شعر جنگ






علیرضا قزوه

نام علیرضا قزوه در عرصه شعر جنگ و بیشتر از آن شعر بعد از جنگ نامی آشناست. بیشتر مخاطبان جدی شعر پس از انقلاب مجموعه از نخلستان تا خیابان را دیده و خوانده اند. مجموعه ای که در فضای شعر اعتراض بسیاری از ناگفته های سال های بعد از اتمام جنگ را بیان کرده بود. هرچند خیلی ها معتقدند قزوه در این مجموعه بیشتر از آنکه شعر سروده باشد شعار ساخته، یا اینکه برخی بر این باورند که قزوه در سرودن شعر سپید اعتراض پیشگام نبود و پا جای پای شاعرانی چون طاهره صفارزاده و سلمان هراتی گذاشته است؛ اما هرچه هست از نخلستان تا خیابان توانست با صراحت و جرأتمندی شاعرش در ذهن و روح مخاطبان شعر اثر گذر باشد.موفقیتی که مجموعه های بعدی قزوه یعنی شبلی و آتش و عشق علیه السلام قادر به تکرارش نشدند.
شعر آسمان مردان خاکی پوش یک شعر نیمایی است. مرثیه ای است برای مردانی که رفتند. مردانی که شاعر تمنای بازگشتشان را دارد و مؤمنان وعده بازگشتشان را به خواننده می دهد.

آسمان مردان خاکی پوش

ناگهان در ناگهانی از گل و لبخند
باز می گردند
نقش پرچم هایشان خورشید
در خیابان
رودی از رنگین کمان آواز می خواند
آسمان دف می زند
با هفت دست سبز و پنهان
مردگان و زندگانش گرم همخوانی
کاش برگردند یک شب آسمان مردان خاکی پوش
صبح رویانی که در باران آتش چهره
می شستند
کاش برگردند
دستمال خونشان را
روی فرق چاک چاک خاک بگذارند
ناگهان در ناگهانی از گل و لبخند
باز می گردند
زخم های بی صدا گل می دهد
تن های بی سر گل
دست ها گل می دهد
پای برادر گل
ناگهان در ناگهانی از گل و لبخند
باز می گردند

بچه های "کاروان کربلا" در صبح بیداری
بچه های "تنگه چزابه"، "خط شیر"
بچه های گریه های نیمه شب در رود "بهمنشیر"
بچه های بی ریای "هور"
بچه های غرب غربت در شب "پاوه"
بچه های گریه در جشن حنابندان
بچه های "آه مادر، کاش وقت نامه خواندن بود"
بچه های "همسرم بدرود"
بچه های "کاش بودی، کاش می دیدی"
بچه های "تا قیامت بر نمی گردیم"
انتهای جاده ایثار
بچه های "کربلای چار"
این زمان اما...
دست بر زخم دلم مگذار.
زخم ها جانی بگیرد کاش
کاش توفانی بگیرد
کاش...

زکریا اخلاقی

زکریا اخلاقی شاعری روحانی است. از ادامه دهندگان طریق عالمان شاعر و شاعران عالم. اخلاقی بیشتر از شاعران دیگر حوزوی شعر و علم را با هم و در کنار هم جدی گرفت و پیش برد، و این چنین به چهره شاخص شعر حوزه در سالیان اخیر تبدیل شد. او با اینکه بسیار کم شعر می گوید و به جز یک مجموعه کم حجم اثر دیگری در زمینه شعر منتشر نکرده است، با همین اشعار معدود اما درخشان، نماد شعر عرفانی و شعر دینی در زمانه ماست.
غزلی که از او انتخاب کرده ایم، در ادامه نگاه عرفانی و زیبابین اخلاقی به هستی تعریف می شود. اخلاقی از نظرگاه یک عارف راستین به جنگ نگاه می کند، و طبیعی است که در نگاه عارف همه چیز زیباست، از آن جهت که جلوه ای از ذات خالق در همه چیز هست. اخلاقی با تأسی از مکتب عرفانی شعر پارسی، در اینجا جنگ- این پدیده خشن- را نیز زیبا می بیند، و با لحنی آرام و کلماتی نرم از آن یاد می کند. جنگ برای اخلاقی بیش از آنکه صحنه درگیری و زد و خورد و عرصه خشم و خون و آتش باشد. دریچه ای است برای پریدن، بابی است برای عروج و امکانی است برای وصل یار و در نتیجه زیبا و مبارک. حتی اگر مثل برخی از منتقدان این نوع نگاه را رؤیایی و فانتزی بدانیم، نمی توانیم انکار کنیم که در نگاه عارف همه چیز همین قدر زیباست. و منظور از عارف نیز آن است که امام ما بود. همان امام که در عین آنکه آمریکا را شیطان بزرگ می خواند، می گفت حتی رئیس جمهور آمریکا هم در جستجوی خداست، اما خود نمی داند. آری عارف می گوید: باید در جبهه حق با باطل جنگید فاما باطل هم چیزی جز جلوه ای دیگرگون از حق نیست.

خبر سوختن

دوش یاران خبر سوختنش آوردند
صبح خاکستر خونین تنش آوردند
یا رب!این کشته خونین کدامین عرصه ست؟
که ز بازار تجرد کفنش آوردند
این گلی بود که در خلوت خوشبوی بهار
بهر پرپر شدن اندر چمنش آوردند
ساحت سرخ اجابت ز شفاخانه ی وصل
مرهم تازه داغ کهنش آوردند
آن که چون سرو سهی بدرقه شد با گل اشک
اینک از معرکه چون نسترنش آوردند

محمد علی مجاهدی

محمد علی مجاهدی از بزرگان شعر مذهبی است که به تسامح شعر آیینی خوانده می شود. او سالیان دراز در عشق با پیامبر اسلام و ائمه اطهار(ع)شاعری کرده است و مجموعه های متعددی که از او به چاپ رسیده گواه این مدعاست.
مجاهدی مثل هر شاعر آزاده دیگری برای دفاع هشت ساله ملت ایران در برابر متجاوزان عراقی شعرهایی سروده است. غزلی که می خوانید شاید شاخص ترین شعر مجاهدی در این موضوع باشد. شعری که به گفته خود شاعر حاصل تأثری است که پس از دیدن پیکر پاک شهیدی که جنازه اش سوخته بود به او دست داد. هرچند ادامه شعر به اندازه آغازش ضربه زننده و شورانگیز نیست، اما با ردیف و قافیه ای بدیع و مضامینی ظریف که حاصل احساس و عاطفه رقیق شاعرند، شعر را به پیش می برند و بر مخاطب تأثیر می گذارند.

خاطره سوختن

سوخت آنسان که ندیدند تنش را حتی
گرد خاکستری پیرهنش را حتی
در دل شعله چنان سوخت، که انگار ندید
هیچ کس لحظه ی افروختنش را حتی
حیف از این دشت پر از لاله گذشت و نگذاشت
برگی از شاخه گل نسترنش را حتی
داعم از اینکه نمی خواست که گلپوش کنند
با گل سرخ شقایق بدنش را حتی
داشت با نام و نشان فاصله آن حد که نخواست
بر سر دست ببینند تنش را حتی
چه بزرگ است شهیدی که نهد بر دل تیغ
حسرت لحظه سر باختنش را حتی
نتوان گفت که عریان تر از این باید بود
با شهیدی که نپوشد کفنش را حتی
دل به دریا زد و دریا شد و اما نگذاشت
موج هم حس کند آبی شدنش را حتی
بود وارسته تر از آنکه شود باور"پیر"
جام میدید اگر می زدنش را حتی
دوش می آمد و می خواست فراموش کند
خاطرم خاطره ی سوختنش را حتی
منبع: مجله امتداد 20 مردادماه 1386