آرمان حكومت دينى






گونه گونى فلسفه هاى سياسى, ريشه در تلقى آنها از انسان, جهان و زندگى دارد.
چگونه ديدن اين سه عنصر, بينشى را مى سازد كه مبناى هر فلسفه سياسى است.
در يك نگاه, براى انسان, وقتى حاكم و راهنما لازم است كه اجتماع و جمعيتى باشد, اما در نگرگاه ديگر, انسان تنها نيز بى نياز از امام و پيشوا نيست:
" الحجه قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق 2
حجت و راهبر, پيش از خلايق, همراه خلايق و پس از آنها خواهد بود ".
اختلاف آرمان ها نيز همه از اين ديدگاه ها و نگرش ها به وجود مىآيد به قول مولانا:
از نظرگاه است اى مغز وجود
اختلاف مسلم و گبر و يهود
اگر انسان را فقط جسم ببينيم, آرمان نهايى ما اين خواهد بود كه او را از نظر مادى تامين كنيم و بسترهاى رفاه و خوشى را برايش فراهم سازيم. در اين بينش, همه تلاش ها براى" خور و خواب و خشم و شهوت" است. اما اگر انسان را بالاتر از ماديات ديديم, حكومت در پى " آسايش و معراج انسان " خواهد بود.
انديشه هاى سياسى و نيز عملكرد حكومت ها را نيز بايد با همين معيار (يعنى نحوه ی نگرش آنها به انسان و انتخاب آرمان هایشان) نقد كرد, چرا كه جان و روح انديشه هاى سياسى, همان بينش و آرمان است و جز آن, كالبد و قالبى بيش نيست.
امروزه در عرصه مباحث سياسى ـ به خاطر عينيت گرايى مطلقى كه بر تفكر فلسفى جديد سايه افكنده ـ كم تر به نگرش اساسى به انسان و آرمان هاى متعالى توجه مى شود.
نگرش هاى جامعه شناختى به مسائل بنيادين سياست و نگاه كارآمدى بدان, چنان غلبه يافته, كه سخن از بينش و آرمان را به انزوا برده است.
به هر رو, بر عالمان و صاحبان انديشهء سياست دينى است كه پژوهش را از بن و ريشه پى گيرند و مغلوب فضاى فكرى غالب نشوند, زيرا در مكتب انبيا, غايت گرايى و آرمان گروى, اساس حركت و تحول است. قرآن كريم آفرينش انسان3, مرگ و زندگى4, ارسال پيامبران5, برپا داشتن نماز6 و همه را بر غايتى استوار ساخته است.
از اين رو, قرآن كريم كار حكومت و پيشوايان را هدايت و آرمان آن را, قيام مردم به قسط مى داند. در باب هدايت گفته است:
وجعلنا منهم ائمه يهدون بامرنا لما صبروا وكانوا بآياتنا يوقنون7
و چون شكيبايى كردند و به آيات ما يقين داشتند, برخى از آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت كنند.
هدايت امرى فراتر از اداره است. حكومت هايى كه براى رفاه و آسايش آدميان تلاش مى كنند انسان را اداره مى كنند, ولى اگر در پى آسايش و معراج انسان باشند به هدايت همت ورزيده اند. هدايت يعنى اداره كردن انسانى كه روح الهى در او دميده شده, انسانى كه خليفه و جانشين خدا است, انسانى كه مى تواند به فراتر از ترس و اميد و سود و زيان, در زندگى بينديشد, انسانى كه خالقى را باور دارد و پذيرفته است كه خلق عيال خدا است. انسان با اين عمق و وسعت به هدايت نيازمند است, نه اداره, كه اكتفا به اداره, سبك شمردن اوست.
غايت و آرمانى كه بر اين هدايت بار مى شود, قيام انسان به قسط است:
لقد ارسلنا رسلنا بالبينات وانزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط 8
به راستى ما پيامبران خود را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و ترازو را فرود آورديم تا مردم به قسط برخيزند.
البته جاى درنگ است كه قيام انسان به قسط, تنها غايت احكام دين است, چرا كه: "العدل حياه الاحكام"9 و يا اين كه غايت دين در بعد اجتماعى است10. و يا آرمان تماميت دين, قيام به قسط است. ليك دراين فرض, قيام به قسط معناى عميق و ژرف خواهد داشت, كه همان شكوفايى و فعليت يافتن همه ی استعدادهاى آدمى است.
به هرحال, هر رايى كه صائب باشد اهتمام ويژه ی خداوندى را بدان نشان مى دهد. زمانى كه جامعهء دينى و مردمان دين دار, قسط را تحقق بخشيدند مظهر اسم « قائما بالقسط » خداوندى مى شوند:
شهد الله انه لا اله الا هو و الملائكه و اولوا العلم قائما بالقسط 11
خدا كه همواره به عدل, قيام دارد گواهى مى دهد كه جز او هيچ معبودى نيست, فرشتگان او و دانشوران نيز گواهى مى دهند.
حال اين آرمان بايد جان مايه ی همه ی عرصه هاى فرهنگ, اقتصاد و سياست شود. ساده انگارى است اگر گمان رود افتتاح پروژه هاى بزرگ با واژگان مقدس, تحقق بخش آرمان گرايى حكومت است. اين نكته گرچه به جاى خود, بسى مطلوب است, اما مقصود حقيقى آن است كه آرمان ها, مايهء اصلى برنامه ريزى, رشد و توسعه, گزينش كارگزاران, عزل و نصب, ارزش گذارى, تعليم و تربيت, فرهنگ و هنر, اقتصاد و سياست و قرار گيرد.
تعبير بلند « ليقوم الناس بالقسط » الهام بخش انديشه اى ديگر نيز هست و آن, اين كه در حكومت دينى, كارگزاران به جاى شهروندان ننشسته اند, به جاى آنها نمى انديشند و به نيابت از آنان عمل نمى كنند. حكومت دينى رسالتى برعهده دارد كه بسترى سالم براى تحقق آرمانى بلند را فراهم سازد. حامل اين آرمان و امانت, تك تك انسان هايند. ناس و مردم قائم به قسط اند, نه حكومت و حاكمان, و اين عالى ترين قدر بخشى و ارزش نهادن به انسان است و مى تواند پايان نزاع وجدال تمدن و تدين و جامعه مدنى واسلامى باشد.
وقتى چنين شد, ديگر ميان دين و علم, خرد و وحى, انسان و خدا, نزاعى نيست, تمام تلاش انبيا و بندگان صالح و مصلح براى آن بوده و هست كه انسان به پا خيزد و عادل شود.
براين فرض, تدين جهت و عمق تمدن است و اسلام سمت و سوى جامعه مدنى, و اين نه شرك است و نه التقاط.
آن چه گفته آمد اجمالى بود از اين عنوان ها:
1ـ اساسى ترين عامل گونه گونى فلسفه هاى سياسى و تنوع حكومت ها, تفاوت بينش ها و آرمان ها است.
2ـ نگرش جامعه شناختى به سياست, پرداختن به بن مايهء تفاوت ها را كم رنگ يا بى رنگ ساخته است.
3ـ غايت گرايى و آرمان گرايى از اصول مكتب انبيا است.
4ـ قرآن كريم فعل امامان را هدايت, و غايت ارسال رسل و انزال كتب را قيام مردم به قسط دانسته است.
5ـ جامعه اى كه مردمانش قائم به قسط باشند مظهر اسم « قائما بالقسط » الهى است.
6ـ آرمان ها مى بايست در ماهيت و هويت حكومت, جاى گيرد.

پي نوشت :

1. حديد (57) آيهء 25.
2. كمال الدين و تمام النعمه, ج, ص22, ح5, (دار الكتب الاسلاميه, تهران, 1395ق)
3. ذاريات (51) آيهء 56.
4. ملك (67) آيهء 2.
5. حديد (57) آيهء 25.
6. طه (20) آيهء 14 عنكبوت (29) آيهء 45.
7. سجده (32) آيهء 24.
8. حديد (57) آيهء 25.
9.تصنيف غرر الحكم, ص99.
10. مجله نقد و نظر, ش1, ص117.
11. آل عمران(3) آيهء 18.

منابع:

كمال الدين و تمام النعمه ، دارالكتب الاسلامية ، محل چاپ : تهران ، تاریخ قمری 1395
تصنيف غرر الحكم ، صفحه99
مجله ی نقد و نظر ، جلد 1 ، صفحه 117

ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372