تا فصل حضور امتدادم دادند

نويسنده: اميد مهدي نژاد




رياعي از جذاب ترين ودر عين حال عميق ترين قالب هاي شعر فارسي است. قالبي که مي تواند عميق ترين انديشه ها و نا ب ترين عواطف را در موجزترين عبارات و با کمترين تعداد کلمات جلوه گر کند. از همين روست که حکماي شاعر در طول تاريخ شعر فارسي همواره عنايتي خاص به اين قالب داشته اند. امروزه نيز در اين سرعت سر سام آور زندگي و در بحران «وقت » که زندگي انسان امروز را در خود فرا گرفته، رباعي با همين ايجاز استثنائي توانسته در انتقال عواطف و انديشه هاي شاعران به مخاطبان عام نقشي درخور ايفا کند.
رباعي نيز همچون مثنوي از قالب هايي بود که مي رفت تحت سيطره ي شعر نو و شاعران نو پرداز بر شعر فارسي، به فرامو شي سپرده شود، تا اينکه رستاخيز شعر انقلاب، اين قالب راهم از محاق بيرون آورد و اتفاقا آن را به يکي از قالب هاي موفق شعر انقلاب تبديل کرد. رباعي في نفسه و به علت کوتاهي، قابليت بر سر زبان افتادن را دارد و همين قابليت موجب شد تا شاعران انقلاب که برخلاف شاعران برج عاج نشين جبهه روشنفکري توجه بسياري به مخاطبه با مردم داشتند، از اين قالب استفاده هاي بسياري کنند. و شايد کمتر کسي بداند که بسياري از دو بيتي ها و رباعي هايي که سنگ هاي مزار شهدا را زينت مي بخشيدند، سروده شاعراني چون «سيد حسن حسيني »و «قيصر امين پور » و «محمد رضا سهرابي نژاد »و ديگر شاعران انقلاب باشد.
در صفحه شعر اين شماره، ده رباعي از دو شاعر نسل اول انقلاب و دوازده رباعي از سه شاعر از نسل هاي بعدي انتخاب کرده ايم. سيد حسن حسيني و قيصر امين پور شاعران نسل اولي هستند که آشناتر از آن اند که نيازي به معرفي داشته باشند. «بيژن ارژن »، «هادي فردوسي »و «ميلاد عرفان پور » هم شاعراني از نسل دوم و سوم هستند. بيژن ارژن، کرمانشاهي است و جزو شاعراني است که هم خود را بر رباعي سرايي متمرکز کرده است. ارژن شکل و فرمي نو براي رباعي سرايي برگزيده و يکي از کساني است که رباعي را از لحاظ شکلي دگر گون کرده اند. هادي فردوسي و ميلاد عرفان پور نيزکه پيش از اين هم شعر هايشان را در امتداد خوانده بوديد، دو جوان شيرازي هستند. عرفان پور اهل خود شيراز است و فردوسي اهل يکي از روستاهاي سروستان. و هر دو با قوت و قدرت رباعي مي سرايند. فردوسي زبان محکم تري دارد و انگار از موضع مطمئن تر و با يقين بيشتري هم حرف مي زند. رباعي هايش کوبنده اند و صريح و بي رودربايستي. اما عرفان پور در انتخاب مضامين و چينش واژه ها دقيق تر است. رباعي هاي عرفان پور طنطنه و شکوه کارهاي فردوسي را ندارد، اما در عوض از تصاوير دقيق تر و شفاف تري بهره مي برد.
مقايسه اشعار شاعران اين دو نسل مي تواند مختصات دقيق تري از پديده اي به نام «شعر انقلاب »را به دست ما بدهد. مشترکاتي که در اشعار شاعران نسل هاي گو ناگوني که در اعتقاد با هم شريک اند وجود دارد، لابد به آرمان هايي لازمان و لا مکان مربوط مي شود. يعني آن آرمان هايي که با گذشت زمان کهنه نمي شوند و تا دنيا دنياست و تاحق و باطل رودرروي هم صف کشيده اند، در جريان است. توجه به اين مشترکات، راهگشاي آينده شعر انقلاب هم خواهد بود.

قيصر امين پور

1
آن سان که نسيم برگ را مي بوسد
يا حادثه زين و برگ را مي بوسد
وقتي لب پلک خسته اش را مي بست
گفتي که لبان مرگ را مي بوسد
2
کس راز حيات او نداند گفتن
بايست زبان به کام خود بنهفتن
هر چند ميان خون خود خفت ولي
سوگند که خون او نخواهد خفتن
3
موسيقي شهر بانگ رودارود است
خنياگري آتش و رقص دود است
بر خاک خرابه ها بخوان قصه جنگ
ازچشم عروسکي که خون آلود است
4
آهنگ و سرود لب تان سوختن است
انديشه روز و شب تان سوختن است
اين چيست ميان تو و پروانه و شمع؟
کز روز ازل مذهب تان سوختن است
5
گفتم که :چرا دشمنت افکند به مرگ ؟
گفتا که :چو دوست بود خرسند به مرگ
گفتم که :وصيتي نداري ؟خنديد
يعني که همين بس است :لبخند به مرگ

ميلاد عرفان پور

1
يک دختر و آرزوي لبخند که نيست
يک مرد پر از کوه دماوند که نيست
يک مادر گريان که به دختر مي گفت :
باباي تو زنده است... هر چند که نيست
2
برگي شدم و به دست بادم دادند
تا فصل حضور امتدادم دادند
آيينه نبوده ام و ليکن بودن
درسي ست که هشت سال يادم دادند
3
در خواب و خيال هم نرفتيم به جنگ
بي رنج و ملال هم نرفتيم به جنگ
ما نسل سپيد بخت سوم بوديم
از راه شمال هم نرفتيم به جنگ
4
آن روز در آن معرکه مجنون رقصيد
بيخود شد و در کنار کارون رقصيد
خورشيد فرو رفت به اعماق زمين
از شرم برادرم که در خون رقصيد

سيد حسن حسيني

1
ما حادثه اي به زخم آراسته ايم
کز تيرگي قديم شب کاسته ايم
صبحيم که صادقانه از خواب گران
با يک نفس عميق بر خاسته ايم
2
آنان که زبان عشق را مي دانند
لب بسته سرود عاشقي مي خوانند
با رفتن شان ترنم آمدن است
خورشيد غروب کرده را مي مانند
3
کس چون تو طريق پاکبازي نگرفت
با زخم نشان سر فرازي نگرفت
زين پيش دلاورا کسي چون تو شگفت
حيثيت مرگ را به باز ي نگرفت
4
اي کاش سخن آينه جانم بود
جان عرصه ترکتاز جانانم بود
دل تنگ شد از نفاق ديرين، اي کاش
يک ذره صداقت شهيدانم بود
5گامي به تولا زده بوديم اي کاش
جامي زمي لا زده بوديم اي کاش
آن شب که قراولان توفان رفتند
چون موج به دريا زده بوديم اي کاش

بيژن ارژن

1
آن سان که درخت برگ را زيسته ايد
در عرياني تگرگ را زيسته ايد
بيچاره به ما که زندگي را مرديم
خوشبخت شما که مرگ را زيسته ايد
2
چشمي هستي هميشه در خون مانده
زلفي هستي به راه مجنون مانده
- پايي هستم به خاک ريز افتاده
دستي هستم زخاک بيرون مانده
3
شادي مي رفت، جاي آن غم مي ماند
باران و شب و چهره در هم مي ماند
با رفتن آن بزرگ از خانه ما
شهنامه من بدون رستم مي ماند
4
افتاد به خاک، آسمان غمگين شد
تن پوش بي آستين به خون آذين شد
هر قطره خون تو سپيداري سرخ
هر برگ شبيه پنجه اي خونين شد

هادي فردوسي

ما گرد مداري از خطر مي گرديم
تا صبح به دنبال سحر مي گرديم
سوگند به لاله ها، که همچون خورشيد
سرخ آمده ايم و سرخ بر مي گرديم
2
پيراهني از ستاره بر تن کردند
دل را به اميد کوچ روشن کردند
آنجا که شب از رود خروشان تر بود
محدوده صبح را معين کردند
3
از زخم شناسنامه دارند هنوز
در مسجد خون اقامه دارند هنوز
آنان همه از تبار باران بودند
رفتند، ولي ادامه دارند هنوز
4
مانند غروب زخمي دريا سرخ
مانند بهار در شقايق ها سرخ
يک روز شبيه غنچه در بارش نور
مي رويم و سبز مي شوم اما سرخ
منبع:ماهنامه امتداد، ش22