کرده و در انتهاي مسير به دل زمين فرو مي لغزد، سرچشمه حيات و برکت و زيبايي، سرسبزي و طراوت جاودانه اين شهر است. رودخانه اي که از اعماق تاريخ، همانند خود شهر، جوشان و طراوت بخش، شهر را «باغ شهر» نموده است، به گونه اي که در کنار فضاهاي منحصر به فرد تاريخي، «بوستان» هاي حاشيه زاينده رود، انحصار ديگري را براي اين شهر رقم زده است، تا گردشگران به اصفهان رفته را علاوه بر حلاوت گز و سوهان، مساجد و بناهاي تاريخي از يک سو و نسيم بهشتي اين بوستان ها از سوي ديگر، افسون کند.
اصفهان هر چه دارد مربوط به دوره اسلامي است، که از ميان آن ها، آثار دوره سلجوقي و صفوي بر تارک اين شهر مي درخشند. گنبد مسجد شيخ لطف الله، نگين منحصر به فردي است بر انگشتان کشيده دست اصفهان. اما قبل از آن، از مسجد جامع اصفهان بايد گفت، که مجموعه اي از سبک هاي معماري و هنرهاي تزييني پس از اسلام است و امتداد معماري ايراني از قرون قبل. مسجدي که عظمتي اسرارآميز را درون خود جاي داده و آن را به زائر خويش انتقال مي دهد. جلوه گري اين بنا، خود جلوه اي معنوي براي جان آنان است که قدرت درک اين نوع زيبايي را دارند. و اصفهان وقتي به عصر صفوي پا مي گذارد، به عصر کمال، عصر شکوفايي، عصر نبوغ و بلوغ معماري و شهرسازي ايران، زيبايي فرم و جذابيت پا مي نهد.
سطوح و شکوه چشمگير اين بناها، به خصوص مسجد امام، بيننده را مسحور خويش مي کند. در سال هاي 1343 به بعد، در آغاز طلبگي ام در مدرسه ناصريه جنب و داخل مسجد امام، در کنار ادبيات، شرايع را نزد استادي فرهيخته تلمذ مي نمودم. در طول مدت حضور براي اين درس، سعي داشتم همه روزه نيم ساعت قبل از درس در مسجد باشم تا فرصت لذت بصري روزانه ام را به عنوان يک غذاي روحي از اين بناي جذاب از دست ندهم. در يکي از اين روزها، در گفتگو با يک گردشگر خارجي با تعبير زيبايي آشنا شدم. او گفت: «در ترديدم که آيا اين مسجد است که رنگ آبي آسمان را به خود گرفته يا اين که اين آسمان است که لاجورد مسجد را بر تن نموده است؟ رنگ، نور و طراحي هاي زيبا در همه بناهاي اين دوران چون مساجد، مدارس، ساختمان هاي عالي قاپو و چهلستون، ميدان امام، سردر قيصريه و پل هاي ماندگار سي و سه پل و خواجو موج مي زند و هنوز کساني هستند که طرح هاي کاشيکارهاي اين دوران را به عنوان يک الگوي ماندگار و زيبا جهت طراحي در فرش هاي دستبافت، به عاريت مي گيرند. اين، يعني اوج و کمال هنري و کارآيي، استحکام و استمرار حياتي شاد و جذاب. به قول پير لوتي (Pierre Loti) نويسنده فرانسوي، در کتاب «به سوي اصفهان» : اصفهان نه تنها آئينه تاريخ تمدن کهنسال، که آيينه خلاقيت بشر است. اصفهان خود به تنهايي کهکشاني است که دست يافتن به ژرفاي زيبايي و عظمت آن ممکن نيست» . اين کهکشان پر ستاره را «حافظ ابونعيم اصفهاني» (430 - 336 ه . ق) در «ذکر اخبار اصفهان» با بيش از دو هزار نام آشنا در کتابش چراغاني کرده است و شهر در تلالو ستارگان خويش مي درخشد. ميرداماد، ميرفندرسکي، ملاصدرا، ملا محمدباقر مجلسي، شيخ بهايي تا شهيد بهشتي. شهر، شهر عرفا، فقها، شعرا و انديشمندان بزرگ اسلامي است و شهر عشق، شهر شهادت، شهر ايثار و ذوق. بر اين شهر به راستي زيبنده است «پايتختي جهان اسلام» در دوراني که اسلام آن چنان حرفه هاي قابل شنيدن براي مردمان تحت سلطه دارد که غارتگران نقاب از چهره برگرفته، کمر به نابودي اش بسته اند. ولي يک افسوس و يک آرزو، که اي کاش آغاز و پايان اين پايتختي يک ساله براساس سال هجري بود. آخر اين پايتخت که نام جهان اسلام را يدک مي کشد، چرا بايد تولدش اول ژانويه باشد؟ !
منبع:ويژه نامه نکوداشت اصفهان